گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
25 فروردین» روحانيت و پديدهی چماقداری (بخش پايانی)، مسعود نقرهکار20 فروردین» روحانيت و پديدهی چماقداری (بخش نخست)، مسعود نقرهکار 20 فروردین» آمريکا: گفتوگو درباره رمان "بچههای اعماق" و نقش سیاسی جاهلها و لاتها، سه نشست با مسعود نقرهکار 9 فروردین» نگاهی به نقدی "انگبینی" و "پُرمایه"، مسعود نقره کار 2 فروردین» عیدی از این بهتر نمیشه! مسعود نقرهکار
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! "من اگر به بيابان بدل شوم/ شهروند شما نخواهم شد"، مسعود نقرهکارشاعر فقط ۳۷ سال داشت که در انزوای تبعيد فريادش خاموش شد: " فقط من تبعيدی نيستم / تمام مردم من / بر خاک مادری / تبعيديان غرقه در خوناند / مرگ در عطش / زيباتر از مرگ در سفرهی شکارچیست"
ويژه خبرنامه گويا اين گوزن غريبه که چند ماهی ست جنگل روبروی خانه ام را زيبا تر کرده، مرا بارها سراغ کمال برده است. کمال شاعر را می گويم، کمال رفعت صفائی، زبان زعفران و ابريشم: اما نه، کمال غريو تلخی غربت و ستيز با ستمگری نيز بود: و سخن اش گاه به زلالی و شفافيت و معصوميت نگاه و چشم های همين گوزن غريبه بود و هست. کمال که " ...در آغاز نوجوانی در روزهای تلاطم اجتماعی به انقلاب پيوست و سال ها در راه آرمانی که باور داشت سلاح بر دوش جنگيد، اين دوره از زندگی اش را خود در شعری به داوری نشسته است: (۱) ژانويه ی سال ۱۹۹۱ در شهر فرانکفورت ميزبان اش بودم. مجمع عمومی کانون نوسندگان ايران" در تبعبد" بود و نزاعی سخت برسر خط مشی و نحوهی فعاليت کانون، مجمعی آلوده به اتهام زنی و باند بازی ونفزت، و کمال يکی از حادثه آفرينان اين مجمع پرحادثه و جنجالی و تلخ بود (۳) ، حادثه ای که زخم های درون اش را عميق تر کرد. از کمال چهار دفتر شعر به يادگار مانده است: "چرخشی در آتش، آواز تيز الماس، در ماه کسی نيست،و پياده". سعيد يوسف در بارهی شعر کمال گفته است: "......من اگر گوزن باشم يا نباشم و ديروز دو باره گوزن را ديدم ، حاشيهی درياچه آب می نوشيد. بلند خواندم تا شايد او هم بشنود: ــــــــــــــــــ شعرخوانی کمال رفعت صفائی:
Copyright: gooya.com 2016
|