گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
24 مرداد» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت27 تیر» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا تجزيه آفرينان و آيندهء ايران
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! جمعه گردی های اسماعيل نوری علا تجزيه آفريننان خطرناک ترندعلاقمندان واقعی حفظ تماميت ارضی کشور و يکپارچگی ملی ايرانيان می دانند که، در فردای فروپاشی حکومت اسلامی، شعار دهندگان ظاهرالصلاحی که به ارائهء تعاريف معوجی برای کوشش های آنان می پردازند قادر به ادارهء کشور و رفع مظالم از ايرانيان نخواهند بود و، بخاطر کارکرد کنونی شان در امر «تجزيه آفرينی»، صرفاً ميدان را برای «تجزيه طلبان مصصم» که احتمالاً در آن زمان مردمان ستم کشيده را با خود همراه کرده اند، آماده خواهند کرد.[email protected] دو شکل تجزيه طلبی بديهی است که در کشوری به رنگارنگی ايران «تجزيه طلبی» يک فکر و يک عقيده است که نمی توان با انکار وجود آن و يا سرکوب صاحبان اش آن را از بين برد. حتی می توان گفت که به استناد مفاد اعلاميهء جهانگير حقوق بشر کسی را نمی توان صرفاً بخاطر داشتن عقيده به تجزيه طلبی مجازات کرد. اما اين آزادی، که در مقولهء آزادی بيان و حتی تبليغ عقيده می گنجد، نافی حق ديگران برای تبليغ عليه تجزیه طلبی و رفع مبانی رشد آن نيست و هرکس که به يکپارچگی ملی و تماميت ارضی کشور خود تعلق خاطر دارد می تواند فکر را با فکر پاسخ گفته و گره را با سرانگشت تدبير بگشايد؛ بخصوص که «تجزطه طلبی» شکلی دوگانه دارد: تجزيه طلبان مصمم در اين ميان، تجزيه طلبان نوع نخست (يا «تجزيه طلبان مصمم») همواره می کوشند که حکومت متمرکز مقتدر سرکوبگر را متعلق به يک بخش معين از جامعه معرفی کرده و مظالم ناشی از آن حکومت را به اين بخش خاص اطلاق کنند. مثلاً، از بهم پيوستن فارسی زبانان پراکنده از خليج فارس تا خراسان و گيلان قومی جعل می کنند به نام «قوم فارس» که از مشروطيت بدين سو حکومت متمرکز را در قبضهء خود دارد و بر ديگر «اقوام» ظلم کرده و تبعيض روا می دارد. در اين مورد خيره سری اين تجزيه طلبان جاعل تا بدان حد است که وقتی نشان شان می دهی که حکومت مرکزی ملغمه ای از مردمان ساکن ايران بوده و در دست قوم خاصی نيست و، مثلاً اغلب روحانيون حکومتی کنونی ايران از آذربايجان می آيند و ترک زبان محسوب می شوند، بصورت حيرت آوری پاسخ می دهند که «آنها نيز فارس هستند چون در خدمت حکومت مرکزی فارس ها در آمده اند!» آرزوی اين تجزيه طلبان ادامهء حکومت اسلامی است چرا که اين حکومت مذهبی ـ ايدئولوژيک زايندهء اصلی همهء تبعيض های جاری در کشورمان محسوب می شود. همانگونه که برخی از شيعيان امامی اعتقاد دارند که ظلم بايد دنيا را آنچنان فرا گيرد که ظهور امام دوازدهم شان گريز ناپذير شود، اينان نيز معتقدند که بايد کاری کرد تا ظلم و تبعيض برخاسته از حکومت مرکزی نسبت به اقوام ساکن ايران آنقدر ادامه و شدت پيدا کند که همهء مردمان ناوابسته به حکومت خواهان جدائی و تجزيه شوند. نقش تجزيه آفرينان در اين معرکه، «تجزيه آفرينان»، آگاه و ناآگاه، نقش هيزم کش جهنم را بازی می کنند گاه برای «تجزيه طلبان مصمم» دلايل مردم فريب ايجاد می کنند، و گاه همهء راه های باقی ماندن در زير سقف ايران را به روی مردم تبعيض زدهء بلاکشيده می بندند. آنها ـ که به صورت های مختلف و با اهداف گوناگون بفعاليت مشغولند ـ اين کار را از چند طريق انجام می دهند که اهم آنها را در زير شرح می دهم: 1. آنها وجود نارضايتی های واقعاً موجود را منکر شده و دست به متهم کردن همهء مردم ناراضی به تجزيه طلبی می زنند تا از يکسو آنها را عصبانی کنند و از سوی ديگر آنها را به سوی راهنمائی های تجزيه طلبان مصمم بکشانند. 2. آنها مصراً دست به تجويز ايجاد حکومت مرکزی مقتدر، به معنی سرکوبگر و چکمه پوش، می زنند غافل از این که، اگر تحقق چنين حکومتی ممکن شود، با سرکوب اقوام ناراضی، آنها را ناراضی تر کرده می کنند و، اگر نشد، آنها را نسبت به هر نوع کوشش برای حل مسئله مردد می سازند. 3. آنها با اولويت دادن ارزش های فرهنگی عام (همچون مفهوم جذاب اما سخت مبهم «ايران گرائی») بر ارزش های فرهنگی خاص هر منطقه، و نيز تأکيد بر ضرورت استقرار مفهومی انتزاعی همچون «هويت ايرانی» که گوئی پديده ای جدا از هويت های گوناگون مردمان ايران است، تخم تفرقه را درميان ايرانيان می پاشند. 4. آنها بر ضرورت «يکسان سازی» و جذب فرهنگ های منطقه ای در يک فرهنگ عام و انتزاعی و، در نتيجه، بر امحاء تفاوت های قومی و زبانی و مذهبی تأکيد می کنند. 5. آنها مبارزهء دموکراسی خواهان با رژيم سرکوبگر را به زمان بعيدی موکول می کنند که در آن همهء ايرانيان توانسته باشند مکتب جديدی را که نافی خرده فرهنگ ها است پذيرفته و آن را همچون مذهب خود انتخاب کنند. 6. آنها بر تبديل «زبان اداری» به «زبان رسمی» و، آنگاه، کوشش در محو زبان های «غير رسمی» اصرار می ورزند. 7. آنها با سکولاريسمی که خواستار خروج مذاهب و ايدئولوژی ها از حکومت است مبارزه می کنند تا وسائل رفع ظلم از اقوام ايرانی فراهم نشود و در آينده نيز حکومت مقتدر مورد نظرشان بتواند ايدئولوژی ديگری (مثلاً بازگشت به زرتشتی گری) را پايهء کار خود قرار داده و به نام آن ديگرانديشان را سرکوب کند. 9. آنها با تعريف حکومت نامتمرکز همچون ساختار «حکومت فدرال استانی» مخالفت می کنند و، در عين بشارت دادن به بازگشت به ارزش های کهن، به کتمان اين واقعیت می پردازند که ايران بيش از 2500 سال به شيوهء فدرالی (با نام هائی چون نظام شاهنشاهی، ساتراپی، ملوک الطوايفی، خانخانی و ممالک محروسه و ساختار ايالتی ـ ولايتی) اداره شده و تنها با تشکيل حکومت پهلوی اين سيستم به مدت يک قرن برانداخته شده است. 10. آنها به همين دليل خواهان ادامهء نوع حکومت پهلوی هستند و در اين سلطنت طلبی بجای توجه به قدرت نوسازی شاهان پهلوی به قدرت سرکوبگری شان توجه دارند. آنها، حتی گاه در لوای پادشاهی خواهی، به دنبال سلطان چکمه پوشی هستند که حساب هر تنابنده ای را کف دست اش بگذارد. 11. آنها به تبليغ معناهای غلط برای اصطلاح «فدراليسم»، مثلاً از طريق استفاده از تعريف کنفدراليسم برای معرفی فدراليسم، می پردازند و ايران دوستانی را که خواستار حفظ تماميت ارضی ايران هستند از ساختار فدراليسم استانی می ترسانند و از اين طريق بر نفاق بين مردم ابران می افزايند. 12. آنها با يکی جلوه دادن مفهوم فدراليسم با «تجزيه» و تبديل اين مفهوم به امری کفرآميز می کوشند از اجرائی شدن اين ساختار که دوای اصلی مشکلات کشور و حافظ بنيادی يکپارچگی ملی است جلوگيری کنند. 13. آنها از همه جانب به کسانی که در راستای احقاق حق اقوام ايرانی می کوشند حمله ور شده و آنان را همچون مآموران کشورهای بيگانه جلوه می دهند تا مردمان ايران نسبت به سخن ها و استدلالات آنان دچار پيشداوری شده و بين اين دو سوء تفاهم مسلط شود. 14. آنها می کوشند تا از برقراری ديالوگ بين تشکلات سياسی سراسری با تشکلات سياسی منطقه ای جلوگيری کنند و هر قدمی را که برای حل مسئلهء اساسی کشور برداشته می شود با برچسب زدن و تجزيه طلبانه خواندن آن بی اثر کنند. 15. آنها در راستای ناکام کردن گردهمآئی هائی که برای حل مشکلات اقوام ايرانی در زير سقف ايران برگزار می شوند می کوشند، مفاهمه را بهم می زنند، طرفين را نسبت به هم بدبين می کنند و با سفسطه و ايجاد اغتشاشات ذهنی از پيدايش زبان سياسی مشترکی برای حل مسائل جلوگيری می کنند. 16. و بالاخره اينکه آنها، با نشان دادن مخالفت ظاهری با تجزيه و متهم ساختن ايران دوستان به تجزطه طلبی، بيشترين کمک را به گسترش تمايلات تجزيه طلبان در بين اقوام تبعيض زدهء ايران فراهم می سازند. سکولار دموکراسی و حفظ يکپارچگی ايران - آنها می دانند که، در فردای فروپاشی حکومت اسلامی، شعار دهندگان ظاهرالصلاحی که به ارائهء تعاريف معوجی برای کوشش های آنان می پردازند قادر به ادارهء کشور و رفع مظالم از ايرانيان نخواهند بود و، بخاطر کارکرد کنونی شان در امر «تجزيه آفرينی»، صرفاً ميدان را برای «تجزيه طلبان مصصم»، که احتمالاً در آن زمان مردمان ستم کشيده را با خود همراه کرده اند، آماده خواهند کرد. - آنها می دانند که حس تبعيض زدگی و محروميت از حقوق هنوز در اکثريت مردمان ايران ميل گريز از مرکز را نهادينه نکرده است و هنوز می توان اميدوار بود که با اتخاذ راه حل های علمی و منطقی کشور را از مهلکه نجات داد. - آنها می کوشند با فعالان سياسی، نخبگان و روشنفکران اقوام ايرانی باب گفتگو را بگشايند و گشوده نگاه دارند و در اين راستا از بکار برده شدن الفاظی همچون فدراليسم و مليت های ايران نمی هراسند و اتفاقاً می کوشند تا معانی اين الفاظ را به تعريف های واقعی شان برگردانند. - آنها می کوشند، در عين حالي که به سيستم حکومتی نامتمرکزی که حقوق مردمان مناطق مختلف کشور را تأمين می کند می انديشند، از بازتوليد استبدادی که از آبشخور حکومت های سرکوبگر مرکزی تغذيه می کند جلوگيری نمايند. - آنها می خواهند ايران يکپارچه ای را بسازند که هر ايرانی در برابر قانون اساسی و قوانين ديگر کشور دارای حقوق شهروندی مساوی باشد، آزادی بی حد و حصر سياسی را حکومت دموکراتيک برخاسته از ميان مردم تضمين کند، مذهب رسمی وجود نداشته باشد، فارسی زبان اداری سراسر کشور شود، و ديگر زبان ها نيز در سراسر کشور به آزادی تکلم و آموزانده شوند. بدينسان، سکولار دموکرات های انحلال طلب و معتقد به ايجاد حکومت نامتمرکز استانی (فدرال، چه اسم اش را ببرند و چه نه؛ چرا که تصميم نهائی با نمايندگان واقعی مردم در مجلس مؤسسان آينده است) می توانند تنها نيروی منسجمی باشند که يکپارچگی ملی و تماميت ارضی ايران را تأمين کرده و، در عين حال، با شراکت مردمان سراسر کشور ايران را به سرزمينی آزاد و آباد مبدل سازند. وعدهء سکولار دموکرات ها حل مسائل اصلی ايران است، در حاليکه وعدهء تجزطه طلبان مصمم و تجزيه آفرينان چيزی جز اغتشاش و خونريزی و تجزيه نيست. سکولار دموکراسی مدعی آن است که راه منطقی و درست جلوگيری از تجزيه ايران را يافته است. تمرکز خواهان چه بفهمند و چه نفهميده و بی خردانه بر طبل غفلت و تعمد خويش بکوبند. Copyright: gooya.com 2016
|