گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آقای اوباما؛ آیا شما قلبی در سینه دارید؟٬ مدس گیلبرت- ترجمه باران سوفینوشته زیر ترجمه نسبتا آزادی است از یک نامه1 که از قلب غزه توسط پروفسور مدس گیلبرت نوشته شده است. نامه به قدر کافی گویای شرایطی است که پرفسور گیلبرت از آن گزارش می دهد.
دوستان عزیزم قهرمانان اینجا در آمبولانس ها، همه جای غزه در بیمارستانها در یک شیفت ۱۲/۲۴، با صورتهای گرد آلود از فرط خستگی وکار زیاد غیر انسانی بی آنکه مزدی بابت کارشان طیّ ۴ ماه گذشته گرفته باشند در حال کارند. آنها مراقبت میکنند، به زخمی ها میرسند، و سعی میکنند این آشوب را درک کنند؛ این آشوب غیر قابل فهم گوشت و بدنها، آنها که میتوانند راه بروند، آنها که نمیتوانند، آنها که نفس میکشند، آنها که نفسشان بریده است، آنها که خون از جسمشان جاریست و آن انسانهایی که خونی برایشان نمانده است: انسانها!! احترام من به زخمیها بی پایان است. به مصمم بودنشان در میانهٔ رنج و عذاب و ناباوری. ارادت من به کارمندان و داوطلبان اینجا بی پایان است. نزدیکی من به فلسطینیها به من قوّت میدهد. اگر چه لحظاتی هست که میخواهم فریاد بکشم، کسی را سخت در آغوش بکشم، گریه کنم، پوست و موی گرم این کودک غرق در خون را لمس کنم، و در آغوش بگیرم و در برش بگیرم که برای همیشه در امان باشد. اما نمیتوانم، آنها هم نمیتوانند. چهرههای خاک الود ..آه نه، نه حتا یک بار بیش: تلنبار دست و پای بریده و خونی. هنوز دریاچهای از خون در یکی از طبقات بیمارستان مانده است. کوه بانداژهای سوخته و خونی که باید کناری برداشته شوند، آه...آنها همه جا هستند: نظافت کارها و خاک اندازها تند و سریع در حال کارند: پاره ای خون الود، موها، لباسهای به جای مانده از جسدها و رها شده٬ در جائی باید به کناری جمع شوند و همه چیز دوباره باید آماده شود؛ همه چیز دوباره تکرار شود، دوباره و دوباره. طیّ ۲۴ ساعت گذشته بیش از ۱۰۰ نفر به بیمارستان شفا آورده شده اند. این برای یک بیمارستان وسیع مجهز با کادر آماده و آزموده هم زیاد است، چه برسد به اینجا که هیچ چیز، تقریبا هیچچیز در دسترس نیست: نه برق، نه آب، نه دارو، نه حتا میز. ابزار کار، مانیتورها، همه چنان فرسوده و زنگ زده که گویا همین دیروز از موزه بیمارستانها برداشته شده اند. این قهرمانها اما شکایت نمیکنند. آنها همچون قهرمانها با همین ها کار را پیش میبرند: پیشانی بالا، ثابت قدم و مصمم. زمانی که این کلمات را برای شما مینویسم، در بسترم تنها هستم و سیل اشکهایم جاریست، اشکهای گرم و بی فایدهام که از درد و غم جاریست، از خشم، و از ترس. : به خود میگویم: محال است، این اتفاقها محال است که بیفتد. آقای اوباما، آیا شما قلبی در سینه دارید؟ من از شما میخواهم که یک شب را، فقط یک شب را در این بیمارستان با ما بگذرانید. ظاهرتان را تغییر بدهید. من بی تردید مطمئن هستم این تاریخ را تغیر خواهد داد. کسی که قلبی و قدرتی دارد محال است از اینجا خارج شود مگر مصمم شود به سلّاخی مردم فلسطین پایان دهد. مدس گیلبرت Copyright: gooya.com 2016
|