سه شنبه 13 خرداد 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
19 بهمن» نترسید آقای خامنه ای! جواد خادم
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ما و آینده ایران، جواد خادم

جواد خادم
اپوزيسيون در خارج از كشور بايد يك صدا از جامعه بين المللي بخواهد كه مردم ايران را يارى دهد و فشار هاى سياسىى بر رژيم را بيشتر كند تا اقاى خامنه اى مجبور شود همان گونه كه در مساله اتمى جام زهر را نوشید دوباره تسليم گردد. اگر چنين نشود مردم ايران آخرين اميد خود را به دولت تدبير واعتدال از دست خواهند داد، لیکن خشونت رژيم در حديست كه مردم به احتمال بسيار زياد حاضر به رو یا رويى با ان نخواهند شد و در چنین شرایطی تنها دخالت ارتش كه در طول تاريخ ايران نگهبان اين مرز وبوم بوده است می تواند نقش عمده ای بازی کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


"هیچ کس گمان نداشت این ... کیمیای عشق را ببین
کیمیای نور را که خاک خسته را ... صبح و سبزه می کند
... هيچكس گمان نداشت اين"
محمدرضا شفيعى كدكنى

آقاى امير مصدق كاتوزيان، با تشكر از نقد شما بر اظهار نظر مختصر من درباره نقش و حضور میر حسین موسوی در بزک چهره نظام
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=732824606739106&set=a.103170566371183.6598.100000347193085&type=1&theater
، شما چند موضوع را مطرح كرده ايد كه هر كدام آن مي تواند جداگانه سوژه نقد مفصلى باشد ولی من كوشش خواهم كرد پاسخ را به اختصار برگزار کنم. شما
فرموده اید:

آقاى خادم بسيارى - از جمله شاپور بختيار و ديگر سران حزب ايران و جبهه ملى دوم - هم در سال ١٣٣٩ گمان مى بردند كه على امينى را آورده اند تا چهره حكومت كودتا را بزك كند. طنز ماجرا اينجاست كه از قضا در زمان انقلاب عده اى ديگر --مثل ميرحسين موسوى -- گمان مى كردند شاپور بختيار را آورده بودند تا چهره نظام شاهنشاهى را بزك كند. حالا هم دوباره شما كه دوستدار بختيار هستيد مى گوييد موسوى مشاطه گر سيماى حكومت خمينى است. اختلاف نظر من با شما و امثال شما بر سر روش تغيير است نه بر سر اهداف و آرمانهاى غايى. نتيجه كوبيدن امينى را به نفع شاه هم شما ديديد و هم من. نتايج كوبيدن بختيار را به نفع خمينى هم همين طور. مطمئنم نتيجه كوبيدن موسوى به نفع خامنه اى از هيچيك از اين دو بهتر نيست. انقلاب امثال موسوى و كودتاى امثال شما هم نتيجه كم و بيش يكسانى داشت كه تشديد سركوب بود. بنده جسارتا براى تفسير اين شعر شفيعى كدكنى به غلامحسين صديقى و خليل ملكى تاسى مى كنم. ضمن اين كه تفسير شعر انحصارى نيست. و نكته آخر: آنكه ناموخت از گذشت روزگار، هيچ ناموزد زهيچ آموزگار

پاسخ را از آخر مطلب شما شروع مي كنم
انكه ناموخت...: متاسفانه ما فارسى زبانان هر گاه جواب منطقى نمی یابیم كوشش مي كنيم با ذكر شعر طرف را خلع سلاح كنيم و مردود بودن نظر طرف را به اثبات برسانيم يا خداى نكرده بيشعورى و بيتجربگى طرف را برخ او بكشيم، که امید است این در مورد شما صادق نباشد. انچه مسلم است تجربه در زندگي روزمره فرد امريست واجب اما در امور سياسى كه با سرنوشت يك ملتى بازى مي كند قابل تامل است كه آيا استفاده از تجربه ميتواند راه حل درستى باشد يا فقط بايد از ان به عنوان بكى از ابزارهاى كار استفاده كرد، چون اگر فقط از تجربه استفاده كنيم لزوم تعقل و بررسی شرايط زمان و محيط بى معنى خواهد بود. نگاهى كوتاه به تاريخ سياسى ايران پس از انقلاب مشروطيت و به خصوص حركت هايى كه به نحوى در ايران تحول ايجاد كرده آموزنده است و از ان جمله به توپ بستن مجلس ، كودتاى سيد ضياء، سلطنت رضا شاه، حركتهاى ازاديخواهانه دوران رضا شاه، جنك جهانى دوم، دوران شكوفايى كثرت گرايى دهه بيست، به ویژه مجلس شانزدهم، ترور هاى سياسى، شروع نهضت ملى، سى تير، كودتاى ٢٨ مرداد ، كودتاى حزب توده، دولت امينى، خرداد ٤٢، چهار برابر شدن قيمت نفت ، رسيدن به دروازه هاى تمدن بزرگ ، تغير سال شمسى به شاهنشاهى، توسعه اقتصادى دهه پنجاه، انقلاب اسلامى، نخست وزيرى بختيار و بازرگان، كودتاى نوژه، كشتارهاى سالهاى ٦٠، جنگ ايران و عراق، فرار بنى صدر، نوشيدن جام زهر خمينى، باز سازى كشور بعد از جنگ با عراق ، ولايت خامنه اى، رياست جمهورى خاتمى و باز شدن فضاى سياسى ،كودتاى سياسى اقاى خامنه اى، ورشكتگى ٨ ساله احمدى نژاد، اثرات تحريم ها، اتمى شدن ايران، جنبش سبز و گسترش فضاى امنيتى در كشور، مهاجرت بيش از ٥ میليون ايرانى و بالاخره دولت تدبير و اعتدال . اين ها ازمهمترين تجربيات ملت ايران در صد سال اخير به شمارمی رود ومسلما در حافظه ذهنى ايرانيان، با نتيجه خوب وبد، و بستگى به طرز بررسى موضوع، ثبت شده است. لیکن هر تجربه خوبى، تجربه بدى به دنبال داشته است كه نتيجه ان وضع بي سامان امروز كشورمان می باشد كه در سراشيبى سقوط قرار گرفته است و هرگاه غفلت كنيم چيزى به نام ايران از ان باقى نخواهد ماند ، مگر فكر كنيم كه اين فرهنگ ايران است كه مهم است نه ايران. بنا براين به نظر من تجربه اسطوره ایست كه استفاده از ان نمي تواند ضامن حتمى موفقيت و رفاه مردم باشد. با آنکه نیازی نیست برای اینکه شما را تنها نگذارم موضوع تجربه را با شعرى از رند خراباتى تمام مي كنم که می فرماید بيا تا گل برافشانيم و طرحى نو در اندازيم ...

بنظر من اين طرح نو فقط مي تواند رهبرى كثرت گرا نه رهبرى كريزماتيك باشد.

شما مانند ساير فعالان به اصطلاح اصلاح طلب نه تنها از ان تجربه كه شما كوشش داريد ياداورمن باشيد استفاده نمى كنيد بلكه اشتباهات گذشتگان را تكرار مي نمایید. در طول صد سال گذشته ايران ده ها رهبر كريزماتيك داشته است، چون سران مشروطه، رضا شاه ، محمد رضا شاه، قوام السلطنه ، مصدق، خمينى، خاتمى و خامنه اى و حالا هم كوشش داريد كه از اقاى موسوى رهبركريزماتيك ديگرى بسازيد و نجات ايران را فقط در گرو به حكومت رسيدن ايشان مي دانيد. من نمي خواهم بخشی از اين تجربه شکست خورده باشم كه در صد سال گذشته تكرار شده است، و سخت با ان مبارزه خواهم كرد.

و اما شعربالا از اقاى كدكنى .تا آنجا كه بخاطر دارم اين همشهرى بايد به سن و سال من باشد. او شريعت را در كودكى اموخت اما طريقت را رهنماى خود كرده و از ان بارها سخن گفته است و مي كوشد در اشعارش طريقت را كه چيزى جز عشق و مهر نيست به ملتى كه غرق در شريعت است بفهماند ، كه البته كاريست بس دشوار و بسيارى در اين راه سر به باد داده اند. شايد ندانيد در طريقت سخن به اسانى نتوان گفت و ان اغلب در پوشش رمز و كنايه است ، كيميا همان فكر است و نور ازادى، حال آنکه در شريعت همه چيز برايمان نهادينه شده است و چهار چوب ان اسلامى است ونمي توان شخصى را كه این را می پسندد و مراجعت به دوران طلائي امام را، كه چيزى جز خونخوارى و جنگ و خشونت وعذاب مردمان به بهانه ايمان وامرزش در دنياي نيستى نبوده پندار خود كرده است با فلسفه عشق و مهر اقاى كدكنى در هم اميخت. از اين جهت من اقاى موسو ى را مصداق اين شعر نمي دانم. همچنین بس عبرت باشد كه انسانهايى مثل شما كه خود را مفسر سياسى مي دانند و هر روز براى رهائى از اين منجلاب فساد وخشونت براى ايرانيان نسخه تازه ای مي پیچید به افرادى كه عمر خود را صرف آزادى فكر كرده اند درس خود شناسى بدهند.

و اما آقاى موسوى …. مي تواند در شرايط كنونى ايران نقش بزرگى داشته باشد. زندانى بودن ايشان نعمتى است براى مردم ايران به شرط انكه ايشان بتوانند از موقعيتى كه دارند به نفع مردم ايران استفاده كنند. من در یكى از مصاحبه هايم از ايشان تجليل كرده و گفته ام كه ايشان مي توانند نقش اقاى بختيار را بازى كنند و چون رژيم اقاى خامنه اى قابل دوام نيست در دوران انتقال قدرت به مردم جامه محلل را در بر کنند، به شرط انكه هر زمان كه شانس ازادى ايشان بيشتر مي شود تقاضاى بزرگترى از اقاى خامنه اى داشته باشند. شرط امروز ايشان اين است كه ايشان حاضر به توبه نيستند، اما اين شرط مي تواند با درخواست برگزاری انتخابات ازاد بر اساس استانداردهاى بين المللى توام باشد. ان وقت است كه ارزش ايشان در نزد دگرانديشان افزون خواهد شد و شايد نتيجه بهترى عايد مردم ايران شود. اين مطلب را بطور خصوصى هم براى ايشان نوشته ام . بنابراين من از موقعيت سياسى ايشا ن در شرايط كنونى ايران باخبر هستم و براى ان ارزش قائلم اين است تفاوت من با صاحب نظرانى مانند شما كه آزادى ايشان را در هر صورتى خواهانيد. شخصيت هاى بزرگترى جان خود را براى ايران داده اند كه به همت مفسرينى مانند شما نامى از انان در میان نيست.

بپردازیم به انتقاد يكى از كاربران و تائيد شما در مورد حمايت نكردن اقاى بختيار از اقاى امينى و اعتصاب دانشگاه. بر كسى پنهان نيست كه شاه از سياستمداران استخوان دار و قوى مي ترسيد و مترصد تعويض انان بود، به خصوص اين كه انتخاب كندى به رياست جمهورى آمريكا به احتمال زياد باز شدن فضاى سياسى را به همراه مي داشت و جبهه ملى كه خود را نامزد اداره كشور كرده بود مي خواست با گذاشتن فشار بر روى شاه از اين موقعيت بهره بردارى سياسى كند ومن در اين امر خلافى نمي بينم. از اقاى صالح نقل مي كنند كه اگر بختيار ان نطق را در ميدان جلاليه نمي كرد امريكا ييها دولت را دودستى به جبهه ملى مي دادند، كه اين همان شتردر خواب بيند پنبه دانه معروف است. این خوش باوری آقای صالح و همفکران وی با اظهار امادگى شاه به انجام خواسته هاى كندى پايان گرفت. نمونه ديگرى از خواب هاى خوش اقاى صالح راى دادن ايشان به جمهورى اسلامى بود . و اما شكستن اعتصاب دانشكاه توسط بختيار كذب محض است . شكستن اعتصاب دانشكاه در شوراى ملى مطرح و با مخالفت شديد بختيار مواجه مي گردد لیکن ساير اعضاء موافقت مي كنند و چون اقاى بختيار مسئول دانشگاه بود به او ماموريت مي دهند موضوع را به اطلاع اعتصابيون برساند. ايشان هم دستور شورا را ابلاغ مي كند كه اين نشانگر وظيفه شناسى واطاعت از تصميمات دسته جمعى و قابل تقدير است. و نیز از تعويض نطق اقاى بختيار سخن رفته است كه ان هم توهمی بيش نيست.

اقاى بختيار براى بزك حكومت شاه نيامده بود. او اجراى قانون اساسى را خواهان بود و هيچ باور نداشت كه رژيم سلطنتى بتواند در مقابل انقلاب اسلامى دوام بياورد. كوشش ايشان مصروف به ياداورى اشتباه تاريخى مردم و سياستمداران به آنان بود. پيش يبنى او امروز كاملا به وقوع پيوسته و كشور و مردم ايران را دچار بحراني لاينحل كرده است شور بختانه مفسرين سياسى هنوز خجالت مي كشند اين حقيقت را روشن به مردم ايران بازگو باشند تا بتوان براى بنیان ساختن ايرانى بهتر از ان بهره برد.

و اما سركوب ... به نظر شما كودتاى نوژه سركوب مردم را در پى داشت و اين درست بدان معناست كه جنبش سبز و هر نوع حركت اجتماعي براى رسيدن به جامعه مدني مانند آب بازى، دفاع از محيط زيست و اخیرا تلاش ‘يواشكى’ برای ازادي زنان سركوب در پى دارد و بايد از ان گريز داشت . با اين برداشت براى شما متاسفم. جامعه پدیده ای دینامیک است كه براى بهبود و پيشرفت - حركت می کند و مقاومت رژيم هاى استبدادي در مقابل ان منجر به سركوب در جامعه مي شود. اگر نمي دانيد من مي توانم توضيح بيشترى در اين موضوع و اگر وقت داشته باشيد درسى به شما بدهم، همان گونه كه عموى شما در دانشگاه اكسفورد به دختر من آموزش می داد. سركوب يكى از ابزارهاى اصلى رژيم هاى خودکامه است و اطاق فكر انها مدام به دنبال ايجاد حركتهاى كوچك براى تحريك مردم است كه سركوب ان مانع حركت هاى بزرگ مردم در دراز مدت باشد. نه اقاى مفسر سياسى، ٨ سال حكومت اصلاح طلب اقاى خاتمى را داشتيد كه ٨ سال حكومت وحشتنا ك اقاى احمدى نژاد را در پى داشت. اين ساختار رژيمي است كه تغییر پذير نيست و نه عمل كرد مردم كه باعث سركوب مي شود .خوشبختانه حكومت اقاى احمدى نژاد پايه هاى رژيم را چنان به تكان انداخته كه خود ديكتاتور به فكر تغییر افتاده است. دولت اعتدال و تدبير نتيجه این تغییر است كه در صورت موفقيت هويت رژيم را عوض خواهد كرد و در صورت شكست نابودى كامل حکومت اسلامی را در پى خواهد داشت.

و اما من و كودتاى نوژه، شايد شما شناخت درستى از من نداشته باشيد. من در خانواده اي کاملا سياسى به دنيا آمدم و از ١٤ سالگى، هم زمان با على شريعتي، افتخار عضويت حزب ايران را داشته ام. جد مادرى من ميرزا شهيد است كه نادر شاه به خاطر انا الحق گفتن اورا كشت، پدر بزرگم بعد از قيام مسجد گوهر شاد در زندان رضا شاه كور شد، پدرم در زمان شاه تبعيد و زندانى و به دستور خمينى اعدام شد. پدرم حاضر به نوشتن عفو نامه نگردید، بلکه همصدا با افسران دستگير شده در كودتاى نوژه قهرمانه از شاپور بختيار و ازاد انديشى ايشان دفاع كرد. انها سربا زان گمنامى هستند كه صفحات تاريخ مبارزات سياسى ايران از انان پر است. من خود غيابا در دادگاه انقلاب محكوم به اعدام شده ام و نهايتا هم براى نجات كشورم آماده مرگ هستم. من بر این باورم که کودتای نوژه يك قدم براى نجات ايران از مصيبتي بزرك بود که اینک گریبانگیر ان گشته ایم.

به رغم تمام بی تجربگی که مرا به ان متهم می کنید (ظاهرا اشاره به ١٣ سال اول زندگی من پیش از نام نویسی در حزب دارید!)، بدون امید چندان ، در راه نجات ايران با اقاى شاپور بختيار هم گام شدم، باشد كه تاريخ قضاوتى بهتر از مفسرين سياسى مثل شما داشته باشد. تاريخ دنيا پر از كودتا هاى بر عليه و له مردم است و هيچ كدام از مجريان انها شعار شما را اويزه گوش قرار نداده اند زیرا شرایط زمان و مکان متفاوت بوده است. براى نمونه می توان به کودتای مصر نگریست که در ان ارتش علنا بر عليه راى مردم قيام كرد. باتوجه به اینکه مردم مصر در مقطع زمانى خاصى با آزادى كامل به يك حكومت مذهبى راى داده بودند این نادرست به نظر می رسيد، اما امروز با توجه به نتیجه انتخابات مصر می بینیم چه اکثریت انبوهی این اقدام را تایید می کنند.

من امروز با كودتا موافق نيستم چون مردم ايران منتظر موفقيت نسبى دولت تدبير و اعتدال هستند كه البته نمي توان موفقيت انرا پيش يبنى كرد - چون ساختار اقتصادى ايران چنان در هم شکسته است كه شديد ترين انضباط اقتصادى هم نمي تواند چاره ساز باشد. فساد و رانتخوارى در تمام شوؤن مملکت رسوخ كرده است و مرگ چنين رژيمى حتمى است، مگر كشتى بان را سياستى دگر ايد و اقاى خامنه اى اجازه دهد انتخابات مجلس اينده در چهار چوب استانداردهاى بين المللى و با نظارت سازمان هاى جهانی انجام پذيرد، كه اولين گام ان بايد حذف نظارت استصوابى از انتخابات مجلس اينده باشد، و نیز بلا فاصله کناره گیری خود را اعلام دارد. اپوزيسيون در خارج از كشور بايد يك صدا از جامعه بين المللي بخواهد كه مردم ايران را دراين مهم يارى دهد و فشار هاى سياسىى بر رژيم را بيشتر كند تا اقاى خامنه اى مجبور شود همان گونه كه در مساله اتمى جام زهر را نوشید دوباره تسليم گردد. اگر چنين نشود مردم ايران آخرين اميد خود را به دولت تدبير واعتدال از دست خواهند داد، لیکن خشونت رژيم در حديست كه مردم به احتمال بسيار زياد حاضر به رو یا رويى با ان نخواهند شد و در چنین شرایطی تنها دخالت ارتش كه در طول تاريخ ايران نگهبان اين مرز وبوم بوده است می تواند نقش عمده ای بازی کند. به نظر من ارتش مي تواند و بايد تافته جدابافته اى از پاسداران باشد چون ارتش نمو دارى از تمام طبقات مختلف مردم ايران است كه ايرانى بودن قبل ازمسلمان بودن با خون انها اجين شده است، در حالی که پاسداران نوكران خامنه اى هستند چون منافع انان ايجاب مي كند. سكوت ارتش در مقابل پاسداران در دراز مدت بطور يقين ورشكستگى ايران راعميق تر خواهد كرد. باشد ان روز كه مردم ايران از اين كابوس وحشتناك بيدار شوند، دست به دست هم دهند و به پا خیزند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016