گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نقش ايدئولوژی در تخريب هويت انسانی (بخش دوم و پایانی)، اکبر معارفیدر طول قرن اول اسلامی (اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم ميلادی)، حکام و نخبگان عرب، که وارث امپراطوری وسيعی شده بودند با مشکل مديريت روبرو شدند. آنها برای اداره اين جوامع، نشر و تثبيت قوانين و هنجارهای اجتماعی را که با هويت عرب و اسلام رنگ گرفته بود ضروری ديدند. منبع اصلی آنها در تدوين هنجارها، سنت عرب، قرآن، رفتار و اعمال محمدبن عبدالله و خلفای راشدين بود. اين منابع بسيار محدود بودند و برای توليد و تنظيم قوانين پيچيدهمورد احتياج يک امپراطوری بزرگ کفايت نميکردند. آنها دريافته بودند که در جوامع تازه مسلمان، نشر و تثبيت قوانين و هنجارهايی که منشاء الهی دارند آسانتر از آنهايی است که ريشه در سنت عرب دارند. لذا بيش از پيش توجه خود را مبذول تدوين قوانينی کردند که ريشه الهی داشتند. به علت کمی و قلت قوانين در قران سعی نمودند که داستانهای قابل اعتمادی را که از زندگی محمدبن عبدالله نقل شده بود جمع آوری کنند تا قوانين فقهی را بر پايه اعمال پيامبر که دريافت کننده وحی بود استوار کنند. تا زمان پيدايش مکتب حنفی که اولين مکتب فقهی جهان اسلام بود، حدود ۱۰۶۷ حديث جمعآوری شده بود (۲۳). ابوحنيفه (۱۵۰ – ۸۰ هق /۷۶۷ - ۶۹۹ م) که نسبت به اعتبار اين احاديث ترديد داشت سفری به مناطق مختلف آغاز کرد تا از طريق مصاحبه با هشت تن از صحابهای که هنوز زنده بودند اعتبار اين احاديث را مورد سنجش قرار بدهد (۲۴). او پس از مصاحبهها و تحقيقات خود نتيجه گرفت که در ميان احاديث تدوين شده فقط ۱۷ حديث دارای اعتبارند و باقی غلط و يا فاقد اعتبار کافی هستند (۲۵). از آنجا که قرآن دارای قوانين معدودی بود و احاديث مورد اعتماد هم قليل بودند ابوحنيفه برای تدوين قانون (فقه) شيوه جديدی اتخاذ کرد که با مخالفت بسياری از مجتهدين مواجه شد. ابوحنيفه نتيجه گرفت که بايد اصل ديگری به هنگام تدوين قانون در نظر گرفته شود که او آنرا "استحسان" (به مفهوم گسترش نيکی) نام نهاد. اين اصل جديد بر خِرَد و عواطف انسانی استوار شده بود. حتی گزارش شده است که وقتی شنيد همسايه کفشدوزش به علت مستی شبانه و خواندن آواز با صدای بلند در اثر شکايت همسايه ها به زندان افتاده با اسب به پادگان پليس رفت و بدون آنکه از اسب پياده شود از رئيس پليس خواست که همسايه اش را آزاد کند. رئيس پليس هم به احترام ابوحنيفه که مجتهد شهر بود، همسايه مست را آزاد کرد (۲۶). امروز چنين تسامهی از يک مجتهد به دور از انتظار به نظر می رسد. ولی اصل استحسان که ابوحنيفه وارد فقه کرده بود تسامهی اينگونه را در برخی مواقع حتی بر خلاف دستورات قرآن ضروری مينمود. قبل از انتقال مبانی فقه از منشائی آسمانی به منشائی زمينی توسط ابوحنيفه، گفتمان بنياديتری در ميان متفکرين اسلامی در باره ذات قرآن در گرفته بود. اهميت اين گفتمان در اين بود که برای تدوين قوانين و هنجارهای اجتماعی تا چه ميزان ميشود بر قرآن تکيه کرد. اين گفتمان پيرامون مبحث "قدم يا حدوث" قرآن دور ميزد. اولين کسی که طرز تفکر ارتدکس در مورد قرآن را به زير سئوال کشيد "جعد بن درهم" بود (مقتول ۱۲۴هق/۷۴۲ م). علمای اهل سنت مدعی بودند که قرآن کلام خدا است. خدا چون بسيط است کلامش و خود او يکی هستند. لذا قبل از پيدايش هستی، قرآن که کلام خدا است وجود ميداشته يعنی قرآن قديم است. به همين دليل احکام قرآن در طول حيات بشر، در همه دورانها به همه انسانها اطلاق پيدا ميکند. جعد بن درهم اعلام کرد که اين نوع نگرش به قرآن باطل است. او اعلام کرد که قرآن حادث است. به اين معنی که قرآن قبل از پيدايش هستی وجود نداشته و فقط برای محمد بن عبدالله نازل شده است. لذا احکام قرآن فقط به اعراب زمان پيامبر قابل اطلاق هستند و اعتباری در دورانهای ديگر يا مردمی ديگر ندارند. چنين نگرشی به قرآن آنرا از منبع قانون به منبع الهام بخش اخلاقيات تنزل ميداد و از تقدس قرآن ميکاست. کاهش تقدس قرآن به معنی کاهش موقعيت اجتماعی علما و روحانيونی بود که خود را شارح قرآن و سخنگوی آن ميدانستند. به همين دليل جعد بن درهم را در سال ۱۲۴ هجری (۷۴۲م) در کوفه به دستور خليفه اعدام کردند (۲۹). چهارسال بعد نيز شاگرد و پرچمدار نهضت فکری او به نام "جهم ابن صفوان" را به دستور خليفه در شهر ترمذ در خراسان بزرگ اعدام کردند. پس از سقوط حکومت امويان در سال ۱۳۲ هجری قمری (۷۵۰م) و شروع حکومت عباسيان، مرکزثقل سياسی حکومت از سرزمينهای سوريه به سرزمينهای ايرانیِ جنوب عراق کنونی و بغداد منتقل شد (۳۰). گفتمان در مورد ذات قرآن با قتل "جعد ابن درهم" و "جهم ابن صفوان" به پايان نرسيد. نهضت معتزله که قبل از جعد ابن درهم توسط "واصل ابن عطا" شکل گرفته بود نه تنها پرچمدار گفتمان "قدم يا حدوث" قرآن شد بلکه با شدت بيشتری آنرا دنبال کرد. در زمان عباسيان نه تنها ارتش عظيمی از روشنفکران و متفکرين از نهضت فکری معتزله حمايت ميکردند بلکه برخی از خلفا چون مامون و جانشينش معتصم (خلفای ۷ و ۸ عباسی) با شدت زياد مخالفين را سرکوب ميکردند، بطوريکه خليفه معتصم، "احمد ابن حنبل" بنيانگذار سومين مکتب اهل سنت را به جرم داشتن اعتقاد به قدم قرآن به مدت ۲۸ ماه به زندان بيانداخت (۳۱). ولی متوکل خليفه دهم (۸۶۱ – ۸۴۷ م) به جانبداری از اهل حديث و مخالفت با معتزله پرداخت. از آن به بعد برخی از خلفا از معتزله طرفداری کردند و برخی ديگر تحت فشار اهل حديث به سرکوب آنها پرداختند. تا آنکه صلاحالدين ايوبی (۱۲۵۰–۱۱۷۱م) معتزله را بطور کلی سرکوب کرد. همچو قرآن که به معنی هفت توست و سپس ميگويد که از اين هفت لايه، پيامبر اسلام فقط لايه چهارم را ميتوانست درک کند. و علاوه بر آن اگر شما و عموها و خالههايتان صد سال هم به مطالعه آن بپردازيد بيش از يک سر مويی از آن را درک نخواهيد کرد: حرف قرآن را بدان که ظاهری است با اين شيوه برخورد، مولانا ضمن حفظ تقدس قرآن و دادن ارج و مقامی بسيار والا به آن، هشدار ميدهد که نه تنها ما نميتوانيم مفاهيم قرآن را درک کنيم بلکه خود پيامبر هم نتوانسته بيش از چهار لايه از آن متن هفت لايه را درک کند. بنابراين چگونه ميتوان از چنين متنی که توان فهمش را نداريم، برای تدوين و تنظيم روابط انسانی و اجتماعی خود استفاده کنيم. به همين جهت آنهايی را که از قرآن برای حمله به ديگران استفاده ميکردند اصحاب ضلال مينامد: که ز قرآن گر نبيند غير قال اين شيوه برخورد اشاعره، از يک طرف برای رد نگرش خردمندانه نسبت به قرآن تنظيم شده بود، و از طرف ديگر تلاشی بود برای قانع کردن متکلمين در نگرشی اخلاقی و غير ايدئولوژيک به قرآن. ولی رد نگرش خردمندانه بازار سالوس و ريا را رونق بخشيد و عارفان حقيقی خود نيز چون خردگرايان معتزله عموماً به حاشيه زندگی اجتماعی رانده شدند. در پنج يا شش قرن اول حاکميت اسلام گروه بزرگ و با نفوذی از متفکرين اسلامی نگرشی کاملاً متفاوت از آنچه امروز بر جوامع اسلامی حاکم است نسبت به اهميت عملی قرآن و اعتبار احاديث در تدوين قانون و هنجارهای اجتماعی داشتند. هرچند در اين نوشتار خطوط کلی تحولات فکری بسيار سادهتر از آنچه رخ داد ترسيم شده است ولی هسته اصلی اختلافات فکری بر مبنای شناخت عملی از قرآن و اعتبار احاديث دور ميزد. متکلمان با اختراع مبانی جعلی فقه، خود را سخنگوی اراده الهی قلمداد ميکردند. آنها ضوابطی منجمد و غير قابل تغيير را که از اين مبانی جعلی استخراج شده بود حاکم بر روابط انسانها قرار دادند که به شريعت معروف شد. در حاليکه خردگرايان سعی داشتند تا بر پايههای دانش و فلسفه آن دوران ضوابطی زمينی، انسانی، قابل تغيير و متحول را حاکم بر روابط اجتماعی کنند. تا زمانی که اين دو گفتمان در جوامع اسلامی در جريان بود، رشد و توليد استعدادهای علمی در همه زمينهها نيز جريان داشت. از زمانی که مبانی جعلی شريعت به تثبيت رسيدند، جوامع اسلامی توان توليد استعدادهای علمی را از دست دادند و به شورهزار علم و دانش تبديل شدند. نقش تشيع: در نزاعی که بين متکلمين و خردگرايان درگرفته بود، تشيع از خردگرايان طرفداری ميکرد. از آنجا که عليبن موسی الرضا امام هشتم شيعيان هم صدا با معتزله قرآن را حادث اعلام کرده بود به مقام وليعهدی مامون رسيد که بنيادگرايان معتقد به قدم قرآن را مورد تعقيب و آزار قرار داده بود. گزارش صفوان بن يحيی از ملاقاتش با امام هشتم گويای هم صدايی امام رضا با معتزله است (۳۵). ولی ديری نپائيد که با رسيدن متوکل به حکومت عباسيان، سرکوب معتزله و طرفداری از معتقدين قدم قرآن آغاز گرديد. در اين دوران علی نقی امام دهم شيعيان که مورد آزار خليفه قرار گرفته بود طی نامهای به پيروانش دستور صادر کرد که از وارد شدن در مشاجره قدم و حدوث قرآن پرهيز کنند (۳۶). اجتناب شيعيان از ورود به اين بحث بنيادیِ جهان فکری اسلام باعث شد که بسياری چون آيتالله خوئی نتيجه بگيرند بحث حدوث يا قدم قرآن متأثر از ورود فلسفه يونان به فرهنگ اسلامی بود (۳۷). اينگونه نگرش باعث شد که در جهان شيعه هم، دين به يک ايدئولوژی مستحيل شود. تا اينجا با توضيحات مختصری که ارائه شد، سعی کرديم شواهدی بر اين مدعا ارائه دهيم که استحاله دين به يک ايدئولوژی و سپس پذيرش تدريجی اجتماعی آن عامل اصلی توقف توليد استعدادهای خلاق در ايران و جوامع اسلامی بود. خوشبختانه در ايران با انقلاب مشروطه، اين فرايند جمود به عقب رانده شد، با تجددگرايی رضاخان و فرزندش محمد رضا شاه، و به حاشيه راندن ايدئولوژی دينی پيشرفتهای چشمگيری در انکشاف استعدادها و خلاقيتهای انسانی آغاز شد. در اين مقاله ما حدس ديگری نيز ارائه داديم که اشاعه ايدئولوژی دينی نه تنها موجب اضمحلال فرهنگ و اخلاق اجتماعی شد بلکه تغييرات بيولوژيکی اساسی در مغز مردمان جهان اسلام و خصوصاً ايران گذاشت. اگرچه اين مدعا فقط در حد يک حدس است ولی به لحاظ اهميت آن بايد مصلحت جويی را به کناری گذاشت و به طرح و بررسی آن پرداخت. فساد مالی و تخريب منابع طبيعی ايران در مقابل عقب گرد فرايند تکامل مغز انسانی بسيار ناچيز است و اگر ذره ای اعتبار در اين حدس وجود داشته باشد بايد با تلاش فراوان در جهت ترميم آن برآييم. همانطور که در قسمت آغازين اين مقاله اشاره شد، مغز انسان دارای ماجولهای متعددی است که هرکدام نقشی خاص دارد. قسمتی از مغز که در سمت چپ است مسئول تفکر استدلالی و کنترل تکلم است که مايکل گازانيا آنرا مترجم نام نهاده است. يکی از شواهد اضمحلال مغز يا تکامل معکوس آن، اضمحلال توان کلام در طول قرون است. برای بررسی اضمحلال تکلم از يک طرف می توانيم کميت شاعرانی که از قرن سوم هجری تا کنون در جامعه ايران توليد شده اند را بررسی کنيم و از طرف ديگر کيفيت اشعاری که آنها توليد کرده اند را مقايسه کنيم. ذيل نموداری از شاعران معروفی است که در ايران توليد شده اند. اين نمودار بر اساس تاريخ فوت اين شاعران منهای پنجاه سال توليد شده تا زمان نقريبی ظهور آنها را به دست بدهد. همانطور که در اين نمودار ديده می شود توليد شاعران در ايران تا حدود يک قرن بعد از حمله مغول بطور قوی ادامه داشت. از آن زمان توليد شاعران حدود دو تا سه قرن رو به افول گذاشت، حدود زمان ظهور شاه عباس اول که حکومت عرفی و نه دينی رواج داشت دوباره رو به تصاعد گذاشت، با روی کار آمدن شاه سلطان حسين و رواج حکومت دينی دوباره رو به افول گذاشته و حدود انقلاب مشروطه دوباره اوج گرفت. البته نوسان در توليد شاعران در جامعه ايران را می توان به وجود هرج و مرج سياسی، نبود قدرت مرکزی و بی نظمی اجتماعی مربوط کرد. ولی می دانيم هرج و مرج سياسی در هيچ يک از دوران با دوران حمله مغول و يک قرن متعاقب آن قابل مقايسه نيست. درحاليکه نمودار توليد شاعران نشان می دهد که تا حدود يک قرن پس از حمله مغولها به ايران توليد شاعران به رغم شرايط بسيار بد ادامه داشت. حتی اگر بپذيريم که شرايط سياسی در ايران عامل اصلی افول توليد شاعران بود، کيفيت شاعرانی که در ايران توليد شدند را می توانيم به مثابه عاملی ديگر بررسی کنيم. ذيل نام و تاريخ فوت شاعرانی است که نمودار بالا بر اساس آن تهيه شده است. همانطور که از اين فهرست به خوبی ديده می شود اغلب مفاخر ادبی ايران به دوران قبل از حافظ مربوط می شوند. امروز اشعار رودکی، فردوسی، بابا طاهر، فرخی سيستانی، منوچهری، ابوسعيد ابوالخير، اسدی توسی، ناصر خسرو، خيام، سنايی، نظامی، عطار، مولوی، سعدی، شبستری، عبيد زاکانی، حافظ چنان جايگاهی در فرهنگ و ادب ايران دارند که هيچ کدام از شاعرانی که پس از حافظ ظهور کردند موفق به کسب مقام ادبی برابر نشدند. رودکی(ٔ۳۲٠)، کسايی مروزی(۳٨٣)، فردوسی توسی (۳۹۷)، باباطاهر عريان(٤١١)، فرخی سيستانی(۴١٧)، منوچهری(۴٢٠)، ابوسعيد ابوالخير(۴٢٧)، فخرالدين اسعد گرگانی(۴٣٣)، اسدی توسی(۴٥٢)، هجويری(٤٥٦) ناصرخسرو قباديانی بلخی(۴٦٧)، مسعود بن سعد بن سلمان(۵٠٠)، عُمَر خَیّام(۵۱۰)، سنايی غزنوی(٥٢٩)، عبدالواسع جبلی(۵٣٩)، انوری ابيوردی(٥٥٨)، مهستی گنجوی(۵٦٠)، نصرالله بن محمد بن عبدالحميد منشی(۵٦٦)، خاقانی(۵٧٨)، نظامی گنجوی(٥٨٥)، عطار(۶٠٠)، بابا افضل کاشانی (٦٤٨)، جلالالدين محمد بلخی- مولوی(۶٥۲)، شيخ فخرالّدين ابراهيم بن بزرگمهر متخلص به عراقی(٦٦۸)، سعدی شيرازی(۶۷۱)، اميرخسرو دهلوی(۷٠٤)، اوحدی مراغهای(۷١٦)، شيخ محمود شبستری(٧١٨)، سيف فرغانی(٧٢٧)، خواجوی کرمانی(۷٣٠)، عبيد زاکانی(۷٤٩)، سلمان ساوجی(٧٥٥)، حافظ(٧٦٩)، شاه نعمتالله ولی(۸٠٨)، عبدالرحمن جامی(٨٧١)، هلالی جغتايی (۹٠٩)، محتشم کاشانی(۹٦٧)، عرفی شيرازی (۹٧٠)، وحشی بافقی (٩٧٠)، شيخ بهايی (۱۰٠۰)، رضيالدين آرتيمانی(۱۰٠۷)، صائب تبريزی (۱۰٤۸)، فيض کاشانی (۱۰٥٨)، بيدل دهلوی (١١٠٠)، بيگم دختر هاتف، متخلص به رَشحه (۱۱۹٥)، قاآنی (۱۲٣٣)، فروغی بسطامی (۱۲٣٧)، شاطر عباس صبوحی (١٣١٥)، اقبال لاهوری (۱۳۱۷)، پروين اعتصامی (١٣٢٠)، ملکالشعرای بهار(١٣٣٠)،رهی معيری (١٣٤٧)، خليلالله خليلی (١٣٦٦)، سيد محمدحسين بهجت تبريزی متخلص به شهريار (۱۳۶۷)، هرچند اين بررسی دارای نواقص زيادی است ولی حدس اضمحلال کلام که نتيجه اضمحلال ذهن و تکامل معکوس مغز است را تقويت می کند. ما در اينجا اين موضوع را نه به دليل داشتن دلايل قاطع بلکه به دليل اهميت آن در آينده ايران مطرح کرده ايم. اگر ذره ای حقيقت در نقش تفکر ايدئولوژيک دينی در اضمحلال ذهن وجود داشته باشد بايد آنرا از خشک شدن درياچه رضائيه جدی تر بگيريم. در اينجا بايد به پرسش و پاسخ من و دوست دينمدارم و اولين مبحث علمی بازگرديم که در قسمت اول اين مقاله مطرح شد. او با لحنی تحقير آميز از رقص و شادی چند جوان و ويدوی شادی آنها صحبت کرده بود و کاملاً روشن بود که او هم چون من چهل سال پيش اينگونه رفتار را لهو و لعب و قابل سرزنش می ديد. همانطور که در بحث نورانهای آينه ای اشاره شد، بيولوژی انسانی ما چنان شکل گرفته که ما را بی اختيار از ناراحتی ديگران ناراحت و از خوشی ديگران خوشحال می کند. وقتی کسی را می بينيم که خون از سرو رويش سرازير است بی اختيار دچار اضطراب می شويم، وقتی کسی خميازه می کشد ما هم بی اختيار خميازه می کشيم وقتی کسی می خندد ما هم بی اختيار خنده مان می گيرد. احساس هم حسی با هم نوع يکی از مواهبی است که در طول صدها هزار سال تکامل در ما شکل گرفته است. ولی باورهای ايدئولوژيک دارای اين توان هستند که اين عواطف انسانی را مسدود کنند. باورهای ايدئولوژيک تنها به باورهای دينی محدود نمی شوند بلکه طيف وسيعی از باورهای ايدئولوژيک ظاهراً ترقی خواهانه را هم شامل می شوند. ولی نتيجه همگی آنها تضعيف عواطف انسانی ما است. در دوران جوانی چندين بار زمين خوردن و گريه متعاقب کودکانی را ديده بودم که احساس ترحم شديد را در من باعث شده بود ولی با تعجب و تاثر شاهد بودم که مادر يا پدر با خشونت هر چه تمام تر با زدن توسری به کودک گريان او را به علت دويدن و شيطنت تنبيه کرده بود. آيا اين نشان دهنده ضعف قوای مغزی در اثر جو حاکم ايدئولوژيک نبود؟ ـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|