دوشنبه 14 مهر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

کاستی‌های برآيشـی (بخش نخست)، ابراهیم هرندی

ابراهیم هرندی
اگر دل از افسانه های دينی و فولکوريک برداريم و هستی را در پرتو داده های دانش های مدرن بنگريم، آنگاه درمی يابيم که همه گياهان و جانوران در گذار از هزاره های برآيشی خود، در پاسخ به دگرگونی های زيستی و زيستبومی، هماره دستخوش دگرگون شدن بوده اند. اين چگونگی را در شيوه شکل گيری کالبد آنان نيز می توان ديد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پيرِ ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرين بر نظرِ پاک خطا پوشش باد

(حافظ)

اگرچه آموزش و پرورشِ دين- بنيادِ ما ايرانيان، به ما آموخته است که انسان را تافته جدا بافته ای در جهان بدانيم و نژاد او را از دسته ها و رسته های جانوران ديگر جدا بپنداريم، اما حقيقت اين است که انسان نيز جانوری از بی شمار جانوران جهان است که در پرتو روندها و رويدادهای برآيشی در گستره گيتی پديد آمده است و هيچ گونه کهتری و يا مهتری بر جانوران ديگر ندارد۱. اگر دل از افسانه های دينی و فولکوريک برداريم و هستی را در پرتو داده های دانش های مدرن بنگريم، آنگاه درمی يابيم که همه گياهان و جانوران در گذار از هزاره های برآيشی خود، در پاسخ به دگرگونی های زيستی و زيستبومی، هماره دستخوش دگرگون شدن بوده اند. اين چگونگی را در شيوه شکل گيری کالبد آنان نيز می توان ديد. برای نمونه، هنگامی که آبزيان از درياهای آغازين بسوی خشکی روان شدند، نياز آنان به دستگاهی برای گرفتن اکسيژن از هوا، اندک، اندک سبب برآيش شش در کنار آبشش شد. از اينرو، جانوران آغازين روی زمين، هم شش داشتند و هم آبشش. چنان بود که آنان را دوريستان می نامند، زيرا که هم توانايی زيستن در آب را داشتند و هم می توانستند که در خشکی بزيند. سپس با ماندگار شدنِ بسياری از دوزيستان برروی زمين، آبشش خاکزيان کم کم جای خود را به شش های بزرگتر داد.

البته هنگامی که اُرگان طبيعی تازه ای در پاسخ به نياز زينده ای پديد می آيد، آن ارگان با کاربُرد ِ بخش های اُرگانی که نقش خود را از دست داده است، ساخته می شود. شش نيز بجای آبشش و با بهره وری از آن شکل گرفت. اين کار به آن می ماند که شما ساختمانی را که برای هدف ويژه ای ساخته شده است، برای کار ديگری بکار گيريد. برای نمونه، اتاق خانه ای را به دکان تبديل کنيد. اگرچه اتاق و دکان، هردو می توانند بجای يکديگر بکار گرفته شوند، اما هنگامی که اتاق خانه ای به دکان تبديل می شود، همگان با ورود بدان در می يابند که آن دکان، پيش تر، اتاق بوده است و هم از آنرو ويژگی های اتاق را دارد. چندی از بخش های بدن جانوران نيز، برآيشی اين چنينی داشته اند و چون از آغاز، برای کاری که اکنون می کنند، پديد نيامده اند، کارکردشان با کاستی روبروست. يکی از اين کاستی‏ها که انسان را نيز در بر می گيرد، گذرِ مری از نای در گلوی بسياری از جانورانِ هم نياست. انسان يکی از اين جانوران است. هر بار که او چيزی را از دهان بسوی مری می ‏فرستد، خود را با خطرِ ريختن آن در نای و پی آيندِ آن يعنی خفگی رويارو می کند. ساختارِ نای و مریِ انسان چنان است که انسان پيش از فرو بردنِ خوراک و نوشاکِ خويش، ناگزير از بستنِ نای خود است تا که از ريختنِ خوراک و نوشاک به داخل آن جلوگيری کند. با اين همه، ريختنِ غذا در نای، هر سال يک صد هزارم از جمعيت جهان را خفه می ‏کند و شمارِ بيشتری را با يکی از بدترين تجربه‏ های زيستی رويارو می ‏سازد. آنان که خفه شدن کسی را که به اين بلای آنی گرفتار شده است، ديده اند، می دانند که انسانِ بدبختی که لقمه اش به خطا به نای راه يافته است، با چه وحشت و پيچ و تابی اندک، اندک آبی و سياه می شود و می ميرد.

اين کاستی، ريشه در پيشينه برآيشیِ انسان دارد که از هنگام پيدايشِ آبزيان تا کنون شکل گرفته است. يادگاری هزاران هزار ساله که در دستگاه گوارش بسياری از جانوران يافت می شود. تاريخِ برآيش آبزيانِ کنونی با پيدايش نيام داران آغاز گرديده است۲.


۲. چار راه مری و نای؛ يادگاری برآيشی از نيام داران

نيام داران، آبزيانِ ريزِ ساده‏ای هستند که نای و آبشش ندارند. اين جانوران با فرو بردن آب و بيرون دادن آن از روزنه ‏های زير فلس های خود، نه تنها موادِ خوراکیِ آن را جدا می ‏کنند، بلکه اکسيژن لازم را نيز از آن می ‏گيرند. بدن هر نيام دار، همانگونه که در شکل ريز ديده می ‏شود، به تورِ آبکشیِ می ‏ماند که هر چه با آب به درون آن ريخته می ‏شود، با خود می ‏دارد و آب را از روزنه ‏های خود گذر می ‏دهد.


۳. بُرش طولی تن يک نيام دار

برآيشِ آبزيانِ درشت‏تر و نيازِ آنان به اکسيژنِ بيشتر، اندک اندک، پيدايشِ دستگاه تنفس را سبب گرديد و بينی و نای و آبشش را پديد آورد. از آنجايی که هر برآيه تازه در طبيعت، با چشمداشت به داشته های ساختاریِ تن ِ زيندگان پديد می ‏آيد، برآيشِ نای در ماهيان نيز ناگزير از گذر از مری شده است. البته درست ‏تر می ‏بود که راه خوراک و نوشاک، جدا از راه ِ هوا باشد. در برخی از حلزون ‏ها و حشره ‏ها اين چنين است، اما جانورانِ ديگر، از ماهيان گرفته تا پستانداران، همگی اسيرِ اين کاستیِ برآيشی هستند.

اين کمبود، برای انسان بسيار زيانبارتر از جانوران ديگر است زيرا که حنجرهِ انسان پس از زبان گشودنِ وی، دهانه نای را که در جانوران ديگر روياروی روزنه بينی‏ ست، به پايين فشرده است. از اينرو، نفس کشيدن و آشاميدنِ همزمان، برای انسان پس از زبان گشودن ناممکن است. نوزادِ انسان می تواند همزمان با مکيدن شير، نفس بکشد. برخی از چارپايان نيز اين توانايی را دارند. اسب، دهان خود را بر روی آب می ‏گذارد و بی آن که نيازی به تازه کردنِ نفس خود داشته باشد، آب می‏ نوشد.

يکی ديگر از کاستی ‏های بزرگ برآيشیِ کالبدِ انسان، ساختار پردهِ شبکيهِ چشمان اوست. بخش بزرگی از اين پرده را مويرگ ‏ها و رشته‏ های عصب‏ های هر چشم پوشانده است. اين چگونگی، چند نقطه کوری را در چشمان انسان سبب شده ‏است که پَرِشِ پيوستهِ نگاه از آشکار شدن ِ آن ‏ها پيشگيری می کند. چشم ‏های انسان، هماره آنچه را در گستره ديد خود دارد، نمی بيند، بلکه با پرش ‏های پياپی از گوشه ای به گوشهِ ديگر، از همه بخش ‏های آن گستره، روبرداری می ‏کند. مغز نيز با پيوستن اين عکس‏ ها به يکديگر، تصويرِ يکدستی از چشم ‏اندازی که در گستره ديدِ فرد است، پديد می ‏آورد و در دسترسِ آگاهی وی قرار می ‏دهد. اين گونه، مغزِ انسان، کاستیِ ناشی از نقطه ‏های کوری را جبران می‏ کند.

برای آگاهی از يکی از نقطه‏ های کوری می توانيد نقطه سياهی را در ميان برگه کاغذِ سفيدی بگذاريد وآن برگه را در۳۰ سانتيمتری چشم خود قرار دهيد. سپس چشم چپ خود را ببنديد و برگه کاغذ را بی آن که با چشم دنبال کنيد، ۲۰ درجه به سمتِ راست ببريد. هنگامی که آن نقطهِ سياه بر روی نقطه کوری چشم قرار گيرد، ديگر ديده نمی شود۳.

نقطه‏ های کوری چشم از آنروست که برآيش ِاين عضو، ميليون ها سالِ پيش، با تک ياخته ‏ای بسيار ساده و حساس به نور آغاز شده است. ياخته ‏های نورسنج که در زيرِ پوست آبزيانِ شفاف برآمده بودند، اندک، اندک، پس از هزاران هزار سال، به ابزارِ بينايی امروزينِ ما ـ يعنی چشم ـ کشيده شده است. هر ياخته نورسنج را از آغاز، مويرگی به دستگاه گردش خون پيوند داده بود. هر چشمِ کنونی، توده ‏ای از اين ياخته ‏هاست که هر ياخته مويرگِ ويژه خويش را نيز دارد. چون اين مويرگ‏ ها از آغاز بر روی هر ياخته بر آمده است، امروزه بخشِ بزرگی از آنچه که پرده شبکيه ناميده می ‏شود را پوشانده است. اين چگونگی از آنروست که برآيش هر عضو تازه در پاسخ به نيازهای زيستبومی، در پرتو داشته‏ های زيستی شکل می‏ گيرد تا هر برآيه، با کمترين هزينه پديد آيد. چنين است که گفتمان "کمال"، در برآيندهای زيستی، گفتمانی بی ‏معناست. برآيه ‏های کالبد گياهان و جانوران، همه در پاسخ به نيازهای زيستی در زمان ويژه ‏ای شکل می ‏گيرند و چون نيازهای زيستی هماره دگرگون شونده است، کالبد هيچ زينده‏ ای نه تنها هرگز "کامل" نخواهد شد، کاربرد گفتمانِ "کامل" در اين راستا بی معناست. اگر ساختار تن جانوران با پيش- برنامه‏ ای مهندسی پديد می ‏آمد، بی گمان بسياری از بخش‏ های کالبد آنان به گونه ديگری می ‏بود، برای نمونه، رگ ‏های تن آنان می‏ توانست ساختاری چربی زدا داشته باشد و يا آن که در هر تن دو قلب کارگذاشته شود، تا با ايستادن يکی، ديگری بکار افتد و هر روزه هزاران زينده را بکام مرگ نياندازد. هم نيز می شد چشمی در پشت سر جانوران گذاشت تا با افزايش ِ گستره ديد، امنيت آنان را بيشتر کرد.

در حقيقت، اگر ساختارِ چشم، اسيرِ پيش سازه ‏های برآيشی خويش نمی بود، ای بسا که ساختاری مانند. شکل ۲ می توانست داشته باشد۴.


شکل ۱. ساختار رگ بندیِ چشم به گونه‏ ای که هست


شکل ۲. ساختار رگ بندیِ چشم به گونه ‏ای که بايد باشد.

در شکل ۲، همه مويرگ‏ ها و اعصاب چشم، در پشت پرده جا داده شده است تا آينه اين پرده، روشن و آشکار و بی سايه باشد. چشمِ برخی از جانوران ساختاری اين گونه دارد. سرپاوران۵، نمونه ‏ای از اين جانوران هستند. چشم ‏هايی که ساختاری اين چنين دارند، استوارتر، بيناتر و سالم ترند زيرا که خونريزی مويرگ‏ ها، آن ‏ها را از کار باز نمی ‏دارد.

دنبـــاله دارد.
http://goob.blogspot.co.uk

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
يادداشت ها:
۱. آنان که انسان را ، "اشرفت مخلوقات" و گل ِ سر ِ سبد هستی می دانند، بنياد ساختاری طبيعت او را گواهی برجدايی انسان از جانوران ديگر می پندارند و با اشاره به سرشت ويژه ی او، وی را تافته جدا بافته ای می انگارند. اما در فيزيولوژی کالبد انسان هيچ ويژگی ای نمی توان يافت که او را از ديگر جانوران جدا کند و يا روند برآيشی ناجانوری را دنبال کرده باشد. انگاره ها و پنداره های انسان درباره برتری او برديگر جانوران، نمادی از خودکامگی و خود شيفتگی جانوری اوست. اين چگونگی را همه نژادهای جانوران دارند و اگر امکان همه پرسی از همه آن ها می بود، بی هيچ ترديدی، هرجانوری نژاد خود را "اشرف مخلوقات" می خواند و به برتری نژادی خود رای می داد.
اين پنداره افسانه ای که آفريدگارِ انسان، پس از آفرينش وی به خود ش تبريک گفته است، ريشه در ناآگاهی سازنده اين افسانه از کاستی های بزرگ برآيشی تن انسان دارد که بسی بيش از کارستی و کمبودهادی کالبد جانورانِ ديگر است. اين چگونگی از آنروست که انسان از زمانی که از نيايی که برروی چهار دست و پای خود راه می رفته است، جدا شده است و تن افراشته است و برروی دوپای خود راه می رود، تا کنون نتوانسته است تن خود را با اين رويداد سازگار کند. کمر درد بهايی ست که انسان برای ناسازگاری می پردازد.
۲. Larval Tunicates
۳. نگاه کنيد به، Frisby, J.P. (1979) Seeing. Oxford University Press.
۴. Hubble, W. L. (1979) Functional Architecture of Maque Monkey’s Visual Cortex. Proceeding of the Royal Society of London.
۵. Squids


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016