یکشنبه 11 فروردین 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آتش نظام ولایت بر جان نسل جوان، بهروز بهبودی

بهروز بهبودی
جامعه ایران با وجود جمعیت جوانی در حد هفتاد درصد، برای شادی و نشاط محدودیت بسیاری را باید تحمل کند و مقصر اصلی آن نیز کسانی هستند که بر جای خدا نشسته و درباره مردم، زندگی امروز و حتی پس از مرگشان تصمیم گیری کرده اند و هیچ گاه از خود نپرسیده اند به چه مناسبتی همگان باید چون آنها بیندیشند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


انقلاب که اتفاق افتاد جوانان آن روز به میدان آمدند. جنگ که پیش آمد باز همان نسل، نسلی که روحانیون به قدرت رسیده فعلی برای تربیت شان متحمل رنجی نشده بودند، صحنه هایی از جانفشانی را خلق کرد که دنیا را انگشت به دهان کرد. اکنون پرسش اصلی این است روحانیون مدعی تربیت افراد و آحاد جامعه، کدام نسل را پرورش داده و تربیت کرده اند؟ آیا در صورت بروز حادثه ای از آن دست که در اوایل انقلاب افتاد، نسل تربیت شده در جمهوری اسلامی قادر به خلق همان حماسه ها خواهد بود؟

اینها که می گویم برای زیر سوال بردن ارزشهای نسل جوان کشور نیست، نه! اینها تنها پرسش هایی هستند از مدعیانی که به بهانه ارشاد و هدایت، همواره تنگناهای فراوانی را برای مردم بخصوص نسل جوان فراهم آورده اند و نتیجه آن همه سخت گیری ها و دخالت ها، ظهور و بروز نسلی است که گرفتار بزهکاری ها و افسردگی های فراوان شده است. جمهوری اسلامی به دنیای مدرن یک بار دیگر اثبات کرد و نشان داد که تربیت به زور سرنیزه چه محصولی می دهد. با این همه سران حکومت ایران باز هم دست بردار نیستند و همچنان عرصه را به مردم و بخصوص جوانان تنگ تر می کنند تا روح جامعه را بیشتر بخراشند و افسردگی ها را بیشتر کنند. نمونه جنایاتی که در حق بخصوص نسل جوان ایران در طول سی و چند سال گذشته اتفاق افتاده، تنها در حکومت های دیکتاتوری دیگری دیده می شود که برای شخصیت، حریم های خصوصی، حقوق افراد و آزادی های مدنی هیچ ارزشی را قائل نبوده اند.

امروز عمده افتخار جمهوری اسلامی به تربیت نسلی از بسیجیان بی هویت است که از سر بی هویتی تنها درندگی می دانند و بس! نسلی که بی ریشه است و به بادی جهت و مسیر خود را تغییر می دهد و به سویی می رود که خوان نعمت بزرگتری گسترده شده است به همین دلیل یکی از خطرهایی که نسل جوان ایران را تهدید می کند همین نسل بی هویت هاست، نسلی که نه به دست پروردگان خود رحم می کند و نه به مردمی که از ستم های جمهوری اسلامی روزگارشان سیاه شده است.

به راستی حاصل همه آن دخالت ها در زندگی خصوصی مردم، نقض آزادی ها و حقوق فردی و اجتماعی آنها چه بوده است؟ چرا در جامعه ای که از بام تا شامش دائم از دین و مذهب سخن گفته می شود، آمار جنایت ها، تجاوزها، دزدی ها، زورگیری ها و ... تا این اندازه بالاست که قوه قضائیه اش برای کنترل اوضاع آمار اعدام ها را هم بالا می برد و برگی دیگر بر اوراق کتاب قطور نقض حقوق بشر در ایران می افزاید؟ به راستی مردم تا کی باید تاوان عملکردهای غلط دولتمردان خود را بدهند. تا کی باید دیگران برای مردم در نقش آقا بالا سر تصمیم بگیرند و آنها را تنها برای زمان هایی چون انتخابات ببینند آن هم نه به خاطر حقوقشان بلکه برای مشروعیت دادن به خود؟

به راستی جمهوری اسلامی چه بر سر جمعیت جوان ایران آورده است؟ آیا حاصل همه عملکردهای تا به امروز، زیان هایی به اندازه یک یک و کیلومترها صفر در کنار آن نیست؟ چند سال وقت و هزینه لازم است تا زیان های روحی، جسمی، مادی و معنوی نسل جوان ایران جبران شود؟ درست است که حاصل این نظام برای ایران و ایرانی چیزی جز بی اعتباری، بی آبرویی، سرافکندگی در دنیا و تاراج منابع و منافع ملی در داخل نبوده است، اما آیا نسل جوانی که با نادانی ها به سمت و سوی بزهکاری و افسردگی کشیده شده است، یکی از مظاهر همان تاراج ها نیست؟

جامعه ایران با وجود جمعیت جوانی در حد هفتاد درصد، برای شادی و نشاط محدودیت بسیاری را باید تحمل کند و مقصر اصلی آن نیز کسانی هستند که بر جای خدا نشسته و درباره مردم، زندگی امروز و حتی پس از مرگشان تصمیم گیری کرده اند و هیچ گاه از خود نپرسیده اند به چه مناسبتی همگان باید چون آنها بیندیشند. چرا باید جمعیت زنان را وادار کرد تا به شکلی واحد درآیند و با تفکیک های جنسیتی نه تنها به آنها که به همه آحاد جامعه توهین کرد؟ آیا تفکیک هایی اینگونه که به اشکال مختلف در متن جامعه اتفاق افتاده است، تبعیض قائل شدن میان انسان ها نیست؟ اگر این روش های غیر انسانی ـ که ناقض حقوق افراد جامعه است ـ کارآمد بود چرا همچنان آمار جرم و جنایت در ایران بالاست؟

در این نوشتار نمی خواهم همه چیز را نمی بایست سیاه دید به همین سبب اعتقادم بر این است که به رغم تلاش دولتمردان ایران، جامعه جوان ایران می خواهد راه خود را از پیرسالان با افکار پوسیده جدا کنند. جمهوری اسلامی تا به امروز همواره کوشیده تا شاخ و بال درخت تنومند ایران را قطع کند، اما همواره شاخه های نازک و تازه از آن بدنه زخمی روییده اند. شاخه های تازه رسته به نگاهداری نیازمندند نه نیش تیغ و تبر. همین شاخه های جوان هستند که امیدهای آینده ایران به حساب می آیند. همینها هستند که باید آینده را شکل بدهند. این نسل نیاز به حمایت دارد، حمایتی که همواره در جمهوری اسلامی از آنها دریغ شده است.

ناگفته پیداست حمایت از نسل جوان ایران و سپردن آینده به دستان آنان هیچ حقی را برای هیچ کس چه در داخل و چه در خارج از ایران به وجود نمی آورد. هیچ کس نباید و نمی تواند به سبب پشتیبانی مادی و معنوی از این نسل برای آیند ه کیسه ای بدوزد. اگر دغدغه ای برای ایران و ایرانی در کسی وجود دارد باید از سر وظیفه و حس وطن دوستی باشد وگرنه دندان تیز کردن برای تصاحب آینده همین جوان ها و دریغ کردن نور و روشنایی از آنها همان روال و عملکردی است که جمهوری اسلامی بر آن می رود. نسل جوان ایران نیازمند است اعتمادهای از دست رفته خود را بازیابد و این مهم اتفاق نمی افتد مگر آنکه حقوق انسانی و اجتماعی شان آنگونه که دموکراسی و حقوق بشر می خواهند به آنها داده شود. تحقق این اصل اساسی البته از عهده حاکمان فعلی جمهوری اسلامی برنمی آید و با پیوست بر توان جوانان ایرانی دور نخواهد بود آینده ای روشن مبتنی بر دمکراسی ، آزادی و پیمانهای بین اللملی حقوق بشر جهانی كه سایه خود را بر ایران با عزت و آبرومند برای همه ایرانیان بگستراند .

دکتر بهروز بهبودی
بنیانگذار مرکز دموکراسی برای ایران

www.bbehbudi.com

contact@bbehbudi.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016