گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
10 دی» آملی لاریجانی: هیچ خوفی برای محاکمه سران فتنه نداریم10 دی» نوبخت: صداوسیما در نگاه به منافع ملی تجدیدنظر کند
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! علی مطهری: روحانی در رفع حصر کوتاهی کرده است
علی مطهری پیش از آنکه در دنیای سیاست مطرح شود با نام فرزند شهید آیت الله مطهری نزد اذهان عمومی شناخته شده بود. اکنون و در گذر این سالها علی مطهری چقدر توانسته است مثل پدرش در دنیای سیاست به ویژه در موضوع برخورد با انحرافات سیاسی و اعتقادی رفتار کند؟ فکر میکنم به طور نسبی موفق بودهام. تلاش من این است که از فرصت نمایندگی برای مطرح کردن اندیشههای شهید مطهری و نیز سیره و روش ایشان در برخورد با انحرافات استفاده کنم. اهمیتی که شهید مطهری برای آزادی تفکر و بیان قائل بود، نوع نگاهی که به اصل ولایتفقیه داشت، ارزشی که برای عقل و تعقل قائل بود و توجهی که به متمرکز نشدن قدرت در یک نقطه داشت، هشدارهایی که درباره مسئله عدالت و مسئله استقلال فرهنگی میداد، همین طور حساسیت ایشان به رخنه فرصتطلبان در انقلاب و نگاه درست به مسئله حفظ نظام، اینها مسائلی است که من همواره پیگیری کردهام و فکر میکنم شبحی از رفتار آن شهید را در جامعه ایجاد کرده است گرچه قابل قیاس با تأثیرگذاری ایشان نیست. شما در زمان انتخابات مجالس قبل یک چهره نافذ بین اصولگرایان و مورد حمایت جدی آنان بودید. اما رفته رفته و در گذر زمان از این حمایتها کاسته و در ازای آن پایگاه اجتماعی شما نزد جریانهای اعتدالی و حتی اصلاح طلب تقویت شد. چه عاملی موجب این تغییر و دگرگونی بود؟ شما تغییر کردید یا اصولگرایان تغییر کردند یا شاید عملکرد شما به عنوان یک نماینده مجلس برای حامیان گذشتهتان غیر مترقبه بود؟ من بعد از ورود به مجلس در دوره هشتم احساس کردم که رفتار اصولگرایان براساس اصول و مبانی فکری اعلام شده نیست، گاهی تعصب گروهی دارند و پا روی حق میگذارند، گاهی عقل خود را تعطیل کردهاند و گوش به منابع نزدیک به رهبری سپردهاند که از آنجا چه ندایی میرسد در حالی که قانون اساسی و آییننامه داخلی مجلس تکلیف آنها را مشخص کرده است، گاهی به بهانه حفظ نظام از کنار پایمال شدن حقوق مردم میگذرند و یا برای حفظ قدرت از هر وسیله و ابزاری استفاده میکنند. در مقابل تخلفات آشکار آقای احمدینژاد سکوت میکردند با این توجیه که اگر انتقاد کنیم به نفع اصلاحطلبان تمام میشود که بعدها کلمه فتنهگران هم اضافه شد، یا میگفتند چون رهبری از این دولت حمایت کرده است باید سکوت کنیم. دیدم این اصولگرایی نیست و اصولگرایی تبدیل به تملق و چاپلوسی و توجیه وضع موجود شده است و اساساً برداشت اکثر آنها از اصولی مانند ولایتفقیه و آزادی بیان و حفظ نظام، درست نیست. لذا من حرف خودم را میزدم که گاهی موجب آزردگی آنها و رضایت طرف مقابل میشد. امروز هم وضع به همین صورت است و اصولگرایان عبرت کاملی از آن دوره هشت ساله نگرفتهاند مگر چند تن از افراد با ذکاوت و عاقلتر آنها. نظرتان درباره موضع گیریهایی که اخیرا علیه شما صورت میگیرد چیست؟ این موضعگیریها قبلتر به ندرت صورت میگرفت ولی اکنون به نظر می رسد که حداقل طیف تندرو مجلس و جریانهای سیاسی افراطی خارج از مجلس شما را به لیست سیاه خود اضافه کردهاند. مخالفت با سخنرانی شما در دانشگاه گیلان و فریادهای اعتراضآمیز در صحن علنی به نطقهای شما تنها نمونههایی از این مساله است. مسئله دانشگاه گیلان جالب بود. من برای بزرگداشت میرزاکوچکخان دعوت شدم و چون برنامه دانشگاه یزد را داشتم و از طرفی فرصت مطالعه ویژه درباره میرزا را نداشتم دعوت را نپذیرفتم و عذرخواهی کردم اما دو روز بعد دیدم در سایتها چند انجمن دانشجویی گیلان و بعد امام جمعه رشت و بعد نماینده نهاد رهبری در دانشگاه گیلان حملات زیادی به من کرده بودند که علت آن را نفهمیدم. ظاهراً فکر میکردند در دانشگاه گیلان برنامه دارم و ترسیده بودند. مساله اعتبارنامه شما به کجا رسید؟ این مساله یکی دیگر از جریانهای تخریبی علیه شما بود که طی چند روز اخیر از سوی برخی خبرگزاریها تحت هدایت تعدادی از نمایندگان و جریان های سیاسی دنبال شد. این موضوع را آقای کریمی قدوسی نماینده مشهد مطرح و پیگیری کردند که بیشتر جنبه سیاسی و رسانهای داشت و جنبه عملی نداشت چون قانون چنین اجازهای را نمیدهد مگر آنکه نمایندهای مرتکب جرمی مانند قتل عمد شود که طبعاً باید مجازات شود و از نمایندگی ساقط میشود. شما نمایندگی مجلس را چگونه ارزیابی میکنید و اگر روزی بنا باشد که در یک سمت دیگری به فعالیت سیاسی یا فرهنگی خود ادامه بدهید، آن سمت چه خواهد بود؟ از نظر شما مجلس نهم در مقایسه با مجالس دیگر چقدر کارآیی داشته است؟ فکر میکنید مجلس آینده باید چه شاخصههایی داشته باشد؟ در مجموع مجلس هشتم از مجلس نهم قویتر بود و افراد خوشفکر در آن مجلس بیشتر بودند و این امر طبیعی است چون مجلس نهم در شرایط خاص شکل گرفت که بسیاری از افراد خوشفکر کاندیدا نشدند. مجلس دهم باید از همه اقشار جامعه نماینده داشته باشد نه این که تعداد قابل توجهی از نمایندگان مجلس عضو سپاه یا وزارت اطلاعات باشند. عملکرد اعضای جبهه پایداری در برخی تصمیمگیریها خیلی از مخاطبان مجلس را به این سوال وا میدارد که چگونه یک جریانی که اقلیت مجلس را در اختیار دارد میتواند در بخشی از تصمیمگیریها نفوذ پیدا کند و صاحب منابع اطلاعاتی و البته محرمانهای باشد. این نفوذ و قدرت از کجا نشات میگیرد که حتی به راحتی میتواند در برابر سیاستهای کلان نظام ایستادگی کرده و در موضوع مهمی چون مذاکرات هستهای هر مسالهای را زیر سوال ببرند؟ اینها با کادرهای وزارت اطلاعات در دولت سابق و با سایر نهادهای اطلاعاتی ارتباط دارند و آنها در مواقعی مانند استیضاح یا رأی اعتماد به وزرا اسناد و مدارک لازم از جمله صدای افراد را که گاهی از راه شنود به دست آمده است به اینها میرسانند و اینها هم نمایندگان را تحت تأثیر قرار میدهند. به طور کلی اینها با محافل بیرون از مجلس در ارتباط هستند و تصمیمها در آنجا گرفته میشود. در برخی موارد اکثر نمایندگان از نظر افکار و مواضع با آنها همراه هستند، گاهی هم تحت تأثیر تبلیغات آنها قرار میگیرند. البته اگر فراکسیون رهروان ولایت فعالتر شود و بهتر عمل کند خیلی از تلاشهای آنها خنثی میشود. به طور کلی تفکر جبهه پایداری در مجلس در اقلیت مطلق است ولی چون مخالفت صریح با دولت دارد صدای آن بلند است. در چند سال اخیر بحث برخورد با مفاسد اقتصادی بیش از هر زمان دیگری مطرح میشود. چرا علیرغم وجود چندین و چند دستگاه و نهاد نظارتی باز هم این فسادها تکرار میشود؟ ریشه این امر را یکی باید در اقتصاد دولتی در کشور ما جستجو کرد و دیگر در فعالیت اقتصادی غیر رسمی برخی نهادهای حکومتی که قادر به تأثیرگذاری در اقتصاد کشور هستند. تا زمانی که اقتصاد ما رقابتی نشود و دولت فقط نظارت نکند و این نهادها نیز به کار اصلی خود نپردازند و از صورت کارتلهای بزرگ اقتصادی خارج نشوند، با وجود همه دستگاههای نظارتی این فسادها تکرار خواهد شد. البته ملاحظهکاریها و رفیقبازیها و رودربایستیها و به تعبیر علی علیهالسلام «مصانعه» در امر نظارت نیز یکی از دلایل این عدم توفیق است. برخیها اعتقاد دارند که برای تقویت مجلس شورای اسلامی باید تغییری در روند انتخابات صورت بگیرد. عدهای تدوین طرحهایی چون ارتقای سطح تحصیلات و سوابق اجرایی نمایندگان یا استانی شدن انتخابات را پیشنهاد میکنند، عدهای تغییر نگرش شورای نگهبان در احراز صلاحیت نامزدها را پیشنهاد داده، عدهای بر تغییر سازوکار مجلس تاکید دارند و در نهایت عدهای تقویت احزاب را به عنوان کانونهای پرورش نخبههای سیاسی راهکار اصلی میدانند. پیشنهاد شما در این زمینه چیست؟ در درجه اول تغییر نگرش شورای نگهبان مهم است که به دلایل واهی افراد را رد صلاحیت نکنند. مثلا اگر کسی نامهای را در اعتراض به رفتاری در سال ۸۸ امضا کرده و تظلم و دادخواهی کرده است، او را فتنهگر ننامند نظیر رفتاری که اخیرا در مجلس صورت گرفت. این روش باعث میشود که افراد مستقل و حر و آزاده که مصالح کشور را در نظر میگیرند حذف شوند و افراد فرصتطلب و احیانا متملق وارد صحنه شوند. وقتی رد صلاحیت گسترده صورت نگیرد مشارکت مردم در انتخابات هم بیشتر خواهد بود و به نمایندگان واقعی مردم نزدیکتر میشویم. در درجه دوم تقویت احزاب میتواند مؤثر باشد که مردم به اعتماد یک حزب به کاندیداهای آن حزب رأی بدهند. موضعگیری شما درباره حوادث سال ۸۸ و درخواستتان برای پایان حصر تا کجا ادامه خواهد داشت؟ شما بر برگزاری یک دادگاه صالح در این مساله تاکید دارید اما به نظر میرسد که قرار نیست موافقتی با پایان حصر و برگزاری دادگاه صالح جهت بررسی اتهامات صورت بگیرد. من به وظیفه خودم عمل میکنم و مأمور به نتیجه نیستم گرچه تلاش میکنم که کار به نتیجه برسد. بالاخره فشار افکار عمومی باعث خواهد شد که مسئولان از راه غلط خود بازگردند و به عدالت تن بدهند. در شرایطی که مقامات دولتی بارها تاکید داشتهاند که دولت به تنهایی نمیتواند در حل پرونده حصر کارآمد باشد، پیشنهاد شما به عنوان یکی از افرادی که پیگیری پرونده را بر عهده گرفته است برای حل این مساله چیست؟ دولت روحانی بارها بر رفع فضای امنیتی از جامعه تاکید داشته است. در مقابل نیز محافظهکاران، آزادی در جامعه را در کنار همین محدودیتها تعبیر کردهاند. این اختلاف نظر را شما چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا در فضای عمومی جامعه در مباحث مختلف به ویژه موضوعاتی مثل مطبوعات، دانشگاهها و احزاب، ما آزادی عمل داریم؟ عدهای برای خود خطوط قرمزی فرض کردهاند مانند اظهارنظر برخلاف نظر رایج نظام درباره مسئله آیتالله منتظری یا نهضت آزادی و یا حوادث سال ۸۸ ، در حالی که اینها نباید خط قرمز باشد و هرکسی باید آزاد باشد که نظر خود را بیان کند. همین طور است اظهارنظر برخلاف نظر مقام رهبری در یک موضوع، که عدهای آن را خط قرمز میدانند در حالی که باید یک امر عادی باشد و نظر رهبری هم همین است. اختلاف نگاه به مسئله آزادی، به اختلاف نگاه به اصل ولایت فقیه و مسئله حفظ نظام برمیگردد. مثلاً حادثهای مانند قتل ستار بهشتی پیش میآید، امثال من میگوییم باید این مسئله گفته و پیگیری شود تا تکرار نشود و یک نوع اصلاح در نظام صورت گیرد. در حالی که به قول شما «محافظهکاران» معتقدند که این گونه مسائل باید به خاطر حفظ نظام کتمان شود و حفظ نظام مهمتر از این حرفهاست. یا این که مسئله اعتراض مدنی هنوز در کشور ما حل نشده. عدهای هر معترضی را ضد نظام و برانداز تلقی میکنند در حالی که ما میگوییم این مسئله باید به رسمیت شناخته شود و قانون اساسی ما هم به رسمیت شناخته است. بخش عمده مشکلات سال ۸۸ از همین نگاه ناشی میشد. اگر اعتراض مدنی را به رسمیت میشناختند حوادث به آن شکل در نمیآمد. در حوزه مطبوعات هم این خط قرمزها وجود دارد و خصوصاً قوه قضائیه با دادسرای فرهنگ و رسانه مانع آزادی بیان شده و گاهی هیئت نظارت بر مطبوعات را در مقابل عمل انجام شده قرار میدهد. دانشگاهها هم هنوز فضای آزاد اظهارنظر را پیدا نکردهاند اگرچه بهتر شده است ولی هنوز رعب آن دوره هشت ساله در دل دانشجو و استاد وجود دارد. احزاب قوی هم هنوز شکل نگرفتهاند و همین خطوط قرمز مصنوعی و فضای امنیتی مانع کار آنهاست. خط قرمز ما باید فقط آشوب و تخریب و اقدام مسلحانه باشد نه انتقاد و اعتراض. ما هیچ براندازی غیر از مجاهدین خلق و گروه فرقان و پژاک و مانند اینها نداریم. روش برخورد ما با منتقدان و مخالفان باید مانند برخورد علی علیهالسلام با منتقدان خود باشد که تا قبل از دست بردن به سلاح، نهایت آزادی را به آنها داده بود ولی ما یک منتقد را از هستی ساقط میکنیم. نطق مخالفت شما با آقای فرهادی بدون شک متفاوتترین نطقتان در مجلس شورای اسلامی بود. خیلیها عقیده دارند که شما نه در مخالفت با وزیر علوم که در مخالفت با مجلس شورای اسلامی آن نطق را ایراد کردید. چه شد که تصمیم به چنین کاری گرفتید و بفرمایید که این، تصمیم خودتان بود یا کسی پیشنهاد چنین نطقی را به شما داده بود؟ تصمیم خودم بود. از عدم صداقت مجلس و ظلمی که بر آقای فرجی دانا و آقای نیلی احمدی آبای و آقای دانش آشتیانی رفته بود که علیرغم خدمات زیادشان آنها را فتنهگر مینامیدند به ستوه آمده بودم و میخواستم مشت آنها را برای مردم باز کنم و بگویم که درد اینها فتنه و فتنهگری نیست بلکه میخواهند وزارت علوم دست خودشان باشد و به مجرد این که آقای فرهادی قول همکاری به آنها داد که افراد را مطابق نظر شما انتخاب خواهم کرد، از خط قرمز خیالی خود عبور کردند در حالی که مسئله فتنه درباره آقای فرهادی بیشتر صدق میکرد. عضویت شما در هیات نظارت بر مطبوعات یک نقطه امید برای رسانههای مستقل بود. اما کنارهگیری شما از حضور در انتخابات این هیات باعث شد که حداقل بخشی از جامعه مطبوعاتی کشور را نگران کند. بهتر نبود که علیرغم بداخلاقیهای صورت گرفته در کمیسیون فرهنگی از انتخابات کناره گیری نمیکردید؟ اگر من کنارهگیری نمیکردم آقای لاریجانی نمیتوانست در مقابل توطئه کمیسیون فرهنگی بایستد چون متهم به حمایت از فامیل خود میشد. وقتی من کنار رفتم دست رئیس مجلس باز شد که به کمیسیون فرهنگی فشار بیاورد تا نفر بعد از من را معرفی کند. اگر من کنار نمیرفتم مطمئناً اکنون آقای رسایی در هیئت نظارت بر مطبوعات بود چون کمیسیون زیر بار معرفی من به مجلس نمیرفت و آقای لاریجانی هم مجبور بود کوتاه بیاید. بنابراین کار من هوشمندانه بود و نمایندگان هم این موضوع را متوجه شدند. آیا برای دوره بعدی مجلس شورای اسلامی کاندیدا میشوید؟ اگر شرایط کشور به حال عادی برگردد مثلاً رفع حصر شود و این تندرویها که انقلاب را تهدید میکند تمام شود کاندیدا نمیشوم چون نیازی نیست اما اگر شرایط به همین صورت باشد خواهم آمد چون برخی حوزههای اجتماعی و سیاسی هست که اکثر نمایندگان به خاطر ملاحظاتی وارد نمیشوند و امثال من باید وارد شوند. تاکنون جلسات متعددی بین اصولگرایان برگزار شده است. برخی از اصولگرایان شرط موفقیت را دوری از جریانهای نزدیک به احمدینژاد و پایداری میدانند و در مقابل آن، جریانهایی چون جامعه اسلامی مهندسین بر اجماعی تمام عیار بین اصولگرایان تاکید دارند. آیا این اختلاف نظر از همین حالا نمی تواند برای ائتلاف آنان در انتخابات مجلس دردسرساز شود؟ محوریت اصلی اصولگرایان در نبود آقایان مهدوی کنی و عسگر اولادی بهتر است چه فرد یا افرادی باشند؟ اصولگرایان چون امروز با رقیب جدی مواجه هستند مجبور به وحدتاند. مسئله مهم آنها نوع برداشت از اصل ولایت فقیه است که باید تکلیف خود را با آن مشخص کنند چون بعضی از آنها معتقدند برای هر اقدامی اول باید نظر ولیفقیه را به طریقی جویا شویم و همین امر قدرت ابداع و ابتکار را از آنها گرفته، و برخی دیگر این طور فکر نمیکنند و معتقدند ما کار خود را میکنیم اگر دستوری از طرف ولیفقیه آمد اثر میدهیم. آنهایی که نظر اول را دارند، تا به حال خیلی به اصولگرایی ضربه زدهاند و آن را از ابتکار عمل باز داشتهاند. به عنوان نمونه در سال ۸۸ اکثریت قاطع سران اصولگرا معتقد بودند که ادامه مدیریت آقای احمدینژاد بر کشور صلاح نیست و باید روی فرد دیگری توافق شود و وقتی من طرح اجماع بر آقای ولایتی را مطرح کردم همه آنها میپذیرفتند ولی میگفتند باید ببینیم نظر آقا چیست و بعد گفتند که ما این طور احساس میکنیم که نظر ایشان به آقای احمدینژاد است و در نتیجه آن طرح به هم خورد و برخی از آنها هم گفتند هرکس فرد دیگری را مطرح کند ضد ولایت فقیه است و در نهایت هم گفتند ما با چشم گریان به آقای احمدینژاد رأی دادیم. مشکل اساسی اصولگرایان که دست و بال آنها را بسته است همین مسئله است در حالی که خود مقام رهبری هم چنین روشی را نمیپسندند. آنها اول باید تکلیف خودشان را با این موضوع روشن کنند تا بتوانند وحدت پیدا کنند. به بیان دیگر آنها اول باید وحدت در اصول و مبانی فکری خود پیدا کنند تا وحدت خارجی و عملی هم پیدا شود. و الاّ همه از ولایتفقیه و آزادی و عدالت و استقلال حرف میزنند در حالی که هرکدام مقصود خاص خودش را دارد و به اصطلاح این الفاظ، مشترک لفظی است نه مشترک معنوی. اما در مورد افرادی که به جای آقایان مهدویکنی و عسگر اولادی محور وحدت اصولگرایان باشند، معتقدم که اولا نیازی نیست که حول افراد وحدت شود بلکه محور باید همان اصول و مبانی فکری مشخص و مورد توافق باشد. آقایان مهدویکنی و عسگراولادی هم چندان محور نبودند و حرف آنها چندان مطاع نبود. ولی اگر نیاز به حَکَم وجود داشته باشد فکر میکنم آقایان ناطق نوری و علی لاریجانی از معتدلها و آقایان حسینیان و حداد عادل از تندروها و آقای بادامچیان از مؤتلفه میتوانند شورایی را تشکیل دهند. با ورود جامعه روحانیت یا جامعه مدرسین در این مسائل مخالف هستم چون به جایگاه اینها آسیب میزند و اینها باید حالت پدرانه داشته و اختصاص به گروه خاص نداشته باشند بلکه چتری بر اصولگرا و اصلاحطلب باشند. این دو جامعه باید روش مؤسس خود یعنی شهید مطهری را که تعصب گروهی نداشت دنبال کنند.
آقای لاریجانی در صدد تشکیل حزبی با عنوان رهروان ولایت هستند. فکر میکنید تشکیل چنین حزبی چقدر میتواند کارآمد باشد؟ آیا بهتر نبود که ایشان در تشکلهای سابق اصولگرایان به فعالیت حزبی خود ادامه دهند؟ من اطلاع دقیقی ندارم و اطلاعاتم در حد شنیدههاست. اگر ایشان اصولگرایی به معنی واقعی را دنبال کند یعنی همزمان از حقوق ملت و حقوق نظام دفاع کند و یکی را فدای دیگری نکند و بر آزادی بیان تأکید و بتواند قدرت ابداع و ابتکار داشته باشد و همه چیز را وصل به ولایت فقیه نکند و به گونهای رفتار کند که همه معتدلها اعم از اصولگرا و اصلاحطلب را جذب کند و دیوار مصنوعی میان اصولگرایی و اصلاحطلبی را ویران کند، میتواند موفق باشد و الاّ تکرار همان گروههای قبلی است. Copyright: gooya.com 2016
|