پنجشنبه 7 آذر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
7 آذر» درنگی در ياوه‌گويی ما ايرانيان (بخش دوم و پايانی)، بهرام محيی
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

درنگی در یاوه‌گویی ما ایرانیان، بهرام محیی

بهرام محيی
یاوه‌گویی بی‌تردید یکی از بیماری‌های فراگیر ما ایرانیان است. همه‌ی ما کم و بیش یاوه‌ می‌بافیم و در روند تولید آن سهم داریم. با برآمد نظام جمهوری اسلامی که آمیزه‌ای از تئوکراسی و اوکلوکراسی، یعنی حکومت دین‌سالاران و اوباش است، یاوه‌گویی در ایران نه تنها بطور قانونمند اوج گرفت و به سطح سیاست رسمی حکومتی ارتقاء یافت، بلکه در سایه‌ی فرهنگی که این نظام مبلغ و مروج‌ آن است، در پهنه‌ی جامعه نیز به یک اپیدمی و گونه‌ای "ورزش ملی" تبدیل شد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


یاوه‌‌گویی بیش از همه جا در دو عرصه جلوه‌گر می‌شود: سیاست و آگهی‌های تجارتی! ولی وخیم‌ترین وضع هنگامی‌ست که این دو عرصه درهم ادغام گردند. در این صورت با دریایی از یاوه و یاوه‌سرایی روبرو خواهیم بود. یکی از ویژگی‌های نظام‌های ایدئولوژیک آن است که به چنین امتزاجی دست می‌زنند. به دیگر سخن، آنها نخست سیاست را به آگهی‌های تجارتی فرومی‌کاهند تا سپس آموزه‌های «مکتبی» و «مسلکی» خود را با ابتذالی در این سطح به خورد مخاطبان ‌دهند.

ولی شوربختی ما این است که در ایران حتی با یک نظام ایدئولوژیک شبه‌مدرن روبرو نیستیم، بلکه با یک نظام ایدئولوژیک مذهبی مبتنی بر پندارهای قرون وسطایی و خرافات آخرالزمانی سروکار داریم. به عبارت دیگر در ایران نه تنها سیاست و ایدئولوژی درهم آمیخته، بلکه خود این آمیزه نیز با چاشنی خرافات و موهومات مذهبی عجین شده است. پس عجیب نیست که یاوه‌گویی‌های رسمی حکومتی همه‌ی مرزهای باور را درنوردیده و ابعاد مضحک و همزمان هولناکی به خود گرفته است. محصول اصلی و پایدار رسانه‌های رسمی دولتی در ایران یاوه، و هدف بلاواسطه‌ی آن دامن زدن به جهل و خرافات و تحمیق همگانی است.

از سوی دیگر، اینترنت و فضای مجازی فرصتی بی‌نظیر برای ما فراهم آورده تا یاوه‌های خود را در اشکال گوناگون گفتاری، نوشتاری و تصویری به مرحله‌ی «تولید انبوه» برسانیم. عصر اینترنت از جمله یعنی عصر درهم تنیدن کانون‌های کوچک و پراکنده‌‌ی یاوه‌سرایی و تبدیل آنها به شبکه‌ای فراگیر و عظیم برای عرضه‌ی مهملات! فقط نگاهی به مقاله‌های رنگارنگی که هر روز در زمینه‌های مختلف در پایگاه‌های گوناگون اینترنتی در داخل و خارج کشور بازتاب می‌یابد، یا گفت‌وگوها و پرسش‌وپاسخ‌ها و میزگردهایی که در تلویزیون‌های ماهواره‌ای درون و برون مرزی عرضه می‌‌شود، از حجم هولناک یاوه‌‌‌گویی‌ها و یاوه‌نویسی‌ها حکایت‌ها دارد. هولناک در این میان فقط ابعاد این یاوه‌گویی‌ها نیست، بلکه بویژه استقبال همگانی از آن است.

یاوه‌‌‌سرایی در رایج‌ترین روال خود، ترکیبی از نادانی و پرگویی است. یاوه‌گویی هنگامی گریزناپذیر می‌شود که آدمی درباره‌ی مسائلی اظهارنظر کند که یا از آنها چیزی نمی‌داند یا کم می‌داند. خلاء ناشی از چنین کمبودی بطور قانونمند با خزعبلات و لاطائلات پر می‌شود. بر این پایه شاید بتوان گفت که احتمالا یکی از دلایل ژاژخایی‌ ما ایرانیان، گرایشی مفرط به سوی «همه چیزدانی» است. ایرانیان می‌خواهند درباره‌ی هر موضوعی اظهارنظر کنند، آن هم به عنوان «کارشناس»! به ذهن کمتر کسی خطور می‌کند که نمی‌توان کارشناس همه چیز بود. کمتر از آن، این نکته به ذهن افراد خطور می‌کند که صرف کارشناس بودن هرگز مانعی در برابر یاوه‌گویی نیست، بویژه اگر به یک «کارشناس» احساس «علامگی» و «همه‌چیزشناسی» دست داده باشد. نمونه‌‌ای ساده‌ ذکر ‌کنیم: فرضا نقد فیلم‌های «دیوید لینچ» توسط یک پزشک متخصص کودکان را از نظر «کارشناسی» به همان اندازه می‌توان جدی گرفت که نسخه‌‌ی یک منتقد فیلم برای درمان کودکی مبتلا به دیفتری را!

پس نباید زیاد تعجب کرد اگر امروزه از در و دیوار مملکت ما «کارشناس» و بیش از آن «تحلیلگر» می‌بارد. این آخری‌ها‌‌ در انتظار و کمین نشسته‌‌اند تا چند جفت چشم یا گوش مفت گیر بیاورند و بلافاصله هر رویداد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و هنری و علمی را در یکی از رسانه‌ها زیر ذره‌بین ببرند، «موشکافانه» تحلیل کنند و مآلا برای حل مشکلات جامعه‌ا‌ی نسخه بپیچند که همه‌ی بنیادهای آن به دست اسلامگرایان شیعه تباه و ویران شده است. گاهی به نظر می‌رسد که ما امروزه تقریبا به اندازه‌ی شمار فعالان فضای مجازی‌مان، «کارشناس» و «تحلیلگر» داریم. هم اکنون کار به جایی رسیده که ما بیش از آنکه مشکل و مساله داشته باشیم، راه‌حل داریم؛ راه‌حل‌هایی که عاطل و باطل در هوا مانده‌اند و منتظر پیدایش مسائل و مشکلات‌ بعدی‌اند تا بلافاصله به کار آیند!

در هر جامعه‌ای با توجه به سطح فرهنگ آن جامعه تولید حجم معینی از یاوه اجتناب‌ناپذیر است. مردم عادی یا در اصطلاح «عوام» اعتقادات گوناگونی دارند و به طرق مختلف یاوه‌سرایی می‌کنند. این یاوه‌سرایی‌ها غالبا بی‌آزارند و خطراتی جدی متوجه بنیادهای جامعه نمی‌کنند. طبعا در جوامع عقب‌مانده‌ای مانند جامعه‌ی ایران، حجم یاوه‌هایی که تولید می‌شود به مراتب بیشتر از یک جامعه‌ی پیشرفته است. یک تفاوت دیگر میان جوامع پیشرفته و عقب‌مانده آن است که در اولی «عوام» بطور طبیعی بسیار بیشتر از «خواص» یاوه‌سرایی می‌کنند و در دومی این تناسب بر عکس است. تفاوت قابل توجه دیگر آن است که یاوه‌سرایی «خواص» بر عکس یاوه‌سرایی «عوام» می‌تواند پیامدهای فاجعه‌باری برای جامعه دربرداشته باشد، بویژه هنگامی که ابتکار یاوه‌گویی در دست «خواص» باشد و آنان در این زمینه گوی سبقت را از «عوام» ربوده باشند. برای نمونه هنوز معلوم نیست چند نسل باید هزینه‌ی سنگین و خونین این یاوه‌ی ناب روزهای انقلاب سال ۵۷ را بپردازند که: «دیو چو بیرون رود فرشته درآید»!

البته نباید غافل بود که یاوه‌سرایی‌های «خواص» غالبا اشکال پوشیده‌تر و موذیانه‌تری به خود می‌گیرد و در قالب‌های فریبنده‌ی مردم‌پسندی عرضه می‌گردد. بگذریم از اینکه «خواص» ما به‌کلی منکر این عارضه هستند و همواره خود را از آن مبرا می‌دانند.

بعید نیست یکی از دلایل سلطه‌ی بلامنازع یاوه‌گویی میان ما این نیز باشد که اساسا تا کنون روی خود پدیده‌ی «یاوه» هم مانند بسیاری دیگر پدیده‌ها و عارضه‌های اجتماعی درنگ نکرده‌ و به پیامدهای آن نیندیشیده‌ایم. با اینکه یاوه‌گویی در میان ما نه پدیده‌‌ای حاشیه‌ای بلکه عارضه‌ای مسلط و همگانی است، کمتر کسی درباره‌ی آن کنجکاوی می‌کند. همه‌ به گونه‌ای با یاوه و یاوه‌‌سرایی کنار آمده‌اند و واکنشی جدی و موثر در برابر آن دیده نمی‌شود. در واقع میان ما و یاوه‌های تولیدشده یک نوع بده‌بستان و «همزیستی مسالمت‌آمیز» جریان دارد و تازه در آنچه به «خواص» ما بازمی‌گردد، متقابلا یکدیگر را در یاوه‌گویی‌هاشان تایید و تشویق می‌کنند.

البته همه‌ی ما کم و بیش می‌دانیم که معنای لغوی یاوه چیست و ممکن است حتا گاهی این یا آن شخص را به یاوه‌گویی متهم کنیم. ولی از آنجا که این واژه نزد ما هنوز به سطح مفهوم ارتقا نیافته و عناصر فرهنگی و روحی و روانی و سویه‌ها و مرزهای آن کاویده و شناخته و ترسیم نشده است، چنین بازار گرم و پر رونقی از یاوه‌گویی و یاوه‌نویسی و انفعال در برابر آن هم طبعا نمی‌تواند شگفت‌آور باشد. پس شاید بد نباشد اندکی روی مفهوم یاوه‌ مکث کنیم.

یاوه چیست؟
اگر به واژه‌نامه‌های زبان فارسی مراجعه کنیم، می‌بینیم که یاوه به معنای سخن پوچ و بیهوده و تهی از محتواست. هم‌معنی این واژه، با واژگان دیگری چون: چرند، مهمل، جفنگ، مزخرف، ژاژ، پرت‌وپلا، هذیان، پریشان‌گویی، دری‌وری، حرف مفت، لاطائل و خزعبل نیز روبرو می‌شویم. زبان ما دست‌کم از جنبه‌ی تعدد واژگان هم‌معنی «یاوه» کمبودی ندارد. همه‌ی واژگان یادشده در زبان روزمره به معنایی تقریبا یکسان به کار می‌روند و دارای بار منفی هستند.

خیلی ساده می‌توان گفت هنگامی که ما از «یاوه» سخن می‌گوییم، منظورمان در وهله‌ی نخست سخنی است که اگر چه ممکن است از نظر شکل ظاهری نادرست به نظر نیاید، ولی نامربوط یا بی‌مایه و سست‌پایه است. از این‌رو، ما گاهی یاوه را به «باد هوا» تشبیه می‌کنیم و معتقدیم سخنی که از دهان یاوه‌گو بیرون آمده آنچنان بی‌معنا یا کم‌‌مایه بوده که فقط به «باد هوا» یا صوتی تنها می‌ماند.

یاوه به معنایی فنی‌تر به سخنی اطلاق می‌گردد که از جنبه‌ی معنایی به لغزش و کژروی دچار است. این لغزش و کژروی می‌تواند به اندازه‌ای باشد که آن سخن را کاملا از محتوا و مضمون و مایه‌ی خود تهی کند. پس بی‌مایگی یا کم‌مایگی سخن که معمولا به فقر روحی سخنگو ارجاع داده می‌شود و از شناختی محدود، مخدوش و مغشوش برخاسته، یکی از شاخص‌های یاوه است.

یاوه از جنبه‌ای دیگر می‌تواند به نقض قواعد زبانی و منطقی اشاره داشته باشد. در نقض قواعد زبانی، هم جنبه‌های لغزش‌های آوایی و معنایی و نحوی مد نظر است و هم بی‌توجهی به بافتار و سیاق عبارت و ارجاع نادرست به فحوای کلام یا کاربرد اصطلاحات پوچ و پریشان.

همچنین تناقضات، پارادوکس‌ها، مسائل جدلی‌الطرفین، همانگویی‌های مبسوط، تدویر تکرارها و نیز استنتاج‌ها و استدلال‌های نادرست، عناصری هستند که از دیدگاه منطقی سخنی را به یاوه نزدیک می‌کنند. یاوه می‌تواند سخنی باشد که اگر چه یکسره بی‌معنا نیست، ولی ترکیب اجزای آن و ارتقای آن به یک واحد معنایی منسجم ناممکن است. یاوه‌گویی را همچنین «ناتوانی در مرتبط ساختن تصورات خود با امکان تجربه‌ی ممکن» توصیف می‌کنند؛ هنگامی که محصولات نیروی انگاشت آدمی مستقیما در تضاد با واقعیت باشد.

یاوه‌ هنگامی در اشکال پیچیده‌تر و مبهم‌تر تولید و عرضه می‌شود که در زیر انبوهی از واژگان و عبارات «فاخر و آراسته» پنهان باشد، واژگان و عباراتی که شاید تک تک آنها دارای معنا و فهم‌پذیر باشند، ولی ترکیب آنها معنایی به دست نمی‌دهد و به عنوان مجموعه‌ا‌ی واحد غیرقابل فهم باقی می‌مانند. این‌گونه یاوه‌ها معمولا در قالب گزاره‌هایی بیگانه با زمینه‌ا‌ی واقعا موجود بیان می‌شوند؛ در خود و نسبت به آن مضمونی متعارض و متضاد دارند؛ رابطه‌ای میان جزء و کل در آنها دیده نمی‌شود؛ ساختارهای استدلالی برای داوری‌ها را نقض می‌کنند و دعاوی ناسازگاری دارند. این شاخص‌ها را باید خوب به خاطر سپرد، زیرا ابزاری موثر برای تشخیص «یاوه‌های روشنفکرانه» در اختیار ما می‌گذارند که در بخش پایانی این جستار به آن بازخواهیم گشت.

پیشتر به اشاره گفتیم هنگامی که شخص در موقعیتی قرار گیرد که ناچار شود درباره‌ی موضوعی فراتر از سطح دانسته‌های خود سخن بگوید، ناگزیر به یاوه‌گویی درمی‌غلتد. براین پایه می‌توان گفت که تناسب میان دیدگاه‌ یک شخص و شناخت او از پیرامون، با حجم یاوه‌های تولید شده توسط او ارتباط مستقیمی دارد. هر اندازه این شناخت به موضوع کمتر باشد، سخنگو ناگزیر می‌شود برای پر کردن خلاء ناشی از آن بیشتر یاوه‌سرایی کند. این وضعیت البته در زندگی روزمره‌ی مردم عادی چیز عجیبی نیست و به کرات روی می‌دهد و افراد خواسته یا ناخواسته در برابر پرسش‌هایی قرار می‌گیرند که درباره‌ی آنها اندک می‌دانند یا اساسا چیزی نمی‌دانند. در چنین مواردی واکنش‌ها دو گونه‌اند: کسانی که برای حقیقت ارزشی قائل‌اند خاموش می‌مانند و دیگران طبعا به یاوه‌سرایی می‌افتند.

پرسشی که می‌تواند در اینجا مطرح ‌شود این است که آیا یاوه دانستن سخنی، امری صرفا ذهنی است یا برای تعیین آن معیاری وجود دارد؟ به عبارت دیگر، آیا هر کس می‌تواند به‌طور سلیقه‌ای سخنی را یاوه بنامد، یا یاوه دارای شاخص‌هایی است که آن را از سخن سنجیده متمایز می‌کند؟ پیش از آنکه به این پرسش بپردازیم به اشاره باید گفت که یاوه‌‌گویی به مفهوم دقیق آن لزوما وابسته به آن نیست که سخنی راست یا ناراست باشد، یا گوینده‌ آن را با عبارات و جملاتی ساده یا پیچیده بیان کند، بلکه به رابطه‌ای سه‌گانه میان سخن، گوینده و واقعیت بستگی دارد. اگر نیت گوینده آن باشد که به گونه‌ای راستین درباره‌ی واقعیت امری سخن بگوید، دست‌کم به معنای فنی کلمه یاوه نمی‌گوید. ولی اگر با نیت دیگری سخن بگوید و در این ‌گفتار از عیار حقیقت سخن خود غفلت ورزد، به یاوه‌بافی درمی‌غلتد.

ما در اینجا حقیقت را به رایج‌ترین معنای آن، یعنی «انطباق موضوع بر ذهن»، و گفته یا اظهارنظر را به عنوان «توصیف وضعیت یک امر» به کار می‌بریم و هنگامی که از حقیقت گفته‌ یا اظهارنظری سخن می‌گوییم، منظورمان این است که در آن اظهارنظر، هستی و اندیشه، یا واقعیت و زبان، یا بوده‌ و گفته بر هم انطباق دارند. در همین پیوند می‌توان سخنگویی را صدیق و باحقیقت دانست که گفتار او با اندیشه یا اعتقادش انطباق داشته باشد و از آنجا که چنین انطباقی می‌بایست مصداق و هدف هر سخنی باشد، شنونده‌ آن را پیش‌شرطی برای باور به صدق آن سخن می‌انگارد و اعتماد خود به سخنگو را بر پایه‌ی آن استوار می‌‌سازد. بعدا خواهیم دید که سوءاستفاده از چنین اعتمادی لزوما فقط نباید به میانجی دروغ انجام پذیرد و یاوه نیز ابزاری دیگر برای چنین سوء‌استفاده‌ای است؛ با این تفاوت که یاوه‌گو لزوما نباید «دروغگو» باشد، ولی قطعا «بی‌حقیقت» است.

غالبا وقتی ما از یاوه سخن می‌گوییم، منظورمان سخنی گمراه‌کننده است که حتا می‌تواند با دروغ هم‌مرز باشد. یاوه با نیتی گمراه‌کننده به میان می‌آید و می‌کوشد تصویری مغشوش از واقعیت ارائه دهد. بر این پایه می‌توان گفت که یاوه از برخی جهات خصلتی مانند دروغ دارد، اگر چه عینا با دروغ یکی نیست. این تفاوت در کجاست و یاوه را چگونه می‌توان از دروغ متمایز کرد؟

بدوا باید گفت که معمولا دو دریافت از دروغ وجود دارد: عده‌ای معتقدند ما هنگامی با یک دروغ سر و کار داریم که سخن یا ادعایی به گونه‌‌ای ناراست مطرح شود. عده‌ای دیگر معتقدند که آدمی حتا زمانی هم می‌تواند دروغ بگوید که سخن او راست باشد، ولی خود او این سخن را ناراست بپندارد و بخواهد با آن دیگران را بفریبد. نکته‌ی دیگر این است که غالبا میان کسی که گاهی دروغی می‌گوید و یک دروغگو تفاوت قائل می‌شوند. اولی آدمی است که در موقعیتی خاص برای حل مشکلی ناگزیر می‌شود دروغی بگوید. ولی دروغگو کسی است که از دروغ گفتن لذت می‌برد. البته بحث ما در اینجا درباره‌ی دروغ نیست، بلکه می‌خواهیم ببینیم تفاوت میان دروغ و یاوه به عنوان اشکال اظهاراتی گمراه‌کننده چیست.

«دشمنی خطرناک‌تر از دروغ برای حقیقت»
«هری فرانکفورت» متفکر آمریکایی در یکی از آثار معروف خود به نام «درباره‌ی یاوه‌» از جمله به ژرفکاوی تمایز میان یاوه و دروغ پرداخته است. توضیح فشرده‌ای از دیدگاه‌های او در اینجا می‌تواند برای ادامه‌ی این بحث سودمند باشد و راهی به سوی درک عمیق‌تر مفهوم یاوه بگشاید.

فرانکفورت در اثر یادشده نخست به ایضاح مفهومی «یاوه» می‌پردازد. وی بدین‌‌منظور به تمثیلی درباره‌ی هنر در آثار گذشتگان دور اشاره و خاطر نشان می‌کند که صنعتگران در آن دوران هرگز اجازه نمی‌دادند شلختگی و اهمال‌کاری به فعالیت‌هایشان راه یابد و کوچکترین عیب و نقصی در کارهایشان را تحمل نمی‌کردند. آنان با دقت روی همه‌ی جزئیات کار می‌کردند و هر بخشی از محصولات آنان فکرشده و سنجیده بود و دقیقا مطابق طرحی که پیشتر ریخته بودند، ساخته و آماده می‌شد. از انضباط و دقت این صنعتگران حتی زمانی کاسته نمی‌شد که مشغول کار بر روی بخش‌هایی بودند که در پایان مستقیما در معرض دید نبود و به فرض اگر عیب و ایرادی در آن وجود می‌داشت هیچکس نمی‌توانست متوجه آن شود. ولی خود صنعتگران اینگونه شلختگی‌ها و اهمال‌کاری‌ها را برنمی‌تابیدند و حتی نمی‌توانستند عیب و نقص در بخش‌های نادیدنی کار خود را لاپوشانی و با وجدان خود تلفیق کنند.

فرانکفورت از این تمثیل بهره می‌گیرد تا نشان دهد تفاوت کار دقیق و نادقیق در کجاست. به گفته‌ی او باید میان محصول مرغوب و معیوب تفاوت گذاشت. برای او تمایز میان سخن سنجیده و یاوه همانند تفاوتی است که ما میان یک محصول باکیفیت و بنجل قائل می‌شویم. یاوه سخنی است که بدون دقت و توجه لازم ساخته می‌شود؛ جنس نامرغوبی است که به هنگام تولید آن دقت لازم به جزئیات امر صورت نمی‌گیرد. توجه لازم به جزئیات، نیازمند انضباط و عینیت است و بدین منظور باید استانداردها و مرزهای معینی را به رسمیت شناخت و این کار مستلزم چشم‌پوشی از تمایلات و خلق و خوی شخصی است. برای فرانکفورت یاوه‌گو یعنی سخن‌گوی شلخته و سهل‌انگار.‌

هنگامی که توصیف وضعیت امری با سهل‌انگاری صورت پذیرد و بدون اندیشیدن درباره‌ی محتوای سخن چیزی سرهم بندی‌ و تحویل داده شود، راه برای یاوه‌گویی گشوده شده است. اظهارات یاوه‌گو من‌درآوردی و ساختگی و گونه‌ای جعل است. او بدون توجه وجدانی لازم و مرتبط با واقعیت، سخنی سطحی می‌پراند و ارزش حقیقت در اظهاراتش برای او بی‌اهمیت است. فرانکفورت درست در همین گسستن پیوند با ارزش حقیقت و بی‌تفاوتی نسبت به پرسش از واقعیت، سرشت یاوه را متبلور می‌بیند. یاوه‌گویی یعنی اینکه کسی این حق را برای خود قائل شود که سخنی نسنجیده بیان کند، بدون آنکه آماده پذیرش مسئولیت این پیامد باشد که دیگران آن سخن را جدی تلقی کنند.

فرانکفورت سپس برای کاوش بیشتر مفهوم یاوه، دو مفهوم «بلوف» و «دروغ» را در کانون توجه خود قرار می‌دهد. به باور او، یکی از متعلقات یاوه‌گویی، گونه‌ای بلوف‌زدن است و یاوه قطعا به بلوف نزدیک‌تر است تا به دروغ. دروغ و بلوف هر دو اشکال گفتار تحریف ‌شده و فریبنده هستند. مهم‌ترین شاخص تمیز دادن ماهیت دروغ، ضدیت آن با حقیقت است. دروغگو بنا بر سرشت خود کسی است که آگاهانه مدعی امری ناراست یا غیرحقیقی می‌شود. شاخص بلوف هم آن است که استنباطی غلط پدید می‌آورد، ولی در آن بر خلاف دروغ مساله اصلی بر سر کذب نیست، بلکه بر سر جعل و قلب است. نمی‌توان کسی را که بلوف می‌زند به دروغگویی متهم کرد، زیرا او لزوما واقعیات یا اعتقادات خود را وارونه جلوه نمی‌دهد، ولی در اظهارات خود چنان رفتار و وانمود می‌کند که گویی واقعیت‌ها به گونه‌ای دیگر هستند. بنابراین بلوف به یاوه نزدیک‌تر است تا به دروغ. زیرا سرشت یاوه نیز نه در دروغین بودن، بلکه در مجعول و تقلبی بودن آن است.

به باور فرانکفورت، قصد دروغگو آن است که در یک مجموعه یا سیستمی از اعتقادات، در جای معینی نکته‌‌ای دروغین را به جای نکته‌ا‌ی راستین بگنجاند تا از پیامدهای روشن شدن حقیقتی که به زیان اوست جلوگیری کند. ولی دروغگو بدین‌منظور نیازمند گونه‌ای تردستی و حتی کاردانی است و باید به ناچار خود را با ارزش‌های حقیقت درگیر کند. زیرا کسی که می‌خواهد دروغی بسازد، باید معتقد باشد که حقیقت را می‌شناسد و کسی که می‌خواهد دروغ موفقی بسازد، باید ادعای دروغ خود را از منظر چنین حقیقتی بسازد. ولی بر عکس، کسی که می‌خواهد کار خود را با یاوه پیش برد، دست بازتری دارد. او ناچار نیست فقط در جای معینی نکته‌‌ای دروغین تعبیه کند و تحت جبر حقیقتی نیست که باید آن را با دروغی جانشین سازد. یاوه‌گو آماده است در صورت نیاز، کل بافت و فحوای سخن را جعل کند. این آزادی عمل البته به این معنا نیست که یاوه‌گو لزوما کار آسان‌تری از دروغگو دارد، ولی یاوه‌گو برای خلاقیت خود به تامل و سنجش کمتری نیاز دارد و فضای بیشتری برای ابتکارات فی‌البداهه و فانتزی او گشوده است.

بر این پایه می‌توان گفت، سرشت یاوه در آن نیست که واقعیت امر یا اعتقادات سخنگو در رابطه با آن واقعیت را نادرست وانمود می‌کند، زیرا چنین چیزی شاخص آشکار دروغ است که بیانگر ادعایی کذب است. یاوه لزوما نباید ضدحقیقت باشد، بلکه از گذرگاه نیت مجعول خود، از دروغ متمایز می‌گردد. یاوه‌گو نباید لزوما ما را ـ چه از دیدگاه بوده‌ها و چه از دیدگاه تصور خود از بوده‌ها ـ بفریبد، ولی او همواره تلاش می‌کند ما را در رابطه با غرض خود بفریبد. به باور فرانکفورت، شاخص اجتناب‌ناپذیر و تعویض‌‌ناپذیر یاوه در آن است که امور را به گونه‌‌ای خاص و معین مجعول توصیف و وانمود می‌کند؛ به گونه‌ای که در خدمت نیت یاوه‌گوست و او روی آن حساب بازکرده واز آن انتظار و چشم‌داشت دارد. این نکته‌ی کانونی را باید برای بخش پایانی این جستار خوب به خاطر سپرد.

تفاوت برجسته‌ی یاوه‌گو با دروغگو در همین جاست. هم دروغگو و هم یاوه‌گو این استنباط غلط را در مخاطب پدید می‌آورند که اظهاراتشان حقیقت است. منتها دروغگو پنهان می‌کند که در تلاش است ما را وادارد دریافت نادرستی از واقعیت داشته باشیم؛ به عبارت دیگر ما نمی‌بایست بدانیم که او می‌خواهد امر ناراستی را به ما بباوراند. در نقطه‌ی مقابل، آنچه یاوه‌گو از ما پنهان می‌کند اینست که ارزش حقیقت در اظهارات‌اش برای او هیچ نقشی بازی نمی‌کند و به عبارت دیگر ما نمی‌بایست تشخیص دهیم که او نه خواهان گفتن حقیقت است و نه در پی پنهان کردن آن. معنای این سخن آن نیست که سخنان یاوه‌گو لزوما باید آشفته باشد، بلکه آن است که انگیزه‌ای که رفتار او را هدایت و متعین می‌کند، هیچ ارتباطی به آن ندارد که مسائلی که او درباره‌ی آنها سخن می‌گوید واقعا چگونه‌اند.

این نتیجه‌گیری فرانکفورت همزمان به معنای ترسیم مرزی روشن میان مفاهیم یاوه و دروغ است. تفاوت یاوه با دروغ در آن است که یاوه نمی‌خواهد آگاهانه وضعیت امری را نادرست وانمود کند، بلکه آن را به شیوه‌ا‌ی دیگر قلب می‌کند. متفکر آمریکایی برای آنکه معیاری در این رابطه در اختیار ما قرار دهد، دو مفهوم «کذب» و «جعل» را با هم مقایسه می‌کند. به باور او، سرشت یاوه نه در کذب بودن، بلکه در مجعول و تقلبی بودن آن است. یاوه مانند یک شئی بدلی است که از اصل خود از منظر گونه‌ی ساخت خود متمایز می‌شود؛ حتی می‌تواند به‌سان یک کپی کامل باشد ولی اصل نیست. این بدلی و جعلی بودن نکته‌ای ماهوی در یاوه است. یک دروغگو حقیقت را نمی‌گوید، ولی وقتی یک یاوه‌گو امری را به گونه‌ای قلب‌ شده بیان می‌کند، به معنی آن نیست که آن امر لزوما کذب است. برای یک یاوه‌گو حقیقت اساسا بی‌اهمیت است. به دیگر سخن، دروغگو خود را در برابر اقتدار و جذبه‌ی حقیقت قرار می‌دهد، ‌ولی یاوه‌گو اساسا چنین اقتدار و جذبه‌ای را به رسمیت نمی‌شناسد. این بی‌تفاوتی نسبت به حقیقت، نکته‌ای کانونی و تعیین کننده در تبیین مفهوم یاوه و یاوه‌گویی در آرای هری فرانکفورت است.

فرانکفورت به نکته‌ی مهم دیگری نیز اشاره می‌کند و آن این که واکنش در برابر یاوه‌گویی معتدل‌تر از واکنش در برابر دروغگویی است. آدمی ترجیح می‌دهد یاوه بشنود تا دروغ. کسی که پی ببرد به او دروغ گفته‌اند، خود را فریب‌خورده می‌داند و خشمگین می‌شود. ولی اگر یاوه بشنود لزوما برآشفته نمی‌شود. ولی فرانکفورت این تساهل و رویکرد اعتدال‌آمیز نسبت به یاوه‌گویی را خطرناک می‌داند. به باور او یک دروغگو دست‌کم به حقیقت باور دارد و آن را مهم می‌داند و در نهان نسبت به آن گونه‌ای احترام قائل است. به همین دلیل تلاش می‌کند با دروغ خود آن را پنهان سازد. یک دروغگو حتی ناچار است حقیقت را دقیقا بشناسد تا بتواند دروغ خود را در بافت آن تعبیه کند و به مخاطب خود بقبولاند. ولی برای یاوه‌گو حقیقت کاملا بی‌اهمیت و جهان و تصویری که او از آن دارد بی‌تفاوت است. او هیچ احترامی برای حقیقت قائل نیست و با سخن خود فقط تلاش می‌کند امور خود را پیش ببرد. فرانکفورت تصریح می‌کند که راستگو و دروغگو بازی مشابهی را انجام می‌دهند، اگر چه در دو جبهه‌ی مخالف‌اند. ولی یاوه‌گو قواعد این بازی را اساسا به رسمیت نمی‌شناسد و بازی خود را دنبال می‌کند. او نه طرفدار یا لزوما ضد حقیقت است و نه برای حقیقت ارج و اهمیتی قائل است.

بر پایه‌ی همین استدلال است که هری فرانکفورت تاکید می‌کند یاوه‌ دشمن خطرناک‌تری از دروغ برای حقیقت است. چرا که دروغگو احترام ما را نسبت به حقیقت از بین نمی‌برد، اگر چه شناخت ما را از حقیقت از بین می‌برد. این کار زشتی است، ولی زشت‌تر از کار یک یاوه‌گو نیست که اساسا احترام نسبت به حقیقت را از بین می‌برد. یاوه‌گو از این طریق ژرف‌تر از دروغگو به ارزش حقیقت بی‌‌حرمتی می‌کند و لطمه می‌زند.

کارکردها و مصداق‌ها
حال اگر با این معیارها به دور و بر خود نگاهی بیندازیم، همه‌جا در میان ایرانیان با جلوه‌های رنگارنگ یاوه و یاوه‌گویی و چهره‌های گوناگون یاوه‌سرایان روبرو می‌شویم. نادانی و پرگویی، سرهم‌بندی کردن مهملات و موضوعات بی‌ربط، لاف‌زنی و گزافه‌گویی، بلوف‌زدن‌های ناشیانه وماهرانه‌، بی‌تفاوتی نسبت به ارزش حقیقت، دور زدن واقعیات، جعل و قلب بافت و فحوای سخن، پراندن سخنانی نسنجیده بدون آمادگی برای پذیرش پیامدهای آن، پنهان‌کردن نیات و اغراض واقعی خود از مخاطب و بی‌حقیقتی مطلق، همه و همه شاخص‌هایی برای بازشناسی یاوه‌سرایان است. جماعت پرشماری که در بازار مکاره‌ی دادوستد با پیرامون، صرفا در پی خریدارانی برای تولیدات بنجل ذهنی خود می‌گردند.

باید گفت که یاوه نیز مانند همه‌ی کالاهای مصرفی دیگر، تابع اصل بنیادین بازار آزاد، یعنی عرضه و تقاضاست. هر چه یاوه‌ی بیشتری مطالبه و مصرف شود، به همان نسبت یاوه‌ی بیشتری نیز تولید می‌گردد. به دیگر سخن، یاوه‌گویان رونق بازار خود را به گونه‌ای مستقیم مرهون توجه و استقبال مخاطبان هستند و حضور آنان در رسانه‌‌ها و وسایل ارتباطی هنگامی چشمگیرتر و همه‌جانبه‌تر می‌شود که سخنان آنان شنونده و خریدار بیشتری داشته باشد.
افزون بر آن، یاوه‌هایی که تولید و روانه‌ی بازار می‌شوند، در موارد زیادی مانند زباله‌ها قابلیت «بازیافت» دارند. یعنی نخست یاوه‌ای از طرف شخص یا نهادی تولید و عرضه می‌شود و سپس عده‌ای دیگر همین یاوه را می‌گیرند و با تغییراتی جزیی در ترکیب آن، دوباره آن را به نام خود پخش می‌کنند. بی‌جهت نیست که همواره یاوه‌های مشابهی با فاصله‌ای اندک از دهان‌ها و قلم‌های گوناگونی تراوش می‌کند و چنین به نظر می‌رسد که ما با ارکستری روبرو هستیم که نوازندگان آن همه قطعه‌ای واحد را با سازی واحد ولی به تناوب می‌نوازند!

این یاوه‌ها و «بازیافت» آنها همواره استراتژی واحدی را دنبال می‌کنند: آنها می‌بایست مانع آن شوند تا دیگران امور را ببینند، یا بهتر است بگوییم امور را درست و واقعی ببینند، دقیق ببینند، واضح و شفاف ببینند، به اندازه‌ی لازم و کافی ببینند. آدمی این توانایی را دارد که با درست دیدن و تجربه کردن امور، از آنها نتیجه‌ا‌ی منطقی بگیرد. بر این پایه می‌توان گفت که حماقت در وهله‌ی نخست یعنی ناتوانی در نتیجه‌گیری درست و منطقی از دریافت‌ها و تجربیات. از آنجا که نقد، حربه‌ا‌ی موثر برای درست دیدن و جلوگیری از حماقت در مناسبات اجتماعی است، یاوه‌گویان درست به همین دلیل از آن بیزارند. بیهوده نیست که در یاوه‌سرایی‌های خود با روش‌هایی گاه حیله‌گرانه حربه‌ی نقد را نشانه می‌گیرند تا با سرکوب و تخطئه‌ی روحیه و رویکرد انتقادی، امکان نتیجه‌گیری درست از امور را منتفی و بقای میدان‌داری خود را تضمین کنند.

فراتر از آن، یاوه‌گویان پهنه‌‌ی گسترده‌ای از موضوعات گوناگون در اختیار دارند تا در آن جولان بدهند: مثلا می‌توان به مسائل دینی و مذهبی، یا امور مابعدالطبیعه پرداخت؛ می‌توان با اسطوره‌های کهن بازی کرد یا اسطوره‌های تازه آفرید؛ می‌توان ارواح بزرگان تاریخ را احضار کرد و در قدرت آنها سهیم شد؛ می‌توان به خرافات در مورد «ظهور منجی» دامن زد؛ می‌توان «خیر عمومی» را مد نظر قرار داد یا اموری را که «همگان از آن اطلاع دارند و فقط مانده تو بدانی!»؛ می‌توان به تقدیس قدرت پرداخت یا «رهبر» و «پیشوا» و «پادشاه» ساخت و از همه خواست در برابر آنان زانو بزنند؛ یا حتی می‌توان «استاد» و «علامه» و «فاضل» علم کرد تا همگان از هیبت «دانش» آنان بر خود بلرزند و دم برنیاورند. همه‌ی این‌‌گونه یاوه‌‌ها شگردهایی در خدمت تربیت «فرمانبر»، «پیرو»، «مرید»، «رعیت» و «امت» است.

یکی از کارکردهای ویژه‌ی یاوه‌گویی‌، خنثی‌سازی تاثیر تجربیات در ذهن مخاطب است که گاه به بهایی سنگین به دست آمده است. نمونه‌ای ساده ذکر کنیم: ممکن است کسی بگوید که هنگام هوای توفانی همراه با رعد و برق، می‌توان برای نجات از باد و باران در زیر درختی پناه گرفت. این سخن بی‌تردید یاوه است، چرا که امکان فرود آذرخش روی درخت می‌تواند برای کسی که زیر آن پناه گرفته‌ خطری مرگبار در بر داشته باشد. حال ممکن است کسی از روی نادانی فریب این یاوه را بخورد و در هوایی توفانی به زیر درختی پناه برد و شاهد فرود آذرخش و آتش گرفتن درخت بیدی در آن نزدیکی باشد. نتیجه‌ای که آن شخص بطور منطقی از این رویداد می‌گیرد این است که هنگام هوای توفانی، پناه گرفتن در زیر درختان کار خطرناکی است. حال اگر یاوه‌گویی پیدا شود و بخواهد آن شخص را قانع کند که فرضا به دلیل شکل خاص درخت بید فقط این‌گونه درختان در معرض فرود آذرخش هستند و او در هوای توفانی می‌تواند آسوده در زیر فرضا درخت کاج پناه بگیرد، در صورت موفقیت در قبولاندن این یاوه به مخاطب، توانسته تصویر موجود از استنتاجی منطقی از رابطه‌ی میان «توفان»، «درخت»، «آذرخش» و «خطر» را از ذهن آن شخص بزداید و تصویری معیوب را جانشین آن سازد. می‌توان همین نوع تجربیات را به برخی پدیده‌های سیاسی و اجتماعی نیز تعمیم داد و فرضا به جای «یاوه‌گو» گذاشت «تحلیلگر»، به جای «آذرخش» گذاشت «اسلامگرایی»، به جای «درختان بید و کاج» گذاشت «اصولگرایان و اصلاح‌طلبان» و به جای «خطر برق‌گرفتگی» گذاشت «اعدام و شکنجه و زندان»!

اکنون بد نیست در پی مصداق‌ها، نخست با خود نام‌ها آغاز کنیم، چرا که صرف گزینش و ترکیب آنها در میان ما خود آکنده از یاوه‌گویی‌های محض است. مفاهیمی را که با یک من سریش به هم نمی‌چسبند، کنار هم می‌گذارند تا امور را برای مقاصد خود قلب و تحریف کنند: «جمهوری اسلامی»، «روشنفکر دینی»، «اقتصاد توحیدی»، «حقوق بشر اسلامی»، «مردم‌سالاری دینی»، «جریان ملی ـ مذهبی»، فقط نمونه‌هایی از ترکیبات جعلی و من‌درآوردی مسلط کنونی است که نشان می‌دهد سازندگان آنها هم خر سنت را می‌خواهند و هم خرمای مدرنیته را! یا کافی‌ست فقط به شماری از مقاله‌های اینترنتی نگاهی بیندازیم تا خود را از جمله با چنین عناوین و موضوعات محیرالعقولی روبرو ببینیم: «تشیع پسا کربلایی»، «نوگرایی دینی در پساسکولاریسم»، «مهدویت و جهانی‌سازی»، «تلفیق اپیستمه‌ی علمی با عرفان»، «بن‌مایه‌های پسامدرنیسم در اشعار مولوی»، «شیعه و دنیای مدرن و پست مدرن»، «معنای هرمنوتیک قرآن»، «مهدویت از دیدگاه فلسفه»، «گفتمان پست‌مدرنیسم و انقلاب اسلامی»، «ظهور تکنولوژی اسلامی» و «بررسی اومانیسم و اندیشه‌ی مهدویت»! یا برای نمونه در تعریف موجودات عجیب‌الخلقه‌ای به نام «فمینیست اسلامی» و مکتبی که اینان پیرو آن هستند می‌خوانیم: «این جنبش گرایشی نظری و عملی است که از درون به پارادایم اسلامی متصل است و فهم و قدرتش را از قرآن می‌گیرد»! بعید است در منطقه‌ی خاورمیانه کشوری پیدا ‌شود که نخبگانش در این چند دهه‌ی گذشته مانند ما ایرانیان این‌همه یاوه‌های عجیب و غریب ساخته و پرداخته باشند. این‌ها بی‌تردید یکی از ابتدایی‌ترین پیامدهای مستقیم برآمد حکومت اسلامگرایان شیعه در ایران است.

البته نباید تصور کرد که امروزه یاوه‌گویی مقامات این حکومت فقط به آن محدود است که فرضا رئیس‌جمهوری‌ پیشین‌اش‌‌ ایران را «قوی‌ترین کشور دنیا» ‌می‌خواند و از «غنی‌سازی اورانیوم توسط دختری هفده ساله در آشپزخانه‌ی منزلش» خبر ‌می‌دهد؛ یا امام جمعه‌ای گرانی مسکن را «باعث دوست دختر و دوست پسر گرفتن جوانان» می‌داند؛ یا رئیس دانشگاهی به نام «الزهرا» بدحجابی زنان را موجب «فعال شدن غده هیپوفیز مردان در تولید مثل» ارزیابی می‌کند؛ یا آیت‌اللهی صلوات را «حلال مشکلات» می‌نامد؛ یا وزارت‌ اطلاعات از «دستگیری سنجاب‌های جاسوس در مرزهای کشور» خبر می‌دهد؛ یا نماینده‌ا‌ی از مجلس اسلامی‌‌‌ هشدار می‌دهد که «در سرزمین اسلامی نباید هیچ زن بیماری به دست نامحرم مداوا شود»؛ یا «محقق و پژوهشگر مهدویت‌«‌ رواج بی‌بندوباری در جامعه را «باعث زلزله» می‌‌داند! این‌ها خزعبلاتی هستند که چه بسا دانش‌آموزان دبیرستانی هم به آنها می‌خندند. همانگونه که پیش‌تر گفتیم، یاوه‌گویی سرشت چنین نظامی است و حکومت جمهوری اسلامی کارخانه‌ا‌ی عظیم برای تولید یاوه است که در ۳۵ سال گذشته یک دم از فعالیت بازنایستاده است. کافی‌ست آدمی تاب آورد و چند ساعت در برابر تلویزیون دولتی ایران که واقعا هم نام «سیمای جمهوری اسلامی» برازنده‌ی آن است بنشیند، تا از یاوه‌هایی که می‌شنود دود از کله‌اش برخیزد!

ولی اگر بخواهیم از پهنه‌ی یاوه‌گویی‌های حاکمان خارج شویم، با یاوه‌سرایی‌های گسترده همچنین درجایی روبرو می‌شویم که مسائل به ظاهر جدی‌تری مطرح و پای به اصطلاح «خواص» و «نخبگان» در میان است. در میان آنان نیز رقابت شدیدی بر سر یاوه‌گویی درگرفته و در این معرکه‌گیری هیچکس نمی‌خواهد از دیگری عقب بیفتد. و این در حالی است که اینان بر خلاف عوام که غالبا در تنگنا و به ناگزیر به یاوه‌سرایی روی می‌آورند، این کار را خودخواسته و حتی در سطح حرفه‌ای انجام می‌دهند. در واقع می‌توان گفت که شمار زیادی از آنان از راه یاوه‌گویی ارتزاق می‌کنند.

اینان در حرفه‌ی خود هیچ ارزشی برای بافت، ربط یا ثبات اظهارات خود قائل نیستند و سخنانشان مابه‌ازایی در واقعیت ندارد؛ همه چیز برای اغراض فطری‌ شده‌ی خود می‌گویند؛ از همه جا و هر دری سخن می‌رانند تا آنچه را باید در موردش بگویند مسکوت گذاشته باشند؛ سخنان آنان قلب شده و جعلی و بی‌محتوا و بی‌بو و ‌‌خاصیت است؛ هیچ تعهدی نسبت به حقیقت احساس نمی‌کنند و ارزشی برای آن قائل نیستند؛ با دور زدن حقیقت و بی‌ارزش ساختن آن نشان می‌دهند که حتا از دروغگویان دشمنان خطرناک‌تری برای حقیقت هستند. فراموش نکنیم که یاوه‌گو فقط در پی پیش بردن امور خود است؛ به گونه‌ای که در خدمت نیت اوست و او روی آن حساب بازکرده واز آن چشم‌داشتی دارد. می‌توان گفت که کسب شهرت و موقعیت در پناه مصلحت‌جویی و عافیت‌طلبی، هدف اصلی یاوه‌گویان حرفه‌ای است.

[ادامه مقاله را با کليک اينجا بخوانيد]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016