جمعه 20 اردیبهشت 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جمعه گردی های اسماعيل نوری علا: پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی

اسماعيل نوری‌علا
بعنوان مردی که به احتمال زياد در آخرين دههء عمر فعال خود به سر می برد، و از پايان جنگ دوم جهانی تا به امروز شاهد و گاه درگير زير و بم های تاريخ کشورش بوده است، سفارشم به نسل جوانی که برای ساختن فردای بهتر ايران کمر همت بسته آن است که: «بر هويت سکولار دموکرات حرکت خود پافشاری کنيد و در راستای ساختن آلترناتيوی برخاسته از اين هويت حرکت نمائيد». بی اين دو کار، شرکت کردن يا نکردن و تحريم منفعل يا فعال هيچکدام جواب نيازهای شما را نخواهند داد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


[email protected]
يکشنبهء گذشته مجلسی از جانب دو سازمان سياسی، که رفته رفته در جمع اپوزيسيون خارج کشور نامی شناخته شده پيدا می کنند، يعنی «انجمن رهائی جوانان ايران» و «سازمان کنشگرايان ايران»، مجلسی در شهر کلن آلمان برگزار شد با عنوان «تحريم فعال انتخابات و جوانگرائی در اپوزيسيون برانداز». اين دو سازمان بيشتر متشکل از کوشندگان جوانی هستند که فکر نمی کنم ميانگين سن شان از 30 تجاوز کند. بيشترين اين جوانان پس از شکست جنبش سبز به خارج آمده و رفته رفته يکديگر را يافته اند و، بدين سان، صدای واقعی تر جوانان سکولار دموکراتی هستند که در جريان جنبش سبز شرکت داشته و اغلب شان زندان و شکنجه ديده اند. آنها معتقدند که مخالفان حکومت اسلامی در خارج کشور تاکنون با اين حکومت مماشات کرده و امر «براندازی» اين حکومت را با تعارف و مجامله به زير قالی برده اند؛ پس، آنها مسئلهء «براندازی» را برجسته کرده و حرکات خود را بر اساس اين «هدف» تنظيم می کنند.

دو تن از دست اندر کاران اين گردهمائی از من نيز خواسته بودند تا از طريق ويدئو نظراتم را در مورد موضوع جلسه شان با حضار در ميان بگذارم که چنين شد. و فکر کردم آن نظرات را بصورت مطلب اين هفته ام بياورم تا نوعی «آسيب شناسی موضوع اين گردهمائی» را برای ديگر ياران نيز مطرح کرده باشم. و اما مطالب آن پيام:

***
پس از تعارفات اوليه، اجازه می خواهم در باب بخش نخست عنوان اين جلسه، که «تحريم فعال انتخابات» باشد، چند نکته را برايتان مطرح می کنم. از نظر من، در برخورد با انواع گوناگون انتخابات در حکومت اسلامی، تا کنون سه نظريهء اصلی مطرح شده اند که مختصراً به يک يک آنها می پردازم.
نظريهء نخست «تحريم»، يا درست تر بگويم «تحريم غير فعال»، نام دارد؛ مبنی بر اينکه در روز انتخابات در خانه بنشينيم و سراغ حوزه های رأی نرويم.
از نظر يک ناظر خارجی که فقط در چهارچوب منطق اش عمل می کند، اينگونه «تحريم» يک کنش طبيعی و بديهی است. هيچ کس در نمايشی که دشمن اش برای پيروزی خود ترتيب داده شراکت نمی کند، مگر آنکه عقل خود را باخته باشد. اگر ما فکر کنيم که حکومت اسلامی در ايران حکومت مشتی دشمن ملت ايران است و اين لشگر اراذل و اوباش همواره خواستار شرکت مردم در نمايش انتخابات شان هستند تا بر رونق کارشان بيافزايند بديهی است که توقع داشته باشيم تا مردمی هم که اينها را دشمن خود می دانند در نمايش آنها شرکت نکنند.
نمونه ای از اين تحريم غير فعال را هشت سال پيش، در پايان عصر موسوم به اصلاحات شاهد بوديم؛ يعنی آن زمان که عمر کابينهء آقای خاتمی با شکست کامل به پايان رسيد و اکثريت رأی دهندگان هم، ناکام از شکست خود در بقدرت رساندن اصلاح طلبان، تصميم گرفتند در انتخابات شرکت نکنند و، بدين ترتيب، دولت آقای خاتمی برگزار کنندهء انتخابات بی رونقی شد که احمدی نژاد از دل آن بيرون آمد.
تجربهء «تحريم غيرفعال» نتايج متعددی داشت. اصلاح طلبان شکست خود را به گردن تحريم کنندگان انداختند و مکرراً گفتند: «ديديد که تحريم انتخابات فقط به نفع بنيادگرايان تمام می شود؟» اين پرسش به پيدايش نوعی استراتژی برای انتخابات چهار سال بعد انجاميد. اصلاح طلبان، با ارائهء آمار و ارقام و محاسبات مختلف، کوشيدند تا نشان دهند که اگر اکثريت کسانی که دارای حق رأی هستند در انتخابات آينده شرکت کنند رژيم نخواهد توانست دست به تقلبی بزند که به ضرر مردم تمام شود. و همين فکر بود که نظريهء «شرکت حداکثری» را جانشين «تحريم انتخابات» کرد.
اما رژيم در نتايج واقعی انتخابات 88 هم دست کاری کرد و بلافاصله پس از اعلام نتايج به سرکوب شرکت کنندگان در جنبش اعتراضی موسوم به «جنبش سبز» پرداخت. اگرچه اين امر نشانی از بی اثر بودن نظريهء «شرکت حداکثری» بود اما بسياری از موافقان اين نظريه آنقدر پر رو بودند که گفتند «ديديد که کشاندن مردم به پای صندوق رأی درست بود و موجب پيدايش جنبش سبز شد؟» گوئی اين جنبش اجرای سناريوی از پيش نوشته شدهء آنها بود! اما همان ها، در عمل، وقتی ديدند که اين جنبش در گوهر خود حرکتی ضد کليت حکومت اسلامی و در واقع «سکولار» است عقب نشستند و به مردم گفتند «شعار ساختارشکن ندهيد» و «به خانه هاتان برگرديد» و، اگرچه خودشان هم به زندان و سختی افتادند اما، مصائب آنها با دردهای جوانان شکنجه و تجاوز و کشته شده قابل مقايسه نبود. بزودی هم بخش عمده شان آزاد شدند، و عده ای از ميان شان به خارج کشور آمدند و مغرورانه خود را بانی نظريهء «شرکت حداکثری که موجب پيدايش جنبش سبز شد!» معرفی کردند.

اما واقعيت عملی و تجربی اين بود که نه نظريهء «تحريم انتخابات» و نه نظريهء «شرکت حداکثری» هيچکدام نتوانسته بود تغييری را در ساختار متصلب حکومت اسلامی تزريق کند.

و اکنون و امروز، در آستانهء انتخابات 92، شما آمده ايد تا صفت «غيرفعال» را به صفت «فعال» تبديل کنيد و، با ارائهء نظريهء «تحريم فعال»، می گوئيد که مردم نه تنها لازم است اين انتخابات را تحريم کنند بلکه بايد از «فرصت انتخابات» برای فعاليت های ضد حکومتی استفاده نمايند. و مدعی هستيد که بسياری از جوانان ما که در جنبش سبز فعال بوده اند به دنبال اين راه حل می روند.
در اين مورد من برايتان آرزوی موفقيت دارم. می گويند از خرس يک مو کندن هم غنيمت است. شما هم هر تيشه که به ريشهء اين رژيم بزنيد خوب است.
اما من فکر می کنم که هر سه نظريه ای که تا بحال مطرح شده از يک ضعف اساسی رنج می برند و آن فقدان يک «آلترناتيو سکولار دموکرات و مردمی» در برابر حکومت فعلی است. تاريخ نشان داده که جنگ های بی هدف معين و فاقد «آلترناتيو شکل يافته» راهی به جائی نمی برند. حتی اگر چهارده قرن پيش اعراب پابرهنهء نجد عربستان دو امپراتوری ساسانی و روم شرقی را شکست دادند بخاطر آن بود که هدف و آلترناتيو داشتند و می دانستند برای چه می جنگند. شما هم اگرچه همواره می توانيد به خيابان بريزيد و اتوبوس آتش بزنيد و جان شيرين را فدا کنيد اما بايد بدانيد که تا کنون همهء اين کار ها در چهارچوب «چه نمی خواهيم» انجام پذيرفته اند. يعنی نه بر «آنچه می خواهيم» اشراف داشته ايد و نه توانسته ايد بر «تشکيلات رهبری ساخته شده» ای تکيه کنيد که از دل «آنچه می خواهيم» بيرون آمده باشد. اين است که انرژی و خون و جان تان به هدر می رود و جانفشانی هاتان هم فقط بصورت خاطره ای شريف باقی می ماند، بی آنکه نتيجه ای عملی داشته باشد.
در حالي که اگر، مثلاً، بروشنی بدانيد که هدف تان «استقرار حاکميت ملی و حکومتی سکولار دموکرات» است و اين خواست را در قالب رهبری يک آلترناتيو سکولار دموکرات جسميت بخشيده باشيد آنگاه حداقل می دانيد که کارتان بيش از پنجاه در صد شانس موفقيت دارد.
اين را دشمن شما، که همين حکومت باشد، بهتر از خود شما دانسته است و به همين دليل از هزار و يک راه مانع ايجاد يک آلترناتيو سکولار دموکرات منسجم و سازمان يافته از ميان اپوزيسيون سکولار دموکرات شده است. فکر می کنيد خورهء اصلاح طلبی و ابتکار پاسپورت دادن به اصلاح طلبان و جا انداختن آنها در ميان اپوزيسيون سکولار دموکرات خارج کشور کار چه کسی جز وزارت اطلاعات رژيم بوده است؟ چگونه است که هر کجا سخن از ايجاد يک آلترناتيو سکولار دموکرات شده اين پاسپورت گرفتگان يا با آن مخالفت کرده اند و يا با شرکت در روند ساختن آن چيزی بی سر و ته و بی فايده را تحويل ما داده اند؟
پس، به نظر من، نظريهء «تحريم فعال» هم اگر بخشی از روند آلترناتيوسازی سکولار دموکرات نباشد حاصلی جز چند جان فدا و شکنجه و تجاوز شده نخواهد داشت.
همين داوری را می توان در مورد مفهوم «براندازی» نيز بکار برد. بدون داشتن جانشينی سکولار دموکرات، منسجم و کارآمد، براندازی فقط به معنی «ماجراجوئی» است و نمی تواند راه به ايرانی آزاد و آباد ببرد. کلاً، منظور من آن است که شما اگر وقت تان را صرف وقايع روزمرهء سياسی در ايران کنيد اما ندانيد که انرژی مبارزه تان در چه راهی مصرف می شود هميشه در دور باطل «قيام و شکست و قيام و شکست» گرفتار خواهيد بود.
پس، بعنوان مردی که به احتمال زياد در آخرين دههء عمر فعال خود به سر می برد، و از پايان جنگ دوم جهانی تا به امروز شاهد و گاه درگير زير و بم های تاريخ کشورش بوده است، سفارشم به نسل جوانی که برای ساختن فردای بهتر ايران کمر همت بسته آن است که: «بر هويت سکولار دموکرات حرکت خود پافشاری کنيد و در راستای ساختن آلترناتيوی برخاسته از اين هويت حرکت نمائيد». بی اين دو کار، شرکت کردن يا نکردن و تحريم منفعل يا فعال هيچکدام جواب نيازهای شما را نخواهند داد.

***
اما چند کلمه ای هم در مورد «جوانگرائی» برايتان بگويم. توجه کنيد که من هم طبعاً روزی جوان بوده ام و با عوالم آن آشنا هستم و در همان جوانی هم بوده است که آزاديخواهی را، در حد فهم آن روز خود، از حوزهء ادبيات گرفته تا گسترهء سياست، شعار خود قرار داده ام. می دانم که جوان، هر چند کم تجربه و ناآشنا به فضای پر پيچ و خم سياست، موتور تاريخ است و می تواند با پاکی روح و قدرت قدم خود آينده را آنگونه که می انديشد متحقق کند.
اما جوانی تنها به سن و سال نيست، با «به روز بودن» و «امروزی انديشيدن» و، برای تشخيص راهبران درست از نادرست، «معيار و ضابطه داشتن» ارتباط دارد. توجه کنيد که شما تجسم هر شعاری خواهيد شد که در جوانی به جان و دل شما راه يافته باشد. درختی را که کج رشد کرده باشد در کهن بيخی نمی توان راست کرد.
از خود بپرسيم که براستی چرا «طالبان» از مکتب و کودک آغاز می کند؟ چرا ارتش ها را جوانان پر می کنند؟ چرا جوانان هيزم تنور مبارزاتی می شوند که ديگرانی از راه دور هدايت شان می کنند؟ پاسخ روشن است: بدين خاطر که جوان تأثير پذير است و شستن مغز او در نوباوگی و نوجوانی و جوانی آسان تر ممکن می شود.
پس شما همواره بايد متوجه دو چيز باشيد: يکی اينکه هنوز تأثيرپذير و هيجانی هستيد و دو ديگر اينکه بايد مواظب باشيد تا مغزتان را از ايدئولوژی های گوناگون پر نکنند.
ايدئولوژی را «آگاهی کاذب» خوانده اند. من آن را «دانش بی انسجام منطقی» می دانم. مشتی از اطلاعات و استنباط ها را بصوت سر هم بندی شده در مجموعه ای خطرناک گرد می آورند و از آن يک مذهب يا يک ايدئولوژی يا يک روايت از زندگی می سازند.
شما همواره بايد به اين مجموعه ها که هدف و ساختار و تشکيلات خود را دارند شک کنيد. چرا که اگر در ذهن شما جا خوش کردند شما را به بردگان خود مبدل می سازند. هيچگاه پرسشگری و کنجکاوی خود را به راحت ِ ناشی از فکر نکردن و کورکورانه اطاعت کردن تسليم نکنيد. هيچ حکمی را که با منطق و خرد نخواند نپذيريد.
می خواهم بگويم که، از نظر من، جوانگرائی خودبخود امر مهم و سازنده ای نيست. جوانگرائی آنگاه درست و مفيد است که جوانان به «خرد و منطق» و «مقاومت در برابر ايمان کور» مجهز شوند و با همين معيارها سالخورگان و تجربه ديدگان معتمد قوم خود را نيز همراهی کنند.
من خود در جوانی با بزرگ ترهای گوناگونی همچون دکتر شريعتی و آل احمد و محمود اعتماد زاده و احسان طبری و دکتر صديقی روياروی و گاه دمخور بوده ام و طعم شيرين و هيجان انگيز معاشرت و همراهی با آنها را چشيده ام. اما در آخر کار ديده ام که برخی از همان ها مرا و نسل مرا به چه گمراهه ای کشانده و جوانی ما را چگونه سوخته و بر باد داده و امروز ِ شما را هم به چه مصيبتی دچار ساخته اند. و اکنون اين تجربه را با شما در ميان می گذارم که اگر اکنون سالخورده ای ديگر روبروی اين دوربين نشسته و به شما پيام می دهد که «سکولار دموکراسی را هدف خود و ساختن آلترناتيوی سکولار دموکرات را پيشهء خود کنيد»، شما با منطق و خرد خود سر سختانه در سخن اش کنجکاوی کنيد؛ مبادا که او نيز برای فريب شما آمده باشد.

باری، برای شما در کاری که می کنيد آرزوی خردمداری روزافزون دارم. پيروز و سرفراز باشيد و توجه کنيد که سرفرازی از پيروزی مهمتر و اساسی تر است.

***

تکمله ای بر اين گفتار: دو سه روز پيش با رفيق شفيقی قدم زنان و گفتگو کنان پرسه می زديم. صحبت به اين مجلس جوانان در شهر کلن رسيد و من، به خواست او، شمه ای از حرف هايم را برایش تکرار کردم. او، که به دريانوردی علاقه دارد و هر وقت فرصتی می يابد به اين مشغله می پردازد، در پايان سخنانم، سری تکان داد و گفت:

«بگذار نکته ای را از آموزه های مربوط به دريانوردی برايت بگويم. وقتی روی کشتی هستی و بر آب ها گسترده در همه سو می رانی ناچاری، برای گم نکردن جهت و مسير حرکت کشتی، وسائل مختلفی را بهمراه داشته باشی. قطب نما و دوربين و امروزه هم جی.پی.اس برای همين کار ساخته شده اند. در واقع تو اگر در سفر شبانهء دريائی ات جهت و مسير حرکت را ندانی بلافاصله در دريا سرگردان و گم می شوی، و نمی توانی بفهمی به سوی شرق می روی يا غرب، از ساحل دوری يا به آن نزديک تر می شوی. و اين اتفاق واقعاً می تواند بيفتد. مثلاً، شبی توفانی را مجسم کن که وسط اوقيانوسی و يکباره قطب نما و جی.پی.اس کشتی از کار می افتند و تو، نشسته بر تلاطم آب های تاريک، نمی دانی به کجا رو نهاده ای. اما، از عهد باستان، دريانوردان برای چنين موقعيتی يک راه حل کارآمد داشته اند که «ستاره قطبی»، و يا در اصطلاح فرنگيان «ستارهء شمالی»، نام دارد. اگر آسمان صاف شود تو می توانی، بين خيل ستارگان آسمان پهناور، ستارهء درخشان قطبی را بيابی و با يافتن آن بفهمی که جهت شمال کجا است و از اين طريق ساير جهات را نيز بازبيابی و کشتی را به سوی مقصد و مقصودت برانی».

رفيق دريانوردم اعتقاد داشت که برای بشريت امروز نيز، در شب های طوفان زدهء سياست و زندگی اجتماعی، «اعلاميهء جهانی حقوق بشر» يک ستارهء قطبی است که به مدد آن می توان بر دريای تاريک و مشوش سياست و زندگی اجتماعی کشتی را به راه درست هدايت کرد، آنچه را با مفاد اين اعلاميه نخواند نپذيرفت، و از آنچه بر بنياد اين اعلاميه شکل گرفته استقبال کرد.

اما من می دانم که، در اين تصوير، انتخاب ِ «اعلاميهء جهانی حقوق بشر» بعنوان ستارهء قطبی شايد مورد موافقت همگان نباشد. غرض سکولار دموکرات های انحلال طلب هم جلب تصديق همگان نيست. اما ما می توانيم در جمع گستردهء خودمان «استقرار سکولار دموکراسی در وطن مان» را ستارهء راهنمای خود کنيم. آنگاه اعتبار تحريم فعال و غير فعال، يا مشارکت حداکثری، اصلاح طلبی و انحلال طلبی، براندازی آميخته با مسالمت يا خشونت، پيری و جوانی، پختگی و خامی، و هزار تعبير و ترکيب ديگر را می توان به اعتبار آن سنجيد و مطمئن بود که کشتی آرزوهای ما از مسير درست خود خارج نشده و بی سرگردانی به سوی بندر محبوب خويش می تازد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016