سه شنبه 19 فروردین 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
25 فروردین» کافکا و سیگار در تهران، خاطرات سفر یک دختر آمریکایی به ایران (۲)
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تنها در ایران، این چه کاری بود من کردم؟! خاطرات سفر یک دختر آمریکایی به ایران

www.heartmybackpack.com

سیلویا
اسم من سیلویا است. ۲۵ ساله هستم و در ورستر آمریکا زندگی می‌کنم. سه سال گذشته را در سفر در کشورهای مختلف آسیایی گذرانده‌ام. من سفر کردن را دوست دارم و در مجموع در ۷ کشور زندگی کرده‌ام و ۵۰ کشور در ۵ قاره جهان را دیده‌ام.

امیدوارم از خواندن وبلاگم در سفر به ایران لذت ببرید.

بازنشر و ترجمه - ویژه خبرنامه گویا

هیچگاه به اندازه زمانیکه تصمیم گرفتم دو هفته به ایران سفر کنم از اطرافیانم نظر درباره تصمیمم نشنیدم. به نظر می‌رسید همه در این زمینه حرفی برای گفتن دارند. پاسخ آنها از "عالیه. اگه من پاسپورت آمریکایی نداشتم حتمن باهات می‌اومدم." تا "تنها داری می ری اونجا؟ دوست داری چه جوری بمیری؟" و حرف‌های رک عموی سفر کرده ام که گفت: "ایران جای خوبی نیست. به جایش برو یونان." متغیر بود.

حتی دوست یکی از دوستانم در فیسبوک مطلبی درباره برنامه سفرم نوشته بود و گفته بود که من یا خیلی شجاعم یا خیلی خام و نادان. در آخر نوشته‌اش اراده من را در به خطر انداختن خودم برای تجربه کردن جایی با تبعیض جنسی واقعی تحسین کرده است. به نظر خودش نوشته‌اش اظهار نظری فمینیستی درباره زن بودن در آمریکاست.

چی؟ متاسفم که نا‌امیدتان می‌کنم اما من واقعا می‌خواهم ایران را ببینم

منظورم این است که ایران صاحب یکی از قدیمی‌ترین تمدن‌های جهان است. ۱۳ مکان ثبت شده به عنوان میراث جهان یونسکو در این کشور وجود دارد. مناظر طبیعی زیبایی از جنگل‌های بارانی انبوه گرفته تا کوهستان‌های برفی و آبگیر‌های صحرایی دارد. علاوه بر این بسیاری از مسافرانی که من در آسیای مرکزی دیدم از ایران تعریف می‌کردند. مردم مهمان‌نواز، غذاهای لذیذ و مناطق تاریخی - چطور می‌توانستم ایران را در برنامه سفرم قرار ندهم؟

خوب، آیا آمدن به اینجا تصمیم درستی بود؟
الان یک هفته و نیم است که در ایران هستم و مانند اکثر جاهایی که دیدم با آنچه فکر می‌کردم تفاوت داشت. من این متن را در آپارتمان دوست جدیدم رعنا می‌نویسم. ما با لیوان‌های چای داغمان کنار هم نشسته‌ایم و به صدای بلند انفجارهایی که در خیابان رخ می‌دهد گوش می‌کنیم. هر چند دقیقه نور انفجاری بزرگ آپارتمان مان را روشن می‌کند و ما با ترس و وحشت به یکدیگر نگاه می‌کنیم.

sylivaIrantripOne1.jpg

با شما هستم! این سال نوی ایرانی است! بخشی از جشن‌های سال نو که بزرگترین جشن در ایران است و شامل مراسم و سنت‌های زرتشتی می‌شود که قدمتی ۳۰۰۰ ساله در ایران دارد. در آخرین سه شنبه سال خانواده‌ها دور هم جمع می‌شوند و آتش درست می‌کنند، دور آن می‌چرخند و از روی آن می‌پرند ترقه بازی می‌کنند و فشفشه به آسمان می‌فرستند و همه اینها با رقص و آواز همراه است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


sylivaIrantripOne3.jpg

sylivaIrantripOne5.jpg

چند ساعت پیش، عصر سه‌شنبه وقتی همه روی پشت بام آپارتمان جمع شده بودیم برادر رعنا به شوخی به من گفت که این احتمالا کابوس آمریکایی‌ها درباره ایران است.

"اگر دوستانت می‌توانستند الان تو را ببینند که در تهران هستی و با آتش و انفجار احاطه شده‌ای چه فکری می‌کردند؟ شاید آنها فکر می‌کنند که همیشه ایران همین طور است؟"

مسلما او داشت شوخی می‌کرد اما حقیقتی غم‌انگیز در حرف‌های او بود.

یکی از اولین چیزهایی که مردم اینجا همیشه از من می‌پرسند این است: "قبل از اینکه به ایران بیایی چه تصویری از این کشور داشتی؟"

اولین میزبانان من در تهران که از طریق سایت couchsurfing آنها را پیدا کرده بودم یک دانشجوی جوان دکترا و هم‌اتاقی‌اش بودند. آنها گفتند که از میزبانی یک دختر آمریکایی بسیار خوشحال بودند و امیدوار بودند که توریست‌های بیشتری برای دیدن ایران بیایند. آنها بی‌نهایت میهمان نواز و خونگرم بودند. برایم غذاهای ایرانی درست می‌کردند و سوالاتی بی‌پایان درباره نظر آمریکا و خارجی‌ها را درباره ایران می‌پرسیدند.

رعنا، دختری که از طریق couchsurfing با او آشنا شدم و مرا به ناهار دعوت کرد نیز بسیار درباره خارجی‌هایی که به ایران سفر می‌کنند کنجکاو بود. او به من توضیح داد که ایرانی‌ها لزوما حکومتشان را دوست ندارند ولی در عین حال کشورشان را دوست دارند و می‌خواهند مهمانانشان از سفر به اینجا لذت ببرند.

دوست داشتم می‌توانستم به او بگویم که آمریکایی‌ها علاقه‌مندند به ایران سفر کنند و همگی درک می‌کنند که تفاوت بزرگی بین مردم ایران و حکومت ایران وجود دارد. اما این حرف من احتمالا دروغ می بود. اکثر کسانیکه که با آنها درباره برنامه سفر صحبت کرده بودم به من هشدار داده بودند و بعضی از آنها حتی سعی کردند مرا از سفر به ایران - آن هم به تنهایی - منصرف کنند.

واقعیت این است که من از زمان ورودم به ایران اصلا احساس تنهایی نکرده‌ام. مامور پذیرش اولین هتلی که در آن بودم با من مانند دخترش رفتار کرد. با من صبحانه و ناهار می‌خورد و جاهای دیدنی را به من پیشنهاد می‌کرد. میزبانان couchsurfing مانند خوهران بزرگتر دوست داشتنی با من رفتار می‌کردند و مرتب درباره مذهب و سیاست و سریال لاست و طلاق جنیفر لوپز صحبت می‌کردند( من هیچ ایده‌ای درباره این موضوعات نداشتم.) رعنا مرا به خواهری خود پذیرفت. مرا به ناهار دعوت کرد. چند روز را با خانواده‌اش در تهران گذارندم و سپس همراه او به اصفهان رفتم.

sylivaIrantripOne7.jpg

شاید مسافرت تنها در ایران خطرناک باشد ولی برای من هیچ مشکلی بوجود نیامده‌است. حتی آب شیر هم اینجا قابل آشامیدن است. زمان‌هایی بوده که مانند هر شهر دیگری تنها در خیابان راه می‌رفتم و مردی به شکل غیر معمول در نزدیکی من قدم می‌زد. فارغ از اینکه خطر فقط در خیال من بوده یا نه تنها کاری که لازم بود بکنم این بود که کنار زن دیگری راه بروم و سپس آن مرد ناپدید می‌شد. چیز ترسناکی است ایران!!

تا کنون تجربه من در ایران خونگرمی و مهمان نوازی بوده است و غذای واقعا عالی. چند ساعت دیگر من و رعنا می‌خواهیم به سمت مریوان حرکت کنیم. یک شهر کوچک کردنشین در نزدیکی مرز عراق. بنابراین احتمالا اتفاقات عجیبی در آنجا رخ خواهد داد که من می‌توانم برایتان تعریف کنم.(شوخی می‌کنم! کردستان واقعا امن است.)

ادامه دارد...


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016