ايمان بياوريم به آغاز فصل رأی، فريبا عادلخواه
تفکيک جامعه سياسی ايران به دو نيمه و يا دو کانون قدرت که مستقل از هم و نيز مرتبط با هم باشند، اشاره به رشد فرهنگ سياسی دارد، که بهمثابه فرهنگ غالب، يا همان فرهنگ هژمونيک، دارای کاربرد مشخصی است. بدين معنی که، بدون نفی خشونت از طرف نظام حاکم، فرضيه فرهنگ هژمونيک بر اهميت فرهنگ تعامل ميان دو کانون قدرت تأکيد دارد، يعنی همان تعامل ميان جامعه مدنی و نظام سياسی که در شرايطی خاص به اتفاق نظر و اتفاق عمل نسبی منتهی میشود
اين روزها کمتر زمانی است که دُم خروس انتخاباتی - يعنی انتخابات ۱۳۹۴ مجلس - از لای قبای تحليلهای اجتماعی سياسی پيدا نباشد، حال ميخواهد در تحليل فاجعه اسيد پاشی در اصفهان باشد و يا رای به وزير فرهنگ در بهارستان.
هر چند فاجعه اسيد پاشی در اصفهان ياد و خاطره تلخ قربانيان حوادث دهشتناک قتل های اواسط سالهای هفتاد و اوايل هشتاد را زنده کرد. همان فجايع مرتبط با خفاش شب، سعيد حنائی، قاتل بيجه و... که هر بار پای يک جانی و يک بيمار روانی در ميان بود و قانون نيزبا صدور حکم قتل با آنها در افتاد.
بدون ناديده گرفتن اهميت نقش قانون در فرهنگ سازی و تلاش قابل تحسين بويژه جنبش يک ميليون امضا درمسير دادن اگاهی های لازم در اين وادی، نبايد فراموش کرد که چنين وقايع اسف باری نه خاص جامعه ماست و نه بدبختانه مسئله ای تازه، و به همين دليل نيز بسيار سخت است که بخواهيم به اين سادگی نسبت به حوادث اين چنينی نظر دهيم و يا از آن در گذريم . اما اشاره به ان در اين مختصر با هدفی خاص انجام می گيرد و ان تاکيد بر اهميت فعاليتهای انتخاباتی در ايران است که همچنان دغدغه جناحهای سياسی است، و نيز ارائه رويکردی نسبت به نتايج ان در مسير طی شده .
اما چطور و با چه پيامی؟
ماجرا اين است که يکی از مشاوران رئيس جمهور از طريق اژانس خبری نزديک به دولت فاجعه اسيد پاشی را با مسئله "طرح حمايت از امران به معروف ونهی از منکر" که هنوز مهر تصويب کليات ان خشک نشده مرتبط کرد.
و با اين بيان خود، نه تنها کل ۱۵۶ نماينده حامی طرح در مجلس شورای اسلامی را مسئول بدبختی قربانيان حادثه اسيد پاشی کرد، بلکه، خواسته و يا ناخواسته، به عنوان سردمدار حرکتهای اجتماعی و صنفی منتقد نظام قرار گرفت.
بدينسان جنبش هائی که در زير فشار چندين دهه تبعيضات ريز و درشت جانشان به لب رسيده بود در سايه اظهارات مشاور رئيس جمهور جان دوبارهای گرفتند و در ادامه به لطف شبکههای اجتماعی موجی از تشنج و درگيری را فراهم آوردند که به سختی ارام شد.
در مقابل، جناح اصول گرا هم که تاخيری چندين ساله در رای به طرح مورد حمايتش "امران به معروف وناهيان از منکر"، و مخالفت با آنرا هميشه از زاويه انتخاباتی، يعنی ترس از دست دادن رای خيابان مينگريست و مورد انتقاد قرار ميداد، ساکت ننشست.
و اينچنين شد که جناح اصولگرا با بسيج تمام مهرههای دوست و دشمن در مجلس به راحتی رای عدم اعتماد دندانشکنی به سومين ونيز چهارمين وزير پيشنهادی علوم حسن روحانی داد (به ترتيب ۱۶۰ و ۱۷۱ رای مخالف) که به علت سنت جناحی و کليدی بودن جايگاه وزير، اين هجوم نيز متقابلا از طرف رقيب به فعاليت انتخاباتی و ترس از انتخابات آينده تعبير شد.
نتيجه اين درگيری که به نفع اصول گرايان تمام شد، البته تا قبل از رای اعتماد ۱۹۷ نماينده مجلس به وزير ششم، تائيدی است بر ثبات رقابت های سياسی هر چند تکيه بر تاکتيکهای پراکنده داشته باشد. و به اين ترتيب اصول گرايان، با تکيه بر خط قرمز فتنه که هر بار بسان پيراهن عثمان بدادشان می رسد ، همچنان به عنوان حاميان و مناديان اصول و ارزشها ی جمهوری اسلامی جولان دادند و قادر به بسيج حمايت در صحن مجلس شدند. ودر مقابل، جناح حامی دولت بر طبق عادت سياسی خود، که نه زنگی زنگ است و نه رومی روم، بدون اينکه قدمی در جهت حمايت از جنبش خيابان و مطالبات تبعيض ستيزانه اش بر دارد، با گرفتن زانوی مظلوميت به بغل و با نشستن در انتظار وزير بعدی علوم، به عنوان حامی جنبشهای خيابانی در جای خود قرار گرفت.
هر چند هم اصول گرايان می دانستند که حکم حکومتی در کمينشان نشسته و تشطت ارا حاصل از مقابله با رئيس جمهور زيانی بيشتر از وحدت صوری در زمان رای خواهد داشت. بويژه اينکه در نظام جمهوری اسلامی خط قرمز پر رنگ تر ديگری وجود دارد که خط قرمز مصلحت نظام است و دغدغه هميشگی رهبری.
و هم جناح حامی دولت می داند که شيوه مقابله جناحی از طريق دميدن در شيشه بحرانهای اجتماعی، "يا همان فشار از پائين"، ضرورتا راه به جائی نمی برد و می تواند غير قابل کنترل شده و قامت مبتکر خود را نشانه بگيرد، همانطور که بارها تجربه شده است.
با اين حال اين نبرد انتخاباتی کمی زود هنگام در درون مجلس دارای پيام مشخص و مهمی بود. و يک بار ديگر از اهميت انتخابات آينده مجلس در زمستان ۹۴ خبر داد که بنا بر استدلال حاکم و صد البته درصورت پيروزی جناح وابسته به دولت، نه فقط ضامن اجرای کامل برنامه های رئيس جمهور است که انتخاب مجدد حسن روحانی در بهار ۹۶ را رقم خواهد زد.
دو رويکرد و يک اعتقاد
البته تا اينجای داستان، ماجرا تکراری است و از چشم تحليل گران سياسی پنهان نماند.
اما فعاليت انتخاباتی و درگيری ميان دوجناج مجلس زمانی باعث اهميت ميشود که بدانيم که اين نبرد جناحی با چنان استدلالی که متکی بر استراتژی سياسی ، حتی از نوع کوتاه مدت ان، نه درمجلس سنای امريکا که در صحن بهارستان و در ايران انجام گرفته است.
يعنی در همان کشوری که بنا به اعتقاد عموم، رای ملت پشيزی ارزش ندارد. ونيز به دليل بحرانهای اقتصادی وسياسی سالهای اخير حنای سياسی کاری نظام برای بسياری بی رنگ است زيرا که به زعم عموم، نظامی است که نظاممندی بر نمیتابد.
براستی مگر نه اينست که بارها نوشته و گفته ايم که در نظام جمهوری اسلامی قانونی نانوشته حاکم است که "بنويسيد فلانی و بخوانيد فلانی ديگر". پس چه نياز به اين همه جنجال وهياهو که نه فقط در مجلس جريان دارد بلکه دامن بسياری از تحليل گران موافق و مخالف را گرفته است که در قامت آتش بياران تنور انتخاباتی ظاهر ميشوند.
از قديم گفته اند، "مرگ يک بار، شيون يکباربار"! اگر اجازه دهيد با يک ارزيابی کوتاه از رويکرد های موجود نسبت به فعاليتها سياسی وتحولات ان ، به نوعی تکليف خود را با مقوله فعاليت های انتخاباتی روشن کنيم.
با کمی ساده انگاری – که خواهيد بخشيد – و يا با نگاهی کليشه ای می توان گفت که رويکردها به انتخابات هميشه دارای دو حالت بوده و نه بيشتراز دوحالت. يا به قول عدهای: تمام اين وقايع جنگ زرگری است و توطئه ، زيرا که حکومت از خيابان می ترسد، بويژه بعد از درسی که از انتخابات ۸۸ گرفت، و با اين عوام فريبیها می خواهد دست پيش گرفته تا پس نيفتد و همچنان بر خر مراد سوار باشد.
يا به قول عده ای ديگر: بازی تمام نشده و هنوز می توان با بسيج عمومی مردم در خيابان و با شرکت در انتخابات مشت محکمی به دهان رقيب زد و با اين کار، و با ايجاد زمينه قدرت گرفتن "جامعه مدنی" زمينه زوال حاکمان وقت را فراهم آورد.
اين دو رويکرد که از دو زاويه متفاوت به قضيه می نگرد هر دو در کنار باور به توطئه به موضوع واحدی اعتقاد و اشاره دارند و ان تفکيک جامعه سياسی ايران است به دو کانون قدرت: کانون قدرت خيابان و کانون قدرت نظام. دو کانونی که پا به پای هم و نيز به بهانه هم، برای اينکه نگوئيم وابسته به هم، پيش می روند.
نقطه اوج و نمادين قدرت نمائی اين دو کانون قدرت را در انتخابات سال ۸۸ شاهد بوديم. انتخاباتی که دارای دو بازنده بود، و يا دو برنده، بسته به درجه خوشبينی و بدبينی ما دارد و اهميتی که به نيمه پر و يا خالی ليوان می دهيم.
نتيجه انتخابات به نام دو کانديدا رقم خورد که يکی حاکم دلها شد در خيابان و ديگری حاکم دولت در نظام. يکی قدرت نظام پشتش ايستاد و ديگری فرياد "رای من کو" در گلوی هواداران . يکی بر صندلی رياست جمهوری تکيه زد و ديگری سوار بر امواج سيال خيابانی شد.
يکی پشتش گرم به منبع خبری رسمی در جمهوری اسلامی شد که ديوان سالاری مميزی بر آن حکومت می کند وبسيار مورد انتقاد است. ديگری در نبود سيستم حزبی و تشکلات معتبر صنفی، حرفه ای و نيز مجلات آزاد، وابسته به شبکههای اجتماعی شد. شبکه هائی که بی دغدغه ای روشن، فاقد انسجام و غير قابل اعتماد به نظر می رسند و به همان اندازه برای شادروان مرتضی پاشائی بسيج ميکنند که برای شاد زبان مير حسين موسوی.
ارتباط و اتفاق ميان نظام و خيايان
به نظربا توجه به نقاط قدرت و ضعف هردو کانون شايد بايد پذيرفت که کانون قدرت خيابان (به عبارتی همان جامعه مدنی)، جزء لاينفک حيات جامعه سياسی ايران شده و نيمه ديگر آن به حساب می ايد. چرا که اين نيمه هم توان مقابله با نظام سياسی را بدست آورده است، و هم ظرف چند هفته جنبش سبزی می افريند که می رفت آفت رنگ سبز شود! فقط نبايد فراموش کرد که اين نيمه، هر چند با شدت و ضعف، دل در گرو پايه گذاران جمهوری اسلامی دارد ، مخالف خشونت است و به ارامش دعوت می کند، و در انتظار به کرسی نشاندن حرف و رای خود شعارتسامح و صبوری سر می دهد.
تفکيک جامعه سياسی ايران به دو نيمه و يا دو کانون قدرت که مستقل از هم و نيز مرتبط با هم باشند، اشاره به رشد فرهنگ سياسی دارد، که به مثابه فرهنگ غالب ، يا همان فرهنگ هژمونيک، دارای کاربرد مشخصی است. بدين معنی که، بدون نفی خشونت از طرف نظام حاکم، فرضيه فرهنگ هژمونيک بر اهميت فرهنگ تعامل ميان دو کانون قدرت تاکيد دارد، يعنی همان تعامل ميان جامعه مدنی و نظام سياسی که در شرايطی خاص به اتفاق نظر و اتفاق عمل نسبی منتهی ميشود.
وقايع سالهای اخير حکايت صريح اين تحولات و اين تعاملات می باشد. بويژه زمانی که حکومت حضور رهبران خيابان را ( که جهت ياد آوری از بنيان گزاران جمهوری اسلامی می باشند) تاب نياورد و حکم ، نه به بازداشت، که به حصر آنها داد.
حکمی که با مقاومتی در خور روبرو نشد و صرف نظر از ميزان خشونت اعمال شده ، آب از آب تکان نخورد. اما به جای هر واکنشی اصطلاحات "حصر خانگی"، "آشوب" و " جريان فتنه"و... وارد ادبيات سياسی روز و نقل ونبات محافل سياسی بيرون و درون مجلس شد و به تدريج به جای کانون قدرت خيابان نشست .
راه گريز از نگاه توطئه محور
بطور خلاصه سخت است که بتوان جامعه سياسی ايران را - که در روند رشد خود تحت تاثير تغييرو تحولات عميق حوزه های اجتماعی، دينی و اقتصادی در سالهای اخير قرار داشته - به سادگی در قالب معادلاتی چون چارچوب دو رويکرد توطئه محور ذکر شده در ابتدای اين مختصر قرار داد و به ان محدود کرد.
بويژه آنکه اين رويکردها به نوعی بر منطق دينی استوار است. و بسان نبرد ازلی و ابدی ميان خير وشر، نقد فعاليتهای سياسی نيز اکثرا درقالب جدال ميان جامعه خوب سرشت و حکومت بد نهاد ظاهر می شود که راه ديگری به جز درگيری با هم ندارند. منطقی که با طبيعت پويای تعاملات حاکم ميان دو نيمه قدرت در ساختار جامعه سياسی ايران بيگانه به نظر می رسد.
و اين چنين است که به قصد حمايت از رشد وتوسعه جامعه سياسی، و حيات مستقل آن از منطق جناحی و دينی، و نيز برای فرار از نگاه توطئه محور، ايمان می اوريم به اغاز فصل رای.