سه شنبه 25 شهریور 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

از معادی تا بيمارستان شهيد رجائی، عليرضا نوری زاده

علیرضا نوری زاده
فريبکارانی که مبدأ تملق گو تا کامروا باشی، آنها را گاه در حد بوزينه های سيرک به حقارت ميکشاند، با پهن کردن سفره مدح و ثنا و تملق و قرار دادن رهبر در وسط آن، روز به روز آقای خامنه ای را از مردم بيشتر جدا می کنند. حالا حتی محمد خاتمی که رژيم او را نجات داد و برايش ۸ سال آبرو خريد جواز ديدار او را در بيمارستان ندارد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 



چهره بيرنگ و چشمان بيفروغ رهبر جمهوری اسلامی را می نگرم وبرتصاوير باريابی اهالی ولايت فقيه از بزرگ و کوچک تأمل ميکنم . جنس جور جور است . آقازاده شيخ المراجع وحيد خراسانی در کنار حسن آقا خمينی ، شيخ نعيم قاسم نوکر حزب اللهی آقا دست در دست صدرالدين قبانچی روضه خوان نجفی و مريد سيد علی سيستانی آمده اند تا مراتب چاکری خويش را ابراز دارند . هاشمی رفسنجانی از عشق نيم قرنه اش به سيد علی آقا ميگويد و سردارمحمدباقرقاليباف ملقب به ( مردا يک ور زنا يک ور ) از شوق ديدن ارباب اشک به چشم ميآورد . سيدحسن و اخوی سيد علی فرزندان احمد خمينی با مشاهده ضعف و ذلت مقام معظم بر بستر بيماری خنده برلب ميآورند که ای کشته کرا کشتی تا ... پدر ما را به لقاءالله فرستاديد حالا پرواز ملک الموت را بر فراز آشيانه ی فاخته ی قدرت ميشنويد .
وحيد آقا حقانی به اين می انديشد که ؛ خاموش شد چو شمع ولايت چه ميکنم ؟ آيا سرنوشت کفاش زاده و حميدرضا – نقاشان – در انتظارم خواهد بود ؟ کاش از حالا در انديشه تصاحب يک " کاترپيلار " ی باشم و مثل حميدرضا عاقبت بخير شوم . محمدی گلپايگانی از رفسنجانی دلبری ميکند ، بالاخره اين شيخ علی اکبر تا همه مارا به گور نکند به لقاء الله نخواهد پيوست ، پس بهتر است دلش را بدست آرم تا هوای مرا بعد از آقا داشته باشد همانطوری که هوای رسولی محلاتی را بعد از سيد روح الله مصطفوی داشت . مصباح يزدی که خيز برداشته جای عمل آقا را به بوسه ای مزين کند خيالش راحت است که چون گربه مرتضی علی به تأسی از راهبر فکريش احمد فرديد ؛ ميتواند چهاردست و پا از بام ولايت به آغوش هاشمی و اصلاح طلبان جست بزند . نوکران خارجی هم در انديشه ی کمکهای آينده هستند نعيم قاسم معاون حسن نصرالله آرزوی عمرصد ساله برای نايب امام زمان ميکند و احمد الزين سنی ازتجمع علمای لبنان مراتب عبوديت خود را به آقامجتبی وليعهد ياد آورميشود .صدرالدين قبانچی روضه خوان نجفی متوسل به آل عبا برای شفای آقاست و سيد عمار حکيم از سيد ساجد نقوی که زن آمريکائی گرفته ، مزايای زن ينگه دنيائی داشتن را ؛ در کنار تخت ولی امر مسلمانان جهان جويا ميشود . محشر کبراست ۲۹ هزارتن از روز دوشنبه شب گذشته از آقا ديدن کرده اند بعضا به تنهائی ، بعضی دونفره و جمعی ، گروهی . از همه جالبتر تحفه آرادان است که ديدارش را طوری تنظيم کرده اند که در ميان دو دشمن خونی اش اسحق جهانگيری و مجيد انصاری ، بار يابد و در ميان حيرت همگان وقتی دولا ميشود تا بوسه ای از گونه ی آقا بردارد ، آقا وجه بگرداند تا مراتب دلگيری خود را از او آشکار کند .
در حاشيه جراجی پروستات رهبر ، کارناوالی بر پا ميشود که ده روز است پوشش خبری آن بر همه اخبار پرده انداخته است . هم زمان هموطنان با ذوق با طرح هزاران نکته در وبلاگها و سايتها و پيامکها ، در رابطه با بيماری رهبر آشکار ساخته اند که تلاشهای دستگاه تبليغاتی رژيم برای جلب ترحم و تحريک عواطف مردم با شکست روبرو شده است . اينکه در بين نکته ها ميخوانيم آقای رضائی وزنه بردار سابق وقتی برای دادن پروستات خود به بيمارستان شهيد رجائی مراجعه ميکند تا آن را جايگزين پروستات سرطانی آقا کنند ، خبر ميشود که خانم چرخنده بازيگر تازه مسلمان شده قبلا اينکار را کرده اند تنها يک جوک نيست بلکه نشانه آشکاری است از اينکه آقای خامنه ای ديگر از هاله قدسی برخوردار نيست و مردم برای او حرمت ويژه ای قائل نيستند . رهبر رژيم همه اعتبار خود را در قمار بزرگش در خرداد ۸۸ ، باخته است . روبرگرداندن از احمدی نژاد ، اين اعتبار را احياء نخواهد کرد . در عين حال انتخاب دوچهره ورزشی و سينمائی دستمال بدست برای بيان يک نکته مفرح ، جايگاه مديحه خوانان را نيز در بين مردم آشکار ميکند .

۳۵ سال پيش در بيمارستانی ديگر
روايات بسياری از دوران بستری بودن شاه ، و آخرينش در بيمارستان معادی قاهره که به مسجد الرفاعی و مزار موقت ، وصل شد در دست نيست. گزارشات محدود به روايات ملکه فرح ، اردشير زاهدی و بعضی از نزديکان محدود ميشود که اغلب به چاپ رسيده؛ چند گزارش شفاهی نيز داريم که من يکی از آنها را از زبان مرحوم سرتيپ جواد معين زاده شنيده ام و بخشی را به چاپ رساندم . در مجموع اين روايات از اندوه و رنج بسيار شاه ، دردها و تب و لرزش و محدوديت در تعداد بازديدکنندگان ( در روزهای بستری بودن در پاناما و آمريکا ، دردها ی جسمی با دلهره و اضطراب شخصی و اشک و اندوه ، باشنيدن خبر اعدامها و به خاک افتادن مردان وفاداری که به اوخدمت کرده بودند ، همراه بود ) حکايت ميکند.
برخلاف خامنه ای شاه بيماريش را از نزديکان خود نيز پنهان ميداشت . داروهايش را پس از تغيير نام آنها به او ميدادند و پزشکانش موظف بودند با او در باره شدت و حدت بيماريش سخن نگويند اما سرانجام خودش دريافته بود که زمان زيادی ندارد .
فرض کنيم شاه درپيام نوروزی خود در سال ۵۷ با عباراتی چنين با مردم سخن ميگفت؛
" در اين لحظاتی که ملت عزيز ايران بر سر سفره هفت سين ، آغاز سال نو را گرامی ميدارد ، ويکايک شما برای سلامتی و سعادت و سرفرازی خود و عزيزانتان به درگاه پرودگار بزرگ ، دعا ميکنيد به عنوان پادشاهی که ۳۷ سال شريک شاديها و اندوه شما بوده ام تقاضا دارم مرا در دعای خويش فراموش نکنيد . عمر به دست خداوند است اما من چندی است از بيماری سرطان در رنجم . پزشکان اطمينان داده اند که معالجات خوشبختانه نتيجه بخش بوده و اثری از سرطان مشاهده نميشود . با اينهمه بايد هميشه آماده بود . قانون اساسی ما زمينه انتقال قدرت را به بهترين وجه فراهم کرده است . تا رسيدن وليعهد به سن قانونی شهبانو فرح در مقام نايب السلطنه در رأس شورائی مرکب از نخست وزير ، رؤسای دو مجلس و رئيس ديوانعالی کشور اداره امور را برعهده خواهند داشت . آرزوميکنم پروردگار متعال اين بخت را به من بدهد که سال آينده نيز نوروز را به شما تبريک بگويم و خود تاج بر سر فرزندم بگذارم . اما اگر تقدير سرنوشت ديگری مقرر کرده بود ، خانواده ام را به شما و همگی را به پرودگار توانا می سپارم ..."
بعد از سی و پنجسال ، يک لحظه چشم ببنديد و فکر کنيد همين الان اين پيام را شنيده ايد واکنش شما چه ميتوانست باشد ؟ ترديدی ندارم حتی سرسخت ترين مخالفان شاه متاثر ميشدند ، با خود فکر ميکردند او که رفتنی است چرا صبر نکنيم تا انتقال صورت گيرد . جامعه روشنفکری ، جنبش دانشجوئی ، و از همه مهمتر زنان با اين فکر که دوران انتقال ؛ با بودن بانوئی که آزاد انديش و هنردوست و روشنفکر است و وليعهدی که در غرب درس خوانده و مفاهيم دمکراسی را به چشم ديده است ، زمينه ساز انتقال ايران به مرحله مردمسالاری خواهد شد ، بدون شک ، شفافيت شاه در شرح احوالش با مردمی که هنوز به خيابانها نريخته بودند و مخالفتها در جمع خواص و بعضی از آخوندها محدود بود، مسير انقلاب و زندگی مارا ميتوانست دگرگون کند . حال فرض کنيم چند ماه بعد بابالاگرفتن انقلاب ، شاه همان روزی که صدای انقلاب را شنيد ، بيماری خود را با مردم در ميان ميگذاشت و اشاره ميکرد مصمم است برای معالجه به بيمارستان نمازی شيراز برود و چندی هم در کيش استراحت کند و با توجه به حساسيت اوضاع کشور ، تصميم گرفته است با تشکيل دولتی ملی به رياست دکتر شاپور بختيار ، و شورای سلطنت با عضويت سران سه قوه ، رئيس ستاد بزرگ ارتشداران ، مهندس مهدی بازرگان ، دکتر غلام حسين صديقی ، دکتر عبدالکريم سنجابی ، دکتر علی امينی ... با آسوده خاطری برای معالجه عازمشيراز شود . دولت حکم انحلال مجلسين و اجرای سريع انتخاباتی آزاد را در دست دارد ، و او اميدوار است تا هنوز به اراده الهی جان در بدن دارد ، خواستهای عمومی را يک به يک به انجام رساند . شاه در پايان ميتوانست وليعهد و خانواده اش را به مردم بسپارد ...
آيا در آن روز از ياد نرفتنی به جای اعلام نخست وزيری روضه خوانی که لباس نظامی به تن داشت ، اگر شاه اين تصميمات را اعلام کرده بود بازهم مردم فرياد ميزدند تا شاه کفن نشود اين وطن ، وطن نشود ؟
به امروز باز ميگرديم . آيت الله خامنه ای عمل کيسه صفرای خود را پنهان کرد . آن زمان جوان بود و نفرت عمومی هنوز شامل حالش نشده بود . در دوران رياست جمهوری ، آقای خامنه ای که با بودن پست نخست وزيری عملا مقام تشريفاتی داشت ، برای خود اعتباری دست و پا کرده بود . روابط بسيار نزديکی با ارتشی ها داشت . به توصيه مشاور فرهنگی اش علی موسوی گرمارودی ، صدها هنرمند و نويسنده و روشنفکر را تکريم و تجليل کرده بود .در آن روزهای سياهی که دهانت را ميبوئيد ند مبادا گفته باشی دوستت دارم ، گاهی پنهانی تا سال ۶۳ به ديدن استادی حضرت اميری فيروزکوهی ميرفت به همان سياق عهد طلبگی ، يکی دوبار با عمادجان خراسانی نشسته بود ، کار اخوان را چند باری راه انداخته بود . با معادل دکترا دانستن دانش استادانی چون زنده يادان بهاری و عبادی و قوامی و ... کاری کرده بود مزايا و حقوق آنان به نحو چشمگيری افزايش يابد . معاشرانش آن روزگار از نوع عطای مهاجرانی و موسوی گرمارودی و يزدانبخش قهرمان و ... بودند . به ولايت که رسيد مصاحبانش اصغر حجازی و علی فلاحيان و احمد جنتی شدند . ديگر شعر فروغ و اخوان و سيمين را نخواند که اميری زندقه جای اميری فيروزکوهی را گرفت ، و سبزواری جای قهرمان را . سپيده کاشانی تا روز مرگ ملکة الشعرای دربار معدلت گستر شد و رضاهلالی در جايگاه قوامی نشست . ولايتمداری ، چيزی از سيد علی حسينی به جا نگذاشت . غرور چنان جان و جهانش را تسخير کرد که کم کم نه تنها از مدايح نوکرانش به وجد ميآمد بلکه با عشق به آنها گوش ميداد و چيزی نگذشت که به گفته خودش از شنيدن شعر سيمين بانو حرص ميخورد و صدای ساز عبادی کلافه اش ميکرد . روزی که با شعبده بازی علی اکبر بهرمانی ملقب به هاشمی رفسنجانی بر کرسی نيابت امام زمان نشست نامه ی سرگشاده ای به او نوشتم که عنوان کتابی شد " ازخون دل نوشتم نزديک دوست نامه "
ساده دلانه باور داشتم ميتوان سيدعلی حسينی را از تله ای که برايش پهن کرده اند نجات داد و هنوز ميشود او را از وصلت با پتياره قدرت برحذر داشت . با همه دل ؛ گذشته ها را بيادش آوردم و پدر پاکدل مريد حاج شيخ حسنعلی نخودکيش را . از پائين خيابان گفتم و خانه خسروی نو و از شيخ خيابانی دائی مادری آقا و بلائی که خود بر سرخود آورد . هنوز چند هفته ای از ولايت آقا و نامه من نگذشته ، اسامی مسئولان دفتر ايشان بدستم رسيد . به به چه گزينه هائی ؟! دو معاون وزارت اطلاعات همه کاره دفتر و حسن فيروز آبادی دستيار نظامی ! ديدم آقای خامنه ای که در دوران رياست جمهوری اش مکرر با ريشهری وزير اطلاعات درگير ميشد حالا هرچه امنيتی بدنام بود در دفتر گرد آورده بود . تازه نميدانستم اين اول کار است و تا چند سال ديگر سيد علی حسينی ، به امام خامنه ای و رهبر معظم انقلاب و ولی امر مسلمين جهان تبديل خواهد شد .
يکی از ويژگيهای سيد علی حسينی بلاغت و ادب او بود . سخنرانيهای پيش از انقلاب و دوران رياست جمهوريش را مرور کنيد آنوقت شما هم مثل من متوجه ميشويد چگونه در زمانی نه چندان طولانی ، گنجينه لغات يک انسان غيب ميشود و جايش را خزينه ای از لغات زشت و تحقير آميز ميگيرد . ادب پنهان ميشود تا آنجا که انسان استاد و مرشد خود را شيخ ساده لوح ميخواند و به رهبر ملت فلسطين رسما ناسزا ميگويد . موسوی و کروبی تحقير ميشوند و به عامليت بيگانه در ميآيند . دشمن نقطه مرکزی تمامی خطابه ها و سخنان آقا ميشود . با رکيک ترين واژگان دولت و ملت آمريکا و غرب مورد حمله قرار ميگيرند . نگاه از بالا ( من آنم که ؛ چپ و راست به پايم ميفتند ، مراجع همه نوکرم شده اند ، در عراق و لبنان و سوريه حکم حکم ماست . در بحرين هزاران فدائی داريم . نگاه کنيد چه کسانی به عيادت ما آمدند . سر ما به عرش است و پايمان روی سر بندگان سر به فرمان ما ) به ديگران از هر نوع و مليت و مذهبی ، به عنوان فرودستان؛ چشم رهبر را به روی واقعيات بسته است .همزمان فريبکارانی که مبدأ تملق گو تا کامروا باشی ، آنها را گاه در حد بوزينه های سيرک به حقارت ميکشاند ، با پهن کردن سفره مدح و ثنا و تملق و قرار دادن رهبر در وسط آن ، روز به روز آقای خامنه ای را از مردم بيشتر جدا ميکنند . حالا حتی محمد خاتمی که رژيم او را نجات داد و برايش ۸ سال آبرو خريد جواز ديدار او را در بيمارستان ندارد . يک روحانی هم نسل آقا که از نزديکترين دوستانش بود ميگفت در چشمان آقای خامنه ای نشانی از آشنائی نديده است.

بعد از عمل پروستات
چند روز ديگر آقا به آرامی و زير نظر دکتر مرندی ، زندگی عادی از سر ميگيرد . و خدا ميداند چه زمانی ، به خانه ابدی رهسپار خواهد شد فعلا که ساختمان امامزاده سيد علی در مشهد به اتمام نرسيده است . اما بعد از عمل برای انسان ميتواند دو حالت پيش بيايد . نخست آنکه به خود آيد . مرگ را ديده ای و حالا از نعمت زندگی دوباره برخودار شده ای پس بايد از فرصت دوباره هرمدت که باشد استفاده کنی ، بايد زندگی بخش شوی ! بايد لبخند به لبها بنشانی ، ميتوانی يکروز صبح سری به خانه پروين خانم بزنی و اشک از چشمانش بزدائی و بر تصوير سهرابش بوسه ای بزنی . از مادر و پدر ندا سراغ گيری و دختر يعقوب مهر نهاد را مثل نوادگانت سرپرستی کنی . ميتوانی دستور دهی پيکر قربانيان جنايت امنيت خانه مبارکه ات در بيرون از دروازه های ميهن را به وطن باز گردانند تا در خانه پدری آرام گيرند . آه که چقدر ميتوانی ، محمود علوی را صدا بزنی و همان کاری را بکنی که زنده ياد دکتر بختيار ديماه ۵۷ کرد ، يعنی همه زندانيان سياسی به فرمانت آزاد شوند . ميتوانی در اين مدت باقيمانده بوزينه ها را از حاشيه ات برانی ، دستور دهی در مراسمی باشکوه استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی و صدها استاد و روشنفکر و سازندگان ايران ديروز را به کشور بازگردانند و شخصا پشيمانی خود و نظام را از رفتاری که با آنها شده در حضورشان اظهار کنی و در زدودن آزردگی آنها بکوشی . ميتوانی همشهريت محمود خان خيامی را که با همه ی بيمهری ها همچنان چشم به خانه پدری دارد و دهها مدرسه در ولايت خراسان بر پا داشته به وطن دعوت کنی و از او و ديگر صنعتمردان برجسته بخواهی صنايع کشور را که از دست دزدها و کلاشان بدر خواهی آورد ، باز سازی کنند . ميتوانی گورهای نازنين قربانيان جنايات اطلاعات و سپاه را به حضور خود ، صاحب نام و نشان کنی ، بر مزار فروهرها ، مختاری ها ، پوينده ها ، حسينی ها و ميرعلائی ها و... حاضر شوی ، شاخه گلی بر گورشان بگذاری و از پرودگار طلب آمرزش برای خودت و لعنت برای قاتلان آنها کنی .
ميتوانی ... در عين حال ميتوانی ظالم تر شوی ، بيشتر بکشی ، افزونتر از مداحی بوزينه ها شادمان گردی . ميتوانی حسين شريعتمداری و مصباح يزدی را به عنوان شمس وزير و قمر وزيرت انتخاب کنی . ميتوانی دستور دهی ريش خاتمی را بتراشند و وارونه روی خر بنشانند و در شهر بگردانند تا دلت خنک شود . اصلا ميتوانی همين فردا دستور دهی خبرگانت آقا مجتبی را بر کرسی وليعهدی بنشانند و ...

***

روزی که شاه به سرای باقی شتافت ، با فرزندان و خواهر زادگانم به سينمای آخر يوسف آباد رفته بودم گمام اسم سينما گلديس بود . بيرون که آمديم ديدم اتوبوسهائی که ته خط متوقف هستند چراغها را روشن کرده اند . به مردم نگاه کردم چهره ای را شادمان نديدم . زنی با روسری سياه و کودکی از کنارمان گذشت پرسيدم ببخشيد خانم چه خبر است ؟ به من که نگريست اشکش را ديدم آرام گفت از درد و رنج راحت شد . گفتم کی ؟ گفت شاه.
آن روز علی رغم شادی اسلامی ها و توده ايها اکثر مردمی که روز خروج شاه پای کوبيدند و مجسمه هايش را پائين کشيدند و مزار پدرش را ويران کردند ، اگر اشکی در مرگ او نريختند شادی هم نکردند .
توصيه من به آقای خامنه ای خيلی ساده است . آقاجان کاری کن که روز سفر آخرينت ، مردمانی از دل و نه برای دوربين حاج عزت ، اشک بريزند .


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016