یکشنبه 28 دی 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

از احمد کسروی تا شارلی ابدو، مجيد کريمی

آنان همچون فدائيان اسلام که باورهای خود را لرزان می ديدند اکنون جامعه باز را دشمن خود می شمارند. از همين روست همبستگی جهانی در پشتيبانی از هفته نامه شارلی ابدو نه تاييد هر آنچه که در آن چاپ می شود که اعلام دفاع از سنگر آزادی در برابر آنان است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


۶۹ سال پيش در کشورمان ايران و در شرايطی که فضای باز سياسی بر ميهن سايه گسترد رويدادی رخ داد که عمق مظلوميت روشنفکری و قلم و آزادی بيان را بنمايش گذاشت وسرآغاز دوره تيره و تاری شد که سرانجامش برآمدن حکومت اسلامی به رهبری روح الله خمينی بود .

در بيستم اسفند ۱۳۲۴ تندروهای مسلمان يعنی گروه تروريستی فدائيان اسلام به تحريک برخی روحانيون و استعمار خارجی وارد کاخ عدليه شدند و در برابر قاضی و نيروهای شهربانی وقت احمد کسروی نويسنده توانا ، منتقد و روشنفکر معاصر را به گلوله بسته و سپس با کمال خونسردی و حوصله با وارد آوردن ۲۷ ضربه چاقو وی را تکه تکه کرده و با "شعارهای الله اکبر" عدليه را ترک کردند . شگفت آنکه متهمان نه تنها محاکمه نشدند که از سوی دولت و روحانيون وقت اجازه يافتند تا قهرمانانه به زندگی خود ادامه دهند. دردناک تر از آن سکوت مرگ آور نويسندگان و روزنامه نگاران وقت بود که تسليم وحشت آفرينان شدند . وحشت آفرينان دوباره در کودتای ۲۸ مرداد همسو با کودتاچيان آسيبی شگرف بر بدنه جنبش روشنگری ايران برهبری مصدق زدند. جداشدگان و بازماندگان فدائيان اسلام پس از سال ۱۳۳۴ در پی چهره ای بودند که همان ويژگی های نواب صفوی را داشته باشد . همزمان با اعتراضات آيت الله خمينی عليه حذف سوگند به قرآن و سپس مخالفت با حق رای زنان، افراطيون به جريان خمينی پيوستند و از سال ۱۳۴۳ که موتلفه اسلامی با پشتيبانی وی پديد آمد با وی همداستان شده و زمانی که مبارزه با شاه به اوج خود رسيد تندروها سکان رهبری را بدست گرفته وانقلاب ايران را تنها بواسطه کم تجربه گی سياسيون و کم کاری روشنفکران و ارزيابی نادرست از شخصيت آيت الله خمينی و خامی توده ها ، مصادره کردند. بسياری از اعضای موتلفه اسلامی وارد حزب جمهوری اسلامی شدند و شاخه های تندرو اسلامی مانند گروه منصورون ، توحيدی صف ، موحدين و فلاح وارد سپاه پاسداران و نهاد های امنيتی شدند و شکست سنگين جريان روشن انديشی ايران بار ديگر رقم خورد . شکستی که تاکنون هزينه سنگينی را بر جامعه روشن انديش ايران وارد آورده است.

بسی افسوس که هرگز جامعه روشنفکری ايران ( جدای از زنده ياد جلال آل احمد آنهم تا اندازه ای) رويداد ترور يک روشنفکر و منتقد اجتماعی را در کاخ دادگستری جدی نگرفت و هشدارهای وی را پی نگرفت و کار وی را دنبال نکرد. چاره ای برای آن نيافت و در روند رويدادهای سرنوشت ساز نيز شناخت درست و ژرفی از چهره های روحانی نداشت. بگونه ای که ناباورانه جريان تندرو و تروريستی فدائيان اسلام برهبری روح الله موسوی خمينی که يکی از تند رو ترين روحانيون حوزه علميه قم بود بار ديگر سربرآورد و سکان جنبش مردم ايران را در برابر شاه بدست گرفت.

پرسش آن است که چرا بايد فاجعه کشته شدن احمد کسروی برای طبقه متوسط و جريان روشنفکری ايران مهم باشد و بايد به آن بها داد و اين رويداد شوم را فراموش نکرد ؟

فدائيان اسلام تخم جريان قشری گری را در ايران کاشتند و اين حرکت را با ترور نويسنده و پژوهشگری ژرف انديش و منتقد نظام فکری، اجتماعی و فرهنگی حاکم برايران آغاز کردند و شگفت آنکه در نخستين گام ، انديشه و آزادی سخن و قلم را هدف قرار دادند تا با ترساندن، راه را برای جريان فکری همسو با خود هموار سازند . پيام زيبای کسروی در همه نوشته هايش "بخوانيد و داوری کنيد" بود. شعار وی "بخوانيد و باور کنيد" نبود. از اين روست که در هر ترور مقدسی بايد نام وی را بنام نخستين قربانی خشونت دينی در برابر آزادی سخن در ايران زنده نگاه داشت. هم او بود که برآمدن اسلام سياسی و هدف برخی از روحانيون شيعه را در کسب قدرت سياسی در کتاب شيعه گری با تيزبينی خود پيش بينی کرد و هشدار داد. او در کتاب شيعه گری اهداف ملايان را برملا کرد و گفت که آنها مخالف مشروطه اند. وی می گويد :
" شيعيگری با آن پيچ هايی که خورده و آن رنگ هايی که گرفته به اين نتيجه رسيده است که سررشته داری يا فرمانروايی در اين زمان از آن امام ناپيداست. ملايان آن را گرفته و می گويند " ما جانشين آن اماميم و فرمانروايی امروز از آن ماست " . ( شيعه گری برگ ۳۹)


نواب صفوی و احمد کسروی

کسروی نخستين بار پرده از نقشه آخوندها بر سررشته داری سياسی برداشت و بيم برآمدنش را پيشاپيش آشکار ساخت. نکته شگفت آور در تاريخ ايران که به آن اشاره نشده است آنکه روح الله خمينی که در سال ۱۳۵۷ رهبری انقلاب ايران را بدست گرفت خود از کسانی بود که جوانان مذهبی را به ترور احمد کسروی آشکارا تشويق کرد و برانگيخت. در کتاب کشف الاسرار خود که در پاسخ به کتاب های احمد کسروی و حکمی زاده و سنگلجی در نيمه دوم سال ۱۳۲۳ منتشر شد می گويد:
"هم کيشان ديندار ما ، برادران پاک ما ، دوستان پارسی زبان ما ، جوانان غيرتمند ما ، هموطنان آبرومند ما ، اين دوران ننگين ، اين مظاهر جنايت ، اين شالودهای نفاق ، اين جرثومه های فساد، اين دعوتهای به زرتشتی گری ، اين برگرداندن به مجوسيت ، اين ناسزاهای به مقدسات مذهبی را بخوانيد و درصدد چاره جويی برآييد و با يک جوشش ملی ، با يک جنبش دينی ، با يک غيرت ناموسی ، با يک عصبيت وطنی، با يک اراده قوی ، با يک مشت آهنين ، بايد اين تخم ناپاکان بی آبرو را از زمين براندازيد." ( کشف الاسرار ، برگ ۷۴)

در جای ديگری در همان کتاب روح الله خمينی می نويسد:
" ... اکنون خوانندگان اجازه می دهند که باين سفله بيخرد بگوييم تو از حقوق انسانيت محروم و از صف شرافتمندان بيرونی." (کشف الاسرار برگ ۷۶)

روح الله موسوی که هنوز در سال ۱۳۲۳ شناخته نشده بود در ادامه نوشته خود ديدگاهش را عليه آزادی انديشه و قلم چنين بيان می کند و راه چاره کسروی ها را مرگ می داند :
"هان ای ملت غيور قرآن ، دست اين تبه کاران را کوتاه کنيد و قلم اين جنايتکاران را بشکنيد تا تاج کرامت و شرف شما که قرآن است برقرار ماند ..." ( کشف الاسرار برگ ۸۰).

کتاب کشف الاسرار مرامنامه فکری آيت الله خمينی بود که عمق نگاه افراطی وی را درباره آزادی انديشه نشان می داد .او در اين کتاب چنين نتيجه می گيرد :
" ... ريشه کن کردن جرثومه های فساد را که موجب تشتت وحدت اسلامی و اخوت قرآنی و همکاری ملی و وطنی است برخود فرض می شماريم و با پنچه انتقام مردانه گلوی اين بی خردان را فشار می دهيم تا اجازه اينگونه ياوه سرايی ها نکنند و دست ناپاک خود را به گفته های خدا و پيغمبران و اوليا او دراز نکنند."( کشف الاسرار برگ ۵۶)

خواننده درحيرت می ماند که نويسنده کتاب کشف الاسرار چگونه با چنين ادبياتی خشن سالها بعد به رهبرانقلابی مردم ايران مبدل شد، بدون آنکه مردم بدانند که آبشخور فکری وی کجا بوده و يا شناختی درخور از وی داشته باشند و بدانند با آمدنش چه فاجعه ای رخ خواهد داد. پاسخ آن کاملا روشن است وجود فضای نقد وآزادی بيان و روشنگری تنها راه رستگاری جامعه مدرن و برون رفت از جهان سياهی است که بنيادگران جاده صاف کن آن هستند . اگر جامعه ايران از چنين برکتی برخوردار بود امکان روی کار آمدن فرصت طلبان و افراطيون فراهم نمی شد و روشنفکران نيز به رسالت خود بهتر عمل می کردند.

اما چرا شارلی ابدو را نبايد فراموش کرد و به آن اهميت خاصی فراتراز فجايع بی شمار ديگر تروريست ها داد؟

ماجرای شارلی ابدو درد مشترک و تکرار واقعه ننگين ترور کسروی است با اين تفاوت که جهان امروز بيدار است و روشنفکران جامعه جهانی راه خود را يافته و راه ارعاب ديگر دست کم برای بخشی از جهان سرانجامی نخواهد داشت. اگر چه بنيادگرايان برای پيشبرد باورهای خود از راه وحشت آفرينی مرزی نمی شناسند و همچنان ارزش های حياتی بشر در تهديد است. بنياد دستآوردهای شگرف کنونی، فرآورده جنبش روشنگری چند صد سال اخير بشر است که پايه اش آزادی انديشه، قلم و بيان است و شارلی ابدو نمونه بارز آن است . آنان همچون فدائيان اسلام که باورهای خود را لرزان می ديدند اکنون جامعه باز را دشمن خود می شمارند. از همين روست همبستگی جهانی در پشتيبانی از هفته نامه شارلی ابدو نه تاييد هر آنچه که در آن چاپ می شود که اعلام دفاع از سنگر آزادی در برابر آنانی است که شالوده آزاد انديشی را هدف قرار داده اند تا بار ديگر آدمی را به دوره سياه تاريخ باز گردانند.

از آن روست که اين رويداد دردناک نيز برای روشنفکران ايرانيان که در ۷۰ سال گذشته آسيب های بسياری از تندروی اسلامی ديده اند ، پندهايی دارد و بايد موجب آگاهی بيشتر و کوشش سازمان يافته تر و همدلی و هم زبانی آنان شود تا با آگاهی بخشی و روشنگری به مردم و تقويت پايگاه اجتماعی خود ، ناکامی های گذشته را جبران کنند و مانع از آن شوند که جريان سازمان يافته ترور حکومتی ، جامعه ايران را مرعوب ايدئولوژی خشونت کند.

مجيد کريمی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016