شنبه 9 شهریور 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بود و نبود احمدی نژاد، روزانه های ف م سخن (۲۲)

روزانه های ف م سخن
او انگار هرگز وجود نداشت. مزاحمی بود در عرصه ی سیاست که با فلاکت آمد و با فلاکت رفت. به همین سادگی که نه٬ دنیا را به هم زد و رفت. خراب کاری های او را تاریخ باید بر شمرد. نکته جالب اینجاست که انبوه خراب کاری های او در خرابکده ی حکومت اسلامی گم شد و تو گویی نه خانی آمده و نه خانی رفته

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در حکومت اسلامی نیک که بنگریم تمام شاخص های خوب رو به پایین می رود و تمام شاخص های بد رو به بالا. در دوران احمدی نژاد این روند سرعت گرفت والّا خوب بد و یا بد خوب نشد. احمدی نژاد واسطه ی شتاب بخش به این روند بود. حال با به روی کار آمدن روحانی می گویند قرار است این روند آهسته تر شود. قرار نیست بدها خوب شوند بل که قرار است روند بدتر شدن کندتر شود.

احمدی نژاد یک واقعیت بود که به شکل کابوس ظاهر شد. یک واقعیت تلخ. عصاره ی زهرآلود حکومتی به نام جمهوری اسلامی که نه جمهوریت اش جمهوری ست و نه اسلامیت اش اسلامی. ملغمه ی عجیبی ست از حکومت ها و روش های سیاسی و منش های اجتماعی و رویکردهای اقتصادی. از نظر نظامی و اطلاعاتی هم منحصر به فرد است. احمدی نژاد نشانه و سمبولی بود برای تمام این عجایب. بهترین نشانه و سمبول که ما را با ماهیت واقعی حکومت اسلامی آشنا می کرد. رو در رو می ساخت. و ما می توانستیم راه چاره را در مساله ی او پیدا کنیم. رفتن اش چیزی از حکومت اسلامی کم نکرد. آمدن روحانی هم چیزی به حکومت اسلامی اضافه نخواهد کرد. شاید با ندیدن روی احمدی نژاد کمی احساس آرامش کنیم اما بیشتر از این نصیب ما نخواهد شد. نصیب ملت ایران نخواهد شد.

اگر حمله ای صورت نگیرد... (جمعه 7 شهریور)
اگر بعد از تهدید باراک اوباما به این که استفاده از سلاح شیمیایی خط قرمز امریکا در قبال رویدادهای سوریه است٬ به هر دلیل٬ حمله ای صورت نگیرد٬ موازنه قوا در سطح منطقه دچار نوسان خواهد شد.

باور شکست ناپذیر بودن و قدرت الهی داشتن در میان سردمداران حکومت اسلامی ایران و حزب الله لبنان شدت خواهد گرفت و مالیخولیای قدرت جهانی بودن به اوج خود خواهد رسید. رژیم بشار اسد با اطمینان از عدم تهاجم نیروهای غربی٬ مخالفان خود را به شدت و با انواع تسلیحات سرکوب خواهد کرد و تهدیدها و اولتیماتوم های آتی را جدی نخواهد گرفت.

حکومت اسلامی امور بین الملل خود را بر خلاف امور داخلی به سبک شطرنج بازان کارکشته٬ با پیش بینی حرکت های بعدی و زدن مهره های هر چه بیشتر از طرف مقابل پیش می بَرَد و تغییر دولت و روی کار آمدن کابینه ی روحانی نیز به اجرای این سبکِ برخورد٬ کمک شایان توجهی کرده است. عربده های گاه و بیگاه حسین شریعتمداری در حاشیه بازی انجام می شود و آمادگی حکومت را برای تبدیل بازی از شطرنج به ورزش رزمی نشان می دهد.

بعید به نظر می رسد بعد از تهدیدهای شدید و غلیظ غرب٬ حرکت تنبیهی علیه سوریه -مطلقا- انجام نشود ولی آن چه انجام خواهد شد اگر با قدرت و صلابت تمام نباشد٬ مانند ویروس ضعیف٬ باعث قدرت گرفتن سوریه و حکومت اسلامی ایران و حزب الله لبنان خواهد شد.

شکست سوریه در این میدان٬ به نوعی شکست حکومت اسلامی به شمار می آید. این شکست برای جلوگیری از افزایش توهم حکومت و بر گشتن به جهان واقعیات لازم است. اگر بر فرض محال٬ سوریه با سرافرازی از میدان نبرد خارج شود این امر مایه ی ابتهاج و افتخار حکومت اسلامی و بازوی نظامی اش در منطقه٬ یعنی حزب الله لبنان خواهد شد.

تهاجم به سوریه؛ تهاجم به اسرائیل؟ (پنج شنبه 7 شهریور)
آیا بعد از تهاجم کشورهای غربی به سوریه٬ سوریه و متحدش حکومت اسلامی ایران شهرهای اسرائیل را هدف موشک های خود قرار خواهند داد؟

حسین شریعتمداری٬ نماینده ی علی خامنه ای٬ در مقاله ی دیروز خود به استقبال حمله ی غرب به سوریه رفته و از آن به روز واقعه تعبیر کرده است. می نویسد: «اکنون جای این پرسش است که آیا نباید حماقت احتمالی آمریکا و متحدانش را به فال نیک گرفت؟ و آیا نمی‌توان مطمئن بود دشمنان دیرینه اسلام و مسلمین با پای خود به مهلکه‌ای پای می‌گذارند که سال‌هاست ملت‌های مسلمان در انتظار آن بوده‌اند؟ همه شواهد حکایت از آن دارند که اگر هیاهوی اخیر، عملیات روانی نباشد، روز واقعه نزدیک شده و انتظارهای چندین و چند ساله برای انتقام رو به پایان است».

روزنامه ی فرانکفورتر آلگماینه در شماره ی امروز خود می نویسد: «نخست وزیر اسرائیل٬ بنیامین نتانیاهو٬ چهارشنبه٬ کابینه ی خود را برای نشست اضطراری فرا خواند. ما دخالتی در جنگ داخلی سوریه نداریم ولی اگر مطمئن شویم کسی به دنبال آسیب زدن به ماست با تمام قدرت به او پاسخ خواهیم داد. این ها جملاتی بود که نتانیاهو پیش از نشست بیان کرد. در اسرائیل اگرچه تقاضا برای ماسک ضد شیمیایی بالا رفته ولی ترس از جنگ مشاهده نمی شود. نظامیان و دولت اسرائیل بعید می دانند سوریه و حامیان او بعد از حمله ی امریکا بتوانند به دنبال تلافی در اسرائیل باشند. وزیر دفاع اسرائیل٬ موشه یالون٬ در مورد تهدید ایران و سوریه گفته است که اسرائیل مسئولانه و عاقلانه واکنش نشان خواهد داد. اگر کسی بخواهد اسرائیل را به چالش بکشد با تمام قوای ارتش اسرائیل رو به رو خواهد شد.

پیش تر متحد سوریه [حکومت اسلامی] ایران به ضربه تلافی جویانه علیه اسرائیل تهدید کرده بود. به گزارش خبرگزاری ایسنا٬ رئیس مجلس [شورای اسلامی] علی لاریجانی گفته بود: ما به غرب هشدار می دهیم: در صورت وقوع جنگ در سوریه باید نسبت به فرزند نامشروع شان (اسرائیل) خیلی نگران شوند».

ماموریت بازرسان سازمان ملل متحد روز یکشنبه در سوریه به پایان می رسد. آن ها استفاده از گاز شیمیایی را تایید کرده اند. وعده ی حمله ی هوایی امریکا و غرب برای امروز٬ پنجشنبه است.

آیا حکومت اسلامی با امریکا بر سر سوریه معامله می کند؟ (چهار شنبه 6 شهریور)
جواب این سوال دور از ذهن نیست. سفر جفری فلتمنِ امریکایی به تهران و مذاکره با او می تواند بر سر موضوع سوریه نیز بوده باشد. ایران تا کنون نشان داده است که در مواقع حساس بر سر موضوعات حساس آماده ی معامله است البته باید بهای پرداختی مناسب باشد.

این معامله در زمان حمله ی نیروهای غربی به عراق و تهاجم امریکایی ها به افغانستان صورت گرفت و بعید نیست یک بار دیگر نیز صورت بگیرد. از نشانه های بارز موفقیت آمیز بودن انجام معامله٬ ایجاد هیاهو در سطح داخلی مثلا دستگیری و کشتار مخالفان و منتقدان نظام است که معمولا به عنوان نشانه ی بهبود اوضاع در جبهه دیگر می باشد.

معامله ی حکومت اسلامی بر سر سوریه می تواند مانند حمله ی غربی ها به سوریه محدود و مشروط باشد. مثلا امریکا با ایران کار نداشته باشد ولی به اندازه ی بمباران هوایی دست اش در سوریه باز باشد و یا خط قرمز ایران نیز استفاده از سلاح شیمیایی بوده لذا تهاجم محدود به سوریه از نظر ایران مانعی ندارد مشروط بر این که امریکا در آتیه کاری به کار حقوق بشر در ایران و یا حزب الله لبنان نداشته باشد.

محورهای گفت وگوی فلتمن با ظریف در تهران مشخص نیست ولی بر اساس سوابق موجود می توان یک سری گمانه زنی کرد که صحت آن را رویدادهای آتی نشان خواهد داد.

زرنگی حکومت اسلامی: بازی بی صدا در زمین سوریه؟! (سه شنبه 5 شهریور)
استراتژی حکومت اسلامی در قبال جریانات سوریه به دو لحاظ قابل تامل است:

اول این که بازی در زمین سوریه و با کارت های بشار اسد٬ احتمال حمله نظامی به ایران را دور می کند و در صورت تهاجم نظامی غرب به سوریه٬ ماشین جنگی غرب برای مدت طولانی از مرزهای ایران دور می ماند

دوم این که با در نظر گرفتن وجهه ی بسیار خراب حکومت بشار اسد٬ وجهه ی حکومت اسلامی در چشم جهانیان بهبود پیدا می کند و رفتار او با اپوزیسیون و منتقدان٬ انسانی تر از رفتار حکومت سوریه با مخالفان اش به نظر می آید.

مطبوعات اروپایی گهگاه به موضوع دخالت ایران و حمایت او از بشار اسد اشاره می کنند اما این اخبار متناسب با میزان دخالت حکومت اسلامی در امور داخلی سوریه نیست. به طور مثال روزنامه ی «زود دویچه تسایتونگ» در شماره ی امروز خود اشاره ای مختصر به نقش ایران در حمایت از بشار اسد و این که ایران معتقد نیست بشار اسد بمب های شیمیایی علیه مخالفان خود به کار برده٬ کرده است. همین روزنامه به طور مفصل به بررسی حمله احتمالی غرب به سوریه پرداخته و نظر وزیر امور خارجه ی فرانسه و دولت انگلیس و خانم آنگلا مرکل را بازتاب داده است. خانم مرکل استفاده از سلاح شیمیایی را اِعمال جنایت علیه مردان و زنان و کودکان خوانده و بدون این که وارد بحث چه کسی این حمله را صورت داده بشود به عواقب آتی آن اشاره کرده است.

البته دیروز٬ مطبوعات آلمان بنا بر اخبار دریافتی از سازمان های اطلاعاتی٬ به ظن قریب به یقین٬ حملات شیمیایی را کار حکومت اسد دانسته اند و این اطلاعات از شنود واحد ۸۲۰۰ سازمان اطلاعات نظامی اسرائیل و نظر سازمان اطلاعات آلمان نتیجه گیری شده است. این ها معتقدند که مخالفان بشار اسد نمی توانسته اند حملات شیمیایی به این گستردگی -که مستلزم به کار بردن صدها کیلو مهمات شیمیایی بوده- انجام دهند و این کار فقط از حکومت و نظامیان وابسته به آن بر می آمده است.

به هر صورت تکلیف تهاجم نظامی به سوریه این هفته مشخص خواهد شد و اگر دلیلی قانع کننده برای استفاده ی مخالفان حکومت بشار اسد از سلاح شیمیایی یافته نشود تهاجم غرب به سوریه -گیرم به صورت محدود و صرفا حملات هوایی- قطعی است.

استفاده از سلاح شیمیایی در سوریه و واکنش مطبوعات آلمان (دوشنبه 4 شهریور)
استفاده از سلاح شیمیایی در سوریه احساسات رسانه های آلمان را به شدت بر انگیخته است. سوالی که مطرح می شود این است که چرا امریکا خط قرمز خود را مدام عقب می برد و در مقابل این فاجعه ی انسانی کاری صورت نمی دهد.

مجله ی اشپیگل٬ امروز با روی جلدی تار از دختر بچه ای کشته شده در اثر استنشاق گاز شیمیایی به همراه عکس کشته شدگان سوریه در صفحات داخلی منتشر شده است. برای اشپیگل تقریبا مسلم است که رژیم اسد گاز شیمیایی به کار برده است و استفاده از مقدار اندک گاز را تاکتیک حسابگرانه ی اسد می داند.

fms082613.jpg
فرانکفورتر آلگماینه امروز هم این سوال را مطرح می کند که آیا امریکا برای جلوگیری از کشتار جمعی در سوریه اقدام نظامی بدون موافقت سازمان ملل -به خاطر مخالفت مسکو و پکن- و با در نظر گرفتن درگیر بودن در افغانستان انجام خواهد داد؟

فوکوس هم در صفحه ی ۳۷ امروز خود می نویسد چند صد نفر در اثر تهاجم شیمیایی در حوالی دمشق کشته شده اند. آیا حاکم سوریه -بشار اسد- مردم خودش را کشته است؟ این مجله در فورومی سوال آیا غرب باید به سوریه حمله ی نظامی کند را به بحث گذاشته است.

آن طور که از خبرها بر می آید غرب نسبت به جنایت رخداده در سوریه واکنش شدید نشان خواهد داد به شرط آن که برایش مسلم شود بشار اسد دست به این جنایت زده است. به عبارتی اگر شکی در این باره نباشد٬ افکار عمومی٬ غرب را به سمت رویارویی مستقیم با رژیم بشار اسد سوق خواهد داد.

آیا وقت عقب نشینی از سوریه فرا رسیده است؟ (یکشنبه 3 شهریور)
redlinefms.jpg
خط قرمز حالا کجاست؟
جنایت وحشتناک شیمیایی در سوریه دنیا را متاثر کرده است. سوال اما این است که این جنایت را چه کسی انجام داده است؟ تحلیل های گوناگون کمکی به یافتن پاسخ قاطع این سوال نمی کند. متاسفانه مخالفان بشار اسد -صرفاً- کسانی نیستند که بتوان با قاطعیت گفت این کار از آنان بر نمی آید. غرب اما منتظر است تا دلیلی برای دخالت اسد در این رویداد بیابد تا ماشین جنگی اش را به طرف سوریه حرکت دهد. خط قرمز -ظاهری- حکومت اسلامی ایران برای حمایت از اسد نیز استفاده از سلاح شیمیایی بوده است.

سوال دیگری که مطرح می شود این است که اگر بشار اسد به مردم بی گناه حمله ی شیمیایی کرده باشد٬ و غرب متحدا به سوریه یورش برد حکومت اسلامی چه خواهد کرد؟ حکومت اسلامی اگر وارد این بازی شود٬ مانند این است که وارد بازی عراق یا افغانستان پیش از حمله ی نظامی غرب به آن ها شده باشد. کاری دور از خرد سیاسی که ارکان نظام را خرد و نابود خواهد کرد. حکومت اسلامی در برابر وسوسه ی حزب الله برای مقابله مستقیم با غرب ایستادگی کرد و سیاستی عاقلانه و حسابگرانه در پیش گرفت. در مورد سوریه اما اوضاع به شکل حیثیتی در آمده و ورود اولیه به بازی جنگ داخلی سوریه حکومت اسلامی را تا این لحظه درگیر مسائل آن جا کرده است.

نکته ی حائز اهمیت اینجاست که اگر حکومت اسلامی به هر شکل٬ موفق از میدان سوریه بیرون بیاید٬ خامنه ای به عنوان استراتژیست ماهر شناخته خواهد شد و این به تقویت روحی هواداران حکومت اسلامی در داخل که در اثر تنش های درون حکومتی دچار سرگشتگی و پراکندگی ذهنی شده اند وحدت و انسجامی دوباره خواهد داد.

باید منتظر بمانیم و حوادث روزهای آینده در منطقه را تعقیب کنیم.

دوشیزه منینگ و بانو میراندا؟ (شنبه 2 شهریور)
صدا و سیمای حکومت اسلامی٬ بعد از جریان خرد کردن هارد دیسک های حاوی اطلاعات محرمانه توسط «جی.سی.اچ.کیو» در زیرزمین روزنامه ی گاردین و بازجویی نه ساعته از پارتنر خبرنگار افشاگر در فرودگاه لندن سوژه خوبی برای نشان دادن نبودن دمکراسی در غرب پیدا کرده است.

چند روز قبل صدا و سیما با یک فرد انگلیسی در باره ی این رویدادها گفت و گو می کرد و برای من این سوال پیش آمد که خبرنگاران صدا و سیما٬ فرد بازجویی شده را چه می نامند؟ و اگر اشاره به داستان منینگ و ویکی لیکس می کنند منینگ را چگونه خطاب می کنند؟

در روزنامه ی «زود دویچه تسایتونگ» آمده است که دیوید میراندا پارتنر و شریک زندگی گلن گرینوالد مخبر گاردین است و گلن گرینوالد همسر و شوهر دیوید میراندا ست. خبرنگاران صدا و سیما رابطه ی میان این دو نفر را چگونه بیان می کنند؟

BradleyMfms.jpg
یا بردلی منینگ به گزارش همان روزنامه و به نقل از تلویزیون ان.بی.سی گفته است که من یک زنم و نام ام از این پس چلسی منینگ است و سعی می کنم به وسیله هورمون تراپی خودِ جدیدم را کشف کنم و خواهش می کنم از امروز مرا با نام جدیدم صدا کنید و ضمیر مونث در مورد من به کار برید. خبرنگاران صدا و سیما و اصولا مسئولان حکومت اسلامی که برای آسیب دیدن دمکراسی در غرب پستان به تنور می چسبانند با این دو موضوع چگونه بر خورد می کنند؟

سی و پنج سال زندان برای نظامی افشاگر امریکایی (جمعه 1 شهریور)
روزنامه ی «زود دویچه تسایتونگ»٬ تیتر یک شماره ی امروز٬ پنج شنبه ۲۲ اوت ۲۰۱۳ را اختصاص داده است به محکومیت سی و پنج ساله ی بردلی منینگ٬ نظامی افشاگر امریکایی. آن چه مطبوعات آلمان بر آن تاکید دارند احتمال آزادی منینگ بعد از ده سال است که با در نظر گرفتن سن ۲۵ ساله ی او می تواند زندگی جدیدی را آغاز کند.

افشاگران نظامی و امنیتی بهای سنگینی برای افشاگری های خود می پردازند. از سرنوشت ژولین آسانژ تا وضعیت ادوارد اسنودن و اکنون محکومیت ۳۵ ساله ی منینگ نشان از سختگیری دولت ها در ارتباط با افشای اسرار اطلاعاتی شان دارد.

موضوع روزنامه ی «گاردین» که دیروز در مطبوعات اروپایی انعکاس وسیعی داشت نشان می دهد که دولت هایی چون انگلیس و امریکا در مقابل افشای اسرارشان دچار دستپاچگی می شوند و دست به کارهایی می زنند که نه تنها بی فایده است بل که باعث وخیم تر شدن اوضاع می گردد. خرد کردن فیزیکی هارد دیسک ها در زیرزمین گاردین یک نمونه از این دست پاچگی را نشان می دهد.

به هر حال درست یا غلط٬ آزادی رسانه ها٬ بستگی به چنین افشاگری هایی دارد. اگر مجازات سختی برای افشاگری ها در نظر گرفته شود٬ احتمالا افشاگران آینده بدون شناساندن خود به افشای اطلاعات خواهند پرداخت که هزینه ی بیشتری برای دولت ها خواهد داشت.

مقاله مهم اکبر گنجی در فارین افرز (چهارشنبه 30 مرداد)
فارین افرز در شماره ی ۵ مجلد ۹۲ خود به تاریخ سپتامبر/اکتبر ۲۰۱۳ در صفحات ۲۴ تا ۴۹ (۴۴ پی دی اف تا ۷۲ پی دی اف) مطلب نسبتا مفصل و جامعی از اکبر گنجی منتشر کرده است با عنوان «خامنه ای کیست؟»
بر روی جلد این شماره از فارین افرز تصویر علی خامنه ای دیده می شود.

مقاله گنجی گامی ست بلند در جهت شناساندن نقش صاحب اصلی قدرت در حکومت اسلامی ایران به خارجی ها. گنجی در همان ابتدای مقاله٬ لب کلام را با اشاره به انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور در ماه ژوئن و این که قدرت اصلی نه در اختیار او که در اختیار خامنه ای ست بیان کرده است. ظاهرا این واقعیت که تعیین خطوط کلی سیاست ایران نه در اختیار رئیس جمهور که در اختیار رهبر است هنوز برای خارجی ها مشخص نیست.

گنجی می نویسد خامنه ای که از سال ۱۹۸۹ به عنوان رهبر انقلاب منصوب شده بر اساس قانون اساسی٬ نهادهای عمده ی دولتی را در اختیار دارد و نهادهای اجرایی و قانون گزاری و قضایی تحت ولایت او اداره می شود. نکته ی مهمی که گنجی بر آن انگشت می نهد ایدئولوگِ نظام بودن خامنه ای است.

گنجی پس از شرح مختصری از وضعیت خانوادگی خامنه ای و این که او دومین فرزند از هشت فرزند خانواده بوده و در قم میان سال های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۴ تحصیل کرده و در آن جا به جنبش مذهبی به رهبری آیت الله روح الله خمینی پیوسته به ارتباط او با محافل روشنفکری سکولار در ایران می پردازد و چگونگی شکل گرفتن افکار او را توضیح می دهد. او کسی است که از یک طرف به اسلام اخوان المسلمینی سید قطب و از طرف دیگر به موسیقی و شعر و داستان علاقمند است؛ از یک سو نظر به جلال آل احمد و دکتر شریعتی دارد و از طرف دیگر به شعر اخوان ثالث و رمان بینوایان ویکتور هوگو و آثار تولستوی٬ و تمام اینها خصائل امروزی او را می سازد. او فردی دیوانه و بی عقل و متعصبی بی پروا که به دنبال موقعیتی برای تهاجم می گردد نیست ولی ناسازگاری او موجب شده است هر گونه مذاکره با غرب دشوار گردد.

گنجی به خوبی روند شکل گیری تفکرات ضدامریکایی و ضد غربی خامنه ای را توضیح می دهد و نسج افکار او را از زمان آل احمد تا دوران گروگان گیری بیان می کند و به این واقعیت نیز اشاره می کند که خامنه ای غرب را مطلقا بد نمی داند و نکات مثبتی نیز از آن ذکر می کند.

مقاله ی گنجی مفصل و خواندنی ست. در پایان مقاله راه حلی نشان می دهد که بر اساس شناخت او از خامنه ای ست. گنجی معتقد است ایران و امریکا باید همزمان به تعدیل روابط بپردازند. امریکا تحریم ها را بردارد و ایران با شفاف سازی کارهای اتمی خود نگرانی غرب را از دستیابی به سلاح هسته ای از میان ببرد. یک کار دیگر که امریکا باید انجام دهد رفع نگرانی خامنه ای برای از میان برداشتن حکومت اسلامی ست. در مقابل٬ مسئله ی آرامش و امنیت اسرائیل در چهارچوب مرزهای شناخته شده ی بین المللی مطرح می گردد. نکته ی دیگری که گنجی بر آن تاکید می کند مشروعیت حکومت به واسطه ی انتخابات آزاد است و این شرطی ست که خامنه ای باید آن را بپذیرد. مسائل داخلی ایران هرگز بدون دمکراسی٬ آزادی و حقوق بشر حل نخواهد شد حتی اگر دولت های غربی هر گونه قصدی را برای تغییر رژیم در ایران انکار کنند.

گنجی معتقد است که برقراری روابط میان امریکا و ایران با در نظر گرفتن طرز تفکر خامنه ای به عنوان رهبر انقلاب دشوار است ولی شدنی ست.

خواندن این مقاله مهم را به خوانندگان عزیز توصیه می کنم. لینک به مقاله مجله ی فارین افرز

FPfmsGanji1.jpg

FPfmsGanji2.jpg

تفسیری بر یک عکس (سه شنبه 29 مرداد)
بعضی حرف ها را نمی توان به سادگی بر زبان آورد. بعضی حرف ها اصولا در مغز باقی می ماند و مجالی برای بیرون آمدن پیدا نمی کند. بعضی حرف ها مانند مشتی می ماند که انسان به خودش می زند؛ مانند آب دهانی که به صورت خود او باز می گردد.

زنده یاد حسن تقی زاده یک عمر تاوان حرفی را پرداخت که بعدها آن را به نوعی پس گرفت و تعدیل اش کرد. او گفته بود اگر می خواهیم پیشرفت کنیم باید از سر تا پا غربی شویم و آداب و عادات فرنگ را بلاشرط بپذیریم و ظاهرا و باطنا و جسما و روحا فرنگی شویم (نقل به مضمون). این سخن٬ سخن کمی نبود که عاشقان فرهنگ کهن ایران از کنار آن به سادگی عبور کنند. نتیجه اش این شد که او گفت چیزهای خوب فرنگی ها را باید گرفت و با چیزهای خوب خودمان قاطی کرد و آن را به کار برد. این که واقعا چنین فکر می کرد یا از سر ناچاری مجبور به چنین «خودتنظیمی یی» شده بود فقط خودش می دانست و بس. خدایش بیامرزد.

اما با دیدن عکسی از موزه ی ملی مصر٬ جملاتی به ذهن ام آمد که اصولا نباید گفت و گفتن اش زشت است. گفتن اش گوینده را به وطن فروشی و خارجی پرستی متصف می کند. من خودم را خوب می شناسم که نه اینم و نه آن ولی این جمله را هم نمی توانم بر زبان نیاورم که کاش غیرمصری ها موزه ی مصر را غارت می کردند و محصول غارتگری شان را در لوور و موزه های دیگر به نمایش می گذاشتند و شاهد غارت شدن این موزه توسط خودِ مصری ها نمی بودیم. شاهد انفجار مجسمه های بودا در افغانستان نمی بودیم. هر گاه به موزه ی جواهرات ملی می روم و تخت طاووس خانم را در ورودی خزانه ی اصلی می بینم که مردم انقلابی سال ۵۷ جا به جا چشم های جواهرنشان آن را در آورده اند و تکه های طلای آن را مانند نان لواش کنده اند و با خود برده اند و مسئولان موزه با نوار چسب محل آسیب ها را مشخص کرده اند به خودم می گویم خدا رحم کرد که ملت ما کمی متمدنانه تر با این آثار برخورد کرد و اصل اثر از میان نرفت هر چند بسیاری آثار از میان رفت و بقایای این هم از موزه ی گلستان به مامن خزانه ی بانک مرکزی منتقل شد و اصولا کاش آثاری چنین گران بها توسط دولت های متمدن حفظ شود تا به دست خود ما که معلوم نیست فردای روزی اگر شورش کنیم چه بر سر آن ها خواهیم آورد.

و دیدن عکس موزه ی ملی مصر مرا چنان منقلب کرده است که کنترل کلام را در اختیار ندارم و می گویم آن چه را که نباید گفت و بهای سنگینی را برای چنین گفتنی پرداخت...

خودتنظیمی! (دو شنبه 28 مرداد)

زن- تو چرا داری این طوری می کنی؟!

مرد- دارم «خود تنظیمی» می کنم!

زن- خودتنظیمی؟!

مرد- بله. خود تنظیمی. علی آقا جنتی وزیر جدید ارشاد گفته که ابتدا باید ناشران خودشان را با «ضوابط» تنظیم کنند٬ بعد وزارت ارشاد یک ممیزی مختصری می کند و قال قضیه کنده می شود.

زن- تو که ناشر نیستی! این کارها چیست؟ چرا خودت را به در و دیوار می کوبی؟! چرا تو سر خودت می زنی؟! چرا زبان ات را گرفته ای هی داری آن را بیرون می کشی؟!

مرد- من ناشر نیستم٬ ولی نویسنده که هستم! گفتم زحمت ناشر را کم کنم خودم خودم را تنظیم کنم. حالا تو چرا کلید کردی به خودتنظیمی من؟!

زن- وا! یعنی چی؟! دیوونه بازی در می آری بعد می گی چه کار داری به کار من؟! اگر من این کارها را می کردم تو چی می گفتی؟!

مرد- می گفتم خل شدی!

زن- خب. منم دارم می گم چرا خل شدی؟!

مرد- بابا این ها با هم فرق می کنه. این کاری که من می کنم برای نجات فرهنگ کشوره! به قول علی آقا سه هزار جلد کتاب می خواد منتشر بشه٬ دهن مون باید صاف بشه. یک لشکر الان در وزارت ارشاد صف کشیدن که این کتاب منو لاغر کنند. خب خودم می کنم دیگه! این که خیلی بهتره!

زن- بکن بابا جان بکن! من دارم می رم خونه ی مامانم اینا! خودتنظیمی ات که تموم شد٬ اگه سالم موندی٬ برو دو کیلو گوشت و یه خرده میوه بخر فردا مهمون داریم. شام بچه ها رو هم بده. خداحافظ...

مرد- [در حالی که انگشت هایش را روی لبان اش می کشد و بلو بلو می کند] خداحافظ [بلو بلو] خداحافظ...

آیا ان.اس.ای حق دارد؟ (یکشنبه 27 مرداد)
روزنامه فرانکفورتر آلگماینه در شماره ی امروز خود (شنبه ۱۷ اوت ۲۰۱۳ صفحه ۵) بر اساس یادداشتی از روزنامه ی واشینگتن پست به ۲۷۷۶ مورد از موارد نقض حقوق شهروندان امریکایی و غیرامریکایی ساکن امریکا توسط ان.اس.ای اشاره می کند. مثلا در ۱۹۰۴ مورد شنود تلفن های همراه خارجی ها٬ حکم دادگاه به طور مجزا اخذ نشده است.

سوالی که مطرح می شود این است که آیا ان.اس.ای چه به شکل قانونی چه به شکل غیرقانونی اصولا حق چنین کارهایی را دارد؟ پاسخ را باید بسته به شخص پاسخ دهنده و نگاه او به جهان پیرامون بررسی کرد. از نظر یک امریکایی که در امریکا زندگی می کند و می خواهد اطلاعات اش محفوظ بماند قطعا چنین کاری درست نیست و اطلاعات او نباید مورد تعرض دستگاه های اطلاعاتی قرار گیرد. اما از نگاه غیر شخصی٬ و با در نظر گرفتن خطرهایی که امریکا و سایر کشورهای آزاد را تهدید می کند نمی توان به این سوال با یک آری یا نه ی خالی پاسخ داد.

در همین شماره از فرانکفورتر آلگماینه٬ مصاحبه ای صورت گرفته است با خانم آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان. ایشان در پاسخ سوال خبرنگار در باره ی موضوع ان.اس.ای اشاره به توازن میان آزادی و امنیت و دشواری حفظ این دو در کنار هم دارد. به اعتقاد ایشان این دو مقوله همواره با هم تداخل پیدا می کنند ولی در آلمان سعی می شود از اساس این دو حفاظت شود.

حقیقت این است که با وجود تروریست هایی که از سوی حکومت هایی چون حکومت اسلامی حمایت می شوند٬ نمی توان آزادی شهروندان را در کشورهای غربی حفظ کرد مگر آن که امنیت آن ها حفظ شود و برای حفظ امنیت٬ گاه از خط قرمزهای قانون و حقوق شهروندی عبور می شود که نمونه های مطرح شده ی فعلی از همین نوع است. یک کارمند ان.اس.ای که نامش فاش نشده به واشینگتن پست می گوید: سازمان ما توسط انسان ها اداره می شود که در شرایطی پیچیده با تعداد زیادی مقررات مختلف کار می کنند. به همین خاطر است که گاه در طرف اشتباهی قرار می گیریم.

من هرگاه به چنین مواردی برخورد می کنم٬ این سناریو را در ذهن ام می سازم که اگر من به جای امریکایی ها بودم و دولتمردان حکومتی مثل حکومت اسلامی موجودیت مرا تهدید می کردند و با بازوهای متعدد اجرایی شان که در سراسر جهان دارند تهدیدی برای من به شمار می آمدند من چه می کردم؟ نگاهی به ویدئوی سخنان حسن عباسی هر چند ممکن است خنده دار به نظر آید ولی ما را با بخشی از این واقعیت تلخ آشنا می کند.

چرا باید با فن آوری رایانه ای آشنا شویم؟ (شنبه 26 مرداد)
خدا رحمت کند کریم امامی را. ایشان جزو کسانی بود که اگر چه متعلق به نسل پیشین به شمار می آمد اما خود را در رابطه با فن آوری رایانه ای به روز نگه می داشت و آن چه را که خود در این زمینه می آموخت با شوق و ذوقی وافر و کودکانه به دیگران عرضه می کرد. دورهْ هنوز دوره ی سیستم عامل داس بود و فارسی نویسی از طریق نصب برنامه ی «ای.جی.اِی.اف» شرکت نفت صورت می گرفت و کاری دشوار بود ولی ایشان از همان زمان به مزیت های کار با رایانه پی برد و در نوشته هایش همواره به این مزیت ها اشاره کرد. خدایش بیامرزد.

حال سوالی که برای ما مطرح می شود این است که چرا باید با فن آوری رایانه ای آشنا شویم؟ می گویم باید٬ چون هیچ چیز دیگری جای این فن آوری را پر نمی کند که مثلا بگوییم اگر از آن استفاده نکنیم راه دیگری برای رسیدن به هدف های مان وجود دارد. خیر وجود ندارد. همه ی راه ها در عصر ما از رایانه می گذرد و فرق نمی کند که این رایانه روی میزی ست یا لپ تاپ و نوت بوک است یا تبلت است و یا اسمارت فون. هر کدام از این ها رایانه به حساب می آید و در ارتباط با اینترنت٬ تبدیل به وسیله ای می شود که می توان با آن پشت دیکتاتور را به خاک مالید.

من از گذشته های دور آبونه ی شش هفت مجله ی خارجی بودم. این مجلات چند روز قبل از قرار گرفتن در کیوسک های مجله فروشی خارج از کشور پست می شد ولی آن قدر دیر به دست من می رسید که مطالب اش بیات شده بود. علت تاخیر این بود که نماینده ی وزارت ارشاد در پست چهار راه لشکر باید صفحه به صفحه ی این مجلات را ورق می زد و بر روی تصاویر مثلا عریان و «مستهجن»٬ قلم سیاه اسلام گرامی را می کشید. مجله به صورت آش و لاش و سیاه شده به دست من می رسید.

این روزها نسخه ی الکترونیکی همین مجلات از طریق رایانه به دست من می رسد. بدین ترتیب دیگر وزارت ارشاد و مامور ماژیک به دست اش قدرت این را ندارند که مجلات چاپ شده در خارج از کشور را بازبینی کنند و بر روی آن ها قلم بکشند. دیگر مامور وزارت ارشاد این توانایی را ندارد که مجله ای را معطل کند. مجله ای که هنوز روی پیشخوان دکه ها قرار نگرفته٬ به دست من نوعی می رسد و هیچ حکومتی در رسیدن آن نمی تواند وقفه ایجاد کند.

همین یک دلیل٬ یعنی دور زدن دیکتاتورها و عمله ی قلم به دست شان کافی ست که به اهمیت این فن آوری پی ببریم. ما دیگر بازیچه ی دست یک آدم بیسواد که تصور می کند مچ پای یک زن در تصویر تبلیغاتی می تواند دین و ایمان انسان را بر باد دهد نمی شویم و مثل تمام مردم دنیا٬ آن چه را که باید ببینیم می بینیم و آن چه را که باید بخوانیم می خوانیم.

باید به روز بود. اگر به روز نباشیم٬ دیکتاتورها بر ما سوار خواهند شد. باید از هر وسیله ی جدیدی برای دور زدن دیکتاتورها استفاده کرد. رایانه یکی از این وسایل است که اگر کار با آن را یاد بگیریم٬ به مزیت های آن در دسترسی به اطلاعات آزاد پی خواهیم برد. این وظیفه ی جوان های ماست که با صبر و حوصله و بدون عجله و ناراحتی٬ کار با رایانه را به بزرگ تر های خود بیاموزند و مزیت های آن را برای شان بازگو کنند. این کار به اندازه ی فریاد مرگ بر دیکتاتور کشیدن در پشت بام ها اهمیت دارد و گام عملی ست در جهت مرگ دیکتاتوری.

ما همواره تحت کنترلیم (پنج شنبه 24 مرداد)
زندگی ما در آغاز قرن بیست و یکم٬ توام با کنترل محسوس و نامحسوس است. اولین وسیله تحت کنترل قرار دادن ما٬ کارت های الکترونیکی ست. نام و نشان و عکس و اثر انگشت و مشخصات محل سکونت ما٬ حساب بانکی ما٬ وضعیت جسمانی و تندرستی و بیمه ی ما٬ و هر چیز دیگری که بر روی چیپِ کارت های اعتباری و شناسایی و بیمه و غیره ذخیره می شود می تواند به راحتی توسط «مقامات مسئول» و «غیر مسئول» کنترل شود. یک نگاه به حساب بانکی و صورت خریدهای ما می تواند شیوه ی زندگی و علائق ما را نشان دهد.

وسیله ی دوم٬ دوربین های ویدئویی ست. این دوربین ها «ظاهرا» برای حفظ امنیت ما در جاهای مختلف نصب شده اند. هر حرکت ما٬ هر رفت و آمد ما زیر نظر این دوربین ها و صاحبان آن ها صورت می گیرد.

وسیله ی سوم٬ خریدهای مستقیم از فروشگاه های آنلاین است. می توان بر اساس اطلاعات جمع آوری شده توسط این فروشگاه ها٬ سلیقه ی مشتری را دریافت و به وسایل و ابزار و اشیاء مورد نیاز او پی برد. من اصطلاح «سلیقه شناسی» را برای تعریف دانشی که از این نوع کنترل پدید می آید ساخته ام و به کار می برم.

و اما مهم ترین عامل شناسایی و کنترل ما٬ کامپیوتر و اینترنت و شبکه های اجتماعی رایانه ای ست. هارد کامپیوتر «دفتر اعمال ما» در دوره های مختلف زندگی ست. در این دفتر اعمال تمام حرکات و رفتار و گفتار و عملکرد ما به انحاء مختلف ثبت است. اطلاعات روی این وسیله ی الکترونیکی به هر شکلی که از میان برود قابل بازیافت است و به عبارتی نامه ی اعمال ما پاک شدنی نیست.

در رابطه با اینترنت نیز ما هر آن چه برای شناسایی رفتار و اعمال و گفتارمان لازم است به دست خود ثبت می کنیم و این دفتر نیز بر روی سرورهای پرووایدرهای ما برای همیشه ثبت و ضبط می گردد و به هر شکلی که از بین برود قابل بازیافت است.

ممکن است گفته شود اطلاعات ما به دستان مطمئنی سپرده شده است. خیر این طور نیست و جریان ادوارد اسنودن به ما نشان داد که «همه چیز» ما در اختیار سازمان های اطلاعاتی و امنیتی است.

ممکن است گفته شود در کشورهای دمکراتیک اروپای غربی چنین نیست. طبق آمار رسمی چنین هست. به عنوان مثال در شماره ۶ /۲۰۱۳ مجله «چیپ» آلمان٬ صفحه ی ۱۸ می خوانیم: در سال ۲۰۱۲ نهادهای آلمانی جمعا ۳۰۸۳ بار می خواستند بدانند که گوگل٬ چه چیز هایی را در باره ی کاربر خود ذخیره کرده است. در سال ۲۰۱۱ سازمان اطلاعات آلمان (ب. ان. د) ۲۸۷۵۰۰۰ ای میل٬ فکس و گفت و گوی تلفنی را بررسی کرده است. سازمان های اطلاعاتی آلمان در سال ۲۰۱۱ شش میلیون بار اطلاعات ذخیره شده توسط پرووایدرها را درخواست کرده اند و حدود هفت و نیم درصد جمعیت آلمان از طریق شماره تلفن هایشان شناسایی شده اند.

آمار و ارقام در این باره شگفت انگیز و گاه باور نکردنی است. آن چه اسنودن افشا کرده است در واقع نوک کوه یخی ست که بخش اعظم آن هرگز دیده نخواهد شد.

نکته ی جالب اینجاست که خرابکاران و تروریست ها با آگاهی و یا حدس زدن چنین کنترل هایی٬ نهادهای امنیتی را دور می زنند و این اطلاعات مردم بی گناه است که اغلب زیر نظر قرار می گیرد.

ممکن است سوال شود که در مقابل این کنترل ها چه می توان کرد؟ آیا بازگشت به عصر قلم و دوات و ماشین تحریر دوای این درد است؟ خیر. دوای درد نیست و از حجم این کنترل ها چیزی کاسته نخواهد شد چنان که٬ هم دیروز و هم امروز٬ نامه های رد و بدل شده نیز کنترل می شود.

با آگاهی از وجود چنین کنترل هایی ممکن است نتوان کاری علیه آن ها انجام داد ولی دست کم احساس غبن به انسان دست نخواهد داد.

uberwachungDE_2013-08-14.JPG

ممدعلی نجفی٬ وزیر پاچه خاری (چهار شنبه 23 مرداد)
16310096_7585960defaf.jpg
آقا عجب می خاراند! عجب در کارش وارد است! الحق والانصاف که در این سی ساله خوب چیزی از آب در آمده است! ما فکر می کردیم حاج حسین شریعتمداری استاد پاچه خاری ست نگو این یکی فول استاد است! سوپر استاد است! من جای «آقا» بودم٬ این را می کردم معاون و وردست خودم! والله به خدا کم پیدا می شود آدم این جوری بمالاند! بساباند! آی جان!
ببینید چی ها گفته است:

- جان و اساس و محور نظام، مقام معظم رهبری است. (انگار ما گفته ایم کس دیگر است! حالا این قدر هم نمی گفتی می شدها!)

-بنده چون ۳۵ سال است که اين حکومت دينی است دارم به اين حکومت خدمت می‌کنم. بنده بهترين پيشنهادها را برای کار در آمريکا داشتم، حتی قبل از پايان تحصيل. (حیف شد در امریکا نماندی. اگر آنجا٬ این قدر می مالاندی حتما می فرستادنت مریخ یا حداقل با آپولو یک دور کره ی ماه می زدی. آره عزیزم! تو گفتی ما هم باور کردیم که چون حکومت دینی است تو به آن خدمت می کنی. اگر حکومت دینی نبود حتما خدمت نمی کردی. اونجای آدم دروغگو!)

-در دوره بنده فعاليت‌های دينی در آموزش و پرورش اوج گرفت و فرهنگ نماز در دوره بنده شکل گرفت. (واقعا شاهکار کردی که بچه های ما را نمازخوان کردی. دست ات درد نکند. برای همین بچه ها در کنکور اول که می شوند فرار می کنند می روند به امریکا!)

-چون معتقد نيستم که نبايد بروم در داخل مردم و از خودم دفاع کنم، رئيس‌جمهور نشدم. (آخی! حیوونکی! این اصلا بلد نیست از خودش دفاع کند و فقط بلد است پاچه ی آقا را بخاراند. بِخار بِخار که داری خوب می خاری!)

-جان و اساس و محور نظام، مقام معظم رهبری است. بنده و ساير بزرگواران که قبول کردند وارد ميدان اجرايی شوند در اين شرايط، روشن است که برای مردم و نظام و معتقد به ولايت و پايبند به ولايت هستيم. اين چه سوالی است که می پرسيد رهبری را قبول داريد؟ کسی که ميخواهد وزير شود مگر ممکن است قبول نداشته باشد؟ مگر وزير شدن چه دارد؟ (وزیر شدن در آمد میلیونی دارد٬ اتومبیل و راننده و بادی گارد دارد٬ شان و مقام اجتماعی (البته در میان خودی ها) دارد٬ رابطه با این و آن برای مستحکم کردن پایه های تجارت آتی دارد... بازم بگم؟! بگم؟ بگم؟)

-من نميخواستم بيايم. تکليف کردن روحانی و اصرار معلمان باعث شد بيايم. حدود ۷۰۰ معلم به من ايميل زدند. به من گفتند ختم قرآن کرديم که بيايی. (عقققققققققققق! ببخشید حالم بد شد و استفراغ کردم! عقققققققققققق!)

-من زمانی که رهبری رئيس جمهور بودند و موسوی نخست‌وزير، در سال ۶۷ آمدم آموزش و پرورش. مرتضی محمدخان شاهد است که ايشان فرمودند امروز موسوی به شما پيشنهادی می‌کند امروز و شما رد نکن. پيشنهاد وزارت بود. من به خاطر مقام معظم رهبری وزير شدم. (بازم اونجای آدم دروغگوی ....مال!).

-من در هيچکدام از راهپيمايی‌های سال ۸۸ قبل و بعد از ۲۹ خرداد شرکت نکردم. (همه ی این محاسن را یک دفعه خرج نکن! آقا رودل می کند!)

-هيچگاه در طول فعاليت‌های اجرايی خودم، بينش سياسی خود را دخيل نکردم. فراجناحی عمل کردم... هيچکدام از وزرای پيشنهادی به آقای روحانی تحميل نشدند... آماده شده‌ام برای سوختن پای نظام... ما آماده سوختن برای نظام هستيم. (عقققققققققق! ببخشید! حال ام بد شد! باید بروم درمانگاه! عقققققققق!)

تحریم آری یا نه؟ (سه شنبه 22 مرداد)
n00074538-b.jpg

به عنوان ایرانی نمی توان تحریم را به دولت های مخالف حکومت اسلامی توصیه کرد چرا که مشقات ناشی از تحریم٬ به خودِ ما باز می گردد و نه به حکومت.

ممکن است گفته شود که تحریم ها٬ باعث خواهد شد تا فشار بر مردم افزایش یابد٬ که این امر باعث حرکات اعتراضی مردم می شود. در این خصوص خاطره ای را نقل می کنم.

در دوران خدمت٬ فرماندهی داشتیم که متاسفانه شهید شد. چند روزی در خط مقدم آب و غذا نداشتیم. با تلفن صحرایی با ایشان تماس گرفتم و تقاضای آب و غذا کردم. گفت ماشین خراب است. گفتم با وسیله ی دیگری بفرستید. گفت آن هم خراب است. هر راهی پیشنهاد کردم بهانه ای آورد. دست آخر گفت وقتی آب و غذا بهتان نرسد حتما آمپرتان بالا می رود! (یعنی در اثر فشار ناشی از بی آبی و بی نانی٬ زبان به اعتراض می گشایید). به ایشان گفتم٬ قربان ما همین طوری هم آمپرمان بالاست و نیازی به بالاتر بردن آن نیست.

شاید دولت های غربی تصور می کنند با اِعمال تحریم ها و وارد آمدن فشار بیشتر بر مردم٬ آمپر مردم بالاتر خواهد رفت و لب به اعتراض خواهند گشود. مشخص است که همین امروز هم جان ملت به لب رسیده است و وضعیت بدتر٬ چیزی را عوض نخواهد کرد. تجربه تاریخی به ما نشان می دهد که اگر فشار از یک حد معین بالاتر برود باعث سکوت بیشتر مردم و خودخوری و بروز عصبیت در زمینه های اجتماعی و بروز فساد در زمینه های اقتصادی خواهد شد.

اِعمال تحریم را به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی نمی توان به دولت های غربی پیشنهاد کرد اما برای تحت فشار قرار دادن مستقیم حکومت راه هایی هست که دولت های غربی اگر مایل باشند می توانند از افراد آشنا به ضعف های حکومت اسلامی سوال کنند.

جریان ادامه دار ادوارد اسنودن (دوشنبه 21 مرداد)
snodenFMSsecurity2.jpg
مجله ی اشپیگل٬ این هفته نیز به موضوع تجسس اطلاعاتی ان.اس.اِی و جریان ادوارد اسنودن پرداخته و آن را از زاویه ی دیگری مورد بررسی قرار داده است. اشپیگل می نویسد دولت آلمان می خواهد در جریان ان.اس.ای٬ حزب سوسیال دمکرات را شریک جرم جلوه دهد و این استراتژی خطرناکی ست چرا که اتهامات جدیدی پیش کشیده می شود از جمله این که آیا سازمان اطلاعات آلمان (ب.ان.دِ) به امریکایی ها در تعیین اهداف هواپیماهای بدون سرنشین در افغانستان کمک کرده است؟ (صفحه ی ۱ از ۵ شماره ی ۳۳ / ۲۰۱۳ دیجیتال)

چرا موضوع تجسس ان.اس.ای تا این اندازه برای آلمان ها اهمیت دارد؟ اول این که آلمان ها انتظار نداشتند امریکا به عنوان متحد و دوست شان نسبت به اطلاعات آنان این گونه بی پروا عمل کند و فرقی میان آنان با دشمنان شان نگذارد.

دوم این که برای آلمان ها هنوز هم معلوم نیست که آیا دولت و سازمان ب.ان.د از اطلاعات گیری ان.اس.ای با خبر بوده اند و یا به آن ها در این رابطه کمک کرده اند؟ اگر آری٬ چطور اجازه داده اند یک کشور خارجی به اطلاعات آنان دست رسی پیدا کند‌ و اگر نه٬ چطور متوجه وقوع چنین موضوعی نشده اند؟

جالب توجه این جاست که شرکت های نرم افزاری که برنامه های ضد ویروس و فایروال تولید می کنند٬ از موضوع پیش آمده برای تبلیغ نرم افزارهای خود استفاده می کنند و یکی از قابلیت های نرم افزارشان را عدم دسترسی غیر به اطلاعات اینترنتی می نامند. از طرف دیگر عرضه کنندگان فضا و سرورهای اینترنتی٬ محل سرورهایشان را آلمان می نامند و می نویسند که اطلاعات شما متعلق به شماست و نه سازمان های اطلاعاتی (مجله چیپ٬ شماره ی ۹ / ۲۰۱۳ صفحه ۵۷ و مجله بیلد کامپیوتر صفحه ۲).

باید منتظر شویم و اثرات طوفان اسنودن را در روزهای آتی مشاهده کنیم.

فروش روزنامه واشینگتن پست و اهل رسانه ایرانی (یکشنبه 20 مرداد)
BezosWP.jpg
هفته نامه «دی تسایت» در شماره ی ۳۳ مورخ ۸ اوت ۲۰۱۳ در صفحه ی یک خود مطلبی دارد زیر عنوان «نشریات و سود» که در آن اشاره می کند به خرید روزنامه ی مشهور «واشینگتن پست» توسط «جف بزوس» صاحب و مدیر بزرگ ترین فروشگاه «داده های الکترونیکی» جهان٬ آمازون.

بزوس این روزنامه را با دارایی شخصی خود خریده است و نشریات آلمان در صددند بدانند علت این خرید چه بوده و عاقبت واشینگتن پست به طور اخص و نشریات کاغذی به طور اعم چه خواهد شد.

در این مقاله به دو عبارت بر می خوریم که معنای بسیاری را با خود حمل می کند: انسان های مطالعه گر و مطالعه گران انسان. خلاصه ی بحث این است که انسان های مطالعه گر در عصر ما٬ مورد مطالعه ی مطالعه گران انسان قرار دارند؛ مطالعه گرانی که در پشت وب سایت های اینترنتی بر خواست های انسان های مطالعه گر اشراف دارند.

این مطلب مبتنی ست بر مقاله ی خواندنیِ ایوگنی موروزوف یکی از کارشناسان منتقد ارتباطات مجازی در فرانکفورتر آلگماینه. موروزوف می نویسد که انسان دوران ما٬ اطلاعات خود را به طور جامع٬ فردی٬ و از همه مهم تر کاملا اختیاری در اختیار صاحبان اقتصاد دیجیتالی قرار می دهد. مشتری در این رابطه٬ عرضه کننده ی اطلاعات است و موسسات اقتصادی استفاده کننده از اطلاعات و میان این دو یک بازار بسیار بزرگ قرار دارد. موروزوف به بررسی رابطه ی مشتری و فروشنده در عصر دیجیتال می پردازد و نویسنده ی دی تسایت موضوع را به وضعیت مطبوعات در آلمان ربط می دهد.

این مقاله حاوی نکات بسیار مهمی ست. نکاتی که اهل رسانه ی اینترنتی ما باید آن ها را مورد مداقه قرار دهند. متاسفانه تا این لحظه نه تنها بحثی در این خصوص صورت نگرفته بل که خودِ خبر هم بازتاب چندانی در رسانه های ایرانی نداشته است که جای تاسف بسیار است.

امام حسن و امام حسین و خامنه ای(شنبه 19 مرداد)
در جوامعی چون جامعه ی ما٬ پیشرفت٬ بر اساس کار سیستماتیک و نظام مند صورت نمی گیرد. به همین خاطر همواره منتظر جهش یکباره هستیم. معجزه گرایی ما نیز از همین روست. در جایی که امید٬ تحت فشار حاکمیت رنگ می بازد وقوع اتفاقات خارق العاده به عنوان تنها راه نجات در نظر گرفته می شود.

سوال این است که آیا امکان خوابنما شدن خامنه ای هست؟ مثلا یک شب بخوابیم و روز بعد سران جنبش سبز را در خانه هایشان ببینیم؛ زندانیان سیاسی را نزد خانواده هایشان ببینیم؛ مطبوعات آزاد شوند و کسی به خاطر اظهار عقیده به زندان نیفتد؛ موضوع اتمی حل شود و مذاکره ی مستقیم با امریکا صورت گیرد؟...

به نظر عجیب می آید ولی احتمال همه ی این ها هست. ما به چشم خود٬ خوابنما شدن آیت الله خمینی را دیده ایم. دیده ایم چطور امروز فریاد سر می داد اگر جنگ سی سال هم ادامه داشته باشد ما خواهیم جنگید و فردا قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت. دیده ایم چگونه شطرنجی که بازی با آن به هر شکل اش حرام و نه تنها حرام گناه کبیره بود و تماشا کردن آن مثل نگاه کردن به فرج مادر٬ یک شبه حلال شد. دیده ایم چگونه ماهی خاویاری که یک عمر بدون فلس بود و خوردن اش حرام بود یک شبه فلس دار شد و خوردن اش جایز شد. آری احتمال خوابنما شدن رهبران مستبد همواره هست.

اما دلیل این خوابنما شدن چه می تواند باشد؟ در مورد آقای خمینی کاسه ی خالی حکومت و تهدید توام با عمل امریکا و پس فرستادن محموله ی خاویار و تو دهنی زدن به روحانیونِ به قول ایشان متحجر عامل خوابنما شدن او بود. آیا می توان امیدوار بود که خامنه ای هم


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016