گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! دلنوشتهای برای سيمين بهبهانی، نوشين احمدی خراسانیسيمين دلپذير، برخيز و با صدای دلنشينات بخوان غزلی را که حکايت امروز ماست... میدانم حکايت روزگارمان تلخ است اما چون همهی اين سالها، تلخی روزگار نامهربان ما، از درون غزلهای تو، با ترنم صدای دوست داشتنی تو و با نفس گرم تو، شيرين خواهد شد و رهتوشهی ما به آيندهای تابناک ... برخيز مادر مهربان سرزمينام
سيمين برخيز و سخن بگو، از بی حقوقی دختران سرزمين ات بگو، از درد زنان عراق بگو، از آوارگی ميليون ها زن و کودک سوريه؛ از زنان و کودکان اقليت ايزدی که از وحشت جباريت و توحش داعش به کوه ها گريخته اند و زنان و کودکان مسيحی که در عراق پناهی ندارند؛ از اشک و آه زنان غزه بگو، و از دخترانی که اسير چنگال خونريز حراميانِ بوکوحرام اند؛ آری، از مقاومت زنان کوبانی بگو که ايستاده اند به احقاق حق شان، به دفاع از سرزمين شان... ...سراينده ی غزل های سيمين ايران زمين، صبح شده، برخيز، بار ديگر قامت راست کن، صبحانه ات را بخور، اخبار صبحگاهی را بشنو، آرايش چهره ات را تجديد کن، قلم به دست بگير، و بخند.... چه دلنشين است لبخند پُر مهر و نجيبانه ات در اين صبح زيبا، که غبار اضطراب ساليان را از چهره ی ما دختران سرزمين ات، می روبد؛... در کنارت بودن، ترس خوردگی را به خاطره تبديل می کند... سيمين مهربانم، برخيز و ببين که منظومه های نيمه تمام روی ميز تحريرت، انتظار تو را می کشند، يک عالمه کار و تحقيق و نوشتن و سرودن... مگر نمی خواستی تمام شان کنی و به دست چاپ بسپاری شان... سيمين مادرم، سيمين غزل ها و بوسه ها، يک بار ديگر برخيز، به خاطر ما دختران ات در جنبش زنان، به خاطر آن نيمه ديگر سرزمين مان که چشم انتظارند، به خاطر همه ی زنان رنج کشيده و بی پناه «بين النهرين»، به خاطر کمک به برقراری صلح در منطقه آتش گرفته مان، به خاطر سقفی برای وطن ات که می خواهی با استخوان هايت بر پا داری، ... فقط يک بار ديگر برخيز.... سيمينِ روح و جانم، بلند شو و ببين که دختران آتش پاره ات چه ها که نمی کنند... مريم ميرزاخانی را می گويم که در نوجوانی به ادبيات دلبسته بوده و در کودکی دوست داشته نويسنده شود اما امروز بالاترين جايزه رياضيات را در جهان کسب کرده... می دانم که با شنيدن اين خبر چقدر دلت شاد می شود و خستگی ساليان از تن ات بيرون می رود... مطمئنم که مريم ميرزاخانی به زمان نوجوانی اش شعرهای تو و فروغ فرخزاد و داستان های سيمين دانشور را می خوانده و در خلوت تنهايی اش، غزل های تو در رگ هايش جاری بوده... سيمين دلپذير، برخيز و با صدای دلنشين ات بخوان غزلی را که حکايت امروز ماست... می دانم حکايت روزگارمان تلخ است اما چون همه ی اين سالها، تلخی روزگار نامهربان ما، از درون غزل های تو، با ترنم صدای دوست داشتنی تو و با نفس گرم تو، شيرين خواهد شد و ره توشه ی ما به آينده ای تابناک ... برخيز مادر مهربان سرزمين ام، ای زيبای خفته در بيمارستان «پارس»... Copyright: gooya.com 2016
|