گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! سال نو مبارک! روزانه های ف م سخن (۷۸)اپوزیسیون خارج از کشور در این سال نیز به مانند سال های گذشته روند واگرایی را طی کرد و از همگرایی و نزدیکی نیروهای مخالف حکومت اسلامی اثری مشاهده نشد. این جریان، دو دلیل عمده داشت: اول، بافت متفاوت فکری و طبقاتی نیروها و دوم، دامن زدن عمدی حکومت به آتش اختلافاتفرارسیدن سال نوی میلادی را به هموطنان عزیز مسیحی و ایرانیان مقیم خارج از کشور تبریک می گویم. با تغییر سال٬ موقعیتی دست می دهد تا به بررسی آن چه پشت سر گذاشتیم بپردازیم و بهتر یا بدتر شدن اوضاع را ارزیابی کنیم. متاسفانه در سال ۲۰۱۳ نیز شاهد بهبود اوضاع نبودیم و ناملایمات همچنان کام مردم ما را تلخ کرد. رهبر حکومت اسلامی٬ آقای خامنه ای٬ همچنان بر تفکرات آزادی ستیزانه ی خود پای افشرد و عمال حکومت وی چنان دایره ی آزادی را تنگ گرفتند که بسیاری از هموطنان ما عزم شان برای خروج از کشور جزم شد و فرار مغزها و سرمایه ها همچنان ادامه یافت. اپوزیسیون خارج از کشور در این سال نیز به مانند سال های گذشته روند واگرایی را طی کرد و از همگرایی و نزدیکی نیروهای مخالف حکومت اسلامی اثری مشاهده نشد. این جریان٬ دو دلیل عمده داشت: اول٬ بافت متفاوت فکری و طبقاتی نیروها و دوم٬ دامن زدن عمدی حکومت به آتش اختلافات. با خروج بخشی از نیروی جوان از کشور٬ اپوزیسیون سالخورده با واقعیت های جاری کشور از نزدیک برخورد کرد. در طول سی سال گذشته نسل جدیدی در ایران پا به عرصه ی حیات اجتماعی و سیاسی گذاشته است که به لحاظ فرهنگی ساختار فکری کاملا متفاوتی با نسل جوان پیش از انقلاب دارد. اپوزیسیون خارج از کشور که سال ها فقط از طریق نشریات محدود٬ با یک دیگر در ارتباط بود و از اخبار داخل کشور مطلع می شد٬ با رشد ارتباطات کامپیوتری و اینترنتی به شناخت تازه ای از فضای داخل کشور دست یافت ولی این برای شناخت نسل جوان و عملکرد آن کافی نبود. در سال ۲۰۱۳ با خروج بخشی دیگر از نیروی جوان از کشور اپوزیسیون با فضای جدیدی رو به رو شد که شاید چندان به مذاق اش خوش نمی آمد. به هر حال آن چه مشاهده می شود واقعیت موجود است و ساختار فکری نیروهای مخالف داخل کشور را نشان می دهد. در سال گذشته وب سایت های مخالف حکومت اسلامی به کار خود با نظم و پیگیری ادامه دادند و به انعکاس دیدگاه صاحب نظران و اخبار مربوط به ایران پرداختند. در این زمینه فیس بوک٬ امکان تماس میان ایرانیان را بیش از پیش فراهم آورد و در عالم مجازی باعث به هم پیوستن ایرانیان داخل و خارج شد. اهمیت فضای مجازی از آن رو معلوم می شود که حکومت اسلامی٬ اصرار بسیاری برای فیلتر کردن سایت ها و ایجاد موانع برای دسترسی ساکنان داخل کشور به محتوای سایبری دارد. این نشان می دهد که کار سایت ها موثر است و بر فضای داخل کشور تاثیر بهسزایی می گذارد. البته ملاک های مبتنی بر آمار٬ کماکان دور از دسترس است و نمی توان ارزیابی دقیق و علمی از میزان تاثیرگذاری فضای مجازی بر فضای واقعی کشور داشت. نیم نگاهی به مطالب مندرج در سایت ها نشان می دهد که نویسندگان ساکن خارج از کشور با تمام وجود برای ایران و ایرانیان می نویسند و سعی می کنند با انعکاس نظرها و خبرها به آگاهی مردم داخل کمک کنند. در این زمینه گاه شاهد فضای ذهنی و دور از واقعیت هستیم که بچه های داخل کشور آن را تعدیل می کنند. جوانان داخل با وجود فیلترینگ سنگین سایت ها٬ سعی می کنند با روش های مختلف به داخل سدهای حفاظتی نفوذ کنند٬ و هم نظر خود را منتشر کنند٬ و هم نظر دیگران را مطالعه نمایند. لشکر سایبری حکومت نیز البته بیکار ننشسته است ولی خوشبختانه نه قدرت تخیل قوی دارد و نه توانایی ذهنی برای مقابله با مخالفان و کارشکنی در کار آن ها. اگر هم گهگاه موفقیتی در کار آن ها دیده می شود به خاطر ضعف اپوزیسیون است و نه قوت خودشان. در سال ۲۰۱۳ بخش عمده ی فعالیت جنبش سبز در فضای مجازی نمود پیدا می کرد. البته بچه های جنبش سبز در داخل کشور٬ به رغم محدودیت ها٬ به مناسبت های مختلف اجتماعات کوچک و خصوصی تشکیل می دادند و ما در فضای مجازی شاهد بازتاب این اجتماعات بودیم. در این سال کانون نویسندگان ایران همچنان به ابراز مخالفت با هر نوع سانسور پرداخت و به مناسبت های مختلف بیانیه های کوتاه و موثر منتشر کرد. وضع انتشار کتاب در داخل بسیار وخیم بود ولی چند نشریه توانستند بار سنگین فرهنگ ایران زمین را بر دوش خود حمل کنند و در مقابل سانسور دولتی بایستند. در این سال انتشار اینترنتی کتاب های قدیم و جدید به گسترش مطالعه کمک کرد. در این عرصه ورود رسمی ناشران ایرانی به بازار فروش کتاب های فارسی٬ اتفاق خجسته ای ست که می تواند به شرط پشتیبانی خوانندگان٬ باعث رونق کار انتشاراتی ها شود. اما مهمترین رویداد سیاسی سال ۲۰۱۳ مذاکره مستقیم مقامات سیاسی ایران با امریکا بر سر مسائل هسته ای بود. این که حکومت اسلامی بعد از سال ها تندخویی و فحاشی تن به لوازم مذاکره ی سیاسی داد رویدادی مهم بود که از چشم جهانیان پنهان نماند. چیزی نمانده بود که کشورهای غربی یا اسرائیل به تنهایی در دقیقه ی نود دست به حمله ی نظامی بزنند. دخالت ایران در امور سوریه بهانه ی خوبی بود برای آغاز جنگی جهانگیر. اما خوشبختانه با روی کار آمدن حسن روحانی و فعال شدن وزارت امور خارجه تحت ریاست محمد جواد ظریف این خطر حداقل تا این لحظه از سر کشور ما دور شده است. اما دورنمای داخل ایران و آزادی های سیاسی و حقوق بشر تیره تز از سال گذشته است. اگرچه نسرین ستوده آزاد شد و نور امید در تاریکی عمیق جمهوری اسلامی یک لحظه درخشید اما این درخشش فقط یک لحظه کوتاه بود و ادامه نیافت. با ارزیابی آن چه در پایان سال ۲۰۱۳ مشاهده می شود نمی توان امید به بهبود اوضاع در سال ۲۰۱۴ داشت. در روزهای آخر پایان سال٬ اتفاقی غیرمنتظره در عالم ورزش افتاد و آن آسیب دیدگی شدید میشائیل شوماخر قهرمان رانندگی سرعت بود. او که توانسته بود در طول مسابقات خطرناک از حوادث متعددی که وی را تهدید می کرد جان سالم به در برد در یک حادثه اسکی٬ دچار خونریزی شدید مغزی شد و اکنون در حالت کما قرار دارد. این خبر در کنار انفجار ایستگاه قطار ولگاگراد در روسیه که باعث کشته شدن ده ها نفر شد درست در روزهای پایان سال اخبار دیگر را تحت الشعاع قرار داد. به امید سالی بهتر برای مردم ایران و جهان. یک سؤال از جناب دکتر سروش (جمعه ۶ دی) نامه جناب دکتر مثل همیشه با نثری زیبا و فاخر نوشته شده است و بر روح انسان اثر می گذارد. محتوای نامه نیز مثل اغلب نامه های دکتر آن چه را که گفتنی ست به مخاطب می گوید و نقطه ی ابهامی باقی نمی گذارد. بعد از مطالعه ی نامه دکتر٬ اولین چیزی که به ذهن ام رسید این بود که ایشان از نوعی انکیزیسیون شیعی در دوران حکومت حاضر سخن می گویند؛ آیا در دوره های دیگر حاکمیت اسلام٬ به واقع تفتیش عقاید وجود نداشته و اگر داشته عوارض آن برای صاحبان اندیشه ی غیر اسلامی چه بوده و آیا فشاری که بر اهل تفکر در دوره های مختلف اسلامی وارد می آمده کمتر از دوران حاضر بوده است؟ پاسخ این سوال را حقیقتا نمی دانم. نه این که اصلا ندانم ولی به طور نظام مند در این باره مطالعه نداشته ام و مثلا آگاه نیستم که اگر ملاک ۱۰۰ را برای حکومت های اسلامی در سراسر تاریخ در نظر بگیریم٬ چند در صد از این تاریخ٬ با پیگرد اهل اندیشه و تفتیش عقاید مخالفان تفکر اسلامی همراه بوده است و چه مجازات هایی برای دگراندیشان در نظر گرفته می شده و آیا اصولا اسلام در مجموعه ی تفکری و فقهی خود تحمل انتشار عقاید مخالف را دارد و اگر نه٬ محدوده ی مجاز کدام بوده و آن را چه کس یا کسانی تعیین می کرده اند. همان طور که آقای دکتر٬ حسن روحانی را به عنوان یک شهروند ایرانی که دلی در گرو حریّت و معنویت و عزت و استقلال کشور دارد مورد سوال قرار داده اند٬ من نیز از آقای دکتر به عنوان یکی از دوستداران شان سوالات بالا را می پرسم به این امید که پاسخی روشن دریافت کنم. البته تا به امروز سوال هایی این چنین٬ از طرف آقای دکتر بی پاسخ مانده شاید سوال کننده را قابل ندانسته اند ولی تصور می کنم که این سوال٬ سوال بسیاری از جوانان مسلمان و نواندیش دینی باشد تا با جواب آن تکلیف خود را در عالم اندیشگی بدانند و تعریف آزادی در دین اسلام و مذهب شیعه را از زبان یکی از روشن اندیش ترین متفکران خود بشنوند. استفاده از امکانات سایت آمازون برای نویسندگان ایرانی (یکشنبه ۳۰ آذر) البته عارضه خطرناک دانلود رایگان کتاب که این روزها همگانی شده و نه تنها بازار کتاب های خارجی٬ بلکه بازار کتاب های فارسی را هم تحت الشعاع قرار داده شاید پرداخت همین مبالغ را هم نالازم جلوه دهد اما کتابخوانان با فرهنگ قطعا این موضوع را در نظر خواهند داشت که بدون خرید آن ها٬ نویسنده و ناشر توانایی تولید کتاب نخواهند داشت و با ورشکستگی آن ها جامعه ی فرهنگی ایران متضرر خواهد شد. امروز که «نشر نی» گامی برای توزیع کتاب های خود در سطح جهانی برداشته لازم است که ما نیز از او با خرید خود حمایت کنیم و انتشاراتی های دیگر را نیز به این کار تشویق نماییم. اما مهم تر از ورود انتشاراتی های ایرانی به عرصه توزیع جهانی کتاب٬ استفاده ی نویسندگان ما از امکاناتی ست که بخش انتشارات آمازون در اختیار آن ها قرار می دهد. نویسندگان ما٬ بخصوص آن ها که شناخته شده نیستند و برای انتشار آثارشان باید به دنبال سرمایه گذار بگردند و از طرفی گرفتار پیچ و خم های اداری وزارت ارشاد شوند می توانند مستقیما کتاب های خود را از طریق بخش انتشارات آمازون به صورت تک نسخه یا الکترونیکی منتشر کنند. حُسن این نوع انتشار این است که نیازی به سرمایه برای تولید و توزیع کتاب ندارد و حدود هفتاد درصد مبلغ حاصل از فروش کتاب به نویسنده تعلق می گیرد. جالب اینجاست که در این نوع انتشار٬ کتابِ چاپ شده٬ و در نتیجه سرمایه٬ انبار نمی شود و کتاب های کاغذی در کوتاه ترین زمان به صورت تک نسخه منتشر و برای خریدار ارسال می شود. نسخه ی الکترونیکی هم که بلافاصله در دستگاه کتابخوان خریدار ذخیره می گردد. روی سخن من با اشخاص بی فرهنگی که سرنوشت نویسنده و ناشر برایشان اهمیتی ندارد نیست. روی سخن من با اشخاص با فرهنگی ست که کتاب را به عنوان یک محصول فرهنگی٬ ثمره ی کار جمعی و سرمایه گذاری انتشاراتی ها می دانند و خود را در چرخه تولید کتاب سهیم می شمارند. آن ها به هر زحمتی هست٬ حتی اگر کتاب به صورت رایگان برای مطالعه در اختیارشان باشد سعی می کنند تا در این چرخه نقش خود را ایفا کنند و با اختصاص مبلغی به تولید کتاب های بیشتر کمک کنند. اطمینان نویسندگان به نشریات را از میان نبریم! (چهارشنبه ۲۶ آذر) اعتماد٬ حالتی ست که در اثر تکرار ایجاد می شود. اگر ببینیم نشریه ای یک بار٬ دو بار٬ پنج بار٬ ده بار٬ مطالب ما و نویسندگان دیگر را با دقت و امانت منتشر کرده٬ به نسبت تعداد دفعات٬ میزان اعتماد ما به آن نشریه بیشتر می شود. اما اگر در شماره های مختلف نشریه٬ شکایت نویسندگان را بخوانیم یا خودمان تجربه خوبی از ارسال مطلب یا انعکاس گفت و گوی مان نداشته باشیم٬ آن اعتماد٬ که عامل پیوند دهنده ی نویسنده / محقق / شخصیت / با نشریه است از بین می رود٬ و هم نشریه٬ و هم خوانندگان نشریه٬ از این بی اعتمادی آسیب می بینند. بیهوده نیست که بسیاری از بزرگان علم و ادب ما٬ یا اصلا با نشریات همکاری نمی کنند یا مطالب شان را به تعداد محدودی از نشریات می دهند و آن ها نشریاتی هستند که توانسته اند اعتماد آن بزرگان را در گذر زمان جلب کنند. پس٬ بر آنچه می توان تاکید کرد٬ خسارتی ست که خواننده در نهایت از فقدان مطالب نویسندگان خواهد دید و اگر نشریه ای روال مناسب داشته باشد٬ باعث خواهد شد تا به تدریج اعتماد نویسنده به آن زیاد شود و مطالب اش را با خیال آسوده در اختیار آن قرار دهد. اتفاق بدی که برای نوشته / گفت و گو / شعر / داستان / تحقیق / خاطرات / یک نویسنده می تواند بیفتد سطوح گوناگون دارد. از خطاهای املایی و نشانه گذاری گرفته تا تحریف و قلب «شکلی» یا «محتوایی» آن چه نویسنده نوشته است. در مورد آخر٬ این فاجعه ای ست که هیچ نویسنده ای آن را تحمل نخواهد کرد. غلط های تایپی و چاپی شاید توسط خواننده قابل گذشت باشد ولی در برخی اغلاط٬ خواننده نمی تواند تشخیص دهد که این خطای نویسنده بوده یا حروفنگار نشریه٬ در نتیجه خواننده ممکن است در سواد نویسنده شک کند. ملاحظه می کنید که یک اشتباه به ظاهر جزئی و کوچک می تواند حیثیت علمی نویسنده را خدشه دار کند. یک نشریه باید آن قدر از نظر بخش ویرایش قدرتمند باشد که اگر نویسنده ای خطایی هم مرتکب شد٬ آن را بعد از اطلاع٬ تصحیح کند. می گوییم اطلاع٬ چرا که گاه ماهیّت املا کلمه٬ برای ویراستار نشریه مشخص نیست و نویسنده عمدا شکل صحیح ناآشنا را در نوشته اش به کار برده است. این اتفاقی بود که مثلا در یکی از نوشته های استاد بزرگ٬ ایرج افشار٬ افتاده بود و ویراستار به خیال خود غلط استاد را گرفته بود که در اصل صورت صحیح کلمه را غلط کرده بود. به هر حال٬ همین مورد به ظاهر کم اهمیت می تواند برای یک نویسنده بسیار اهمیت داشته باشد. این روزها که نویسندگان جوان تر مطالب خود را شخصا تایپ و برای نشریات ارسال می کنند٬ بهتر است در صورت نوشته دستی برده نشود مگر آن که خطای محرزی به چشم بخورد که آن هم باید از قبل به نویسنده اطلاع داده شود. سخن در این زمینه بسیار است. لذا بر می گردیم به اتفاقی که برای مطلب آقای درویش پور در مجله ی «تجربه» افتاده است. آن چه آقای درویش پور نوشته اند نشان از تغییرات ماهوی در اصل خاطرات ایشان دارد که بسیار زشت و ناراحت کننده است. فرقی نمی کند که این کار توسط چه نشریه ای صورت بگیرد. این که نشریه ای پیشرو و مترقی باشد یا اصلاح طلب و روشنگر٬ اتفاقا مسئولیت آن نشریه را٬ هم نسبت به خواننده٬ و هم نسبت به نویسنده افزایش می دهد.
این که ما عناوین و تیترها را طوری انتخاب کنیم که نظری غیر از نظر نویسنده و مطابق با نظر خودمان را القا کند٬ حتی اگر در حدِّ نقلِ قولِ صحیح ولی خارج از کانتکست باشد کار درستی نیست و یک نشریه ی جدی باید از آن پرهیز کند. حتی همجواری مطلب با مطالب دیگر و هر آنچه ظن تفسیری غیر از آنچه خواست نویسنده است به وجود آورد٬ باید از آن پرهیز شود. آقای درویش پور چند بار از ضیق وقت دستاندرکاران تجربه و نیز محدودیت هایی که در داخل کشور دارند سخن می گوید ولی این عذری قابل پذیرش نیست مگر آن که قبلا با نویسنده بر سر تغییرات محتوایی صحبت شده باشد. آبرو و حیثیت نویسنده در گرو امانتداری دستاندرکاران نشریه است. ممکن است کسی مطلب را در یکی از شماره های نشریه بخواند ولی دو سه شماره بعد و توضیح نویسنده را نخواند. شاید اصلا این نشریه در میان آرشیو مجلات٬ سال ها بعد مورد مطالعه ی محققی قرار گیرد و آن محقق شماره های بعدی را در دسترس نداشته باشد. این کار٬ بازی با حیثیت قلمی نویسنده است که می تواند آسیب های جدی به آن بزند. به هر حال بدون ورود به جزئیات مطلب آقای درویش پور به دوستان ارجمند مجله ی تجربه که زحمات بسیاری را برای انتشار مجله ای خوب و وزین می کشند توصیه می کنیم که اعتماد نویسندگان را قدر بشناسند و آن را ساده از دست ندهند. نویسندگانی که شکوهنامه آقای درویش پور را می خوانند قطعا دست و دلشان برای ارسال مطلب به «تجربه» خواهد لرزید و این نشان دهنده ی از میان رفتن اعتماد میان نویسنده و نشریه است که چنین مباد! ایران در سالنامه ۲۰۱۳ اشپیگل (شنبه ۲۲ آذر) این آشنایی با زبان انگلیسی٬ به کار معصومه ی ابتکار ۱۹ ساله می آید؛ زمانی که با لهجه ی امریکایی٬ چیزهایی را که دانشجویان تندروی ایرانی -که در سال ۱۹۷۹ سفارت امریکا را اشغال کردند- در باره ی شیطان بزرگ٬ امریکا می گویند ترجمه می کند. در این دوره٬ ۵۲ کارمند سفارت٬ به مدت ۴۴۴ روز اسارت را تحمل می کنند تا این که در تاریخ ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ بالاخره آزاد می شوند. ابتکار٬ بعد از پایان تحصیلات اش ازدواج می کند و صاحب دو فرزند می شود. از نظر شغلی٬ او مانند یک زن مدرن٬ میان دانشگاه و دولت در رفت و آمد است. در دولت اصلاحطلب محمد خاتمی٬ او معاون رئیس جمهور می شود و اولین زن در تاریخ ایران که ریاست سازمان حفاظت از محیط زیست را بر عهده می گیرد. این هر دو مقام را مجددا از ۱۰ سپتامبر امسال به دست می آورد و رئیس جمهور جدید٬ حسن روحانی او را به کابینه اش باز می گرداند. گذشته ی ابتکار٬ مبنای فیلمی قرار می گیرد که برای بن افلک جایزه ی اسکار به همراه می آورد. در این فیلم٬ «نیکا فر»٬ در نقش سخنگوی دانشجویان تندرویی ظاهر می شود که سفارت را اشغال کرده اند. ابتکار در این فیلم٬ «تهران مری» نامیده می شود. در زیر عکس معصومه ی ابتکار نوشته شده است: دومین مطلب٬ مربوط به ماه نوامبر است و «اندکی امیدواری» نام دارد. در این مطلب٬ در زیر عکس حسن روحانی نوشته شده است: برنامه هسته ای؛ رئیس جمهور جدید؛ لحن جدید؛ مذاکرات جدید؛ غرب به روحانی امید بسته است. در مطلب سالنامه٬ که به تاریخ ۲۴ نوامبر ۲۰۱۳ مربوط می شود٬ به امید غرب بعد از روی کار آمدن حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور٬ برای جلوگیری از دستیابی ایران به بمب هسته ای اشاره شده است. در شب ۲۴ نوامبر٬ نمایندگان پنج کشور صاحب حق وتو در سازمان ملل و آلمان٬ با جواد ظریف٬ وزیر امور خارجه ی ایران در ژنو به توافق می رسند که ایران غنی سازی را زیر پنج درصد نگه دارد (این مقداریست که برای تولید انرژی هسته ای کافی ست ولی نمی توان با آن بمب اتم درست کرد) در مقابل٬ امریکا٬ برخی از تحریم ها را حذف کند. این توافق اولیه برای شش ماه خواهد بود. در این فاصله مذاکره کنندگان باید قراردادی تدوین کنند که اطمینان بدهد ایران واقعا تنها برای استفاده ی صلح آمیز از انرژی هسته ای خود را محدود خواهد کرد. باراک اوباما از پیشرفت «قابل ملاحظه و قابل دسترس» دیپلماتیک سخن می گوید. جواد ظریف وزیر امور خارجه می گوید امیدوار است توافق نامه ی اولیه باعث شود میان ایران و امریکا اعتمادی نو به وجود آید. اما انعکاس این توافق نامه در خاورنزدیک به گونه ای دیگر است. بنیامین نتانیاهو٬ نخست وزیر اسرائیل از یک «اشتباه تاریخی» سخن می گوید و تاکید می کند که اسرائیل پایبند به این توافق نخواهد بود. همین طور در عربستان سعودی نسبت به این توافق نامه ناباوری وجود دارد. عربستان باید به نقشه «ب» فکر کند. چیزی که مفهوم نامشخص اش دستیابی آن کشور به سلاح هسته ای ست. ماندلا شدن را از خودمان آغاز کنیم (چهارشنبه ۱۹ آذر) ماندلا اما، انسانی عادی بود؛ انسانی مانند من و شما. تنها تفاوتی که او را از ما جدا می کرد٬ قدرت مدارای او بود. من و شما٬ از رهبران سیاسی مان می خواهیم که از ماندلا درس بگیرند ولی حقیقت این است که جامعه ی ما جامعه ی اهل مدارا نیست لذا رهبران ما نیز شبیه خود ما می شوند. جامعه ای که اهل مدارا باشد٬ رهبرانی همطراز خواست خود به وجود خواهد آورد. این کار را می توانیم از خودمان آغاز کنیم. به عنوان اهل رسانه٬ به عنوان نویسنده٬ به عنوان متفکر٬ به عنوان فعال سیاسی٬ زمینه بسیار زیادی برای ماندلا شدن وجود دارد. درست است که ماندلا شدن امری ممکن است٬ اما آسان نیست. قرار هم بر این نیست که طابق نعل بالنعل همانند او شویم. او یک آفریقایی بود با تربیت نیمه غربی٬ رشد کرده در رژیمی نژادپرست. نمی توان شرایط او را عینا در کشورمان جست و جو کرد. دشواری های ما در قسمت هایی بیشتر و در قسمت هایی کمتر از ماندلا ست ولی مشکلی که با آن رو در رو هستیم همانا نپذیرفتن افکار دیگران و ذات استبدادی ست. یکی از دلایل عمده تفرق ما همین خودمحوری و تحمل نکردن افکار دیگران است. تحمل با پذیرفتن تفاوت دارد ولی اغلب ما به این تفاوت توجه نداریم. اغلب ما گوینده هستیم تا شنونده. اغلب ما تحمیل گر هستیم تا پذیرنده. ولی می توانیم خود را در مقایسه با ماندلا محک بزنیم. اگر نویسنده هستیم٬ به جای تکیه بر افتراقات بر اشتراکات انگشت بگذاریم. اگر فعال سیاسی هستیم وجود مخالفان فکری مان را بپذیریم و با آن ها گفت و گو کنیم. اگر اهل رسانه هستیم امکان و فرصت برای دگراندیشان ایجاد کنیم تا از رسانه ی ما برای بیان نظرات شان استفاده کنند. در عین جدایی و پذیرش اختلاف٬ راه مسالمت و همزیستی در کنار یکدیگر را پیدا کنیم. قدرت تحمل خود را در مقابل مخالف و منتقد بالا ببریم. اهل رسانه ما بخصوص باید فراجناحی عمل کنند و خود را صرفا در دایره ی بسته ی رسانه ی خود محبوس نسازند. تلاش کنند به رسانه های دیگر سر بزنند و دیگران را برای استفاده از رسانه ی خود دعوت کنند. برای ما ایرانی ها٬ امروز ساده ترین گام به جلو نیز حکم آرزویی دور و دست نیافتنی دارد. ولی در این زمینه منتظر نباید ماند که رهبران سیاسی شبیه به شخصیتی شوند که امروز اسطوره شده است. می توانیم تلاش کنیم ما نیز -شده اندکی- شبیه به آن شخصیت شویم. ۴ سالگی خودنویس (دوشنبه ۱۷ آذر) اصولا در شرایط عادی٬ وجود سایت ها امری طبیعی به نظر می رسد. ما هر زمان که فرصت کنیم٬ در ساعت های فراغت یا در اثنای کار٬ آدرس سایت مورد نظرمان را وارد می کنیم و به مطالعه ی مطالب آن می پردازیم. این کار بسیار طبیعی و عادی به نظر می رسد. اما دست اندرکاران سایت های جدی٬ تلاش بسیاری برای روزآمد کردن سایت خود و حفظ کیفیت مطالب آن می کنند؛ تلاشی که معمولاً مورد توجه مراجعه کنندگان قرار نمی گیرد. سایت های فارسی زبان٬ جای خالی مطبوعات آزاد را پر کرده اند. وجود سایت هایی مثل خبرنامه گویا٬ جرس٬ کلمه٬ روزآنلاین٬ خودنویس٬ عصر نو٬ اخبار روز٬ ایران امروز٬ سایت مشروطه خواهان٬ سایت کیهان لندن٬ سایت جنبش سکولار دمکراسی ایران٬ در ترکیب با سایت روزنامه های اصلاح طلب داخل کشور و سایت نیروها و رسانه های تندرو و محافظه کار٬ مجموعه ای عظیم از تفکر ایرانی در همه ی طیف ها و گروه ها به وجود می آورد که اگر آن ها را کنار هم بچینیم٬ شکل تفکر و فرهنگ ایرانی ساخته می شود. هیچ سایتی به تنهایی نماینده ی همه ی مردم ایران نمی تواند باشد چون گنجایش چنین کاری را ندارد. هر سایتی بخشی از تفکر جامعه ی ایران را منعکس می کند؛ برخی در سطحی وسیع تر و برخی محدودتر. سایت خودنویس تا کنون تلاش کرده است صدای تعداد زیادی از گروه های فکری ایرانی را منعکس کند. تا آن جا که من دیده ام٬ هیچ محدودیتی جز محدودیت های رایج در رسانه های کشورهای پیشرفته برای انعکاس نظر و خبر در خودنویس وجود ندارد. گروه های جوان به این سایت علاقمندند و طراوت و شادابی جوانی را با هیجان های گهگاهی توام می کنند. در گلستان سایت های ایرانی٬ خودنویس گلی ست به رنگ ارغوانی که البته تابع هیچ رنگ سیاسی از جمله سبز و بنفش سیاسی نیست. او برای خود رسالت انتقاد عمومی و نه هواداری از گروهی خاص در نظر گرفته که در اصل هواداری از حقوق مردم ایران است. برای سایت خودنویس و همکاران و نویسندگان آن موفقیت روزافزون آرزومندم. چرا ماندلا خمینی نشد؟ (شنبه ۱۵ آذر) چرا ۱۵ سال تبعید محترمانه ی خمینی به یک کشور خارجی٬ که اتفاقا مکان مورد علاقه ی او برای زندگی بود از او که فردی روحانی بود و اسلام را دین رحمت می نامید فردی خونریز و شقی ساخت؟ آیا تفاوت در نگاه این دو بود؟ یا در مکتب و ایدئولوژی شان؟ یا در طرز فکر اطرافیان شان؟ آیا این دو الگوهایی داشتند که از آن ها پیروی می کردند یا این که خود مسئول تصمیمات شان بودند و یکی راه صلح و دوستی و دیگری راه جنایت و آدمکشی در پیش گرفت؟ این ها نکاتی ست که در این روزهای یادآوری از مرد بزرگی به نام ماندلا که امروز چشم بر جهان فرو بست باید مورد توجه و بررسی قرار گیرد. از همه مهم تر این که الگوی ماندلا و نحوه ی مبارزه ی سیاسی او باید مورد توجه فعالان سیاسی ایران قرار گیرد. چگونه می توان در عین مبارزی بزرگ بودن٬ مردی بزرگ شد که جهان از او به نیکی یاد می کند؟ به اعتقاد من٬ به موقع بودن کارهای ماندلا٬ موجب کسب اعتبار و احترام برای او شد. در جایی که باید مبارزه ای جانانه می کرد٬ مبارزه کرد و هزینه اش را شجاعانه تقبل کرد. در جایی که باید به عنوان رهبر سیاسی کشور٬ مصالح ملی و مردمی را در نظر می گرفت٬ راه صلح و دوستی در پیش گرفت و مردم را به آرامش دعوت کرد. بر خلاف ماندلا٬ خمینی موج ایجاد نکرد بل که موج سواری کرد. او تا سال ۵۶ در عرصه ی سیاست ایران وجود نداشت. مردی بود با تفکرات عقب مانده٬ که گهگاه سخنی علیه شاه و رژیم شاهنشاهی می گفت و بعد از آن به دعا و نیایش خود مشغول می شد. با شروع حرکت مردم٬ خمینی زمینه ی مناسبی برای مطرح کردن خود یافت. او از یک سو بر اندیشه های شریعتی و از سوی دیگر بر حمایت اغلب گروه های مخالف شاه مانند مجاهدین خلق٬ چریک های فدایی خلق٬ حزب توده ایران٬ شخصیت های ملی مذهبی سوار شد و به جایگاه رهبر پرتاب گشت. ماندلا اما از بطن مبارزه ی مسلحانه ی مردمی بیرون آمد و به زندان افتاد و با مقاومت ۲۷ ساله ی خود تبدیل به اسطوره ای شد که جهان به او احترام می گذاشت. او از این احترام سوءاستفاده نکرد و آن را ابزار عقده گشایی فردی ننمود. او این احترام را تبدیل به صلح و دوستی کرد و جایگاهی در جهان یافت که تا سال های سال از او به نیکی یاد خواهد شد. مرد شجاعی به نام محمد نوری زاد (جمعه ۱۴ آذر) در ایران سر به سر رهبر گذاشتن و با وزارت اطلاعات پنجه در پنجه افکندن حقیقتا شجاعت می خواهد و آقای نوری زاد نشان داده اند که فردی شجاع و در عین حال منطقی هستند. نکته ی دوم انعکاس فعالیت های ایشان است که نتیجه ی کارشان را از طریق اینترنت به صورت مطلب و عکس در اختیار خوانندگان شان قرار می دهند. در روزهای اخیر ایشان برای رساندن صدای اعتراض شان به دروازه ی وزارت اطلاعات در بزرگراه همت رفتند و آن قدر بر خواست خود پافشاری کردند که ماموران وزارت اطلاعات به کلانتری پاسداران خبر دادند و ماموران آمدند ایشان را به جرم ایجاد مزاحمت برای وزارت اطلاعات بازداشت کردند و به کلانتری و بعد دادسرا بردند که خوشبختانه ایشان تبرئه شدند و به سر خانه و زندگی شان باز گشتند. آن چه در کار آقای نوری زاد اهمیت دارد٬ استفاده از حداکثر پتانسیل مخالفت در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی ست و این کاری ست که کمتر شاهد آن هستیم. سفرهای متعدد ایشان به شهرستان های مختلف و ملاقات خانواده ی زندانیان و جان باختگان سیاسی کاری ست که یک فعال سیاسی مانند ایشان می تواند انجام دهد و انجام می دهد. مردم ایران به فعالان و کنشگرانی که از جان مایه می گذارند همواره با دیده ی احترام می نگرند. ممکن است قدرت بیان نداشته باشند و نتوانند این احترام را آنگونه که باید نشان دهند اما قلبا افراد شجاع و دلاوری که در جهت منافع ایشان عمل می کنند را دوست می دارند. این که جامعه ما نیاز به قهرمان ندارد حرف یاوه ای ست. هر جامعه ای نیاز به قهرمان دارد. قهرمانان٬ چه در عرصه ی ورزش٬ چه در عرصه ی اجتماع و سیاست٬ الگوی مردم عادی می شوند. جامعه ی بی قهرمان هرگز الگویی ارائه نخواهد داد. در تلویزیون آلمان٬ یکی دو روز پیش٬ افراد سال ۲۰۱۳ را انتخاب می کردند. از جمله کسانی که به این برنامه دعوت شده بودند فردی بود که مانع از حرکت یک اتومبیل بدون ترمز که بعدا آتش گرفت و به کلی سوخت شده بود٬ و فرد دیگری که کامیون بدون راننده را متوقف کرده بود. مجریان برنامه قطعا می خواهند با معرفی این افراد٬ دیگران را به تلاش اجتماعی و مسئولیت اجتماعی دعوت کنند. کاری که آقای نوری زاد انجام می دهد٬ در فعالان سیاسی برای تلاش بیشتر انگیزه ایجاد می کند. نه باید کاری کرد که تهور و بی باکی نابخردانه باشد و نه به ترس باید اجازه تسلط داد و حد وسط یعنی شجاعت٬ چه فردی و چه اجتماعی نیاز جامعه است و اشخاصی مانند آقای نوری زاد مثال های خوبی برای آن هستند. ظریف و مذاکره بر سر ابوموسی (چهارشنبه ۱۳ آذر) اگر این خبر درست باشد و پیش و پسی نداشته باشد باید گفت که خطایی ست بزرگ و جبران ناپذیر که منافع ملی ایران را به خطر می اندازد. مسائلی هست که نه موضوع ایران٬ بل که موضوع حکومت اسلامی ست. مثلا اصرار بر غنی سازی اورانیوم یا کمک به حزب الله لبنان و دولت سوریه. این ها موضوعاتی مربوط به کشور و مردم ایران نیست. این که حکومت اسلامی بخواهد بر سر مسائلی که خود در پدید آمدن شان نقش داشته با کشورهای دیگر مذاکره کند امری ست که به آن ایرادی نمی توان گرفت. اما برخی مسائل مانند تمامیت ارضی ایران٬ نام خلیج فارس٬ حاکمیت بر جزایر سه گانه٬ سهم ایران از دریای مازندران مسائلی ست که به سرزمین ما و مردم سرزمین ما مربوط است و هیچ کس نمی تواند بر سر آن ها مذاکره کند. مذاکره در مورد این موضوعات به معنای پذیرش حق برای کشورهای مدعی ست. امارات هیچ حقی در جزایر سه گانه ی ایران ندارد و مذاکره بر سر این جزایر یا یکی از آن ها فاقد توجیه منطقی است. حکومت اسلامی٬ بخشی از سهم ایران در دریای مازندران را به کشورهای همسایه واگذار کرد. اکنون به نظر می رسد٬ برای ایجاد ثبات و آرامش در منطقه٬ حکومت به فکر امتیاز دادن به کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس افتاده است. البته حکومت تا به امروز بر مالکیت ما بر این جزایر به درستی پافشاری کرده و بعد از این نیز باید چنین کند. جزایر ایرانی٬ نیروگاه هسته ای نیست که وضع جهان را به بحران می کشاند. این جزایر بعد از مدت ها اشغال توسط نیروهای خارجی٬ در دوران پیش از انقلاب به ایران بازگردانده شده و هیچ نیرویی نخواهد توانست این جزایر یا یکی از آن ها را از خاک ایران جدا کند. صدام حسین هم به خیال خام خود خواست تا بخشی از ایران را به نام عراق کند ولی موفق نشد. کشورهای عربی اگر جرات کنند و وارد عرصه ی کارزار بر سر این جزایر شوند مسلما با مقاومت مردم ایران روبه رو خواهند شد. دولتمردان حکومت اسلامی نیز اگر تصور کرده اند که می توانند بر سر این جزایر با اعراب مصالحه کنند سخت در اشتباه اند. به ظن قریب به یقین می توان گفت که مردم ایران تن به چنین مصالحه ای نمی دهند و کوچک ترین امتیازی که ناقض مالکیت بر جزایر ایرانی باشد نخواهند داد. تسلیم اسرائیل در مقابل منطق مذاکره (یکشنبه ۱۰ آذر) اگر از شرط و شروط اسرائیل در این خصوص صرف نظر کنیم٬ یک بار دیگر قدرت مذاکرات دیپلماتیک و بحث و گفت و گوی بین المللی بر سر مناقشات موجود آشکار می شود. این قدرتی ست که کشور بدبین و زخم خورده ای مانند اسرائیل را نیز به تسلیم وادار می کند. بدبینی اسرائیل بی جهت نیست. اگر تصور کنیم رئیس دولتی مانند احمدی نژاد با آن کلمات و جملات وقیحانه علیه کشور ما سخن می گفت٬ قطعا واکنشی بهتر از اسرائیل به آن کشور نشان نمی دادیم. باور این که حکومت اسلامی به یکباره طرفدار مذاکره و گفت و گو شده البته دشوار است. دیوارهای عدم اطمینان بلند و نفوذناپذیر است. اما دولت روحانی و شخص محمد جواد ظریف در این دیوار ترکی انداخته که می تواند موجب فرو ریختن آن شود. اگر نمایندگان شرکت های اسلحه سازی خواهان آشوب و درگیری در مناطق مختلف جهان و از جمله خاورمیانه هستند٬ از آن سو دولتمردانی نیز هستند که سود نهایی را در آرامش مناطق بحران زده می جویند. نمایندگان شرکت های نفتی و خدماتی و تجاری٬ بر خلاف نمایندگان شرکت های اسلحه سازی٬ خواهان رفع بحران های منطقه ای هستند و هر آشوبی٬ موجب از دست رفتن ثبات اقتصادی و در نهایت موفقیت های مالی شان می شود. اگر تندروهای ایران -که بخش اقتصادی آن ها بیشتر از محیط آرام و بدون بحران می توانند بهره برداری کنند- دست از تحریکات ضد اسرائیلی بردارند٬ آن گاه اسرائیل نخواهد توانست رخنه ای در تصمیمات معتدل کشورهای صنعتی ایجاد کند. باید توجه داشت که در اسرائیل نیز دو گروه میانه رو و تندرو در ساختار حکومتی وجود دارند که ایزوله کردن بخش تندرو٬ تنها با مذاکره های موفق و ثمربخش امکان پذیر است. مسئله ی مهم در دولت روحانی٬ مسئله ی مداومت و پایداری در مقابله با کارشکنی های نیروهای تندروی داخل حکومت ایران است. قدم اول در این زمینه برداشته شده و اکنون باید منتظر پاتک نیروهای تندرو نسبت به دولت میانه روی روحانی باشیم. Copyright: gooya.com 2016
|