گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
24 آذر» آيتالله موسوی بجنوردی: ما نمیگوييم بهايی حق تحصيل آزاد دارد، اصلاً حقوق شهروندی ندارد23 آذر» سه شهروند بهايی جهت گذراندن دوره محکوميت روانه زندان شدند
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بهاييان رفسنجان در آتش ظلم جمهوری اسلامی می سوزند، صفا راستی
در اين ارتباط نکات ذيل قابل توجه است: - حکم يهوديان چيست که حکم بهاييان از ان هم بدتر است؟ ايشان به تلويح ابلغ از تصريح يهوديان را مردود و مطرود دانسته و بهاييان را از ان هم بدتر می دانند. ايشان حتی مخالف مسوولين عالی رتبه که حداقل در ظاهر هم که شده بهاييان را به دو دسته گناهکار و بی گناه تقسيم می کنند عموم بهاييان را مخاطب قرار داده و برای همه انها حکمی بدتر از يهوديان صادر می کنند. ۱ ۲- از انجا که نمی توان در اين نکته ترديد کرد که بهاييان، بی گناه يا گناهکار مثل هر انسان ديگری، روزی خواهند مرد و لاجرم نياز به دفن دارند بر چه مبنايی ايشان اختصاص زمين برای قبرستان بهاييان را نشانه " قايل شدن جايگاه برای بهاييان" دانسته اند؟ بهاييان با اين کار چه جايگاهی برای خود قايل شده اند جز اينکه اقرار کرده اند که زندگی جاويد و عمر بی نهايت ندارند و انها هم روزی خواهند مرد و يا حتی اينکه به اعتباری اعتقاد خود به عالم ديگر را نشان می دهند؟ جالب اينجاست که همين خبر گزاری چندی پيش هم از اينکه سازمان نظام پزشکی فوت يک پزشک بهايی به نام جمشيد خوش ايين که در مينو دشت در استان گلستان زندگی می کرده است را به خانواده ان تسليت گفته است براشفته و اين امر را " بستر خطرناکی برای معرفی بيشتر و جاانداختن اين فرقه ضاله در استان" عنوان نموده است در حالی که در اگهی تسليت، هيچ ذکری از بهايی بودن ايشان به چشم نمی ايد. حيرت اندر حيرت امد زين قصص۲ ۳- همچنين بايد روشن شود که " تدابير شهردار محترم" چه بوده که باعث شده تا قبرستان بهاييان از انها گرفته شود؟ غير از زور چه تدبير ديگری بوده است و اصولا ايا می توان اين عمل را نوعی تدبير دانست؟ ايا کار شهردار و شهرداری اين است؟ ۴- ديگر اينکه در رفسنجان چه اتفاقی افتاده که از ان به " گسترش بهاييت در رفسنجان " تعبير شده است؟ اين گسترش از چه جهت بوده است؟ علی الظاهر تعداد بهاييان که تغيير چندانی نکرده است. ايا گرفتن زمين قبرستان نشانه گسترش است؟ بعيد می دانم هيچ عقل سليمی چنين ادعايی داشته باشد. واقعيت اين است که هيچ اتفاق خاصی رخ نداده است. کسانی هويت و موجوديت خود را در گرو اين می بينند و می دانند که با بهاييان ستيز کنند. از انان غولی مهيب بسازند که قصد حمله به مردم و ويرانی شهر را دارد و تنها کسانی که می توانند جلوی پيشروی اين غول را بگيرند انان هستند و بدينسان وجود انها معنا می يابد حال انکه تمام اينها سناريويی متوهمانه و در واقع فريبکارانه بيش نيست. با معيارهای موجود در باب قدرت، بهاييان قدرتی ندارند. نه تعداد قابل توجهی از بهاييان در رفسنجان زندگی می کنند، نه ثروتی ان چنانی در اختيار دارند و نه در مراکز قدرت حضور و ظهوری دارند و اصولا جماعتی صلح طلب و ارامش خواه هستند و اين بر کسی پوشيده نيست. چطور و از چه جهت می توان انها را غول دانست؟ ۵- اما اگر چه ايشان روشن نکرده اند که گسترش بهاييت در رفسنجان دقيقا به چه معناست ولی علت اين گسترش را " عدم اطلاع رسانی مناسب" دانسته اند. شايد از همين اشاره هم بتوان دريافت که احتمالا نظر اهالی رفسنجان نسبت به بهاييان تغيير کرده است و دريافته اند که بهاييان را نمی توان غول مهيب دانست. اين امر البته می تواند دلايل متعدد داشته باشد. اول اينکه در سالهای اخير کثيری از مردم ايران از دانشجويان، زنان، اساتيد دانشگاه، کارگران کارخانه ها و معادن، معلمين، وکلای دادگستری فعالين محيط زيست و حتی روحانيون و افراد عادی هم رد و طرد شده اند و اين امر هر ناظری را به اين فکر می اندازد که ظاهرا معيار رد و طرد در جمهوری اسلامی، صرفا دگر انديشی است. ديگر اينکه رفتار بهاييان به هيچ وجه با اتهاماتی که به انان زده می شود تناسبی ندارد. برای مثال بعينه می بينند که بهاييان نه تمايلی به جاسوسی دارند و نه اصولا توان و امکان ان را دارند. و بالاخره اينکه کثيری از حرفها و ادعاها و وعده و وعيدهای مسوولين خلاف واقع از اب در امده است و در انها نشانی از صداقت و حقيقت ديده نمی شود و اين است که به تمامی گفتارها واعمال انها شک می کنند. اما جناب رمضانی پور چگونه می خواهند "اطلاع رسانی مناسب" بکنند؟ يعنی می خواهند چه بگويند که تا به حال نگفته اند و چگونه بگويند؟ صدها سايت و تريبون و روزنامه و شب نامه و صدا و سيما و نشريه و مجله و فصلنامه و دولت و مجلس و قوه قضائيه و حوزه علميه و خلاصه هر رسانه ای را که بتوان تصور کرد در خدمت اين اطلاع رسانی بوده اند. اما ظاهرا حاصلی جز گسترش بهاييت حداقل در رفسنجان نداشته است پس منظور ايشان از " اطلاع رسانی مناسب" بايد چيز ديگری باشد. شايد می خواهند بگويند که کافی نيست که ما اطلاع رسانی مناسب کنيم بلکه بايد مردم هم "اطلاع رسانی مناسب" بشوند. درست مانند اصفهان که متولی روحانی ان يعنی امام جمعه گفته بود که برای حل معضل حجاب بايد چوب تر را بالا برد و بعد معلوم شد که اين چوب با اسيد تر شده بود. نشانه های اين امر را در دو بعد می توان ديد. نخست در مورد بهاييان و تکرار سناريوهای تهديد اميز مانند اتش زدن مغازه ها يا بستن و پلمپ کردن انها که قبلا هم مورد استفاده در همين رفسنجان بوده است و ديگر در مورد تهديد مردم عادی و منع انها از معاشرت با بهاييان که اين را هم قبلا در شهرهای مختلف اجرا کرده اند. اما پرسش شايان دقت بسيار و اهميت فراوان اين است که چرا از نظر حجت الاسلام رمضانی پوربحث بهاييت موضوع روز است که بايد به ان پرداخته شود؟ در اين سی و اندی سال و يا حتی قبل از ان، ايا زمانی بوده است که بحث بهاييت در ايران موضوع روز نبوده باشد؟ و از ان مهم تر اين که چه چيز باعث شده تا اين بحث، هميشه موضوع روز باشد و بماند و هيچوقت کهنه نشود و هميشه تازگی خود را حفظ کند؟ اقای رمضانی پور و هم فکران ايشان، هنوز در درک اين مساله که نمی توان با زور با انديشه مقابله نمود مشکل دارند. انها در يک تناقض خود ساخته گرفتار امده اند. از يک سو هر چه در چنته داشته اند را برای مقابله و بلکه محو و نابودی تمام عيار بهاييان ايران بکار گرفته اند و از سوی ديگر می بينند که توفيقی نيافته اند و هنوز هم انها را در صدر مشکلات خود و " موضوع روز" می بينند. محلهای کسب انها را می بندند و يا اتش می زنند و به شرکتهای انها حمله می کنند و به بهانه های بی اساس اموال انها را توقيف و مصادره می کنند و بی تعارف بگويم می دزدند و از ان طرف می گويند که بهاييان از وضع مالی خوبی برخوردارند و در بين انها فقير کم است و غيره. ناگزير مثل بقيه مشکلاتی که با انها درگير هستند چاره را در حواله دادن به خارج از کشور می بينند. می گويند که از خارج به انها پول می دهند و از انها حمايت می کنند وگرنه اينها که عددی نيستند. حتی در اين اتهامات هم به تناقض گويی می افتند. بسياری از بهاييان به اتهام ارسال پول به اسراييل زندانی و حتی اعدام شده اند و هيچگاه مشخص نشد که بالاخره بهاييان از خارج پول می گيرند يا به خارجی ها پول می دهند. اما جناب رمضانی پور اظهار نظر ديگری هم داشته اند و مدعی شده اند که " اگر در ساليان گذشته از جهت قانون دستمان باز بود و طبق حکم اسلام با اينان برخورد می شد، الان اينگونه گسترش نمی يافتند". در اين کلام ايشان بسيار بايد تامل کرد و هشداری است برای فعالان حقوق بشر و همچنين مسوولين امنيتی کشور. ايشان " دست باز" را برای چه کاری می خواهند؟ "حکم اسلام" چيست؟ اگر بيش از ۲۰۰ اعدامی و هزاران زندانی و بی خانمان و هزاران ميليارد تومان مصادره اموال و اخراج از شغل و دانشگاه و ضرب و شتم و شکنجه و اهانت و ترور و اتش زدن خانه و مغازه و تخريب گورستانها و هر چه که بتوان نام " شرارت" را بر ان نهاد را با دست بسته انجام داده اند ديگر خدا می داند که با دست باز چه خواهند کرد. ______________________ Copyright: gooya.com 2016
|