شنبه 5 اسفند 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
27 بهمن» عدالت اجتماعی در جمهوری اسلامی، سیسرون
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اعدام درمانی؛ سیاست ولی فقیه برای باقی ماندن در قدرت، سیسرون

ciceron.jpg
جامعه ایران بیش از این تحمل خشونت را ندارد . به نظر نگارنده ، عدم تحمل خشونت اصلی ترین دلیلی بود که مردم در برابر سرکوبهای سال ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ کوتاه آمدند و به اعتراضات خیابانی اصرار نکردند . جامعة نابود شده ، حاکمیت را نیز نابود خواهد کرد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


روزگار سیاهی است . روزی نیست که در روزنامه ها ، تلویزیون و اخبار داخلی و خارجی خبر از اعدام مردم ایران به دلایل متعدد و در انظار عمومی منتشر نشود . از هر چند بیانیه سازمانهای مدافع حقوق بشر – چه عفو بین الملل ، دیدبان حقوق بشر ، گزارشگران بدون مرز ، کمیسرهای حقوق بشر اتحادیه اروپا و سازمان ملل و بسیاری دیگر – یکی از آنها همواره به موضوع اعدام در ایران اشاره نموده و هر از چندی به حکومت ایران هشدار داده می شود که اعدام فلان شخص یا فلان گروه را متوقف کنید . گوئی موضوع اعدام ها در ایران به سوژه دائمی فعالین حقوق بشر بین المللی تبدیل شده است و جمهوری اسلامی نیز نه تنها از اینهمه ملامت و واکنش تاثیر نمی پذیرد ، بلکه مصمم تر از گذشته به راه خویش می رود . اما این راه به سر منزل مورد نظر حکومت منتهی نخواهد شد .

اعدام درمانی ، سیاستی است که بنیانگذار جمهوری اسلامی نه در راستای رفع مشکلات اجتماعی بلکه بمنظور اقتدار نمائی و کنترل جنبشهای اجتماعی و ارعاب انگیزی در راستای حفظ حاکمیت و بقای خود به کار گرفته و صد البته که نه او به نتیجه رسید و نه جانشینش به نتیجه خواهد رسید . نگارنده که خود از مخالفین سر سخت اعمال مجازات اعدام است بدون ورود به این بحث که اساسا ً مجازات اعدام باید در اجتماع باشد یا خیر ، به دلایل زیر معتقد است اعمال مجازات در نظام حقوقی امروز ایران ، واکنشی حقوقی نیست بلکه ابزاری سیاسی است . اگر اعدام های حکومت ایران را از منظر حقوق کیفری مورد بحث و پژوهش قرار دهیم متوجه خواهیم شد که اعدام در ایران به عنوان یک واکنش اجتماعی در برابر پدیده های مجرمانه و به اصطلاح به منظور اعمال « مجازات » اجرا نمی شود .

بطور خلاصه باید عرض نمود ، نظام و تشکیلات قضائی در یک جامعه مدنی از اعمال مجازات در صدد رسیدن به اهدافی است . اهدافی که با عنوان « کارکردهای مجازات در حقوق کیفری » توسط حقوقدانان شناسائی و تبیین می گردد . به عنوان نمونه در اعمال واکنش برای جرم سرقت ، در صدد هستیم با قراردادن مجازاتهای متناسب و بهره برداری از کارکردهای آن ، افراد جامعه را از ارتکاب و گرایش به این پدیده اجتماعی منع نموده و ساختار اجتماع را از این بیماری محافظت نمائیم . همانند یک پزشک که با تجویز دارو و مشاهده واکنش بدن بیمار به داروی مزبور و طی یک دوره درمانی ، قصد درمان بیماری و رفع مرض را دارد . البته که وقتی داروی تجویز شده بیش از حد تحمل بدن بیمار باشد ، نه تنها موثر نبوده بلکه باعث بروز بیماری های جدید شده و در نهایت با اصرار پزشک به ادامه استفاده از آن دارو ممکن است به مرگ بیمار منتهی شود . جامعه نیز همینگونه است . پژوهشگران متعددی در طول سالیان گذشته ، نتیجه اعمال مجازات را در برابر پدیده های مجرمانه بررسی نموده و بموجب گزارشهای تخصصی و علمی منتشر نموده اند و حاکمیت و در راس آن رهبر ، بیش از همه می داند که اعمال مجازات نتوانسته و نمی تواند پدیده های مجرمانه را کنترل نموده و کاهش دهد . پس چرا حکومت کماکان به تجویز این داروی غیر موثر اصرار می نماید ؟ آیا مطلع نیست که از آغاز انقلاب 1979 تا کنون چند ده هزار نفر را به جرم حمل و قاچاق مواد مخدر اعدام کرده است ؟ آیا نمی داند که هر روز بر پرونده های مواد مخدر در کشور افزوده می شود و سودا گران مرگ اساسا ً در این تجارت شوم به تنها چیزی که توجه نمی کنند اعدام شدن است ؟ آیا جمهوری اسلامی نمی داند که صدور حکم سنگسار نتوانسته و نمی تواند ارتکاب افراد را به جرم زنا مانع شود ؟ آیا نمی داند که راهکار مقابله با جرم زورگیری اعدام نیست ؟ مطمئن باشید می داند ، مطمئن باشید که عامدانه و آگاهانه اعدام می کند و دستور اعدام می دهد . علت آن استفاده از این ابزار برای مقاصد سیاسی است . آیا صدور حکم اعدام برای متهمین اصلی پرونده اختلاس سه هزار میلیاردی ، مانع از ارتکاب افراد صاحب منصب و رانتخواران در گرایش مجدد و ارتکاب به اینگونه اقدامات می شود ؟ قطعا ًپاسخ منفی است . حاکمیت برای قدرت نمائی و پاک کردن صورت مسئله و منزه نشان دادن خود اعمال مجازات می کند . اعدام دو جوان در پارک هنرمندان به اتهام زورگیری در ملاء عام که در ماه گذشته در تهران رخ داد ، نمونه دیگری از این مدعاست .

ارائه تصویری قدرتمند ، قاطع و خشن از حاکمیت به منظور پوشاندن نقاط ضعف حکومت و ولایت فقیه در کنترل جامعه و در برابر مردم است . حاکمیت هیچ پایگاهی در میان ملت ندارد و مردم برای حکومت جمهوری اسلامی اعتبار و ارزشی قائل نیستند و حاکمیت و صاحبان قدرت را به چیزی نمی انگارند . پس حکومت ناگزیر است برای آنکه به مردم یادآوری کند که هنوز موجودیت دارد و مافوق آنهاست ، به مجازاتهای شدید و برخوردهای وحشیانه روی آورد . اما نتیجه معکوس خواهد بود .

جامعه ایران بیش از این تحمل خشونت را ندارد . به نظر نگارنده ، عدم تحمل خشونت اصلی ترین دلیلی بود که مردم در برابر سرکوبهای سال 2010 و 2011 کوتاه آمدند و به اعتراضات خیابانی اصرار نکردند . جامعة نابود شده ، حاکمیت را نیز نابود خواهد کرد . حاکمان جور امروز ایران فراموش نموده اند که اوامر آنها را باید مردم همین اجتماع و در قالب پلیس ، قاضی ، دادستان و کارمندان تشکیلات اداری دولتی و امنیتی اعمال نمایند و آنها نیز در همین اجتماع زندگی می کنند و در نتیجه نابودی اجتماع و فروپاشی ارکان جامعه مدنی ، آنها نیز توانائی اطاعت را از دست خواهند داد و هرچقدر هم از نظر مالی تامین شوند ، مشکل حاکمیت حل نخواهد شد .

اینجانب بر این اعتقاد است وضعیت موجود سیاسی امروز که رئیس جمهور و رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه و سران حاکمیت اینگونه به جان هم افتاده اند و در راستای اختصاص بخش بیشتری از قدرت و منافع اینگونه با یکدیگر درگیر شده و همدیگر را رسوا می نمایند نتیجه همینگونه اقدامات است . جامعه بیش از حد بیمار است و جائی برای سران حاکمیت در میان این اجتماع دیده نمی شود و تنها حفظ قدرت است که سران حکومت برای بقای خود به آن پناه برده اند و می دانند هرکه قدرتمند تر ، در امان تر .

کاش می شد به آقای خامنه ای رو در رو گفت که آقای رهبر، اگر امروز روسای قوای سه گانه، جنابعالی را به پشیزی نمی شمارند، علتش آن است که مردم شما را به هیچ نمی انگارند و هیچ مقبولیتی حتی در برابر هواداران سابق خود ندارید. دلیل آنهم اتخاذ اینگونه سیاستهای احمقانه در حفظ خود و نابودی ارکان جامعه مدنی است. اگر مدنیت را در اجتماع حفظ می نمودید و با اعمال قدرت و سیاستهای اشتباهی چون سیاست اعدام درمانی، مدنیت را در جامعه نابود نمی کردید، شاید امروز اینگونه سرشکسته و خفیف نمی شدید که از روی ناچاری بگوئید: «بنده امروز فقط نصیحت می کنم!» مگر غیر از این کاری هم می توانید بکنید؟! گرچه:

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
آنچه البته به جائی نرسد ، فریاد است


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016