ابهام در لائیسیته و مذهب شیعه، علی صدارت
هرچه ميزان باور به اصالت قدرت در فردی بيشتر باشد، فهم و تفهيم لائيسيته مشکلتر میشود. کسانی که با عدم اعتماد به نفس فردی و با عدم اعتماد به نفس ملی ايرانيان، هنوز بهدنبال راه حلی برای هرگونه اصلاحاتی در اين نظام بسته هستند، در گوارش اين مفهوم سوء هاضمه دارند و نمیبينند که در يک نظام بسته، هر اصلاحی فقط با انقلاب ممکن است
سرکوب و خفقان و ستمگری رژيمی که دين را دستمایۀ سرکوب بر مردم ايران از هر نوع دين و مذهب و عقيده و مرامی نموده ، بعد از سه دهه، بيش از هر زمان در تاريخ ايران، اهميت لائيسيته را هويدا کرده است. تمايل به همگرائیها در افراد و گروههای مختلف فراوانتر از گذشته به چشم میآيد. با در نظر گرفتن مطالبی که اخيرا در بعضی سايتها ديدهام، باز کردن باب گفتگو را با مقالۀ "ابهام در لائيسيته و سربازان گمنام امام زمان" (۲) آغاز کردم و در ادامه " ابهام در لائيسيته و نياز به شفافگردانی اين و ساير مفاهيم مردمسالاری: اعلامیۀ جهانی لائيسيته و به مناسبت يکصدوهشتمين سالگرد قانون لائيسيته " (۳) را منتشر کردم و اکنون موضوعی را که به تعبير صاحب اين قلم، در امروز و فردای وطن و سرنوشت نسلهای هموطن نقشی بس حياتی دارد را، در امروز که هشتمين سالروز اعلامیۀ جهانی لائيسيته است، با بحث ذيل ادامه میدهم.
امروز بيش از پيش لازم است که همۀ افراد و جريانهای مختلف سياسی در شفافيت کامل در باب باورمندی و عقيدهمندی، چه در قلمرو عقيدههای دينی و چه در زمينۀ باورهای غيردينی، با جامعه سياسی و مدنی تعامل نمايند. اين وظيفۀ ضروری در پيشبرد مردمسالاری، يعنی شفافيت در پندار و گفتار و کردار و نوشتار، نبايد به جامعۀ سياسی محدود شود. بايسته است که شنوندۀ هر گفتاری و خوانندۀ هر نوشتاری، خود طلبکارانه، از گوينده و نويسنده، شفافيت و عدم تناقض را مطالبه نمايد. از صورت و برچسب بايد به بطن و معنا عبور کرد. مثلا طيف "جمهوریخواه" و يا "لائيک" و يا "سکولار" متاسفانه شامل افراد و گروههائی هم میشود که به شعار "امروز فقط اتحاد" آقای پهلوی لبيک گفتهاند و يا به "مقام معظم رهبری" نامه مینويسند. بعضی از اين گونه افراد، که از سوئی مدتهاست که از اسلامستيزان غربی و اسرائيلی گوی سبقت را بردهاند از سوی ديگر در خرداد ۱۳۹۲، ، بدون باور به کمی اصولمندی و اخلاقيات در پندار و کردار و گفتار و نوشتار، از کاسۀ ولايت مطلقۀ فقيه داغتر شدند و شوربای سوزان "حفظ نظام از اوجب واجبات است" را به حلقوم اين ملت ريختند و از بلندگوهای صدا و سيمای ولايت مطلقه، در فشار آوردن به مردم برای انتخاب بين بد و بدتر در اين رژيم، بلندگوتر شدند. خود نيز با افتخار در صفوف رای دهندگان برای مقام رياست "جمهوری"، آن هم از نوع "اسلامی" با قانون اساسی "ولايت مطلقۀ فقيه" برای رای دادن به يکی از معممهای (از به کار بردن صفت روحانی برای اين آقايان ابا دارم) اين نظام که سالها در بقای اين رژيم "اسلامی" نقش موثر داشته است، صف کشيدند و قبل از آن هم به دو مهرۀ اصلی ديگر مسئول وضعيت امروز، يعنی آقايان رفسنجانی و خاتمی، که هر دو نه مکلا که معمم هستند، دل اميد بسته بودند.
با همين گونه تمثيل ولی از سوئی ديگر، جمهوریخواهان لائيک ديگری که در عين حال از باورمندان و ديندارانی هم هستند که بيش از لااقل سه دهه است که به هيچ وجه و به هيچ شکلی نه با قدرتهای خارجی و نه با قدرتهای داخلی و نمادهای آن وابستگی نداشتهاند و با باور به لائيسيته، اصلاحات در دولت دينی و دين دولتی را در ايران غيرممکن دانستهاند، و در اين بيش از سه دهه، از جمله در خرداد ۱۳۹۲، به مردم شرکت فعال در جنبش تحريم هرگونه رایگيری در اين رژيم را مجددا پيشنهاد کردهاند.
"انقلاب مسيحی"، به معنی انقلابی در باور مسيحی، در عرض چند سده به چنين مرحلهای رسيد که در سال ۱۹۰۵، آقای فری قانون لائيسيته را به مجلس فرانسه برد. صنعت چاپ جهشی در اين روند بود. "انقلاب اسلامی" به معنی انقلابی در باور اسلامی در عرض چند دهه به چنين مرحلهای که شاهد آن هستيم رسيده است و عصيان بر دين ارتجاعی فقاهتی اسلامی و مذهب مقلدی از مراجع شيعه، در ايران با ابعاد بيشتری ديده میشود. اين "انقلاب اسلامی" بود که از زبان آقای خمينی در فرانسه جاری گرديد و باعث شد که حتی روشنفکران مهد لائيسيته به دليل آن گفتمان به وی لقب "ايتالله ليبرتر" دادند.
در دوران "جنگ سرد" برای ايجاد مدار بسته و توازن قوا و بحرانسازی، "کومونيسم" بهانۀ خوبی بود که غرب در دنيا خشونتگستری کند و "طالبان" و "القاعده" از توليدات قدرتهای "سکولار" و "لائيک" و طرفدار "حقوق بشر" بودند که تا به امروز امثال آقای برژنسکی نه تنها از ساخت و پرداخت آنها پشيمان نيستند، بلکه به آن افتخار هم میکنند. در اين روزگاران غرب و زورمداران و خشونتگستران و جنگطلبان منطقه، چشم اغماز بر فجايع و خشونتهای "مسيحيان" و "کليميان" میپوشانند، چرا که در اين وادی دشمن اصلی "اسلام" است. جای تاسف است که بعضی ايرانيان هم با ادبيات تند و خشنی که ذوبشدگان در ولايت مطلقه فقيه بر عليه دگرانديشان بکار میبرند، در بازی اسلامستيزی وارد شدهاند. برای استقرار و پيشبرد و استمرار مردمسالاری، به قول سهراب سپهری: چشمها را بايد شست... جور ديگر بايد ديد.....
تبعيض بر عليه و يا به سود هر عقيدهای، چه دينی و الهی، و چه دنيوی و فلسفی، برخلاف لائيسيته، و نقض واضح مردمسالاری است.
اينکه اکثريت مردم کشوری چه دين و عقيدهای دارند، (هر دين و عقيدهای از جمله مسلمان و شيعه) نبايد تبعيضی به نفع آنها و بر عليه دگرانديشان آنها باشد. میبينيم که رژيم جمهوری اسلام چه رفتار وحشيانهای در مقابل دگرانديشانش روا داشته که حتی بسياری از آن دگرانديشان، مسلمان و شيعه هستند. ملت ايران تجربۀ تلخ خشونت و سرکوب و کشتار دهۀ ۱۳۶۰ را از ياد نخواهد برد. امروزه کسانی که کشور را به اين درجه از قهقرا رساندهاند، خود را مسلمان و شيعه میخوانند و بيش از سه دهه بر سرير قدرت سوار هستند. به همان دليل که عملکرد اين رژيم در مورد دگرانديشانش لکۀ ننگی در تاريخ ايران است، در فردای سرنگونی اين رژيم جمهوری اسلامی، نبايد تبعيضی بر عليه جمهوريت و اسلام و يا جمهوریخواهان و مسلمانان شيعه و به نفع دگرانديشانشان وجود داشته باشد. تبعيض از هر نوع و به ضرر هر فرد و دستهای و به نفع هر شخص و گروهی، نقض واضح مردمسالاری است و در بهترين وجه آن به ديکتاتوری "صالح" خواهد انجاميد. فراموش نکنيم که فاجعهای را که امروز در ميهن شاهد آن هستيم، از جمله به بهانۀ "تقدم استقلال بر آزادی" بوده است. آزادی و استقلال از حقوق ذاتی بشر هستند و يکی را بر ديگری تقدمی نيست. آزادی و استقلال در کنار هم، بر هر دو روی سکۀ مردمسالاری نقش بستهاند. امثال آقای بهشتی، آشکارا و بیپروا، "ديکتاتوری صالح" را پسنديده و بلکه ضروری میدانستند. از ياد نبريم که اين بازی دادن مردم در تقدم و تأخر استقلال و آزادی را فقط رژيم جمهوری اسلامی نبود که با بهانۀ "هدف وسيله را توجيه میکند" بر ملت ايران روا داشت، نيروهای سياسی "ملی" و "ملی مذهبی" و "چپ" هم در اين بازی با سرنوشت خود و ساير ايرانيان نقش داشتند. برای برپائی و پويائی مردمسالاری و رساندن دموکراسی به نقطهای غيرقابل بازگشت در ايران، به قول حافظ، عالمی ديگر ببايد ساخت و از نو آدمی....
اگر لائيسيته را که نهادينه شدن و پايبندی به آن در استقرار و استمرار مردمسالاری نقشی حياتی در وطنمان دارد را از جمله به مصرف دوباره و هزاربارۀ شعار "جدائی مسجد از حکومت" که ترجمهای غلط از کليشهای غلط است و تاريخ مصرفش مدتها است که گذشته ناچيز کنيم، ولايت که در واقع متعلق به جمهور شهروندان است، دوباره در چند نسل ديگر تبديل به اسباب سرکوب مردم ايران در صورت و شکلی ديگر میگردد. ولايت فقيه با ولايت ديگری جايگزين میشود و مشروعيت از امام زمان و نايب او به مشروعيت از منشاء ديگری غير از مردم منتقل میگردد. چنانکه ديديم، صرف گذار از نظام شاهنشاهی و سلطنتی به نظام جمهوری، بيمه کنندۀ مردمسالاری در ايران نشده است. و به همين ترتيب، صرف اينکه از نظام دينی فعلی به نظامی که فقط در صورت لائيک است گذار نمائيم، ضمانتی برای مردمسالاری نيست. ميزان باورمندی جامعه به لائيسيته در سطح افراد و هستهها و جامعه و ملت است که بيانگر ميزان تبلور مردمسالاری و حقوقمداری در ميهن خواهد شد و در بزنگاههائی چون رایگيری خرداد ۱۳۹۲ است که سره را از ناسره میتوان تميز داد و در ساختن آينده و سرنوشتی بهتر برای کشور و ملتمان روی آنها حساب کرد و يا آنها را از همين الان طرد و منزویتر نمود. در اين زمينه نيز باز میبينيم جامعۀ مدنی ما از جامعۀ سياسی ما جلوتر بوده است. اگر آرزو داريم که فرزندانمان در نسلی که بعد از نسل ديگری در کشوری حقوقمند و دموکراتيک زاده شوند، هر کدام از ما بايد به وظيفۀ خود در اين زايش و رشد فرهنگی جوانان وطن عمل کنيم و حق را فدای مصلحت نکنيم. به قول اقبال لاهوری: زادن اندر عالمی ديگر خوش است///تا شباب ديگری آيد بدست.
اينکه چگونه دين و باور الهی به آن سادگی در انقلاب ايران راه پيدا کرد و کمکم در قانون اساسی، نظارت فقيه به ولايت فقيه و سپس به ولايت مطلقۀ فقيه تبديل شد، و جامعۀ مدنی و نيز جامعۀ سياسی ايران مخالفت و مقاومت کارسازی در مقابل آن نکرد، از جمله به فرهنگ و گفتمان سياسی/عقيدتی اين جامعه باز ميگردد و داستان جديدی و ناگفتهای نيست. رخنۀ دين در قانون اساسی ايران، از قانون اساسی جمهوری اسلامی شروع نمیشود و به آن منحصر نيست. با يک شمارش سرانگشتی در قانون اساسی مشروطيت، شمارۀ اصولی که در تناقض مستقيم و واضح با لائيسيته است را به سادگی از شمارۀ انگشتان دو دست بيشتر میيابيم. ولی الان دنيا را سرنوشت ديگری است. سرنوشتی که مردم، خود برای خويش تدبير کردهاند. افکار عمومی دنيا در اين چند دهۀ اخير تلاطمهائی بس عظيم در اقيانوس تاريخ معاصر ديدهاند که منجر به تجديد نظرهای آشکار و نهانی بس ژرف در باورهای دينی (از جمله خمينيسم و طالبانيسم) و دنيوی (از جمله نازيسم و استالينيسم و کاپيتاليسم) شده است. رسانههای همگانی مردمی شبکهبندیهای اجتماعی و انقلاب الکترونيک و انفورماتيک، به مردم امکان بيشتری برای اعمال نظر در سرنوشت خود داده است که هيچکدام از آنها در سی سال پيش از امروز اصلا قابل تصور هم نبود.
گريزی به "اطلاعیۀ جهانی لائيسيته در قرن بيست و يکم" مصداق پيدا میکند که در مقدمۀ آن آوردهاند:
"در تمدن دنيای مدرن امروزه، تکاثر قابل توجهی در دين و اخلاقيات وجود دارد و چالش آفرينش يک جامعۀ هم نوا در ميان تمام افراد بايد برآورده شود.
ما نياز داريم که به متفاوت بودن اديان مختلف و اعتقادات فلسفی (مانند آتهايسم <خدا ناباوری> و آگنوستيسيزم <ندانمگرائی>) احترام بگذاريم و حامی برقراری گفتگوهای دموکراتيک و خشونتزدا در همۀ زمانها باشيم.
امروزه مردم بسيار بيشتر به حقوق ذاتی خود عارف هستند؛ بنابراين دولت، که سعی میکند شهروندان در زندگی و کار کردن با هم مشترک شوند، بايد ضامن باشد که حقوق و باورهای افراد محترم شمرده شود."
تجربه سه دهۀ گذشته در ابتدا به قول آقای هادی غفاری با "ملاتاريا" و به قول آقای مشکينی "سلسلۀ روحانيت" شروع شد و اکنون با مافيای نظامی/مالی ادامه يافته است. اين رژيم بر اساس درجۀ بالای باورمندی به اصالت قدرت اين روند را طی کرده است و شيرازۀ آن، "ولايت فقيه" است. نظريهای که به نظر همۀ علمای اهل تسنن و اکثريت علما و مراجع مذهب شيعه ابداعی در دين و مردود است. نظريهای که به علت تعامل باورمندان به بيان آزادی و استقلال (که از جمله فعالان سياسی بودهاند که بيشترين تلاشها را در پيشبرد لائيسيته در ايران داشتهاند) (۷) با آقای حسينعلی منتظری، از طرف ايشان "مصداق واضح شرک" خوانده شد. در نتيجۀ تعامل باورمندان لائيک با آقای منتظری بود که ايشان اولين مرجعی شد که در بارۀ حقوق بشر مطالبی توليد نمود.
نمیدانم که چه افراد و گروههائی در زير چتر "کسانی که هويت سياسی خود را با تعلق خاطر به مذهب شيعه تعريف میکنند" قرار میگيرند، ولی میدانم که بايسته است که همۀ شهروندان ايرانی با هر دين و عقيدهای که ممکن است داشته باشند و يا نداشته باشند، در شفاف کردن مفهوم لائيسيته با خود غور و با ديگران کنکاش کنند. مبحث لائيسيته منحصر به شيعه و هر مذهب خاصی ديگری نمیشود. منحصر به اسلام و هر دين خاصی ديگری هم نمیشود. حتی منحصر به عقايد صرفا دينی هم نمیشود. افراد و گروههائی که برای پيوسته حقوقمندتر و مردمسالارتر شدن فرهنگ خود و هستههای خود و ملت فعاليت میکند، نه فقط از حقوق همدينان و همعقيدهای خود دفاع میکند (صرف نظر از اينکه آنها چه درصدی را در کشور تشکيل دهند و اکثريت و يا اقليت باشند) قانون اساسی و دولتی که بر طبق حقوق بشر محوريت پيدا میکند، بايستی نسبت به عقيدۀ تمام شهروندان بیطرف باشد و حقوق همۀ آنها را بدون هيچ تبعيضی رعايت کند. ضرورتی حياتی است که اين بیطرفی در عين متفاوت بودن عده و عدۀ آن عقيدهمندان، برای همه و بدون هيچ تبعيضی رعايت گردد. و لازم است که با تاکيد و تکرار بيان داشت که برای همۀ عقيدهمندان، از جمله باورمندان به عقايد الهی از جمله مسيحی، و بهائی، و يهودی، و زرتشتی، و بودائی و مسلمان (و همۀ مذاهب آنها).... و نيز همۀ باورمندان به عقايد دنيوی.
در بند هژدهم اعلامیۀ جهانی لائيسيته آمده است:
"ما بايد هشيارانه مواظب باشيم که لائيسيته قربانی روند خود نشود که تبديل به يک دين "سکولار" بگردد.
فراگيری اصول لائيسيته میتواند به ظهور صلح در بين شهروندان بيانجامد.
به لائيسيته نبايد به عنوان دينستيزی و يا برخورد و واکنش ناهويدا به دين نگريسته شود.
به جای آن به لائيسيته بايد به عنوان يک رویۀ پويا و خلاقانه نگريست که يک راهحل دموکراتيک به معضلات قرن بيست و يکم ارائه میکند، و نيز به عنوان يک رویۀ اساسی که به چه شکل به چندگونگی به عنوان يک گنجينه و نه يک تهديد بايد نگريسته شود."
هرچه ميزان باور به اصالت قدرت در فردی بيشتر باشد، فهم و تفهيم لائيسيته مشکلتر میشود. کسانی که با عدم اعتماد به نفس فردی و با عدم اعتماد به نفس ملی ايرانيان، هنوز بدنبال راه حلی برای هر گونه اصلاحاتی در اين نظام بسته هستند، در گوارش اين مفهوم سوء هاضمه دارند و نمیبينند که در يک نظام بسته، هر اصلاحی فقط با انقلاب ممکن است. با چنين باوری نمیتوانند از فردای ايران مضطرب نباشند و ايران فردا را بدتر از افغانستان و عراق امروز تبليغ نکنند. در چنين اعتياد به قدرتی، برای معماری فردای کشور، هيچ نقشی برای مردم ايران برايشان قابل تصور نيست. رژيم ولايت مطلقۀ فقيه، به هيچ وجه اصلاحپذير نيست. اين قانون منحصر به رژيم جمهوری اسلامی نيست و در مورد هر قدرت غيرمردمی و متمرکزی مصداق دارد. سرنوشت تمرکز قدرت با هر دين و يا هر عقيدۀ ديگری، هر قدرتی و به تاکيد و تکرار بگويم: هر قدرتی، اين است که مانند قدرتمداران در ايران، از "نظارت" به "ولايت" و سپس به "ولايت مطلقه" تبديل و متمرکز شود.
برای استقرار و استمرار مردمسالاری، لازم است با سعۀ صدر، با تحمل، با مهربانی، برای عقايد يکديگر گوش شنوا داشته باشيم و در کم شدن اعتياد به قدرت در بنمایۀ تفکر و تعقل خود و هستهها و جامعه و ملت بکوشيم. فرهنگ ايرانی را پيوسته مردمسالارتر و حقوقمندتر کنيم. هر کدام از ما میتوانيم در اين تلاش نقشی داشته باشيم، هر چند که اين نقش در ظاهر کوچک به نظر برسد. جفای انفعال را بر خود روا نداريم. لازم است در صحنه بمانيم و در عرصۀ تعيين سرنوشت خود، ميدان را خالی نگذاريم تا قدرتمداران رنگارنگ آن خلاء را برای حفظ منافع خود و برای تجاوز به حقوق بشر، پر کنند. تجربه تلخ کشورهای همسايه و کشورهای عربی را در اين سالهای اخير به خود يادآور شويم. لازم است تعاريفی صريح و روشن و شفاف از اصول مردمسالاری از جمله استقلال و آزادی و نيز از جمله لائيسيته را به جامعه پيشنهاد کنيم و در انجام بحثهای آزاد در اين باره بکوشيم.
در بخش "منظور و هدف" در اعلاميه جهانی لائيسيته از جمله آمده است:
"۳-۱- اهداف اصلی:
الف- ايجاد بحث و تبادل نظر در بارۀ لائيسيته و نتايج و بازتابهای آن
ب- ارائه گونههای جديد نگرش فکری به لائيسيته
ج- فاصله گرفتن از سامانههای غربی و فرانسوی
ساير اهداف:
- امسال (۲۰۰۵) صدمين سال لائيسيته است و ما ميخواهيم از اين موقعيت و از اين اعلاميه برای انگيختن نقطۀ شروعی برای برخوردی ژرف به لائيسيته و نيز برای انگيختن يک مباحثۀ بينالمللی در مورد لائيسيته ايجاد کنيم.
بحث در مورد برخوردهای قابل قبول در مورد لائيسيته.
۳-۲- ارائۀ پيشنهاد روشنی در مورد اينکه به لائيسيته چگونه بايد نگريست."
بدين ترتيب، و با آموزههای تاريخ معاصر و به ويژه تجربيات عينی بيش از سه دهۀ اخير، اين نگرش را به لائيسيته پيشنهاد کردهام:
اينکه هر فردی مختار باشد که در کمال آزادگی و خودانگيختگی، عقيده و دينی را بدون هيچ اکراهی اتخاذ کند و برگزيند، و اينکه هر فردی مختار باشد که در کمال آزادگی و خودانگيختگی، نوع عقيده و دين خود را بدون هيچ اکراهی انتخاب کند، اين بيان آزادی و آزادگی و استقلال و خودانگيختگی است که لائيسيته را در سطح افراد و هستهها و در سطح جامعه و ملت به طور عملی متبلور مینمايد و به اين ترتيب آنرا در قانون اساسی منعکس و به دولت تحميل میکند. دولتی که در يک قانون اساسی خالی از دين و مرام و پر از حقوق و کرامتها و منزلتهای انسانی تعريف و تبيين میشود. دولتی که توسط همۀ شاخههای مقننه و قضائيه و اجرائيه و رسانههای همگانی، شرايط را برای پيوسته متجلیتر شدن اصول و مفاهيم حقوقمداری و مردمسالاری، از جمله اصل لائيسيته، فراهم مینمايد.
لائيسيته يک پنجرهای برای تنفس ملی است، نه يک دری برای زندانی کردن خود و ديگران.
لائيسيته يک وسيلۀ دوستی است، نه يک حربۀ دشمنی.
لائيسيته يک گفتمان است، نه يک دستور
لائيسيته يک محاوره است، نه يک مخاصمه.
لائيسيته يک فراخنا است، نه يک تنگنا.
لائيسيته يک روند است، نه يک سکون.
لائيسيته يک کنش است، نه يک واکنش.
علی صدارت
Sedaratmd@gmail.com
دوشنبه نهم ماه دسامبر ۲۰۱۳
برابر با هژدهم آذر ماه ۱۳۹۲
ــــــــــــــ
1. http://www.china-europa-forum.net/bdfdoc-215_en.html
2. http://ali-sedarat.blogspot.com/2013/09/blog-post.html
3. http://ali-sedarat.blogspot.com/2013/12/blog-post_8.html
4. https://www.youtube.com/watch?v=LPGSNuhev5Q
5. http://youtu.be/qKQKGaVjP_0
6. http://youtu.be/MogjqhTHjhE
7. http://www.mohammadjafari.com/dateien/Jafari-V4-/Mokatebat-Jafari2Montazeri060688ta201088-V4-030110-.htm
8. http://youtu.be/m1y5qXZxqUo
9. http://youtu.be/wW3lSK3XE-4
10. http://www.youtube.com/watch?v=58Gw5w_rzW8
11. http://www.youtube.com/watch?v=zVgXCd3xhWs
12. https://www.khodnevis.org/node/45438
13. http://www.4shared.com/audio/wCaQhF4O/Banisadr90-02-30
14. http://enghelabe-eslami.com/%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87/11609-2011-05-20-20-52-52.html
15. http://darazadi.blogspot.com/2011/03/blog-post_05.html
16. http://darazadi.blogspot.com/2011/06/blog-post_5471.html
17. http://www.majameeslamiiranian.com/Articles/pdf/bruxelleMostafavi.htm
18. http://www.tabja.de/vizeh/mehran-mostafavi.htm
19. http://www.youtube.com/watch?v=hZ5W7l34AGg
20. http://www.youtube.com/watch?v=TJvoINgEb04
21. https://soundcloud.com/a-banisadr/91-11-27
22. http://www.mohammadjafari.com/
23. http://youtu.be/KBbfREzUfPk