گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
18 مرداد» اوباما: بدون فشار داخلی، بعید است نتانیاهو سازش کند16 مرداد» اسراییل با تمدید آتش بس موافقت کرد
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! اسرائيل خواهان صلح نيست، هاآرتز، برگردان از محسن یلفانیامتناع اسرائيل در پذيرفتن صلح در بدویترين اعتقادات آن جای دارد. در آنجا، در عميقترين لايهها، اين مفهوم نهفته است که اين سرزمين تنها برای يهوديان در نظر گرفته شده است
نوشتۀ گيدئون لِوی (Gideon Levy )، مفسر و روزنامهنگار «هاآرتز» اسرائيل خواهان صلح نيست. هيچ وقت اين چنين آرزو نداشتهام که ثابت شود آنچه در اينجا مینويسم، اشتباه باشد. امّا قرائن و شواهد روی هم تلنبار میشوند. در واقع، میتوان گفت که اسرائيل هيچ وقت خواهان صلح نبوده است؛ منظور يک صلح عادلانه است، صلح بر اساس سازشی عادلانه برای هر دو طرف. درست است که در زبان عبری سلام معمول بين مردمان همان «شالوم» (صلح) است – شالوم هنگامی که همديگر را میبينند و شالوم به هنگامی که همديگر را ترک میکنند. تقريباً همۀ اسرائيلیها دم به ساعت تکرار میکنند که خواهان صلحاند، و البته که چنين است. امّا منظور آنها چنان صلحی نيست که با عدالت همراه باشد، که بی آن، نه صلحی هست و نه خواهد بود. اسرائيلیها خواهان صلحاند، نه عدالت؛ آنها خواهان صلحی که بر ارزشهای جهانشمول مبتنی باشد، نيستند. بدين ترتيب، حاصل چنين ترجيعبندی است «صلح، صلح، در حالی که صلحی در کار نيست.» و قضيه به همين جا ختم نمیشود : در سالهای اخير اسرائيل حتّی از آرزوی برقراری صلح هم فاصله گرفته و يک سره از آن نااميد شده است. صلح از دستور کار اسرائيل محو شده و جای خود را يا به اضطرابهای جمعی داده است که منظماً به جامعه تزريق میشوند، و يا به امور شخصی و خصوصی که بر هر چيز ديگر اولويت دارند. به نظر میرسد که آن اسرائيلیای که در آرزوی صلح بود يک دهه پيش در گذشت. يعنی در پی شکست ديدار سران در کمپ ديويد در سال ۲۰۰۰، همراه با جاانداختن دروغِ فقدان طرف مذاکرۀ فلسطينی، و البته، با از سر گذراندن دوران خونآلود انتفاضۀ دوّم. امّا حقيقت اين است که حتّی پيش از آن هم، اسرائيل هيچ وقت واقعاً خواهان صلح نبوده است. اسرائيل هيچ وقت، حتّی برای يک لحظه، با فلسطينیها به عنوان انسانهائی با حقوق برابر رفتار نکرده است. اسرائيل هرگز نسبت به مصيبت فلسطينیها به عنوان يک مصيبت انسانی و ملّیِ تفاهمی نشان نداده است. امّا شهرکها تنها يک محک برای دريافت نیّات اسرائيل به شمار میروند. امتناع اسرائيل ريشههای بسيار عميقتری دارد و در «دی-ان-اِی»اش، در دستگاه گردش خونش، در دليل وجودیاش، و در بدویترين اعتقاداتش جای دارد. در آنجاست که، در عميقترين لايهها، اين مفهوم نهفته است که اين سرزمين تنها برای يهوديان در نظر گرفته شده است. در آنجاست که، در عميقترين سطح، پيام «اَم اشگولا» (am sgula) - «قوم ارزشمند خدا» - و «خدا ما را برگزيد»، جای گرفته است. در عمل، اين پيام به اين صورت معنی شده که، در اين سرزمين يهوديان مجازند به انجام هر کاری که برای ديگران ممنوع است، دست بزنند. نقطۀ عزيمت اين است و از اين نقطه راهی به سوی صلح عادلانه نيست. آنجا که نام بازی سلب هويت انسانی از فلسطينیهاست، آنجا که سياست شيطانی جلوه دادن فلسطينیها هر روز و هر روز به مردم حقنه میشود، راهی برای نيل به صلح عادلانه موجود نيست. کسانی که متقاعد شدهاند که هر فلسطينی آدم مظنونی است و هر فلسطينی میخواهد «يهودیها را به دريا بريزد»، هرگز با فلسطينیها صلح نخواهند کرد. بيشتر اسرائيلیها متقاعد شدهاند که اين دو نظر حقيقت دارند. در نتيجه، تنها تماس ميان دو ملّت به برخورد اشغالگر، که مسلّح و خشن است، با اشغالشده، که سرخورده و آمادۀ روآوردن به خشونت است، محدود شده. مدتها از روزگاری که فلسطينیها برای کار به اسرائيل میآمدند و اسرائيلیها در فلسطين مغازهداری میکردند، گذشته است. مدتهاست که دورانی که اين دو ملّت چند دههای را در سرزمينی مشترک سر کردند و با هم روابطی نيمه عادی داشتند و اين روابط از حداقل عدالت برخوردار بود، سپری شده است. در چنين اوضاع و احوالی، تحريک کردن و به خشم آوردن اين دو ملّت عليه يکديگر، همچنانکه تشديد ترس و انباشتن کينههای جديد بر روی آنچه از پيش موجود بوده، بسيار آسان است. و همين، خود دستورالعمل مطمئنی برای امتناع از صلح است. بر اين همه، سرکوب، پنهانکاری و تيره و تار کردن فضا را نيز بيافزائيد تا توضيح ديگری برای سياست امتناع اسرائيل بيابيد : تا زمانی که زندگی در اسرائيل بر وفق مراد است، آرامش برقرار است و واقعيت مخفی نگاه داشته میشود، چرا بايد کسی برای استقرار صلح خود را به دردسر بياندازد؟ تنها راه برای اين که غزّۀ محاصره شده، وجود خود را به خاطر مردم بياورد، اين است که چند تا موشک شليک کند؛ و ساحل غربی تنها وقتی در دستور روز قرار میگيرد که، مثل روزهای اخير، در آنجا خونی ريخته شود. به همين ترتيب، به موضع جامعۀ بينالمللی فقط وقتی توجه میشود که میکوشد تحريم يا مجازاتی عليه اسرائيل اعمال کند، که در اين صورت بلافاصله مبارزهای عليه آن آغاز میشود که محتوای اصلیاش را مظلومنمائی همراه با اتهامات تاريخی تند و تيز - و گاهی گستاخانه و بیربط – تشکيل میدهد. ترجمۀ محسن يلفانی ــــــــــــــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|