چهارشنبه 28 آبان 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

"ضد زن"، تنها يک فحش حقير؟ "ضد مرد"، يک ضد ارزش؟ شادی امين

شادی امین
ترس زنان از لقب "ضد مرد" هيچ چيز نيست جز ترس‌شان از قدرت جامعه مرد محور که می تواند به راحتی شما را حذف کند. ترس از نامرئی شدن. ترس از رانده شدن از بهشت قدرت مردان و پذيرفته نشدن توسط آنان

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در روزهای اخير در شبکه های مجازی حول مقوله سکسيسم (يا جنسيت گرايی) بحث های بسياری در جريان بوده است. از نقد طنز مهدی ژوله که اشارات "طنز" آلوده درباره "کلوديا رومانی" مدل ايتاليايی که اعلام شده است، به عنوان اولين داور زن ايتاليا در رقابت‌های ليک حرفه‌ای مردان ظاهر خواهد شد، تا برنامه اخير "طنز"آلوده "مکس امينی" در صدای آمريکا و شوخی های مجری برنامه درباره آئين شوهر يابی و شوهر داری زنان، استفاده از واژه هايی چون "ترشيده"، اشاره به توجه زنان به دارايی مردان و کارت اعتباريشان همچون مهمترين معيار در انتخاب شوهر.

استاتوس مهدی ژوله هزاران لايک خورد و نزديک به هزار بارنيز بازنشر شد و مدافعين بسياری را به دنبال خود کشاند. برنامه مکس امينی نيز با تحليل های متفاوتی روبرو شد و عده ای اعتراض به اين برنامه را "حساسيت" بی مورد دانستند.

اما زنان بسياری به همراه برخی از فعالين حوزه برابری جنسيتی، با نوشتن نامه های جمعی و يا بيان اعتراضات فردی به اشکال مختلف تلاش کردند نشان دهند که جوک های سکسيستی بخشی از ابزار تحقير و برپايی بساط نابرابری زن و مرد و سلطه مردسالاری است. هرچند برخی مردان و زنان همراه‌شان در پاسخ نوشتند: "خانم های فمينيست و فمينازيسم و فميفاشيست وارد دور شده و باز ضديتشان با مردان را به نمايش گذاشته اند."

زنانی که با اين اعتراضات همراه شده و يا مطلبی نگاشته بودند هم متهم به ضديت با مردان و "ضد مرد" بودن شده و حملات شخصی بسياری را متحمل شدند. مردان، سخت پشت هم ايستادند و به مطالب يکديگر لايک زدند ودر تاييد يکديگراسمايلی گذاشتند. در اين ميان تنها تعداد معدودی از مردان بودند که علنا مرز خود را با چنين شيوه تقويت سکسيسم و تحقير زنان روشن کرده و آشکارا به مقابله با آن برخاستند و يا بر عليه آن مطلب نوشتند. (۱)

زنان نيز همه و يکپارچه مخالف اين طرز رفتار "نوشتاری" و اين خشونت بر عليه زنان نبودند. زنان بسياری آرزوی انقراض فمينيست ها را کردند و به آقای ژوله اطمينان دادند که پشت امثال او ايستاده اند و هرگز با هيچ زنی عليه قدرت سرکوبگر مردان هم صدا نخواهند شد.

زنان در زندگی روزمره ياد داده می شوند که از استراتژی های متفاوتی برای بقا استفاده کنند. استراتژی همراهی مستقيم با مردان و استراتژی ميانجيگری.

به قول آدرين ريچ "زنان با دلگرمی دادن به مردان و در کنار آنان قرار گرفتن، برای خود جايگاهی نزديک به قدرت دست و پا می کنند، با اين توهم که مردان آنان را در قدرت خود سهيم کنند." امری که تا کنون نه عينيت يافته و نه عينيت خواهد يافت.

اين استراتژی "همراهی" مرا به ياد سندروم استکهلم می اندازد. سندرومی که فرد قربانی خود را با سرکوبگرانش تعريف می کند و حيات خود را به تاييد سرکوبگرانش وابسته می داند. قدردان کوچکترين امتيازات اهدايی او می شود و حاضر است هر کاری بکند تا سرکوبگرانش را راضی کند. اين موضوع به ويژه در مورد بسياری از زنانی که خشونت حاد تجربه کرده اند به کرات مشاهده شده است. اين زنان در گرداب اين خشونت، هويت مستقل و اعتماد به نفس شان را آنچنان از دست می دهند که تنها با نزديک شدن به قدرت مردان هويت می يابند.

آنها به رهايی خود بدون تاييد سرکوبگرانشان ناباورند. به ديگر قربانيان به ديده تحقير می نگرند و مبارزه و مقاومت آنان را تهديدی برای بقا و حيات خود می دانند. اين، همان امری است که زنان را وا می دارد تا در کنار مردان ايستاده و تحقير و سرکوب زنان را تحسين کرده يا خود ان را اجرا کنند. اين قدرت مداری زاييده مناسبات نابرابر قدرت و فرو دستی زنان است.

اين شراکت ظاهری در قدرت، اما استراتژی بقای ديگری را نيز پيش پای زنان قرار می دهد. زنان بسياری به استراتژی ميانجيگری روی می اورند. آنها نيز به جای مقابله با اين بی حقوقی دائم، به سرکوبگران و مردان صاحب امتياز چشمک زده و با آنها هم پيمان می شوند. البته به زنان معترض نيز نجوا می کنند که حق باشماست ولی روش‌تان درست نيست! اميدشان هم اين است که از تضاد دو جنس و تقابل دو جنس جلوگيری کنند. استراتژی "ميانجيگری" از سوی مردان هميشه مورد استقبال قرار گرفته و زنان را برای دست يازی به آن تحريک می کنند. اين استراتژی مانع از تقويت صفوف زنان در مقابله با مردسالاری خشن و عنان گسيخته‌ای است که هر روزه زندگی آنان را هدف قرار داده است.

وقتی شما از اين دو استراتژی فاصله می‌گيريد و استراتژی مبارزه شفاف و صريح با مناسبات موجود را در دستور کار خود قرار می دهيد، به قدرت خود متکی هستيد و در سخنان‌تان از منافع خود و هم جنسان‎تان سخن می گوييد و اين فالوس محوری را به چالش می کشيد، متهم به "ضديت بامردان" شده و لقب "ضد مرد" می گيريد و اين صفت آنقدر بار معنايی منفی دارد که انگارضد مرد، يعنی ضد انسان! يعنی ضد ارزش!

بی دليل نيست که انرژی بسياری از زنان که خود در سيطره بندهای مردسالاری گرفتارند و از آن رنج می برند، صرف تلاش برای نشان دادن اين است که فمينيست با آن"معنای ضد مردش" نيستند. يا اصلا "فمينيست" و "ضد مرد" نيستند.

اما چرا کمتر می بينيم که مردان برای اثبات ضد زن نبودنشان تلاش کنند. چرا ضد زن فحش سخيفی است که حتی باعث تقويت موقعيت بسياری در جامعه مردانه نيز می‌شود. ترس زنان از لقب "ضد مرد" هيچ چيز نيست جز ترس‌شان از قدرت جامعه مرد محور که می تواند به راحتی شما را حذف کند. ترس از نامرئی شدن. ترس از رانده شدن از بهشت قدرت مردان و پذيرفته نشدن توسط آنان.

اما چرا وقتی اسيد بر صورت زنان می پاشند و ۳۸۰ زن طبق آمار فرمانده نيروی انتظامی تنها در سال گذشته قربانی اسيدپاشی می‌شوند (۲) يا وقتی حجاب اجباری زنان بسياری را حتی از بهداشت و دسترسی به آموزش محروم کرده و مردان خانواده های بسياری هم با آن همراهند و يا سکوت می کنند، هيچ مردی به ضديت با زنان متهم نمی شود. (۳) وقتی که خشونت خانگی زندگی زنان بسياری را به جهنم بدل می کند (طبق آمار رسمی در ايران در بيش از ۶۶ درصد خانواده های ايرانی زنان خشونت خانگی را تجربه کرده اند). (۴) اين مردان کجايند؟ چرا قتل سالانه نزديک به سه ميليون زن به دليل خشونت های جنسی توسط مردان (آماری بيش از مرگ و مير توسط ايدز) هيچ مردی را به ضديت با زنان متهم نمی کند؟ (۵) يا وقتی اعلام می شود بيش از ۷۷ در صد قربانيان کودک آزاری دختر بچه ها هستند و بيش از ۹۷ در صد عاملان آن مردان هستند. اين مردان کجايند؟ اگر اينها نويسندگان اين مقالات ضد زن نيستند، آيا در خوشبينانه ترين حالت با سکوت شان بر تداوم چنين جناياتی صحه نمی‌گذارند؟

حال اگر زنی به اين مناسبات بشورد، مردانی پيدا می شوند که سلاح هميشگی‌شان را بيرون می کشند و زنان معترض را دارای "حساسيت" بيش از حد دانسته و متهم به "فمينيسم افراطی" می کنند و آنطور که تازگی ها برخی می نامندش به "فمی‌نازيسم" متهم می کنند. در حالی که با وجود اينکه تاريخ جنايت، تاريخی مردانه است اما تا کنون فمنيست ها از واژه ماسکونازيسم يا ماسکوفاشيسم (نازيسم/ فاشيسم مردانه) برای بيان آن استفاده نکرده اند .

طبق آمار موجود، خشونت و نابرابری در اکثريت قريب به اتفاق موارد بر عليه زنان است. هيچ مردی در خيابان ها از دست زنان اسيدپاش به خانه پناه نمی برد. هر ۱۸ ثانيه يک‌بار، مردی در جهان به دست يک زن به قتل نمی رسد. پس در واقع اين "ضد زن" بودن است که بايد جرم انگاشته شود و ضديت با مردان مجری اين نابرابری بايستی امتياز و عين بشردوستی و با ارزش قلمداد شود. با اين حال ضديت با مردانی که ارزش‌های مردسالار را بازتوليد و تبليغ و ترويج می کنند، اغلب به مثابه "ضدمرد" بودن تلقی می شود و اگر يک بار انگ ضد مرد خورده باشيد چون مثلا گفته باشيد "مردان ايرانی بلوغشان با متلک گويی همراه است". يا جايی نوشته باشيد، "مردان از نظام مردسالار نفع می برند و در تثبيت آن شريکند". يا نوشته باشيد "طنز ژوله سکسيستی است و حافظ نابرابری جنسيتی". يا به فلان مجری و فلان طنز و برنامه نقد کرده باشيد، آن وقت شما ضد مرد هستيد.

در واقع ضديت با مردان به عنوان ضديت با ارزش های انسانی قلمداد شده و يکی دانستن منافع مردان و ارزش های مردانه با منافع کلی جامعه و ارزش‌های انسانی گستره خود را به حيطه جنبش های اجتماعی نيز می کشاند. به گونه ای که مردان کارگر ، حقوقشان اهميت ويژه می يابد و خشونت جنسی در محيط کار و يا درامد پايين تر زنان کارگر و عدم امنيت شغليشان کمتر از سوی تشکل های کارگری مردان به بحث گذاشته می شود.

دانشجويان مرد درون جنبش دانشجويی ارجح ترند و از سوی جامعه روشنفکری و فعالين حقوق بشری بيشتر مورد توجه قرار ميگيرند. ۳۶ سال بهاره هدايت ها با حجاب اجباری روبرو هستند و از آن رنج ميبرند هيچ کمپينی از سوی مردان در مقابل حجاب اجباری نه تنها راه اندازی نمی شود بلکه حمايت جدی هم نمی شود، اما وقتی مجيد توکلی "زن" ميشود، آن هم تنها به ظاهر، شمار زيادی از مردان به طور دست جمعی در مقابل اين "تحقير" قيام می کنند.

در جامعه همجنسگرايان و ترنسجندرها نيز همين سلسله مراتب موجود است. به عنوان مثال برخی مردان همجنسگرا با مردانگی شان که قاعدتا بايستی آن را مورد چالش جدی قرار دهند، بر موضوعات مربوط به زنان لزبين و ترنس ها سايه می اندازند. يا اغلب وقتی که صحبت از قوانين مجازات همجنسگرايی است، تنها از لواط می گويند. انگار نه انگار که همجنسگراها فقط مردان نيستند. اگر هم مرد همجنسگرايی را به دليل برخوردهای مردمحورش نقد کنيد و با مردان مردسالار در جامعه غيرهمجنسگرا مقايسه کنيد به "گی فوبيا" متهم می شويد و اين در حاليست که اصلا واژه "لزبو فوبی" برايشان بيگانه است. حتی در برخی موارد وقتی کسی به عنوان همجنسگرای مرد، می‌خواهد نقش قربانی را بازی کند به اين گزينه متوسل می شود و سعی می‌کند اطرافيانش را عليه زنان "ضد مرد" بسيج کند.

ايستادگی در مقابل اين ارزش انگاری "مردانه" ، نهراسيدن از انگ "ضد مرد" و دفاع از ارزش‌هايی که هر روزه توسط چنين مردانی زير گرفته می شوند، آن استراتژی ايست که از سوی نظريه پردازانی چون باتلر در مقابلمان قرار داده می شود. بايستی با صدای بلند اعلام کنيم که استراتژی "همراهی" و"ميانجيگری" با سرکوبگرانمان را نيز قبول نداريم و به کار نمی بنديم. هر کس در اين مسير با اين فالوس محوری و چنين ضديت بيمارگونه ای با زنان مخالف است ، همراه ماست، چه زن و چه مرد!

شادی امين

ــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- http://www.bbc.co.uk/persian/blogs/2014/11/141115_l44_nazeran_sexism_irony
۲- http://bit.ly/1sZld8j
۳- http://justice4iran.org/wp-content/uploads/2014/03/Hijab-report-Final-FA.pdf
۴- http://bit.ly/1uuFLee
۵- http://www.unicef.org/emerg/files/women_insecure_world.pdf


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016