چهارشنبه 30 بهمن 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پری بلنده، مهدی اصلانی

مهدی اصلانی
هيچ‌کس در عزای پری پيراهن سياه بر تن نکرد و هيچ صدای اعتراض از حلقوم کسی برنيامد. ما همه اعضای ارکستری شديم که در يک هم‌نوايی شوم در حرکتی توده‌وار و جمعی حقوق انسانی ناديده انگاشتيم. ما مغلوب صدای غالب شديم. عمل‌مان نمادِ شبان‌رمگی محض بود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


همه آويزانيم
و چشم به راه خريداران
لبخند همه‌مان کمی مشکوک است
چه کنيم، خالق‌مان
داوينچی نبود.
شمس لنگرودی

زاد‌گاهم سه‌راه اکبرآباد يکی از سنتی‌ترين و قديمی‌ترين محلاتِ تهران محسوب می‌شد. اين محله به داشتن چند مکان از جمله کارخانه‌ی آب‌جو‌سازی¬ی شمس شهره بود. نوروز ۱۳۵۷ مجتمع مهتاب که تازه‌ساز بود و شيک، و روکاری يک‌دست از سنگ مرمرِ خاکستری جلايش داده بود پذيرای مهمانی بالابلند و مغرور شد. تازه‌‌وارد به هم‌راه دختری خردسال در طبقه‌ی دوم يکی از آپارتمان‌های مجتمع مهتاب رحل اقامت افکند. دخترک می‌توانست نوه‌ی تازه‌وارد محسوب شود.

کشفِ هويت و نامِ شناسنامه‌ای تازه‌وارد برای بچه‌های کوچه شاهين و برزين در محله‌ی سه‌راه‌ اکبر‌آباد چندان به درازا نکشيد. روی زنگ در منزل اين عبارت چشم‌نواز شد: قاسمی.

از بهار ۱۳۵۷ خانم قاسمی با ما سه‌راه اکبر‌آبادی‌ها بچه‌محل شد. کنج‌کاوی و فضولی بچه‌های محله برای بيشتر دانستن در مورد تازه‌‌وارد هنوز پاسخی درخور نيافته بود. در هفته‌ی اول کاشف به عمل آمد که نام کوچک خانم قاسمی که چونان قويی سبک‌بال و مغرور به هنگامِ استراحت در بالکن مجتمع مهتاب آتش به آتش سيگار می‌گيراند و خسته‌گی کاری که بر هيچ‌کس دانسته نبود از تن به در می‌کرد، سکينه است؛ سکينه قاسمی.

و ما هنوز نمی‌دانستيم که سکينه قاسمی همان «پری بلنده» معروف است و بين سال‌‌های ۵۲-۱۳۵۰ را به حبس بوده است. شخصيتی که گذشتِ ايام نيز نتوانسته گردی بر خاطره‌اش بنشاند، چونان که ملکه‌ی ذهنِ پاره‌ای زن‌های چريکِ خانه‌های تيمی نيز می‌باشد.

چريک فدايی خلق عاطفه جعفری، که در دهه‌ی ۵۰ به حبس بوده، در نقل خاطرات خود از آن روزگاران روايتی اين‌گونه از شخصيت اين زندانی غيرسياسی ارائه می‌دهد: «ما به زندانی‌های جنحه و جنايی می‌گفتيم زندانی‌های عادی، زنان عادی هم به ما می‌گفتند سياسيا (سياسی‌ها). پری بلنده زيبا و با دل و جراًت و آدم قابل اعتمادی بود. زندانيان عادی يک‌بار که با خانم دکترِ زندان بگومگو داشتند و معترض که به اندازه کافی داروی مُسکن نمی‌دهد و به آن‌ها نمی‌رسد، در ميان فحش‌های رکيک يک‌باره پری بلنده فرياد زد: خوبه ما هم مثل سياسيا عکسِ شاه رو لوله کنيم و بچپونيم تو کونمون تا به ما هم مثل اونا برسين؟» (۱)

به راستی چه جاذبه‌ای در شخصيت اين نام وجود داشت که او را به موضوع ادبيات نيز بدل می‌کند، آن‌گونه که نويسنده‌ی صاحب سبک هوشنگ گلشيری، يکی از پرسوناژهای داستان بلندش به وی اختصاص می‌‌دهد‌: «پری بلنده چه تن و بدنی داشت. پشت به او استکان را می‌گذاشت روی پيشانيش و ريزريز چين‌های دامنش را می‌لرزاند و دست‌هايش را در هوا می‌چرخاند و کمرش را رو به او خم می‌کرد و حلقه به حلقه موهايش می‌آمد پايين تا پيشانيش می‌رسيد به جلوی سينه ميرزا» (۲)

غروب نهم بهمن ماه ۱۳۵۷ سه‌راه اکبر‌آباد را آتش و دود در برگرفت. در اقدامی هم‌آهنگ کارخانه‌ی آب‌جوسازی شمس در غرب تهران و آب‌جو‌سازی مجيديه در شرق تهران به آتش و غارت کشيده شد. ابتدا کسانی به آب‌جوسازی شمس حمله کرده و سپس ديگرانی که کم نبودند رمه‌وار، رگ گردن کلفت کردند و عربده‌کشان شعار «تا خون در رگ ماست» سر دادند. روزنامه‌ی اطلاعات در دهم بهمن ماه در تيتری بزرگ خبر از به آتش کشيده شدنِ «شهرنو، شکوفه‌نو، دو آبجو‌سازی و ده‌ها مشروب فروشی» داد.
به جراًت می‌توان گفت از انبار و زيرزمين اين کارخانه چند روز متوالی آب‌جو شيشه‌ سرطلايی شمس و آب‌جو قوطی خارج می‌شد و بچه‌های محلات اطراف که يک‌سر شور بودند و فاقد شعور، به تناسب قوا و تيغ‌دار بودنِ نفرات‌ِ محله‌شان ساعاتی از شبانه‌روز کارخانه را در اشغال و اختيار خود داشتند. هم‌راه با نابود کردن قوطی‌های آب‌جو در وسط خيابان و عربده‌ی «به گفته‌ی خمينی نهضت ادامه دارد.» بخشی از قوطی‌ها نيز برای روز مبادا که که دور نبود ذخيره می‌شد. هنوز تا شب دودانگی مانده بود و دهان‌ها نمی‌بوييدند.

«از حدود ساعت پنج بعد از ظهر در اطراف «قلعه‌ی شهر نو» به تدريج مردم اجتماع کردند. ... حدود ساعت شش بعد از ظهر چند تن از جوانان به در «قلعه» حمله کردند و بعد جمعيت به تبعيت از آن‌ها به خيابان‌های داخل «قلعه» ريختند. ... خانه‌ها و مغازه‌های داخل قلعه به آتش کشيده شد... تعدادی از روسپيان در اين وقايع مجروح و دو تا سه نفر کشته شدند... آتش‌سوزی ساعت‌ها «محله‌ی غم» را می‌سوزاند و خاکستر می‌کرد. مأموران آتش‌نشانی پيرو اعلاميه‌ی قبلی ضمن اعلام همبستگی با مردم اعلام کرده بودند از خاموش کردن آتش‌هايی که مردم نمی‌خواهند، خودداری خواهند کرد، در نتيجه اقدامی برای خاموش کردن اين آتش‌ها صورت ندادند»(۳)

ما سه راه اکبر‌آبادی‌ها سرگرم انقلاب بوديم و از سرنوشت خانم قاسمی و دخترک خردسال بی‌خبر. و تا هنوز و هميشه پری بلنده را نديديم.

تا مدت‌ها حرف، حرفِ سيدی از اهالی طالقانی بود که در غيابِ خمينی مقامی در حد رهبری داخل دراختيارش بود. سيد محمود طالقانی آتش زدن قلعه را نکوهش کرد و سخنانی با اين مضمون بيان کرد: چنان‌چه هر مسجدی به آبريزگاه و مستراح نيازمند است جامعه نيز به چنين مکانی نياز دارد. طالقانی با اطمينان به کسانی چون پری پناه معنوی بخشيد. سيد نمی‌دانست زمان چندانی نخواهد گذشت که برای حرفش تره هم خرد نخواهند کرد و چندی بعد پسرانش را جلوی چشمانش می‌ربايند. پری نه فرار کرد و نه جايی برای پناه بردن داشت. به حرف سيد اعتماد کرد. شده بود همان دخترک بالابلندِ قزوينی که پدرِ وامانده‌اش وی را به دوران طنازی‌اش با چند سکه در محله‌ی «راسته وزير» قزوين تاخت زده بود. ديگر از آن طراوت دوران شباب چيزی به کف اندر نمانده بود که به حراج بگذارد، و بدين‌گونه تمام هستی‌اش به تاراج رفت. درست در چنين روزی (آخرين روز بهمن ماه) خانه‌ی طبقه‌ی دوم مجتمع مهتاب مورد هجوم و غارت واقع شد و کمی بعد نامِ پری به عنوان اولين زنِ اعدام‌شده‌ی حکومت الله پس از انقلاب در تاريخ ثبت شد.

اولين‌ها هميشه اعتباری تاريخی با خود دارند، هرچند کسانی با تاريخ‌سازی و رواياتی مجعول و اهدافی فرقه‌گرايانه نام خانم فرخ رو پارسا را به عنوان اولين زن اعدام‌شده ثبت کرده باشند. عدالت تاريخی حکم می‌کند تا برای ثبت در تاريخ گفته آيد که اولين زن اعدام‌شده‌ی پس از انقلاب سکينه قاسمی (پری بلنده) بوده است.

روزنامه‌ی کيهان در تاريخ ۲۱ تيرماه ۱۳۵۸ با چاپ تصويری از پری بلنده و منصور باقريان بر پيشانی صفحه‌ی اول خود خبر از اعدام سه زن و چهار مرد می‌دهد: اسامی زنان اعدام شده سکينه قاسمی معروف به پری بلنده، زهرا مافيها ملقب به اشرف چهارچشم و صاحب اختياری معروف به ثريا ترکه است که به همراه منصور باقريان به حکم شعبه‌ی اول دادگاه انقلاب اسلامی به قتل می‌رسند. در کيفرخواست منصور باقريان اتهام وی «وارد کردن مجلات پورنوگرافی و آلات تناسلی مردانه و زنانه از اسرائيل» اعلام می‌شود. هم‌چنين در گزارش اسفند ماه ۱۳۵۸ سازمان عفو بين‌الملل، دادگاه انقلاب سکينه قاسمی (پری بلنده) را به «‌‌داير کردن عشرت‌کده‌های مختلف و گول زدن زنان و دختران معصوم و بيگناه، ايجاد شبکه فحشاء و کشاندن زنان به اين مراکز» متهم کرد، مفسد فی‌الارض تشخيص داده و به اعدام محکوم کرد. حال آن‌که در اين تاريخ(۲۱ تيرماه ۱۳۵۸) خانم فرخ رو پارسا هنوز دست‌گير نشده و به زندگی مخفی روی آورده بود. خانم پارسا هفت ماه پس از اعدام پری بلنده در ۲۷ بهمن ماه ۱۳۵۸ و در منزل مسکونی‌اش در شمال تهران به همراه هم‌سرش سپهبد احمد شيرين سخن دست‌گير می‌شود.(۴)

منشاً اين ناراستی تاريخی و يک‌سر مجعول، روايت عليرضا نوری‌زاده از آن رخ‌داد شوم تاريخی است: «امشب بانوی فرزانه فرهنگ و آموزش کشور فرخ رو پارسا را اعدام می‌کنند آن هم با زنی از ساکنان نفرينی قلعه «پری بلنده» قزوينی. حتی در لحظه مرگ می‌خواهند آن بانوی نازنين را که هزاران دختر ميهن من شاگردانش بودند، تحقير کنند [...] چند جعبه پپسی را روی هم ميچينند. يک گونی بر سر خانم پارسا کشيده‌اند و چادر نمازی بر سر پری که روزگاری زيباترين زن قلعه بود. سه نفر خانم پارسا را روی جعبه‌ها می‌گذارند و طناب را از روی گونی بر گردنش می‌اندازند. دو نفر از بچه‌های کميته محل طناب را می‌کشند، طناب پاره می‌شود و خانم پارسا کف پياده رو پرتاب می‌شود. ناجوان‌مردها حتی رسم اقوام وحشی را رعايت نمی‌کنند که اگر محکوم به مرگی نمرد بخشوده می‌شود. اين بار سيم بکسل می‌آورند با طنابی کلفت، بانوی نازنين را که هيچ نمی‌گويد در همان گونی بالا می‌کشند و سرطناب را دور درختی می‌پيچند. پری گريه می‌کند و ناسزا می‌گويد، به سرعت او را طناب انداز می‌کنند. دو پيکر تاب می‌خورد يکی در گونی و يکی در لابلای چادر نماز. ستوان جوانی از پاسگاه بيرون می‌آيد و فرياد ميزند خجالت بکشيد، کارتان را که کرديد. حداقل جسد خانم پارسا و آن بيچاره پری را پائين بکشيد.»(۵)

قابل توجه آن‌که در روايت عليرضا نوری‌زاده که نامش هرچه باشد فاقد راست‌نويسی تاريخ‌نگارانه است، خانم پارسا در تهران مخفی است و حدوداً هفت ماه بعد از اعدام پری بلنده دست‌گير می‌شود: «در يکی از روزهای آخر بهمن ۱۳۵۸ بود که خانم پارسا را دست‌گير کردند.[...] ساعت نزديکی‌های سه‌و نيم بعدازظهر بود. خانم پارسا شخصاً به طرف در خانه رفته و در را باز می‌کند. اما چشمش به پاسداران و افراد کميته می‌افتد که مسلسل‌ها را آماده‌ی شليک کرده بودند. از کميته آمده‌ايم و حکم داريم که فرخ‌رو پارسا را بازداشت کنيم. [...] و خانم پارسا خطاب به پاسداران: من فرخ‌رو پارسا هستم و آماده‌ی حکم شما.» (۶)

روزنامه‌ی انقلاب اسلامی به تاريخ ١٨ ارديبهشت ١٣٥٩ در مورد حکم دادگاه و محل و نحوه‌ی اعدام خانم فرخ‌رو پارسا، گزارشی يک‌سر متفاوت با روايت نوری‌زاده ارائه می‌دهد: «دادستانی کل انقلاب اسلامی ايران صبح امروز با انشار اطلاعيه‌ای اعلام داشت، بانو اسفند فرخ‌رو پارسا وزير اسبق آموزش و پرورشِ کابينه‌ی هويدا به جرم غارت بيت‌المال و ايجاد فساد و اشاعه فحشاء در وزارتِ مذکور و همکاری با ساواک و اخراج فرهنگيان مبارز از آموزش و پرورش و شرکت در تصويب قوانين ضد مردمی و وابسته کردن آموزش و پرورش به فرهنگِ استعماری امپرياليسم مفسدِ فی‌الارض تشخيص داده شد. خانم پارسا در محوطه زندان اوين تيرباران شد.»(۷)

آن‌چنان‌چه در بازگفت بالا مشاهده می‌شود، اين است که تاريخ اعدام خانم فرخ رو پارسا ارديبهشت ۵۹ است و نه ۲۱ تيرماه ۵۸ و نحوه‌ی مرگ ايشان تيرباران است و نه دار از روی جعبه پپسی با سيم بکسل! و محل اعدام نه شهرنو که زندان اوين. در برگه‌ی فوت خانم پارسا نيز که توسط شهرداری تهران و سازمان گورهای پايتخت صادر شده علت مرگ اصابت گلوله و محل دفن ايشان قطعه‌ی ۴۱ بهشت زهرا و تاريخ دفن نوزدهم ارديبهشت ۱۳۵۹ ثبت شده است(۸)

حکومت اسلامی نظامی است همه‌کُش و سهمِ همه‌گان از مرگ يک‌سان تقس می‌کند و در اين ميان زن و مرد برايش تفاوت چندانی ندارد. ليک به جهتِ سنگينی بارِ مذهب و شريعت بر قوانين، صدور و اجرای حکم اعدام برای زنان هماره با دشواری بيش‌تری‌ مواجهه بوده است. باورهای مردسالارانه‌ در تدوين و اجرای قوانين چه در دوران پهلوی دوم و نيز پس از آوار بهمن‌کش ۵۷ و نگاه اسلام شيعی، اعدام زنان را همواره با محضوراتی از اين دست مواجهه کرده است. چنان‌چه در اوج مبارزات چريکی در قدرقدرتی پهلوی دوم تنها نام سه زن به عنوان اعدامی ثبت شده است: منيژه اشرف‌زاده کرمانی به عنوان اولين زن اعدامی به تاريخ سوم بهمن ۱۳۵۴. اعظم‌السادات روحی‌آهنگران در هفتم شهريور ۱۳۵۵. و زهرا آ‌قا‌نبی ‌قلهکی در ۲۹ آذر ۱۳۵۵(۹)

مرادم از نقل تمامی آن‌چه گفته آمد، حرف اصلی اين مکتوب است. هيچ‌کس در عزای پری پيراهن سياه بر تن نکرد و هيچ صدای اعتراض از حلقوم کسی برنيامد. ما همه اعضای ارکستری شديم که در يک هم‌نوايی شوم در حرکتی توده‌وار و جمعی حقوق انسانی ناديده انگاشتيم. ما مغلوب صدای غالب شديم. عمل‌مان نمادِ شبان‌رمگی محض بود. ما در مقابل حرکت توده‌ای که به ذات تخريب‌گر بود سر خم کرديم؛ در مقابل شکستن شيشه و آتش زدن. بسياری از آتش‌زننده‌گان شهرنو، که انقلاب بر کاکل‌شان می‌چرخيد، خود در زمره‌ی مشتری‌های قلعه بودند و در رده‌ی تن‌خران، و با روسپيان هم‌تنی کرده بودند. صداهای کم‌زور نيز در گفتمان سکوت مستحيل شد. دفاع از حقِ انسانی پری بلنده به جهت اخلاقی برای‌مان چرک بود و چندش‌آميز. ما در نهايت برای پری دل سوزانديم اما آن بی‌قدر را شماره نکرديم تا ليست‌مان مخدوش نشود. ما با پشت کردن به قربانی شاًن و حرمت انسان خدشه‌دار کرديم. ما حتا با گذشت سی‌و‌پنج سال از فصل غارت انسان و آن بهمن يخ‌زده چنان‌چه به درستی به عدم اعتراض خود به اعدام کسانی چون هويدا و سران نظام پيشين نقد داريم، هنوز حاضر نيستيم يک استکان چای از دست پری بگيريم و بنوشيم، که آن نفرينی را نجس می‌دانيم، چرا که پری بلنده در ذهن‌مان ناچيز بود و هست و ما هنوز نمی‌خواهيم مخالفت‌مان را با ناچيزی توضيح دهيم. ما گيريم با سکوت‌مان با توده‌ی ماه‌زده‌ای که رگ گردن بر افروخت هم‌صدا شديم.

الياس کانتی در کتاب توده و قدرت چنين می‌گويد: «توده هنگامی ساخته می‌شود که کميت جای کيفيت را می‌گيرد. توده در همه‌ی اشکال خويش چه تماشاچی‌ی مسابقه‌ی فوتبال باشد چه طرف‌دار يک انديشه‌ی سياسی، پديده‌ای است که در آن فرديت جايی ندارد. بر مبنای همين فقدان فرديت است که توده می‌تواند ابزار همه‌ی خشونت‌ها نيز باشد»(۱۰)

اعدام پری بلنده پيام حکومت جديد به جامعه‌ای بود که بايد کنترل می‌شد. خمينی از تمامی کتابِ مقدس دو واژه و عبارت را تا سرحد عشق و جنون می‌پرستيد. قتلو(بکشيد) والنصربالرعب (پيروزی در ترساندن است) و می‌ماند تکليف ما با کسانی که مدام بر اين نگاه تباه مکث می‌کنند که گروه‌های سياسی آغازگر خشونت بودند. «حضرت امام» روی پتويی که بر زير کال‌درختِ سيب نوفل‌لاشاتو پهن شده بود با چرخاندن تسبيح‌اش مدام ذکرِ قتلو می‌گفت و خوب می‌دانست همه را بايد ساطوری کند. زمان و بهانه اما فرصت نمی‌داد. جمهوری اسلامی در عين حال نظامی است بهانه‌ساز. بهانه را که ساختی زمان زدن می‌رسد. خمينی به ذات نگرشی نسق‌گير و ضعيف‌کش را با نام حکومت اسلامی بنيان نهاد. او ايران را تا حدِ رذالتِ خود پايين کشيد. از اعدام پری بلنده تا انداختنِ آفتابه بر گردن «اراذل و اوباش»، ميراثی است که از او بر جای مانده است و رهايی از آن به آرزوی ۳۵ ساله و دست‌نايافته‌ی انسان ايرانی. اما در اين بازی نيز رسم مروت به جا نياورد. جمهوری اسلامی برای نسق‌گيری از جامعه، ضعيف‌کشی پيشه کرد. مجازات را بر حس انتقام بنا نهاد و بی پناه‌ترين‌ها را از دم چک گذراند، و پری نمادِ بی‌پناهی محض بود.

زدنِ پری اعدامِ جسميت زن و حقنه کردن جهان‌نگری واپس‌مانده‌ای بود که زن را پرده‌نشين می‌خواست و نه شاهد بازاری. کاربه‌دستان اسلامی برای حفظ بنيان خانواده‌ای که مرادشان بود با پری آغازيدند. اعدامِ پری فتح‌الفتوحِ آيينی بود که بعدتر بازتابِ تحميل حجاب اجباری شد. اعدامِ پری نماد برهنگی زنانه بود. و جرمِ پری تن‌فروشی بود و نه تن‌خری. قابل توجه آن‌که خداسالارانِ دين‌خویِ به قدرت رسيده، قوادان و پاندازان و جاکش‌های مرد را اعدام نکرد، اما پری بلنده را چرا. و پری همان شيطانِ روايت و احاديث اسلامی بود که با جسم اغوا می‌کرد. جسم گناه‌کار و خارج از چهارچوب خانواده را بايد زد و اين‌گونه بنيان گفتمان اسلامی را برساختند. سکينه قاسمی تنها ده ماه بچه‌محل‌ ما بود. اين مکتوب شايد ادای دينی باشد به بچه‌محلی که ديگر نيست.

ــــــــــــــــــــــــ
پانوشت‌ها
۱- نگاه کنيد به داد بی‌داد جلد اول، به کوشش ويدا حاجبی، صفحه۷۳
۲- نگاه کنيد به در ولايت هوا طنزنوشته‌ای از هوشنگ گلشيری
۳- نگاه کنيد به اطلاعات دهم بهمن ۱۳۵۷
۴- نگاه کنيد به خانم وزير" منصوره پيرنيا
۵- نگاه کنيد به صفحه عليرضا نوری‌زاده و نيز يک هفته باخبر کيهان لندن فوريه ۲۰۰۷
۶- نگاه کنيد به خانم وزير منصوره پيرنيا ص ۲۳۱
۷- نگاه کنيد به پيش‌گفته
۸- نگاه کنيد به مشخصات دفن‌گاه خانم پارسا و برگه‌ی سازمان بهشت زهرا، پيش‌گفته
۹- نگاه کنيد به داد بی‌داد، به کوشش ويدا حاجبی جلد دوم ص ۴۲۴
۱۰- نگاه کنيد به بهروز شيدا: "بهمنی رها شده است پشت‌اش ايستاده‌ايم يا زيرش" گفت‌و‌گو با حسين نوش‌آذر راديو زمانه


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016