دوشنبه 5 خرداد 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پديده قدرت و خشونت در جمهوری اسلامی، حمید آقایی

حمید آقایی
تا زمانی که يک منتقد و دگرانديش به صفت شخصی و به اندازه توانائی‌های فردی خويش از درِ مخالفت با سياست رهبری درآيد و پشتوانه‌های جدی و بالفعل اجتماعی نداشته باشد، ميزان تحمل نيروهای امنيتی ولايت فقيه بالا خواهد بود. اما زمانی که مخالفت‌های کسانی که قصد عبور از خطوط قرمز نظام را دارند، نشانه‌هايی از تبديل شدن به يک جريان اجتماعی، صنفی و فرهنگی را داشته باشد به سرعت با خشونت‌های عريان اين نظام مواجه و سرکوب می‌شوند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ویژه خبرنامه گویا

نحوه برخورد جمهوری اسلامی با مخالفين خود، همانند فرايندِ پر فراز و نشيب و مغشوش اين نظام، همواره مراحل متفاوتی را طی کرده است و در اشکال گوناگونی ظاهر شده و می شود. همانطور که جمهوری اسلامی و روحانيتِ نتوانستند يک سيستم يکپارچه از نظام سياسیِ مبتنی بر اصل ولايت فقيه را تحقق بخشند، در زمينه سرکوب و حذف مخالفين خود نيز يک دست عمل نکرده اند.

البته اين ناهمگونی در روش برخورد با منتقدان نظام ولايت فقيه به معنی نفی و ناديده گرفتن پيوند اجتناب ناپذير و درونی "قدرتِ مذهبی" و "خشونت" نيست. ادعای نشستن بر کرسیِ حقانيتِ مطلق، که منشا وعامل اصلی پيوندِ ارگانيک و درونی دو پديده "قدرت مذهبی" و "خشونت" می باشد -پيوندی که مشروعيت خود را از مقام قدسی دين و روحانيت می گيرد- جزءِ ذات اين نظام است.

تفاوت اما در نحوۀ اجرا و بکارگيری روشهای خشونت آميز و حذفِ دگرانديشان است، که گاه بسيار قهرآميز است و همراه با فتاوی و احکام شرع به شکلِ اشدِ مجازات ظاهر می شود و مخالفين خود را حذف فيزيکی می نمايد؛ و بعضا نيز با اَشکال و شيوه های ملايم تری سعی در انزوا و تخريب چهره منتقدان خود دارد، و حتی در برخی از مواقع در برابر آنان سکوت پيشه می نمايد. برای مثال کمتر مخالف و منتقدِ جدیِ ولايت فقيه است که از نيش قلم نماينده ولايت فقيه در روزنامه کيهان، حسين شريعتمداری، در امان بوده باشد، اما در عين حال برخی از اوقات می بينيم که وی نيز در برابر بعضی از منتقدان نظام سکوت پيشه می کند و کمتر دست به تخريب و تهمت پراکنی می زند.

اما بهتر است قبل از ادامه بحث نظری در مورد دو پديده "قدرت" و "خشونت" به چند نمونه اشاره کنم.
آقای محمد نوری زاد در مصاحبه خود با برنامه پارازيت صدای امريکا در برابر اين سوال آقای کامبيز حسينی:

"بسياری از مخاطبان اين برنامه علاقمند هستند بدانند چه جوری است که با اين همه نامه های زنجيره ای و انتقادهای تندی که از آيت الله خامنه ای می کنيد بيرون از زندان به سر می بريد؟ شما همچنان با شجاعت مشغول شکايت از ارکان نظام هستيد چرا کاری به کاری شما ندارند؟" پاسخ می دهد:

"خب می خواهم همين را الان توضيح بدهم. من شما را داخل زندان می برم. شما ساکت می مانيد، من ادامه می دهم. من شيب نوشته هايم در داخل زندان بسيار فراوان تر از بيرون است و متعاقبا تاثير نوشته هايم در داخل زندان هم فراوان تر بود. حالا هر دويمان بنا به دلايلی از زندان بيرون می آيم. شما سکوت می کنيد من همين طور ادامه می دهم. من يک سال و نيم در زندان بودم. داخل زندان من را زدند که ننويس و من نوشتم. فحش های ناموسی دادند و من نوشتم، کتکم زدند، تهديدم کردند و من نوشتم. مرخصی به من دادند به اين شرط که چيزی نمی نويسی و من به محض اينکه بيرون آمدم نوشتم و به زندان برگشتم. شما خب طبيعی است که اين کار را نمی کنيد و طبيعی است که مرخصی تان ادامه دار خواهد بود. ولی من داخل زندان نوشتم، بيرون زندان نوشتم به محض اينکه توانستم مصاحبه ای کردم. با چنين آدمی فقط دو کار می توان کرد يا زندانی کردن مداوم او و يا حذف فيزيکی او. يعنی با چنين آدمی کار ديگری را نمی توان کرد. يعنی به قول قديمی ها ديگر اين آدم بشو نيست."

آقای مصطفی تاجزاده يکی از همين شخصيت های مورد اشاره آقای محمد نوری زاد است، که فعالانه از درون زندان نامه نگاری می کند و با شجاعت به انتقادات خود ادامه می دهد؛ که اميدوارم ايشان و ساير زندانيان سياسی از حصر و زندان و تبعيد آزاد شوند و مانند آقای محمد نوری زاد تا حدودی از مزاحمت های نيروهای امنيتی در امان باشند، به فعاليت های افشاگرانه خودشان ادامه دهند و همانطور که تا کنون نشان داده اند شجاعت عبور از خط قرمزهای اين نظام را حفظ کنند.

خوشبختانه آقای کورش زعيم، از شخصيت های جبهه ملی ايران، در ايران زندگی می کند و بنده فقط از طريق فيس بوک در جريان نظرات و نوشته های ايشان هستم. در همين اواخر نيز به مناسبت يکصد و سی و دومين زاد روز دکتر محمد مصدق شخصيت های ديگر جبهه ملی در منزل ايشان گردهم آمده بودند. صادقانه بگويم که به ايشان و امثال آقای کورش زعيم غبطه می خورم و بر او و ساير منتقدان سياسی داخل ايران صميمانه درود می فرستم که با وجود فشار ها و مزاحمت های فراوان صدای انتقادی خود را به اشکال مختلف به گوش هموطنان داخل و خارج کشور می رسانند.

بخاطر دارم که همين سوال از محمد نوری زاد که چرا جمهوری اسلامی کمتر مزاحم وی می شود در مورد زنده ياد آقای داريوش فروهر نيز مطرح بود، که چرا جمهوری اسلامی با وجود انتقادات جدی و مصاحبه های پی در پی وی به او کاری ندارد و مانع وی نمی شود، که البته نيروهای امنيتی آنزمان با قتل های زنجيره ای پاسخ دندان شکن و بسيار درد ناکی به اين سوال دادند. پاسخی که همه ما خوشبينان را بار ديگر در برابر پديده دورويه "قدرت مذهبی" و "خشونت و حذف" قرار داد و با اين واقعيت مواجه کرد که ماهيت و روش اصلی اين نظام همانا قدرت مذهبی از يکسو و خشونت سرکوب (به اشکال مختلف) از سوی ديگر بوده و می باشد.

حضور و پيوند دائمی دو پديده "قدرت" و "خشونت" در نظامهای استبدادی و مشاهده اشکال گوناگون خشونت، حذف و سرکوب در دوران حاکميت نظام جمهوری اسلامی طبيعتا اين سوال را پيش می کشد که اصولا رابطه قدرت و خشونت در نظامهای استبدادی چگونه قابل تفسير و رديابی هستند؟ و چگونه می توان روشهای مختلف خشونت و حذف ويا حتی سکوت و چشم بستن در برابر برخی از منتقدين را تفسير و توجيه کرد؟

هانا آرنت کتابی دارد تحت عنوان " خشونت" ((on violence . وی در اين کتاب سعی دارد که بين خشونت و قدرت (power)، با وجودی که ايندو در عالم واقعيت همواره در کنار هم ديده می شوند و گاه مترادف هم نيز بکار می روند، از نظر تئوريک و کلامی تفاوت قائل شود. بعقيده وی، اگرچه دو واژه خشونت و قدرت در روابط انسانی بعضا بجای هم بکار گرفته می شوند، اما ايندو را نمی توان در عالم سياست و روابط قدرت در عرصه های اجتماعی مثل دو مقوله و کلمه مترادف هم فهميد و بکار برد.
البته اگر بحث خشونت و قدرت را در حيطه روابط فردی انسان ها محدود نگاه داريم، شايد بتوان اين دو واژه را مترادف هم ديد و يا اينکه در کنار هم بکار برد و يا دو روی يک سکه بشمار آورد. اما هنگامی که بحثِ مربوط به اين دو پديده را به دنيای سياست و روابط اجتماعی و گروهی بکشانيم ديگر نمی توان آنها را با مسامحت و به آسانی دو روی سکه و يا مترادف يکديگر ديد و بکار برد.

به همين علت هانا آرنت ترجيح می دهد که اين دو مقوله را از يکديگر جدا سازد و حتی مقابل يکديگر قرار دهد. وی معتقد است که پديده قدرت اصل و بنياد سياست و سياستمداری را تشکيل می دهد، و زمانی که پديده قدرت حضور بلامنازع و قوی داشته باشد لزومی بر بکار گيری خشونت نيست. و بر عکس زمانی که پايه های قدرت در معرض خطر قرار گيرند پديده خشونت نيز وارد عرصه سياسی می شود. به سخن ديگر قدرتِ مطلق و بی رقيب نيازی به خشونت ندارد و خشونت همه گير و گسترده نشانگر ضعف و ناتوانی جدّیِ قدرت حاکم است. بنابراين، از نظر هانا آرنت قدرت و خشونت نمی توانند همزمان حضور داشته باشند.
البته اين نظريه شايد در عالم تئوری و بحثهای کلامی صحت داشته باشد، اما ما در عالم واقع همواره شاهد ترکيبی از اين دو پديده هستيم. به اين معنی که هرگاه پايه های اصلی قدرت در معرض تهديد قرار گيرند، خشونت و سرکوب ظاهر می شوند و در صورت نبود مخالفين جدی و سازمان يافته عليه قدرت سياسی حاکم خشونت های عريان نيز کاهش می يابند.

هانا آرنت برای روش شدن بحث و برای اثبات نظر خود -و بر خلاف گفته های بسياری از رهبران انقلابی مانند مائو تسه تنگ که گفته بود قدرت از لوله تفنگ بيرون می آيد- پديده قدرت را فقط در ارتباط با گروه های انسانی قرار می دهد و آنرا صرفا يک پديده گروهی و سياسی-اجتماعی می بيند تا يک پديده فردی.

وی قدرت را يک توانايی انسانی البته نه برای يک اقدام فردی، بلکه در ارتباط و هماهنگ با يک گروه و يا آنطور که وی در کتابش می نويسد، در هماهنگی با يک کنسرت تعريف می کند. قدرت زمانی شکل می گيرد و عينيت می يابد که انسانهای منفرد به يکديگر می پيوندند و يک گروه و نهاد اجتماعی-سياسی و يا صنفی و طبقاتی، که منافع خاصی را دنبال می کند، بوجود می آورند. همين پديده اما زمانی که آن گروه موجوديت خود را از دست می دهد و ناپديد می شود از بين می رود و ديگر وجود خارجی ندارد. بعبارت ديگر قدرت از نظر هانا آرنت در ارتباط با گروهی از انسان هايی که بخاطر يک هدف و منافع مشترک با هم متحد شده اند و هوادارانی را نيز بخود جلب کرده اند معنی می يابد.

از نظر هانا آرنت تاکيد بر پديده قدرت به معنی نفی زور (force) و توانايی های فردی نيست. وی در اين رابطه سعی می کند، در بحثهای نظری خود در باب "قدرت"، تفاوت های اساسی بين توانايی های فردی از يکسو و قدرتِ توليد شده از گروهی از افراد که خود را در يک جريان سياسی، نهاد اجتماعی و يا دولت سازمان داده اند، از سوی ديگر، تشريح کند. وی در اين رابطه تفاوت مهمی می بيند بين انرژی که از يک گروه، يا نهاد اجتماعی و يا دولت ساطع می شود و انرژی ای که در اثر فعاليت های يک فرد منتشر می گردد.

قدرت ناشی از يک گروه و هوادارانش قبل از اينکه بر توانايی و استعدادهای فردی استوار باشد بر عوامل روانی و ايدئولوژيکی که به گروه مزبور هويت می دهند متکی است. به همين علت وی تاکيد می کند که دو پديده "قدرت" و "توانايی و زور" را نبايد با هم يکی گرفت. زيرا اولی انعکاسی است از روابط درونی يک گروه و دومی بازتابی است از توانايی های طبيعی و فردی هر انسانی که کمتر متاثر از روانشناسی گروهی و منافع جمعی است. برای مثال خطر يک تروريست که مستقلا و با انگيزهای فردی دست به عمليات تروريستی ميزند به مراتب کمتر از خطر يک گروه تروريستی سازمان يافته است. و يا در نزد حکومت های استبدادی اهميت عناصر منتقد منفرد کمتر از يک گروه و جريانِ سياسیِ مخالف است.

شايد بر مبنای نظريه هانا آرنت بهتر بتوان واکنشهای نظام جمهوری اسلامی، بويژه نيروهای امنيتی آن را، در برابر منتقدان و مخالفينش فهميد. بنظر می رسد تا زمانی که يک منتقد و دگرانديش سياسی و يا عقيدتی به صفت شخصی و به اندازه توانائيهای فردی خويش از درِ مخالفت با سياست رهبری درآيد و پشتوانه های جدی و بالفعل اجتماعی نداشته باشد، ميزان تحمل و درجه صبر نيروهای امنيتی ولايت فقيه بالا خواهد بود. اما زمانی که مخالفت ها و انتقاداتِ انسانهايی که قصد عبور از خطوط قرمز اين نظام را دارند، نشانه هايی از تبديل به يک جريان اجتماعی، صنفی و فرهنگی را از خود نشان دهند به سرعت با خشونت های عريان اين نظام مواجه و سرکوب می شوند.

مسلما آقايان موسوی و کروبی و خانم زهرا رهنورد صرفا بدليل مخالفت های شخصی اشان با رهبری جمهوری اسلامی همچنان در حصر نگاه داشته نمی شوند، که در اين رابطه آقای محمد نوری زاد در نامه هايش با شجاعت تمام بارها مشروعيت آقای خامنه ای را بعنوان رهبر جمهوری اسلامی زير سوال برده است. آنان سمبلهای سياسی، آرمانی و حتی روحی و روانی جنبش اجتماعی و همه گير ضد ولايت فقيه و استبداد دينی حاکم بر ايران هستند، جنبشی که فراتر از جمع کمّی مردم و نيروهای شرکت کننده در آن، کيفيت های جديد را خلق کرد و انرژی های بسياری را آزاد نمود. و بنابراين تا زمانی که رهبران جنبش سبز از اين موقعيت و مقام پا عقب نکشند و بقول مقامات جناح راست سنتی توبه نکنند همچنان در حصر و زير بار خشونت نيروهای امنيتی باقی خواهند. آنان نمادی از قدرت نمايی اکثريت مردم ايران، به صفت يک جمع و گروه و نه منفردين، در برابر ولايت فقيه بودند و همچنان هستند و به همين دليل نيز هيچگاه مشمول چشم پوشی و بخشش رهبری اين نظام و نيروهای امنيتی آن نخواهند شد.

مقابله دائمی گشت های خيابانی ارشاد نيز نمودی از جنگ قدرت بين دو نيروی اجتماعی است. از يک سو نيرويی که بعنوان دنباله رهبری جمهوری اسلامی و سنت گرايان، "بی حجابی" و يا "بد حجابی" را خطر بزرگی برای ثبات نظام اسلامی می بيند؛ و از طرف ديگر زنان و جوانانی که مخالفت با سياست های فرهنگی و اجتماعی اين نظام را وسيله ای برای قدرت نمايی و ابراز وجود می شناسند. که به همين دليل نيز همواره مشمول کنترل و سرکوب بوده اند.

تصور می کنم که منظور من از اين بحث روشن شده باشد، ضمن احترام و ارج گذاری بسيار بر همه دگرانديشان و منتقدين اين نظام که به صفت فردی و البته با شجاعت تمام در برابر استبداد ولايت فقيه قد برافراشته اند- که وجود تک تک آنها سرمايه های غير قابل جايگزين برای جنبشهای آزادی خواه و عدالت طلب اين مرز و بوم است، بايد براين حقيقت نيز انگشت گذاشت که بدون وجود اتحاد و همکاری و بدون تشکل های سياسی، نهاد های اجتماعی و فرهنگی و صنفی، قدرت سياسی و دينی حاکم را نمی توان به چالش کشيد. مبارزه برای تغيير، مبارزه ايست در عرصه قدرت های اجتماعی، سياسی، طبقاتی و صنفی، که البته هر اندازه اين مبارزه جدی تر شود برای آن بهای بيشتری می بايست پرداخت. اين عرصه ديگر محدود به تک افراد فعال و منتقد، هر اندازه هم که شجاع و بی باک باشند، نمی تواند و نبايد بماند.

http://haghaei.blogspot.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016