چهارشنبه 20 شهریور 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

فقدانِ "موضوع‌گرائی" در دعواهای ادبی - حرفه‌ای ما ايرانيان، خسرو ثابت‌قدم

محدود کردنِ دعواهای ادبی و فرهنگی و غيره به "موضوع"، به اعتقادِ من، نه تنها ناپسند و "مادونِ سطح" نيست، بلکه می‌تواند مفيد و آموزنده هم باشد. آنچه "همه" را - بنا به ديده‌ها و شنيده‌های شخصیِ خودم - آزرده است، تقليلِ سطحِ اين درگيری‌ها به "افشاگری" و "لجن‌پراکنی" است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گويا

به بهانه دعوای اين بار ميانِ استادان «امير شاهی» و «ميرفطروس»


اين روزها باز با تلخی - خواسته يا ناخواسته - شاهدِ دعوائی «ادبی - تاريخی» هستيم. اين بار ميانِ خانمِ «اميرشاهی» و آقای «ميرفطروس». دو فرهيخته ای که هر کدام زحمتکشِ ادبی و فرهنگی هستند و در ميانِ ايرانيان دوستداران و طرفدارانِ خود را دارند.

سالِ پيش ميانِ «سِپانلو» و «مينا اسدی» بود. و سالها پيشتر (تا جائی که بخاطر می آورم حدودِ ۱۵ سالِ پيش) ميانِ «براهنی» و «معروفی»، که البته آن ديگر به افتضاح کشيده شده بود.

مقيمانِ آلمان چند سالِ پيش شاهد دعوای «گراس» و «والزر» بوده اند. هم اکنون هم در آلمان «جنگی» ميانِ وارثان انتشاراتِ (Suhrkamp ) درگير است که آن سرش ناپيداست. آشنايان به تاريخِ ادبياتِ آلمان همچنين دعواهای «برشت» با «مان» را می شناسند. نيز دعواهای «دورنمات» با «فريش» را. دعواهای «کانِتی» با همه را که اصلاً ديگر صحبت اش را هم نمی کنم (کانتی در عين دوست داشتنی بودن و در کار خود «نابغه» بودن، آدمی بود بسيار بدگو و عصبی و لجن پراکن و با همه سرِ دعوا داشت).

تا جائی که من می دانم، چنين دعواها و درگيری هائی، تا انسان انسان است، بوده و هست و خواهد بود. برای من، اين، ذات و نهادِ آدمی ست. انسان از زمانی که ۲ تا بوده است (هابيل و قابيل)، طاقتِ همديگر را نداشته است و آن يکی، اين ديگری را نابود کرده است (ولو اينکه اين داستان ها صرفاً سمبوليک باشند).

تنها گذرِ زمان و تکاملِ رفتارِ اجتماعی ست که نحوه برخورد و نحوه دعوا کردن را تغيير داده است و آنرا متمدنانه تر و مدنی تر و (شايد) آرام تر کرده است. همانطور که اين گذرِ زمان و تکاملِ رفتارِ اجتماعی، رفتارِ غذائی ما را تغيير داده است و مدنی تر کرده است: امروزه بجای شکار، به سوپرمارکت می رويم و گوشت تهيه می کنيم. و يا امروزه بجای سنگ اندازی، اتم اندازی و ليزر اندازی می کنيم.

ما به اصطلاح «آلمانی ها»، در اين مملکت اصطلاحی آموختيم که در بسياری جاها، از جمله در دعواها (چه شخصی و چه حقوقی) «ياری مان» می کند و باعث می شود تا اين دعواها متمدنانه تر و آرام تر و سريعتر خاتمه يابند. منظورم اصطلاحِ (Sachlich ) بودن و ماندن است.

اين قومِ سرد و بيروحِ ژرمن، نهاداً و تربيتاً (Sachlich ) تر از ما اقوامِ شرقی است. معنای اين واژه «موضوع گرائی»؛ «موضوعی» بودن؛ «موضوعی» ماندن؛ ماندن بر سرِ اصلِ مطلب؛ فقط بر سرِ اصل و موضوعِ درگيری بحث کردن است.

اکنون تلاش نکنيد تا معادلی برای اين واژه در فارسی بيابيد. تلاشتان بيهوده خواهد بود. اگر اين واژه در فارسی معادلی می داشت، اين همه دانشمند و نويسنده و شاعر و فيلسوفِ هموطن، هنگامِ سخن گفتن، از اصلِ آلمانیِ آن استفاده نمی جُستند. و نهايتاً چنانچه معادلی لغوی هم برايش بيابيد، معادلی رفتاری برايش نخواهيد يافت. چون ما اين رفتار را عموماً نداريم.

«موضوع گرائی»، لااقل در خيلی جاها، باعث شده است که ما، حتی در هنگامِ آشفتگی و تلخی، انتقاد و دعوا را بروی نکاتِ اصلی تمرکز بدهيم و نکاتِ شخصی را از دعوا خارج نگاه داريم. برای نمونه اگر که فرضاً ايرادی يا انتقادی به سَبک يا جمله بندیِ من در اين متن هست، مسائلِ خصوصی و شخصیِ من، نوع و ميزانِ درآمدم، وضعيتِ خانوادگی ام، وضعيتِ خانواده ام، ارتباطاتم، و نظايرِ اينها، بايد قاعدتاً خارج از متن و موضوعِ انتقاد قرار گيرند. يا اگر فرضاً بنده در متنی، منابع را غلط ذکر کرده ام، يا ناکامل ذکر کرده ام، در توضيح و گوشزد و هُشدار و نقد، هيچ نيازی به ذکرِ ضعف های شخصی و ارتباطاتِ مشکوک و سطحِ درآمد و رنگِ ماشين و نوع لباسها و امثالهم نيست.

نبايد ناگفته بگذارم که من هم درک می کنم که هر انسانی طاقتی دارد و در هنگامِ مواجه شدن با بی اطلاعی و در عينِ حال زياده گوئی و ادعا های عجيب و غريب و امثالِ آن، خونمان بجوش می آيد و طاقتمان طاق می شود و کنترل را از دست می دهيم. همه اينها هم به باورِ من طبيعی و عادی اند. منتهی بحث نه بر سرِ اين است. بحث، چنانکه در بالا رفت، بر سرِ «روی موضوع ماندن» حتی در هنگامِ خشم است.

محدود کردنِ دعواهای ادبی و فرهنگی و غيره به «موضوع»، به اعتقادِ من، نه تنها ناپسند و «مادونِ سطح» نيست، بلکه می تواند مفيد و آموزنده هم باشد. آنچه «همه» را - بنا به ديده ها و شنيده های شخصیِ خودم - آزرده است، تقليلِ سطحِ اين درگيری ها به «افشاگری» و «لجن پراکنی» است. تقليل به سطحِ شخصی و انتقام و «رو کم کنی».


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016