یکشنبه 29 تیر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

کهريزک اگر آخر دنيا نام گرفت، ولی آن ور دنيا نيست! دل نوشته يکی از مادران پارک لاله ايران از سر درد

ديروز، مراسم برپا داشت پنجمين سالگرد سه جوانی بود که در کهريزک کشته شدند و بعد از پنج سال هنوز پرونده شان در دادگاه ها دست به دست می چرخد. عاملين معرفی شدند، ولی از آمرين نامی برده نشد.
امروز با چند نفر، برای شرکت در مراسم رفتيم. جلوی درب مسجد پسر آقای کامرانی برادر محمد و چند جوان ديگر برای خوشامد گويی و تشکر از شرکت کنندگان ايستاده بودند.

جلوی شبستان مسجد هم سه پدر، آقای کامرانی و جوای فر و روح الامينی برای خوش آمد گويی قسمت آقايان ايستاده بودند. آقای جوادی فر و کامرانی به رسم آشنايی، با ديدن ما سر تکان دادند و ما وارد قسمت خانم ها شديم، ولی مسجد تقريبا خالی بود. شايد حدود ۵۰ نفر از دو خانواده کامرانی و روح الامينی، مادرها و خواهرها و چند نفر از فاميل و تعدادی از مادران و چند نفر از مدافعان حقوق بشر و چند زندانی آزاد شده، مجموع افرادی بودند که حضور داشتند. طبق معمول اين گونه مراسم ها، يک روحانی بالای منبر يا پشت تريبون سخنرانی می کند و بقيه پای منبر ايشان می نشينند. شايد تعداد اندکی به حرف های او گوش می دادند زيرا وقايع عاشورا را برای چند ميليون بار شنيده بودند و اکثر حاضرين به اين کار معترض بودند، شايد خيلی ها آمده بودند تا از کهريزک و آن چه در آن چند روز بر اين چند جوان گذشته بود را بشنوند، ولی رنگ و بوی مراسم خبری از کهريزک و شهامت امير و محمد و محسن نمی داد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


دوستی می گفت: "آخوندی که قبل از اين آقا سخنرانی می کرد، به جای محکوم کردن عاملين و آمرين اين وقايع، لب يه تاييد و تکريم حکومت و حکومتيان گشوده بود، تعدادی از آقايان و شايد مردان دلير و جان به در برده کهريزک اعتراض کردند و در قسمت خانم ها هم تعدادی از مادران و زنان آزادی خواه معترض اله اکبر گويان، صدای اعتراض خود را به قسمت مردان رساندند که آقای روح الامينی، پدر محسن گفت، اگر می خواهيد مجلس ما را به هم بزنيد، تشريف ببريد بيرون و به اعتراض تعدادی بلند شدند و به بيرون از مسجد رفتند. بيرون مسجد هم پر از نيروهای امنيتی بود که دوربين به دست از همه عکس و فيلم می گرفتند. مردان معترض در بيرون مسجد ايستاده بودند، ولی تعدادی ازخانم ها به رسم احترام مادر دو خانواده، تسليت گفتند و از مسجد بيرون و به داخل پارک رفتند."

آقای روحانی که بر بالای منبر می روی و به قول خودتان در جايگاه پيامبر می نشينی و سخنرانی می کنی، تويی که گفتی وقتی خبر کشته شدن محسن را شنيدم، دلم را گذاشتم جای آقای روح الامينی و فکر کردم اگر به جای محسن فرزند من کشته می شد، واقعا چکار می کردم. آيا همانند آقای روح الامينی به خاطر پست و مقام داغ فرزند را تحمل می کردی و دم بر نمی آوردی؟ و حتی به آن هايی که به خاطر کشته شدن فرزندت به آمرين و عاملين اين جنايت اعتراض می کردند در مقام اعتراض و توهين بر می آمدی و آن ها را از مجلس بيرون می کردی؟ يا هم پای اين مردان و زنان با شهامت، برای حقانيت راه فرزندت به دادخواهی بلند می شدی؟ اين را حداقل در خلوت از خودت سوال کن.

آقای روح الامينی، شما چگونه ای؟ آيا در خلوت خود به اين مردان و زنان آفرين می گويی يا در تنهايی خود هم آنها را مورد اعتراض و توبيخ قرار می دهی؟ آقای روح الامينی، تاريخ در مورد رفتار و کردار تک تک ما نظر خواهد داد. حداقل به خاطر خون فرزندت، می توانی سکوت کنی، مجيز گفتن تا به کی؟؟؟

آقای روحانی که بر بالای منبر تکيه زدی و آن قدر از وقايع کربلا داد سخن دادی و همه تلاشت اين بود که دل ها را از کهريزک دور کنی و به کربلا ببری، کاش کمی از جهنم سوزان کهريزک می گفتی، از سه يا چهار يا به روايتی ۵ جوانی که در آن جا کشته شدند، از لب های تشنه شان، از بدن شرحه شرحه شده شان، ازلباس های پاره شان و از جراحتی که به عفونت نشست. از عفونت تن های خسته شان که وقتی به اوين وارد شدند، همه از بوی عفونت تن آن ها فرار می کردند. کاش کمی هم از اين ها می گفتی، کاش يک جمله می گفتی که در کربلا، در محلی که جنگ خونين راه افتاد، نهر آب بود، ولی در کهريزک قطره ای آب نبود. در کربلا خيمه های دو طرف برپا بود، ولی در کهريزک جای خواب نبود، حتی جای نشستن نبود، کاش از گدشت و فداکاری آن ها می گفتی، اين که چگونه در آن شرايط سخت هوای همديگر را داشتند. می گفتی امير با وجود تن زخمی و تب دارش جای خود را به بغل دستی اش داد تا هم رزمش که چندين ساعت سر تب دار امير را روی زانوان خود گذاشته بود استراحت کند و خود با تن تب دار و مجروح سرپا ايستاد. کاش می گفتی که محسن با تن مجروح و استخوان های شکسته فرياد می زد به خاطر راهمان و آرمان مان مقاومت کنيم، کاش می گفتی که محمد را با کليه ورم کرده و با آنکه بيهوش شده بود به تخت بيمارستان زنجير کرده بودند. آن وقت صدای گريه های از سوز دل را می شنيدی و شايد راحت تر می توانستی کهريزک را به کربلا پيوند بزنی.

اقايان روحانی و مبلغان دينی که پس از انقلاب خود را مردان مبارز و آزادی خواه نام نهاديد، بدانيد که اگر کهريزک آخر دنيا لقب گرفت، ولی آن ور دنيا نيست!

حتی اگر از بُعد جغرافيايی هم نگاه کنيد، برای رفتن به کربلا بايد از کهريزک گذشت و بدانيد که تاريخ در مورد شما قضاوت خواهد کرد و حکم خواهد داد.

يکی از مادران پارک لاله ايران
۲۷ تير ۱۳۹۳


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016