پنجشنبه 5 تیر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

گزارش حضور کنشگران کارزار لگام در تحصن خانواده های زندانيان کرد محکوم به اعدام

ساعت ده صبح روز سه شنبه ۲۷/۳/۹۳، جمعی از کنشگران لگام، خانم ها فريده ی مرادخانی و نرگس محمدی و آقايان عليرضا جباری، محمد ملکی، فريبرز رئيس دانا و محمد نوری زاد در جمع متحصنان در مقابل زندان قزلحصار حضور يافتند و با خانواده های حامد احمدی، جمشيد و جهانگير دهقانی و کمال مولايی که از روز شنبه ی همان هفته در مقابل زندان تحصن کرده بودند، ديدار کردند. اين زندانيان را از شنبه ۲۴/۳/۹۳ برای اجرای احکام اعدام به قرنطينه ی زندان قزلحصار منتقل کرده اند. خانواده ها گفتند: قرار بود فرزندان ما را روز شنبه اعدام کنند؛ اما شب قبل از اعدام، دستور توقف حکم اعدام را به زندان ابلاغ کردند و برغم توقف حکم، تا کنون فرزندانمان را چند بار پای چوبه ی دار برده اند.

خانواده ها بسيار نگران بودند که هنوز زندانيان با لباس اعدام در قرنطينه هستند و در اعتصاب غذا به سر می برند. آنان می گفتند:ما از آقايان می پرسيم مگر اتهام عزيزانمان چه بوده است که آنان را به اعدام محکوم کرده ايد؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


خانواده ها می گفتند در تاريخ ۲۷/۳/۸۸ و بعد از وقوع رخدادهای پس از برگزاری انتخابات در تهران، ما ازهمه چيز بی خبر بوديم که وزارت اطلاعات فرزندانمان را در منزل هايشان بازداشت کرد. ما يک سال از آنها بی خبر بوديم. نه ملاقات می دادند و نه حتی تماس تلفنی داشتيم. بعد از يک سال آنها را ۱۵ دقيقه ملاقات کرديم؛ و آنها اصلا قابل شناسايی نبودند. جمشيد که ۱۲۰ کيلو وزن داشت مچاله شده بود و ۴۰ کيلو بيشتر ازوزنش نمانده بود. دندان يکی شکسته بود، پای ديگری آسيب ديده بود. آن يکی لکنت زبان شديد داشت؛ و حال آنکه قبل از بازداشت بچه ها سالم بودند. در همه ی اين مدت فرزندان ما را در سلول های انفرادی نگه داشته بودند. وضعيت جسمی بچه ها خيلی بد بود. بعد از آن ملاقات، خانواده ها دوباره بی خبر ماندند. فرزندان ما را ۶ ماه به سلول های انفرادی همدان برده بودند و بعد هم چند ماه نيز آنها را به سلول های انفرادی بند ۲۰۹ اوين بردند. بچه ها از شرايط بسيار سخت و شکنجه هايی که شده بودند آسيب های سختی خورده بودند. می گفتند به عنوان غذا به آنها نان خشک از زير در سلول می دادند. يکی از بچه ها در ملاقات به پدرش گفته بود آنقدر در سلول نگهم داشتند و آنقدر شکنجه شدم که حاضربودم حتی زلزله ی بم را هم گردن بگيرم. بچه ها بارها به خانواده ها اطلاع داده بودند که آنها را وادار کرده اند با چشم بند و پا بند برگه هايی را امضا کنند که حتی اين برگه ها را نديده بودند و از محتويات آنها کاملا بی اطلاع بودند؛ اما برای رها شدن از فشارها و شکنجه ها ناچار آنها را امضا کرده بودند. البته بازجو ها قول داده بودند که بعد از امضا ی اين برگه ها آزادشان کنند.

بالاخره پس از مدت های طولانی که در سلول های انفرادی به سر بردند، به دادگاه رفتند. رئيس دادگاه مقيسه بود و اجازه نداده بود که وکيل وارد پرونده شود. يکی از وکلای شناخته شده که کرد هم هست برای گذاشتن وکالتنامه و مطالعه ی پرونده به دادگاه رفته بود؛ اما قاضی مقيسه مانع حضورش شده بود. قاضی مقيسه ۱۰ زندانی کرد را تنها در ۱۰ دقيقه محاکمه کرده، و ۱۰ حکم اعدام برايشان صادر کرده بود. زندانيان بی پناه تلاش کرده بودند لااقل خودشان چند کلامی از خود دفاع کنند که مقيسه اجازه صحبت کردن به آنها نداده بود و با توهين آنها را وادار به سکوت کرده بود.

بچه ها را به رجايی شهر منتقل کردند. بعد از مدتی آنها را به قزلحصار آوردند و بچه ها ۴۷ روز اعتصاب غذا کردند. دوباره آنها را به رجايی شهر بردند و آلان هم برای اجرای حکم به قزلحصار آورده اند.

در ميان متحصنان کودکان ۲ و ۳ و ۶ ساله حضور داشتنند که از خانواده های محکومان به اعدام بودند و تحمل گرما و شرايط سخت محيط برايشان بسيار ناممکن و خطرناک بود. خانواده ها می گفتند ديروز ۲ اتوبوس از کردستان آمدند که خانواده های محکومان به اعدام ديگر را آورده بودند؛ اما ماموران امنيتی آمدند و گفتند: اگر برنگرديد به جای ۴ نفر ۳۲ نفر را با هم اعدام می کنيم و خانواده ها رفتند.

مادر جمشيد انگشتر و ساعت پسر جوانش را در دست داشت و می گفت: در آخرين ملاقاتی که برای خداحافظی به ما دادند پسرم گفت: مادر جان اينها را از پسر بی گناهت به يادگار نگه دار. مادر هديه های پسرش را بوييد و بوسيد و به زبان کردی با خدا مناجات، و از او طلب کمک کرد. فرزندان اين مادر در زمان بازداشت ۲۲ ساله و از کارگران زحمتکش کرد بودند که با دستمزد کارگری ۲ خواهر و پدر و مادر پيرشان را سرپرستی می کردند.

پدرها می گويند فرزندان ما مسلح نبودند و هيچ وقت سراغ اين کارها نمی رفتند. ابتدا که بازداشت شدند اتهاماتشان مشخص نبود. بعد آقايان گفتند امام جمعه را ترور کرده اند؛ وحال آنکه در زمان ترور امام جمعه بچه ها در سلول های اطلاعات بودند و خودشان بهتر از هر کسی می دانند که بچه ها بی گناهند. حالا هم می گويند آنها محارب اند.

کنشگران کارزارلگام تا ظهر آن روزدر کنار خانواده ها نشستند و به درد دل های پدران و مادران و همسران محکومان به اعدام گوش دادند. گاه با آنها همدردی و گاه پوزش خواهی کردند؛ و از خدای متعال برايشان صبر و ايستادگی، و برای عزيزان پای چوبه دارشان رهايی و نجات آرزو کردند.

کنشگران لگام و همه ی خانواده های زندانيان سياسی محکوم به اعدام از مسئولان می پرسند که آيا اصلاحيه ی قانون مجازات اسلامی، مصوب سال ۹۲، تنها برای نمايش رسانه ای، يا به هدف اصلاح نظام قضايی کشور در گفتار و کردار تدوين شده و به تصويب رسيده است؟ ما می دانيم بر پايه ی اين اصلاحيه که بواقع گامی هرچند کوتاه به پيش در راستای بهسازی عدالت قضايی است، بسياری از کسانی که پس از تصويب اين اصلاحيه اعدام يا محکوم به اعدام شدند می توانستنه اند از اجرای مجازات اعدام مصون بمانند. ازجمله اصلاحات اين قانون می توان از مفهوم محارب ياد کرد که بر پايه ی آن کسانی را که به دليل به همراه داشتن سلاح و تهديد و ارعاب با آن دستگير نشوند نمی توان محارب به حساب آورد.

ما به اميد فرا رسيدن روزی هستيم که عدالت اجتماعی، از جمله در زمينه ی قضايی، در کشورمان استقرار و تحقق يابد و تا آنجا که در توان داريم در راه تامين اين هدف انسانی خواهيم کوشيد.

کنشگران کارزار لگام
تيرماه ۱۳۹۳

صفحه کارزار لگام:
https://www.facebook.com/karzar.legam


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016