گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! سلطه روایت بر واقعیت، لیلا سامانیآیا پرداختن به کارهای عمرانی رضا شاه چون احداث راه آهن سراسری و یا بنیان گذاری نهادهایی چون ارتش یکپارچه، وزارت بهداشت، دادگستری و دانشگاه، لزوم پرداختن به رویکردهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وی را نفی می کند؟ رویکردهایی که در سایه ی جاه طلبی و خودکامگی رضا شاه منجر به بروز اختناق و زمینه ساز رخ دادن وقایعی شد که نهایتا طی مدت نیم قرن، ایران را به زیر استبداد دینی کشاند.یادداشتی باب مستند رضا شاه در شبکه من و تو شبکه ی تلویزیونی "من و تو" امسال و در آستانه ی سالروز درگذشت "رضا پهلوی (میرپنج )" فیلمی صد وپنج دقیقه ای پخش کرد که از قرار درصدد بود شرح "مستند" گونه ای را از سالیان حکومت بنیان گذار آخرین دودمان شاهنشاهی ایران، روایت کند. این شبکه ی تلویزیونی که به یمن برخورداری از مکنت مالی توانسته است با برنامه های سرگرم کننده ی حرفه ای و خوش آب و رنگ در جذب مخاطب عام موفق عمل کند و با تزریق سرخوشی مفرط و موضعی در برنامه هایی نظیر "آکادمی موسیقی گوگوش" و "شعر یادت نره" درک موسیقایی بینندگان فارسی زبان را از حداقل ها به سمت و سوی رکود و سطحی نگری سوق دهد، هر از گاه و به مناسبتهایی مرتبط با خاندان پهلوی، فیلمهایی تحت عنوان "مستند" را پخش می کند، فیلم هایی یکسویه و سرشار از تحریفهای تاریخی که همگی در راستای پیشبرد اهداف سیاسی این شبکه طراحی شده اند. از فیلم " هرگز نخواب کورش" که احساسات ناسیونالیستی مخاطب عام را هدف گرفته بود تا " از تهران تا قاهره" که روایت "پرآب چشم" و جانبدارانه ی فرح پهلوی بود از آخرین روزهای استقرار حکومت محمدرضا شاه پهلوی. این مقال، با مسلم دانستن حق بهره گیری این شبکه از امکانات خود برای تبلیغ جریان سیاسی مورد حمایتش، تنها به نقد شیوه ای می پردازد که استیلای رسانه ای را در دنیای امروز، مخوف و هولناک می سازد، شیوه ای که در آن مستندهای غیر متفکرانه از راه شبیه سازی واقعیت و حذف برخی حقایق، به شکلی مهلک، "راستین" جلوه داده می شوند و در همان حال، مخاطب را با خود همراه می سازند؛ شیوه ای که در "مستند رضا شاه" به خوبی قابل مشاهده است. این مستند با ستایش غیر حرفه ای و بی امان از رضا پهلوی، می کوشد تا تصویر " پدر کبیر ملت ایران" و " معمار ایران مدرن" را بی هیچ خدشه ای در ذهن مخاطب حک کند و با ترفندهایی فریبکارانه هر گونه ظنی در ناقص بودن اطلاعات فیلم را از بین ببرد. فیلم سرشار است از تصاویر بکر و مخفی کاری های بزرگ. فیلمی که با روایتی سراسر توجیه از شرح کودتای نظامی سوم اسفندماه "رضا میرپنج" آغاز می شود. کودتایی که در ابتدا برای او سمتهای وزیر جنگ، نخست وزیری و سردار سپهی را به ارمغان آورد و در نهایت با عزل احمد شاه - آخرین پادشاه سلسله ی قاجار –جلوس وی را بر تخت سلطنت رقم زد. نخستین تحریف فیلم از همینجا آغاز می شود، جایی که عامدانه تنها بخشی از سخنان "دکتر محمد مصدق" به عنوان یکی از مخالفان انقراض قاجاریه و سلطنت رضا شاه نقل می شود و دلیل مخالفت وی را تنها در عدم بهره مندی احتمالی از خدمات رضا خان در صورت تکیه بر تخت پادشاهی عنوان می کند. حال آن که دکتر مصدق در نطق کوبنده ی خود در "جلسه ی تغییر سلطنت" پس ازتحسین رضا خان، به خاطر برقرار ساختن امنیت افزوده است: " خوب اگر ماقائل شویم که آقای رئیس الوزرا پادشاه بشوند، آنوقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ترشّح میکند در زمان سلطنت هم ترشّح خواهد کرد، شاه هستند، رئیس الوزراءهستند، فرماندۀ کلّ قوا هستند. بنده اگر سرم را ببرند تکّه تکّه ام بکنند و و آقای سید یعقوب هزار فحش بمن بدهد زیر بار این حرفها نمی روم، بعد ازبیست سال خونریزی! آقای آقا سید یعقوب! شما مشروطه خواه بودید، آزادی خواه بودید، بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که پای منبر میرفتید و مردم را دعوت به آزادی می کردید. حالا عقیدۀ شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد، هم رئیس الوزراء باشد، هم حاکم ؟ اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است استبداد صرف است،پس چرا خون شهداء راه آزادی را بیخود ریختند ؟؟چرا مردم را به کشتن دادید؟ میخواستید از روز اوّل بیائید بگوئید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی خواستیم یک ملّتی است جاهل و باید با چماق آدم شود!.... " فیلم از ابتدا می کوشد تا ماهیت دیکتاتور مآبانه ی رضا پهلوی را پوشانده و حتی رفتارهای مستبدانه ی وی را تقدیس کند. چنان که در قسمتی از روایت "افسانه وار" این فیلم، چنین عنوان می شود: " با از هم پاشیدن حلقه اطرافیان او چه با حذف سیاسی و یا خانهنشین کردنشان بار سنگین مدیریت کشور بر دوش رضا شاه افتاد" همین نکته اما برای مخاطبانی که اندک آشنایی ای با تاریخ معاصر ایران دارند، بیش از آن که گواهی باشد دراثبات خدمتگزاری و وطن دوستی رضا خان، به طنزی می ماند که سیاهی آن از سرنوشت تراژیک "تیمورتاش"، "علی اکبر داور"، "فیروز فرمانفرما" ریشه می گیرد، سرنوشت هایی کمابیش مشابه که این مستند کوچکترین اشاره ای به آنها نمی کند. رضا شاه بنا به گفته ی "یرواند ابراهامیان" در کتاب "تاریخ ایران مدرن"، از این حیث "احیا کننده ی سنت شاهان" بود، او با متهم کردن تیمورتاش به اختلاس و زندانی کردن او، مسبب قتلش توسط پزشک احمدی، - پزشک زندان قصر- شد. او همچنین فیروز فرمانفرما وزیر دارایی را به اتهام رشوه خواری روانه ی زندان کرد، کسی که بعدها به مرگی مشکوک بر اثر خفگی در گذشت. افزون بر اینها حذف فیزیکی روشنفکران مخالف رضا شاه، چون "تقی آرانی"، ترور میرازده ی عشقی، شاعر و روزنامه نگار سی و یک ساله و قتل "فرخی یزدی" روزنامه نگار در زندان قصر هم از نکات قابل یادآوری ست که صدالبته در این مستند هیچ نشانی ندارند. فیلم همچنین از کنار زوایا، حواشی و اعتراضات نسبت به فرمان "کشف حجاب" به سادگی می گذرد و حتی واقعه ی خونین " مسجد گوهر شاد" را با تحریف و اغماض مطرح می کند. فیلم مذکور همچنین از پرداختن به اقدام رضا شاه دراحداث زندانهای متعدد بازمانده است، زندانهایی که سرآمد آنها، "زندان قصر" به "باستیل ایران" معروف و بنا به گفته ی "علی دشتی " در کتاب "ایام محبس"، زندانی شدن در آن " شکنجه ای به مراتب بدتر از مرگ" توصیف شده بود. این فیلم، اما تصاویری تکان دهنده و تاسف برانگیز از تخریب مقبره ی رضا پهلوی در شهر ری را به نمایش می گذارد، حرکتی ضد فرهنگی و خشونت بار که به دست انقلابیون 57 و به دستور "صادق خلخالی" صورت می پذیرد. "مستند رضا شاه" همچنین با سود جستن از عملکرد سراسر اشکال روحانیت پس از مشروطه و سالهای استقرار جمهوری اسلامی، احساسات مخاطبی را برانگیزد که سر منشا تمامی ظلمهای رفته بر خود را در مذهب جست و جو می کند. بی آنکه از نقش موثر روحانی ای چون "آیت الله کاشانی " در حمایت از رضا شاه پرده بردارد. شکی نیست که رضا پهلوی سرمنشا خدمات بسیاری در تاریخ مدرن ایران بوده است، خدماتی که ایران را از یک کشور رو به اضمحلال در زمان قاجار بدل به کشوری رو به توسعه ساخت، در همین زمینه "یرواند آبراهامیان" تاریخ نویس، در کتاب "تاریخ ایران مدرن" در فصل "مشت آهنین رضا شاه" می نویسد: " می گویند استالین روسیه را با یک خیش چوبی تحویل گرفت، اما با بمب اتمی آن را ترک کرد، در مورد رضا شاه نیز می توان گفت که کشور را با یک نظام اداری و سازمانی فکسنی به تصرف خود در آورد و با یک دولت به شدت متمرکز آن را ترک کرد" با این اوصاف، آیا پرداختن به کارهای عمرانی رضا شاه چون احداث راه آهن سراسری و یا بنیان گذاری نهادهایی چون ارتش یکپارچه، وزارت بهداشت، دادگستری و دانشگاه، لزوم پرداختن به رویکردهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وی را نفی می کند؟ رویکردهایی که در سایه ی جاه طلبی و خودکامگی رضا شاه منجر به بروز اختناق و زمینه ساز رخ دادن وقایعی شد که نهایتا طی مدت نیم قرن، ایران را به زیر استبداد دینی کشاند. در همین زمینه "احمد کسروی" که در زمان سلطنت رضا شاه، به مقام قضاوت دست یافت، در مجموعه مقالاتی که در روزنامه اش "پرچم" به چاپ می رساند، معایب و مزایای رضا پهلوی را بررسی کرده است، او ضمن ستودن رضا شاه از بابت خدمات مثبتی چون ایجاد کردن یک دولت متمرکز، آرام کردن "ایلات سرکش"، نظم بخشیدن به روحانیون "خرافاتی"، ایجاد مدارس جدید، بهبود وضعیت زنان، گسترش زبان فارسی و جایگزینی واژه های فارسی با کلمات عربی، الغای القاب و تضعیف ساختار "فئودالی"، اجرای قانون سرباز گیری، ساخت کارخانه ها و شهرهای مدرن و تلاش برای اتحاد و یکپارچگی از طریق زبان، فرهنگ و هویت واحد 1، تاکید کرده است: "ولی از آنسوی رضاشاه مشروطه را از میان برد، دارالشورا [مجلس شورای ملی] را بی آبرو گردانید ، در زمان او احساسات آزادیخواهی و ایراندوستی خفه گردید، بداخلاقی رو بفزونی رفت، رضاشاه هنگامی به كار برخاست كه میتوانست احساسات آزادیخواهی و ایراندوستی را در مردم نیرومند گرداند و یكدسته از هوچیان و سودجویان را كه در میان آزادیخواهان پیدا شده و باعث آشفتگی كشور بودند از میان بردارد و مشروطه را از راه حقیقت به جریان اندازد. خلاصه آنكه توده را بتكان آورد و یك نیرویی از آنها تولید گردانیده پشتیبان خود سازد. آن اختیاری را كه بدستش افتاد می توانست در این راه بكار برد. ولی رضاشاه چون از هوچیان و آزادیخواهان دروغی رنجیدگی داشت به كینه آنها كوشید و مشروطه را از پا انداخت، و این بود انتخابات را سفارشی گردانید و از دارالشورا اختیار را گرفته قانونها را تابع اراده خود ساخت. همچنین در همه ادارات زور و چیرگی را بكار انداخت. اینها نیز زیانهای كوچكی نیست و من نمیدانم این بدبینی و دشمنی با مشروطه و توده در دل آن پادشاه از كجا و به چه انگیزه پدید آمده بود."2 از سوی دیگر" یرواند ابراهامیان" در کتاب "تاریخ ایران مدرن" در خصوص مخالفتهای عصر رضا شاه می نویسد: " بخش اعظم مخالفت با رژیم از سوی روشنفكران جدید و به ویژه دانشآموختگان جوانی انجام میشد كه در زمان تحصیل در كشورهای فرانسه و آلمان طی سالهای پرآشوب دهه 1310 تحت تاثیر جنبش چپ قرار گرفته بودند. به باور آنها رضاشاه نه یک "دولت ساز" بلكه یک "مستبد شرقی"؛ نه یک میهن پرست از خود گذشته كه پایهگذار خودخواه سلطنت دودمان خود؛ نه یک اصلاحطلب بلكه توانگرسالاری و حامی ملاكین متمول؛ و نه یک ناسیونالیست واقعی بلكه قزاق چكمه پوشی بود كه نزد قزاقهای تزاریست آموزش دیده و با دسیسههای بریتانیای امپریالیست به قدرت رسیده بود" با این احوال و با وجود این همه سرزنش و تحسین دوگانه با در نظر گرفتن بستر تاریخی دوره ی سلطنت رضا شاه، چگونه می توان بدون احاطه به موضوع و به دور از غرض ورزی، شخصیتی چون او را تنها در قالب "گزارشی تبلیغاتی" تحلیل کرد؟ سر آخربد نیست یادی شود از "کریس مارکر"، یکی ازمطرح ترین فیلمسازان مستند، که این روزها سالگرد یک ساله شدن خاموشی اوست. اگرچه مقایسه ی فیلم های این کارگردان با فیلمی چون "مستند رضا شاه"، قیاس مع الفارق است، اما به سازندگان فیلم های مستند شبکه ی "من و تو" توصیه می شود تا با دقت در آثار مارکر، بر لزوم برائت فیلم مستند از پیش داوری های کورکورانه و رها ساختن مخاطب از پیش فرضهای ذهنی اش و دعوت او به اندیشیدن، آگاه شوند. فیلم مستند در شکل آرمان گرایانه و استادانه ی آن، به کتیبه ای تاریخی مانند است و درشکل متوسط اش، دفتری از ثبت قابل قبول و وفادارانه ی رودیدادها. جا زدن نمایشی مرکب از فریب و تحریف به جای فیلم "مستند" و هدف گرفتن قشر بی مطالعه و بازداشتن او از مواجهه با چالشهای فکری اش، موجودی منفعل و سردرگم را برجای می نهد که تنها به هیجانات لحظه ای و سطحی اش متکی ست، موجودی که هیچ نقدی بر ضد این هیجان را تاب نمی آورد و بر رکود اندیشه اش پافشاری می کند. و سخنی هم با تهیه کنندگان این شبکه ی تلویزیونی، آیا به راستی می توان وظیفه ی ارتقاء فرهنگی و پروردن مخاطب فکور و شیفته ی آگاهی را از سیاهه ی وظایف یک رسانه خط زد؟ 1- تاریخ ایران مدرن – یرواند آبراهامیان 2 - نشریه ی پرچم – 4 تیر ماه 1321 Copyright: gooya.com 2016
|