پنجشنبه 16 خرداد 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ما اصلاح‌طلبان هستيم و بی‌شماريم، ابراهيم نبوی

ابراهيم نبوی
انتشار دو نوشته "بيانيه تحليلی سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در باره مهندسی انتخابات در پيش رو" از يک سو و نوشته جناب آقای علی مزروعی با عنوان "کودتای انتخاباتی" از سوی ديگر، مرا به نوشتن اين نوشته واداشت. من اين دو مقاله را خواندم و به دلايلی که ذکر خواهم کرد، انتشار هر دو مقاله را که کمابيش با يک نگاه و قلم نوشته شده است، نامستدل، غيرعقلانی، نامتناسب با مواضع قبلی اين دو و مخالف منافع مردم در اين شرايط حساس می‌دانم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

نخست اينکه، واژه کودتا برازنده اقدام حکومت در سال ۱۳۸۸ بود. اين را همه فهميدند و کمتر کسی توانست برخلاف انتساب اين واژه به آن اقدام حرفی معقول بزند. در سال ۱۳۸۸ به دستور آقای خامنه ای در همان روز انتخابات و دو روز بعد دهها عضو و فعال کمپين دو رقيب انتخاباتی قبل از آنکه اعتراضی کنند دستگير شده، صدها معترض حامی آقايان موسوی و کروبی به زندان افتاده و دهها تن به قتل رسيدند و رقبای انتخاباتی که بطور قانونی در يک انتخابات رسمی شرکت کرده بودند به حصر خانگی دچار شده و حکومت جمهوری اسلامی يک سال مداوم و سه سال بطور پيگير هر جنبش اعتراضی را سرکوب کرد. اين حجم از سرکوب حتی در کودتای ۲۸ مرداد هم رخ نداده بود. لذا گزيدن واژه کودتا برای به سرقت بردن دولتی مردمی و انتصاب زورگويانه دولتی نظامی کاملا مناسب بود. اما رد صلاحيت جناب آقای هاشمی در هفته گذشته، هر چقدر غيرقانونی و هر چقدر غير مستدل و غيرمنطقی، معنای مشخصی دارد. نامش رد صلاحيت و در بدترين حالت تخلف يا تقلب يا حذف رقيب سياسی از انتخابات است. اگر بنا باشد به هر رفتار حکومت بخواهيم با واژه هايی مانند کودتا، انقلاب، سرکوب، تقلب يا هر چيز ديگر برخورد کنيم برخوردی منطقی با واقعيت سياسی نکرديم. با اين حساب هر سال يک کودتا در کشور صورت می گيرد. کودتايی که در آن نه کسی دستگير شده نه کسی کشته شده نه نيروی نظامی بر سر کار آمده که کودتا نيست. واژه که کم می آوريم همين طوری از فرهنگنامه فال نگيريم و اولين واژه ای که به ذهن ما می رسد را برای هر عملی استفاده نکنيم. اقدام رهبری و حکومت در رد صلاحيت جناب هاشمی رفسنجانی با دهها واژه قابل توصيف است اما قطعا واژه کودتا برای وصف آن نه تنها نابجا که نادرست و غلط است.

دو ديگر آنکه، گفته شده " سازمان مجاهدين انقلاب نه تنها از هيچ نامزدی حمايت نمی کند، بلکه مشروعيتی هم برای اين انتخابات قائل نيست" معنای اين جمله در واقع اين است که افرادی که هيچ نشانه از اصلاح طلبان جز برخی افراد که تا کنون نظر داده اند، مثل جناب محمدرضا جلايی پور و زيبا کلام و آقای مسعود بهنود و افرادی ديگر برای مشارکت در انتخابات و حمايت از يکی از دو نامزد نزديک به اصلاح طلبان يعنی آقايان عارف و روحانی نمی بينند، با اطلاعيه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی شاخه خارج از کشور، در اين انتخابات نبايد مشارکت کنند. تا هفته قبل من هم با تصوری نزديک به اين با احتياط بيشتر سعی می کردم ضمن حمايت از هر دو نامزد نزديک به اصلاح طلبان، به اين فکر کنم که اگر ما به حکومت نشان بدهيم که قهر کرده ايم، لابد در حکم حکومتی را باز می کنند و جناب هاشمی را تائيد صلاحيت می کنند و ما می توانيم برنده انتخابات شويم. البته اين اميد همچنان می تواند وجود داشته باشد، ولی اين اميد بسيار کمرنگ تر از آن است که يک سياستمدار حرفه ای يا اهل خرد روی آن حساب کند. از اين گذشته، حتی اگر در روز آخر انتخابات هم آقای هاشمی وارد رقابت شود، قطعا هم جناب عارف که خود اعلام کرده که تسليم اجماع آقايان هاشمی و خاتمی است از رقابت با جناب هاشمی کناره می گيرد و هم آقای روحانی که از همان روز اول گفته بود اگر هاشمی بيايد من کناره می گيرم. پس اگر با وجود گذشت روزهای مناظره و رقابت تبليغاتی بازهم آقای هاشمی برگردد بی شبهه برنده انتخابات خواهد بود. اما فرض کنيم اين اتفاق ميمون و فرخنده رخ ندهد، آيا نوشته آقای مزروعی و بيانيه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی خارج از کشور در عمل جز ايجاد شکاف در موضع اصلاح طلبان چه نتيجه ای دارد؟ آيا احتمال حمايت جناب خاتمی، يا هاشمی يا هر دو از آقايان عارف و روحانی منتفی است؟ اگر فرض کنيم اين احتمال منتفی نباشد که من به احتمال قوی حدس می زنم منتفی نباشد، غير از اينکه اين دو نوشته جز اينکه در ايجاد وحدت و اجماع ميان اصلاح طلبان ترديد ايجاد کند، فايده ای دارد؟ سازمان مجاهدين ا. ا. خ. ا. ک. نوشته است که « حاکميت تلاش کرده تا مانع ايجاد اتحاد اصلاح طلبان در انتخابات شود» آيا دو نوشته همين کار را نمی کند؟ آيا جز اينکه اين آقايان، مانع اجماع و اتحاد ميان اصلاح طلبان می شوند کاری می کنند؟ در فاصله ده روز مانده به انتخابات که هنوز امکان اجماع و ائتلاف وجود دارد، انتشار اين بيانيه و نوشته ها چه کاری جز ممانعت از اجماع می کند؟ فرض کنيم که برخی از اصلاح طلبان بخواهند اجماعی را شکل دهند، با اين فرض جز اينکه اين دوستان به استقبال فراهم کردن اختلاف می روند، کار ديگری هم می کنيد؟ عارف مرد دوم کابينه اصلاحات و روحانی يکی از مهم ترين چهره های دستگاه سياسی آقای هاشمی رفسنجانی بوده، آيا بعيد است اين دو يا حتی يکی از آنان بخواهند برای نجات کشور از چنگ ديکتاتوری بيشتر وارد ميدان انتخابات شوند؟ اگر بخواهند اين عمل را بکنند اين دو نوشته، جز اختلاف برانگيختن ميان اصلاح طلبان چه می کند؟ اصلا چه فايده دارد اين بيانيه و آن نامه جز اينکه اصولگرايان شانس بيشتری برای حاکميت ناکارآمدی و استبداد و آنارشيسم سياسی و اقتصادی به دست بياورند؟ آيا ميدان را برای حکومت خالی نمی کنند تا بدون تقلب برنده انتخابات شود؟ ممکن است بگويند که اصلاح طلبان بايد سرمايه خود را برای آينده حفظ کنند، سووال می کنم: کدام آينده؟ يعنی اين دوستان نمی فهمند که کشور نه در معرض سقوط و انهدام که در وسط پرتگاه است و ما مجبوريم، می فهميد! مجبوريم! که به هر قيمت شده مانع روی کار آمدن موجود خطرناکی مانند سعيد جليلی و يا نامزدهايی مشابه او شويم؟ آيا نمی فهميد که روی کار آمدن رئيس جمهوری مثل عارف يا روحانی و حتی قاليباف هزار بار بهتر از خطر روی کار آمدن جليلی و مشابهاتش است؟ به فرض که بگوئيد که اگر ما وارد انتخابات شويم حتما تقلب می کنند و بازی را ادامه می دهند. فرض کنيد همين اتفاق رخ بدهد، اگر تقلب کنند ما چه چيزی برای از دست دادن داريم؟ غير از اينکه به همان جايی می رسيم که اکنون در آن هستيم؟ يعنی اينکه مطمئن می شويم حکومت متقلب است.

سوم اينکه گفته اند حاکميت با حذف جناح هاشمی می خواهد انتخابات مهندسی شده برگزار کند. آيا اين فرض به راحتی قابل اثبات است؟ اگر حاکميت می خواهد انتخابات را با مهندسی آرا ببرد، پس چرا عواقب حذف هاشمی را پذيرفته است؟ منطقی است که فرض کنيم حاکميت اگر می خواست آرای مردم را نشمارد يا نتيجه انتخابات را تغيير دهد، می توانست همين کار را با حضور هاشمی بکند. از قضا حکومت يا رهبری می توانست با همان شيوه سال ۸۸ تقلب کند و بعد هم اعلام کند هاشمی رای مردم را به دست نياورده است. حکومت می دانست که هاشمی با موجی که در حمايت او شکل گرفت که همين حالا هم با حمايت خاتمی و هاشمی از عارف يا روحانی می تواند شکل بگيرد، با سی ميليون رای در همان ساعات اوليه برنده انتخابات می شد و خامنه ای نمی خواست چنين شکستی را تحمل کند. به همين دليل هم پذيرفت که به بهانه بالا بودن سن هاشمی او را رها کند و دو نامزد ديگر که از نظر سنی جوانتر از هاشمی بودند و از نظر فکری تفاوت چندانی با هاشمی نداشتند، باقی بگذارد. شايد که همان شکست سنگين به عنوان پاسخ به همه حمايت های خامنه ای از احمدی نژاد نصيبش نشود. خامنه ای نمی خواست هاشمی برنده قدرتمند انتخابات شود چون اين به معنای شکست همه سياست های او بود. به معنای شکست خامنه ای در حمايت او از موجود ضعيف و ناکارآمدی مانند احمدی نژاد بود. حتی همين حالا هم در ميان چهار داوطلب اصلی نزديک به اصولگرايان يعنی جليلی و حداد عادل و ولايتی و قاليباف، جليلی برآيند خواسته های خامنه ای نيست و قاليباف هم اصلا در محدوده تعاريف خامنه ای نمی گنجد، ولايتی و حداد عادل هم که اصلا در هيچ حالتی رای نمی آورند. آيا اين دوستان فکر نمی کنند که آقای خامنه ای هم در اين انتخابات مثل اصلاح طلبان دچار بحران است؟ ممکن است بگويند که اين دو نامزد انتخاباتی نامزد حزب ما نيستند، آيا اين نشانه ترجيح منافع حزبی بر منافع ملی نيست؟ ممکن است بگويند اين دو نامزد نمونه کامل يک اصلاح طلب نيستند، آيا اصولا نمونه کاملی وجود دارد؟ اصلا مگر هر انتخاباتی جز ترجيح بين دو حالت متفاوت است؟ اگر آرمانگرا باشيم آنها را بد و بدتر می خوانم و اگر مصلحت انديش باشيم آنکه بيش از همه به مصلحت است و امکان پيروزی بيشتری دارد برمی گزينيم. اصلا برای يک اصلاح طلب چه معنی دارد که انتخاباتی را که در آن شانس گزينه مناسب يا نسبتا مناسب وجود دارد رها کند؟ يعنی واقعا هاشمی چهره مناسب شما بود که امروز از نيامدنش شکوه می کنيد؟ اگر هاشمی چنين بود تفاوت او با روحانی چيست؟ اگر زمانی مجاهدين خلق يا اپوزيسيون خارج از کشور چنين نظری بدهند می توان معنی آن را فهميد، ولی شما چگونه می توانيد اثبات کنيد که هاشمی چهره مطلوب شماست، ولی روحانی نيست؟ يا عارف نيست؟ کدام معيار وجود دارد که حاصلش چنين نتيجه ای است؟ گفته ايد رئيس جمهور آبدارچی است و به همين دليل شرکت در انتخابات فايده ندارد. اگر رئيس جمهور آبدارچی است، چه فرقی می کند هاشمی آبدارچی باشد يا خاتمی يا روحانی يا عارف؟ آيا اگر يک تيمسار آبدارچی بشود توانايی تغيير نظام حکومتی و اداری را پيدا می کند؟ اگر رئيس جمهور واقعا آبدارچی است، اصلا شما به چه دليل می خواستيد هاشمی و خاتمی داوطلب انتخابات شوند؟ و اگر واقعا موجودی مثل احمدی نژاد که سيستم سياسی و اقتصادی کشور را در طول هشت سال ويران کرد، يک آبدارچی بود؟ چرا فکرنمی کنيد که اين آبدارچی که تمام اقتصاد کشور و سياست خارجی را در دست گرفت، قدرتش از وزير بيشتر است؟ اميدوارم اين آقايان کمی به تعارض منطقی نوشته شان فکر کنيد و حداقل اگر نمی توانند درد مردم را کم کنند به دردشان نيافزايند.

چهارم اينکه، آقای مزروعی و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی خارج از کشور از کجا به اين نتيجه رسيدند و يقين کردند که سخنگوی سبزهای اصلاح طلب هستند؟ آقای خاتمی در هر حالتی همچنان محبوب ترين سياستمدار ايرانی است که حمايت وی از يک نامزد انتخاباتی بی ترديد می تواند راه پيروزی را برای او باز کند و هاشمی رفسنجانی چه پيش از انتخابات اخير که يک چهره مقتدر سياسی بود و چه پس از رد صلاحيت که به يک چهره بسيار محبوب تبديل شده، بی ترديد با حمايت از يکی از نامزدهای انتخابات می تواند نقش بسيار مهمی در سرنوشت انتخابات ايفا کنند. تجربه سال ۱۳۸۴ تجربه تلخ و گرانبهايی است. آقای خاتمی گفته است که نامزد او در سال ۱۳۸۴ آقای هاشمی رفسنجانی بوده و هاشمی رفسنجانی هم در مرحله اول انتخابات کشور در سال ۸۴ رای اول را به دست آورد، دوستان حزبی اصلاح طلب با نامزد کردن معين رای ميان اصلاح طلبان را شکستند، بعد از مرحله اول همين اشتباهی که حالا دارند می کنند کردند و با چهار روز تاخير و با بيانيه ای ضعيف از هاشمی حمايت کردند، در حالی که همه فرصت ها از دست رفته بود و احمدی نژاد توانسته بود با سخنان پوپوليستی و با استفاده از سهل انگاری احزاب اصلاح طلب برنده انتخابات شود. آقای معين جز اينکه نامزد حزبی برخی اصلاح طلبان بود، چه چيزی داشت که برای حمايت از او، اين آقايان سرنوشت خودشان و کشور را به باد دادند و باعث شدند خاتمی هم بخاطر اينکه برآيند اصلاحات بود نقش موثری در حمايت از هاشمی نداشته باشد. چقدر بايد از هژمونی طلبی برخی احزاب اصلاح طلب لطمه بخوريم تا از آن درس بگيريم؟ هشت سال مصيبت کافی نيست؟

پنجم: من و بسياری از اصلاح طلبان می دانند که کشور در موقعيت ويرانی است، ما می دانيم که اين انتخابات شايد آخرين انتخابات برای برگزيدن وضعی مسالمت آميز برای گذار به زندگی بهتر برای مردم باشد. ما منتظر دستورالعمل های غيرمدبرانه احزاب هژمونی طلب نمی شويم. ما از هاشمی و خاتمی و ديگر اصلاح طلبان می خواهيم که پيش از آنکه فرصت از دست برود، حمايت خود را از يکی از دو داوطلب نزديک به اصلاح طلبان اعلام کنند و بدانند که در صورت اعلام چنين حمايتی هم عارف و روحانی تن به اجماع اين دو بزرگوار می دهند و هم جمع بی شمار اصلاح طلبان در سراسر کشور بسرعت متحد شده و رئيس جمهوری را انتخاب می کنند که کشور را از ويرانی و انهدام نجات دهند. ما منتظر اعلام نظر آن دو بزرگوار می مانيم و می گوئيم که نقش تاريخی اين دو در فرصتی که مانده است می تواند به نجات کشور منجر شود. ما در هر حال، به هر صورت و تا آخرين توان برای نجات ايران عزيز می کوشيم. ايران حيثيت و زندگی ماست و نمی گذاريم ويران شود.

سيد ابراهيم نبوی
۱۶ خرداد ۱۳۹۲

در همين زمينه:
[بيانيه تحليلی سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در باره مهندسی انتخابات در پيش رو]
[کودتای انتخاباتی، علی مزروعی]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016