مکاتبات من با ابوالقاسم رضایی یکی از مسئولان مجاهدین در دیماه ۱۳۸۸، ایرج مصداقی قسمت دوم
قسمت اول این مقاله را از اینجا بخوانید.
متأسفانه به این عنصر زبون و توی سری خورده به هنگام پاپوش دوزدی برای زندانیان جان به در برده از کشتار ۶۷ نگفته بودید که من در اوین نبودم و در گوهردشت بودم. به او درست اطلاع رسانی نکرده بودید که در دوران ۶۷ کسی را تیرباران نکردند بلکه همه را دار زدند.
آقای ابوالقاسم رضایی تنها شما نیستید که در کار توطئه چینی و پرونده سازی علیه من کوشا هستید:
... [نام فرد مزبور را به دلایل امنتی هنگام انتشار نامهام حذف کردهام] هم به یکی از عوامل شناخته شده و مهم دستگاه اطلاعاتی رژیم نامه نوشته و خواستار پرونده سازی علیه من شده بود. من سند آن را دارم بخشی از سند به شرح زیر است. به سبک کار و فرهنگ مشترک شما و ایشان توجه کنید:
«راستی یک جانوری پیداشده به نام ایرج مصداقی از جناتیکاران منافقین و اینجا با پول سازمانی کتب چند جلوی [جلدی] نوشته و متولی امور زندان ها شده ادعا می کند در سال 67 سر دادگاه را کلاه گذاشته و مثل یک قهرمان زنده مانده است. به نظرم تمامما [تماماً] جعلی است چقدر خوب بود اگر سندی از نوع قهرمانی این اقا پیدا می شد و پته اش راروی آب می ریخت.»
نگاه میکنید ایشان هم درست مثل شما به مدد وزارت اطلاعات رژیم تلاش میکند که «پته» من را روی آب بریزد.
لطفاً در مورد پناهندگی فرافکنی نکنید. این شما هستید که از قبل خون و رنج من و امثال من به «پاسپورت پناهندگی و ساحل امن» رسیدید. من نان رنج خودم را میخورم. شما نان چه چیزی را میخورید؟ نمردیم و فهمیدیم پاریس و کنار رود سن و اورسورواز هم میدان نبرد است و استکهلم «ساحل امن».
هنوز که هنوز است شما و امثال شما از دوران هفت ساله زندان مسعود رجوی در زندان زمان شاه که در مقابل زندانهای خمینی هتل بود میگوئید، آنوقت مدعی میشوید که من بر روی خون شهیدان پناهندگی گرفتهام. شما و دوستانتان از روی چه چیزی پناهندگی گرفتهاید؟ چنان حرف میزنید انگار در این ۳۰ ساله شما را گذاشته بودند در چرخ گوشت و من و امثال من را در حریر خوابانده بودند!
شما و مسئله داشتن نسبت به بریدگی و ...!!!
اجازه دهید پرده دری نکنم و نگویم که رئیس کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت [سنابرق زاهدی] در زمان شاه کرباسچی [شهردار تهران] را لو داد و در دادگاه از انقلاب سفید شاه و میهن سخن گفت و به سرعت آزاد شد و به سر کار و زندگیاش برگشت.
از نظر من «دنائت و رذیلت» را بایستی در جاهای دیگری جستجو کرد. لطفاً همه چیز و همه کس را قیاس به نفس نکنید.
اما خصائل منفی انسانی بیشتر در کسانی است که دروغ میگویند و تاریخ جعلی خلق میکنند و در اثبات دروغهایشان پافشاری میکنند.
من که تردیدی ندارم اکثریت بچهها انزجارنامه را پذیرفته بودند و میپذیرفتند. رژیم جنایتکار به انزجارنامه راضی نمیشد. خوب است به نامه منتظری به خمینی و حرفهای حاکم شرع خوزستان هم رجوع میکردید؟ میرفتید به نوشته رضا شمیرانی که در سایت همبستگی ملی خودتان هم انتشار یافت رجوع میکردید که میگفت خط بچههای بند ابدیهای اوین پذیرش انزجارنامه بود.
در طول سالهای ۶۰ تا ۶۷ دهها هزار نفر بعد از مراحل مختلف بازجویی و تحمل زندان و ... آزاد شدند. همه آنها بدون استثنا نوشتن انزجارنامه را پذیرفته بودند. من بسیاری از شهیدان بزرگ مقاومت را میشناسم که حتی پیش از اعدام مصاحبهی تلویزیونی برای پروندههایشان کردند. نیازی نمیبینم در این جا اسم بیاورم. مقاومت این دسته افراد ستودنی بود. بعید میدانم اصلاً توان درک این مسائل را داشته باشید.
بعد از گذشت هفت سال در سال ۶۷ ما در اوین و گوهردشت تنها ۷۵ نفر ملی کش داشتیم که نوشتن انزجار نامه و مصاحبه را نپذیرفته بودند. یعنی بقیه در طول این سالها پذیرفته بودند و به ویژه همهی زندانیانی که در سالهای قبل و بعد از ۶۷ به مجاهدین پیوستند. تازه بخشی از این ۷۵ نفر انزجار نامه را قبول داشتند مصاحبه و حضور در مسجد محل و ... را که شروط اضافی رژیم برای آزادیشان بود نمیپذیرفتند.
بقیه زندانیانی که با آنها هم بند بودم و بهتر از شما با آنها و نظراتشان آشنا هستم برای آزادی از زندان اکثریت به قریب به اتفاقشان مشکلی در نوشتن انزجارنامه نداشتند. کسی که برای آزادی از زندان انزجارنامه مینویسند حتماً برای نجات جانش این کار را میکند.
خط دهنده اصلی زندانیان مجاهد در اوین جعفر اردکانی [یکی از زندانیان دوران شاه] بود که پیش از آن مصاحبه تلویزیونی هم کرده بود. او جز اولین سری مجاهدینی بود که در اوین اعدام شد. درنده خویی رژیم را شما نشناختهاید.
مقاومت نسبی من کمتر از کسانی که در طول این سالها به شما پیوستند نبوده است. تازه بماند که بعضیهایشان که امروز هم در کنار شما هستند کابل زن شعبه بودند و همراه بهزاد نظامی. دلم نمیخواهد پرده دری کنم. شما حتی در سیمای آزادی افرادی را اسطوره کردید که نفوذی رژیم در ما بودند. نگذارید پرده دری کنم. زندانیان خود بهتر از هر کس به این امور آشنا هستند.
نوشته من چه ربطی دارد به صحنه پردازیهای رژیم؟ اتفاقاً شما با این اعمال زشتتان آب به آسیاب رژیم میریزید و گزک به دست او میدهید. بفرمایید یک نمونه اش را در همین جا ملاحظه کنید؟
شما هستید که با انتشار عکس جعلی یک دختر لبنانی اتو به دست رژیم دادهاید که جنایاتش علیه زنان و به ویژه در روز عاشورا را زیر سؤال ببرد.
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=79271
مثالهایی که شما در مورد توطئههای رژیم برای کشتار دستگیر شدگان و سرکوب بیشتر زدید چه ربطی دارد به موضوعی که من رویش دست گذاشتم؟ اتفاقاً رژیم میتواند در راستای همان توطئههایش همین فیلم شما را هم بهانهی یک سناریوی جدید علیه مردم ایران کند.
حرف من اتفاقاً همین است که شما در چنین شرایطی که رژیم در حال توطئه علیه مردم است و جان بسیاری از جمله بچههای داخل کشور به خطر افتاده دست به چنین اعمال غیرمنطقی میزنید.
پیشتر هم گفتم که انصاف و مروت در نظام فکری شما جایی ندارد. هر کسی که خرده هوشی داشته باشید و بهرهای از عقل و درایت داشته باشد به ادعای شما میخندد که من «قصد تنویر افکار عمومی نظام» راجع به خودم را دارم. شرم و حیا احساسی انقلابی است. حتی کم آن هم خوب است. تنها برای کسی که مرزهای انسانی را پشت سر گذاشته، ردیف کردن اتهاماتی از این دست میسر است.
آقای رضایی دست از این توجیهات کودکانه در مورد تهیه فیلم مزبور بردارید. رزمندگان اشرف چرا صورتهایشان را پوشاندهاند؟ چرا مثل هر سال در روز عاشورا تظاهرات نمیکنند؟ چه نیازی است که شبیه سازی تظاهراتهای ایران را بکنند؟
چه اصراری داشتید که چنین فیلمهای شبههانگیزی را روی نت بگذارید که وکلایتان چارهاندیشی کنند؟
آقای رضایی موضوع مهری امیری و فضاحتهای مربوط به آن یادتان رفته است؟
برای رد گم کنی برای «فرح کریمی» [نماینده پارلمان هلند که مجاهدین او را مزدور رژیم معرفی میکردند و در وبلاگ انحرافی خود برای رد گم کنی برای او تبلیغ میکردند] و ... هم تبلیغ میکردید یادتان رفته است؟
پیام خانم رجوی برای تظاهراتی که در ایران وجود خارجی نداشت یادتان رفته است؟
ترتیب دادن مصاحبه جعلی با صدای آمریکا در مورد چهارشنبه سوری و وصل مهری امیری از اشرف به او و ادعای این که زنی قهرمان وسط تهران است یادتان رفته است؟
پیام فرستادن ایشان از اشرف برای کنگره آمریکا تحت عنوان این که سخنگوی انجمن دفاع از زنان ایران و در تهران است یادتان رفته است؟
من که اسنادش را برایتان ارسال کردم و حضوراً هم توضیح دادم. [نه رضایی و نه سیدالمحدثین هیچ دفاعی نداشتند و فقط تأکید میکردند که من بیش از آنها در جریان امور هستم]
شما این بار مسئولیت محل تظاهرات را به دوش سایت جرس انداختید. به آن ها قبولاندید که این تظاهرات در مشهد اتفاق افتاده است. حداقل تصور من این است. من که لینکش را برایتان فرستادم. خودتان را به کوچه علی چپ نزنید. بیخود «عمامه زمین نزنید» و هیاهو به راه نیاندازید.
ادعای این که ستاد «داخل کشور» و یا ستاد اجتماعی در داخل کشور است خنده دار است. هیچ موقع نبوده است. کد آوردن از عنصر کثیفی مثل مسعود خدابنده مقصود شما را برآورده نمیکند.
شیوهی شما درست نعل به نعل از روی دست رژیم کپیبرداری میشود. اتفاقاً رژیم هم برای فرار به جلو همیشه با همین دست اتهامات ما را همسو با آمریکا و صهیونیست و ... معرفی میکند.
بارها و بارها در چند ماه گذشته اطلاعیهها و اخباری را که خودم تنظیم کردم و یا انتشار دادم بدون آن که حتی یک واو آن را پس و پیش کنید به نام «ستاد اجتماعی» و «ستاد داخله» و ... انتشار دادید. اطلاعیههای رسمی «مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» را عینا برداشته و به عنوان گزارش رسیده به ستاد اجتماعی مجاهدین انتشار میدهید.
کار ستاد اجتماعی مجاهدین این است که بنشیند و فیلمهای انتشار یافته بر روی اینترنت را با تأخیر به نام خودش دوباره انتشار دهد.
آقای عزیز از این ادعاها که مجاهدین نیازمند ترتیب دادن تظاهرات جعلی در ایران نیستند دست بردارید. لااقل دهها اطلاعیه خودم در مورد انجمنهایی که وجود خارجی در ایران نداشتند نوشتم و در همه موارد هم به «خواهر مرضیه» داخله به تأکید گفتم من نه تنها به این امور اعتقادی ندارم، و هوادار مجاهدین هم نیستم، اما به خاطر دوستی و آشنایی که با شما دارم و تقاضایی که شما میکنید این کار را میکنم. لااقل از این حرفهای واهی نزد من نزنید.
شما انجمن جعلی «دفاع از حقوق زنان» در ایران تشکیل دادید و مهری امیری نامی که در اشرف نشسته بود را کردید سخنگویش! شما به دروغ برای او سابقهی زندان تراشیدید. من که اسنادش را برایتان ارسال کردم. چنانچه یادتان رفته دوباره ارسال کنم.
یادتان رفته مدعی تظاهرات جعلی این انجمن در پارک لاله بودید؟ مریم رجوی برایشان پیام داد و شما از درون اشرف با شماره تلفن ماهوارهای سر مجید خوشدل را شیره مالیدید و با او مصاحبه ترتیب دادید و مدعی شدید که از صحنه تظاهرات در تهران با او صحبت میکنید؟ حرمت دوستی او با من باعث شد که در این مورد هیاهو نکند.
من که اسنادش را برایتان به همراه شماره تلفن ماهوارهای اشرف ارسال کردم.
آقای عزیز «عمامه بر زمين زدن و سينه چاك دادن با شيوه آخوندي» اتفاقاً شیوهای است که شما در نامهتان از آن استفاده کردهاید. شما هستید که مثل روضهخوانهای بالای منبر سر بریده حسین را وسط میکشید. قیاس به نفس نکنید.
خوب است وکلای اشرف نشستهاند دائم یوتیوب را چک میکنند و بلافاصله به مجاهدین خبر میدهند. باریکلا به وکلای اشرف و این همه تیزهوشیشان. یک بار دیگر همین توجیهات بیسر و تهتان را بخوانید به قول خودتان مرغ پخته هم به خنده میافتد.
آقای رضایی شما سرتان را مثل کبک زیر برف بردهاید و فکر میکنید کسی شما را نمیبیند. ارتباط مستقیم آقای رجوی با اشرف و بروکسل برقرار است و کسی از محل ایشان خبر ندارد؟ روزها و روزها با اشرف تماس مستقیم میگیرند و کسی از آن مطلع نمیشود؟ یعنی رژیم عراق نمیتواند جلوی ارتباط مستقیم را بگیرد؟ قطع کردن یک سیم کاری دارد؟ آیا ردیابی محل صدا و ارتباطات چند ساعته و چند روزه کاری دارد؟
با زدن اتهامات سخیف از پاسخگویی فرار نکنید. دردی را درمان نمیکنید. پیلههای دورتان را پیچیده تر می کنید.
من که پیشتر هم در حضور شما و بهنام [سیدالمحدثین] گفتم که مسعود رجوی در عراق نیست و شما به یکدیگر نگاه کردید.
مژگان پارسایی برای شما سردار سرداران است و حرفهایش واجبالاطاعه و نه برای من. او مختار است هرچه میخواهد بگوید. من تأکید کردم او نیز تلویحا تأیید کرده است که مسعود رجوی در عراق نیست. بقیه نظرات او برای خودش محترم است و نه من. چه کسی به شما و ایشان و یا هر کس دیگر این حق را داده که برای دیگران مشخص کنید راجع به چه چیز فکر و یا پرسش کنند.
من در مورد جای مسعود رجوی که بدون تردید برای آمریکایی ها و عراقی ها مشخص است سؤال نکردم. من تنها میدانم که او در اولین روزهای اشغال عراق این کشور را ترک کرده است. این که در کجا به سر میبرد برای من مهم نیست. عدم حضور او در عراق برایم معنا دارد.
در مورد نسبت دادن دفاع از جنایت حکومت عراق در ارتباط با ساکنان اشرف و یا زمینه سازی در مورد آن هم متأسفانه آگاهانه دروغ میگویید.
من برای محکوم کردن جنایت دولت عراق دو بیانیه سایت گزارشگر و دیدگاه را امضا کردم و در امضاگیری روی آن مشارکت داشتم. من بلافاصله در مصاحبه تلویزیونی با تلویزیون ماهوارهای آسو ست متعلق به کومله شرکت کردم و این جنایت را محکوم کردم و دلایلم را بر شمردم. در تظاهراتهای آن روزها شرکت کردم. متأسفانه شما مواردی را که مثل روز روشن است نفی میکنید و نعل وارونه میزنید. این کار خوب نیست. اگر به روز جزا و پاسخگویی معتقدید کمی درنگ کنید.
اما اضافه میکنم همچنان معتقدم حضور در اشرف دیری نخواهد پایید. من مرده شما زنده، امیدوارم بعداً اگر صحت نظر من مشخص شد یک عذرخواهی کوچک پیش وجدان خودتان از من بکنید.
آقای رضایی دبیرخانه شورای ملی مقاومت چیزی نیست جز نوشتههای خودتان آن را برای من خرج نکنید. حتی اعضای شورای ملی مقاومت هم انتساب آن به خود را تکذیب میکنند.
تردیدی ندارم در مورد آمار حمایت بیش از ۵ میلیون عراقی از مجاهدین غلو میکنید. مثل آمار حضور ۹۰ هزار نفر در گردهمایی سی خرداد در سالنی که حداکثر ۶-۷ هزار نفر گنجایش دارد و همه مجبورند از دو در که دیکتور دارد و به خوبی همه کنترل میشوند وارد آن شوند.
در این گونه موارد من به عقلم رجوع میکنم نه به آمارهای شما. خوب است در همان مقاله در مورد یکی از آمارهایتان که مدعی بودید دقیقاً نظرسنجی کردید توضیح مکفی دادم. تصور میکردم لااقل دیگر در یک نامه خصوصی آن هم به من لااقل روی چنین مواردی تکیه نمیکنید. باور کنید من هوش و درایت شما را بیش از این فرض میکردم. متأسفم هر روز عقب میروید. باور کنید مشاهده این وضع برای من خوشایند نیست. راجع به آمار انتخابات مزبور در گفتگوی حضوری به شما و بهنام گفتم، شما هیچ پاسخی ندادید.
شما که حمایت کتبی ۵ میلیون و خوردهای عراقی را کسب میکنید خوب در انتخابات عراق شرکت کنید. حتما پیروز میشوید. چرا اجازه میدهید مزدوران رژیم حکومت را به دست بگیرند؟ اگر به لحاظ حقوقی نمیتوانید کاندیدا شوید به عراقی های حامیتان که جان میدهند برای شما بگویید که به چه کسی رأی دهند. نمایندگان خود را به مجلس بفرستید.
شما که دارای چنین دم مسیحایی هستید چرا نمیتوانید حمایت کسر کوچکی از ۵ میلیون ایرانی در خارج از کشور را کسب کنید. چه تعداد از این ایرانی ها از شما حمایت میکنند؟
شما که حمایت هزاران حقوق دان عراقی را کسب کردید، حمایت ده حقوقدان ایرانی در خارج از کشور را کسب کنید. آقای روحانی تلاش زیادی کردند نتوانستند حمایت بیش از یک نفر یعنی آقای [هوشنگ] عیسیبگلو را جلب کنند. اگر خودتان را بکشید بعید است این تعداد از انگشتان دو دست بیشتر شود.
همین آقای عیسیبگلو اگر مواضع مشعشع شما راجع به من و امثال من را بداند تردیدی ندارم که به رویتان نگاه هم نخواهد کرد. این گوی و این میدان.
این نظر من است که خط اصلی استراتژی شما را در شش ساله گذشته آمریکاییها تحمیل کردهاند. آنها بودند که خلع سلاحتان کردند. آنها بودند که فاتحه ارتش را خواندند و رزمندگان را به تعدادی آواره سیاسی تبدیل کردند که شما خواهان به رسمیت شناخته شدن حق پناهندگیشان هستید. آنها بودند که شما را مجبور کردند به جای بازوی پراقتدار خلق به قیام تودهای بسنده کنید.
ایرج مصداقی
۱۰ دیماه ۱۳۸۸»
توضیح:
۱- مواردی که در [] آمده را در هنگام انتشار نامهها به متن اضافه کردهام.
۲- از آنجایی که ابوالقاسم رضایی به منظور جلوگیری از انتشار مقالهام مجبور شده بود سراسمیه و بدون وقت کافی جواب نامهام را بدهد، پرنسیپ و عدالت حکم میکرد که من نیز جواب نامهاش را بلافاصله و بدون تعمق کافی بدهم تا انصاف رعایت شده باشد. من برخلاف مجاهدین، به رعایت اصول اخلاقی و انصاف حتی در ارتباط با دشمنم پای بند هستم. وگرنه برای رد ادعای ابوالقاسم رضایی و مجاهدین میتوانستم موارد متعددی را در پاسخم ذکر کنم ولی به همین اندک بسنده کردم. البته بر اساس معیارهای اخلاقی که دارم قصد نداشتم نامههای مربوطه را که خصوصی بود علنی کنم ولی اقدام زشت و ناپسند مجاهدین مرا وادار ساخت که موضوع را کامل بیان کنم «تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. »