شنبه 4 بهمن 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

سرگذشت کیسه پلاستیک٬ هادی خرسندی

هادی خرسندی
یک روز سرگذشت یکی دو ساعته کیسه ای که در انتهای حیاط خانه ما در لندن، بالای درخت رفت، منبع الهام من شد. شاعران راست راستکی معمولاَ از چیزهای دل انگیزتری الهام میگیرند.. خلایق هرچه لایق!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


آنکه‭ ‬بادش‭ ‬برد‭ ‬بالا‭ ‬چون‭ ‬عقاب \ بر‭ ‬زمین‭ ‬افتد‭ ‬به‭ ‬چندین‭ ‬قطره‭ ‬آب \ خود‭ ‬اگر‭ ‬پنـداشتی‭ ‬پر ‬داشتـــی \ بال‭ ‬ماننـــد‭ ‬کبوتــــر‭ ‬داشتـــی \ این‭ ‬همه‭ ‬از‭ ‬کوری‭ ‬افکار‭ ‬اوست \ بال‭ ‬او‭ ‬در‭ ‬ظلمت‭ ‬پندار‭ ‬اوست \ گر‭ ‬نیفتی‭ ‬تو‭ ‬تهی‭ ‬در‭ ‬رهگذر \ ور‭ ‬نباشی‭ ‬خود‭ ‬سبک‭ ‬مانند‭ ‬پر \ کی‭ ‬تواند‭ ‬کرد‭ ‬باد‭ ‬هرزه‭ ‬گرد \ با‭ ‬تو‭ ‬آن‭ ‬کاری‭ ‬که‭ ‬با‭ ‬آن‭ ‬کیسه‭ ‬کرد؟ \

-----------------------------

خبر اول:

خبر جدی است. والله، بالله جدی است. تا دیشب صفحه اول گویانیوز هم بود که ورپرید. (اینجاست)

روی «تابناک» و«مهر» هم پیداش کردم. از «پایگاه خبری محلی صبح توس» نقلش کرده بودند. خلاصه اش اینکه «مردم انقلابی و شهیدپرور قوچان» ضمن مبالغ هنگفتی! ذکر مصیبت و ضجه مویه برای اسلام و اینکه «... از همان اول ظهور اسلام برخی به دنبال خاموش کردن نور اسلام بودند، غافل از اینکه نور حق خاموش شدنی نیست ....» خواسته بودند که نام سردبیر روزنامه توقیف شده «مردم امروز» رسماَ عوض شود!

«مردم انقلابی و شهیدپرور قوچان» با به رخ کشیدن این عبارت از «مقام معظم رهبری(دام ظله): «مردم قوچان بسيار خوب ،مومن و با صفا هستند.». خواسته بودند اسم محمد قوچانی، - روزنامه نگار معروف که «من شارلی هستم» را از قول جرج کلونی در صفحه اول گذاشته بود و به همین علت نشریه اش توقیف شد - توسط ثبت احوال تبدیل شود به «محمد شارلی ابدو!»، تا آبروی قوچان و اهالی قوچان و اسلام عزیز حفظ شود! آنها میگویند محمد قوچانی هیچ ربطی به قوچان ندارد و اسمش باعث بدنامی شهر ما و عذاب ۸۰۰ شهید این شهر است! - نامه خطاب به «حضور ریاست محترم سازمان ثبت احوال کشور» است - بله، جدی است. نمیدانم ریاست محترم ثبت احوال کشور به آن اهمیت خواهد داد یا نه، اما من این میان دلم برای اهالی شریف و صبور خامنه و خمین میسوزد، که در این سالها صدایشان درنیامده، یا اگر در آمده باشد، نگذاشته اند به گوش ما برسد.

***

خبر دوم:

خبر دوم اینکه در ایالت کالیفرنیای آمریکا استفاده سوپرمارکتی از کیسه های پلاستیکی ممنوع شد. جالب اینکه در بسیاری کشورهای جهان سوم، این کیسه ها پیشتر ورافتاده. . اینترنت میگوید در رواندا، کنیا، تانزانیا، آفریقای جنوبی، بنگلادش، هند،، هنگ کنگ، تایوان استفاده از این کیسه ها که لطمه ای عیان به محیط زیست میزند، ممنوع شده. چه پرندگان و خزندگان و آبزیانی که با این کیسه های پلاستیکی خفه شده اند.

یک روز سرگذشت یکی دو ساعته کیسه ای که در انتهای حیاط خانه ما در لندن، بالای درخت رفت، منبع الهام من شد. شاعران راست راستکی معمولاَ از چیزهای دل انگیزتری الهام میگیرند.. خلایق هرچه لایق!

----------------------
کیسه پلاستیک

کیسه ای‭ ‬را‭ ‬باد‭ ‬زد‭ ‬در‭ ‬رهگذار
برد‭ ‬بالا‭ ‬بند‭ ‬شد‭ ‬بر‭ ‬شاخسار

نایلن‭ ‬پُر‭ ‬باد‭ ‬در‭ ‬آن‭ ‬جایگاه
با تبختر‭ ‬خنده‭ ‬میزد‭ ‬قاه‭ ‬قاه

گفت‭ ‬‮«‬ما‭ ‬تا‭ ‬آسمان ها‭ ‬پَر‭ ‬زدیم»
«با‭ ‬تلاش‭ ‬خویش‭ ‬بالا‭ ‬آمدیم‭!‬‮»‬

در‭ ‬کنارش‭ ‬مرغی‭ ‬آمد‭ ‬نغمه‭ ‬خوان
کیسه‭ ‬با‭ ‬او‭ ‬گفت‭ ‬‮«‬ساکت‭ ‬شو‭ ‬جوان‭!‬‮»‬
plasticbag.jpg
‮«‬من‭ ‬به‭ ‬پرواز‭ ‬آمدم‭ ‬بر‭ ‬این‭ ‬بلند»
«تا‭ ‬نباشم‭ ‬در‭ ‬عذاب‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬گزند‮»‬

«خود ز سوپرمارکت زیر گذر»
«آمدم‭ ‬اینجا‭ ‬به‭ ‬یمن‭ ‬بال‭ ‬و‭ ‬پر‮»‬

‮«‬خسته‭ ‬شد‭ ‬از‭ ‬این‭ ‬پریدن‭ ‬بال‭ ‬من
راحتم‭ ‬کن؛‭ ‬خود‭ ‬نیا‭ ‬دنبال‭ ‬من‭!‬‮»‬


ساعتی‭ ‬بگذشت‭ ‬تا‭ ‬باران‭ ‬رسید
کیسه‭ ‬را‭ ‬قدری‭ ‬از‭ ‬آب‭ ‬آن‭ ‬رسید

ناگهان افتاد از آن باد و فیس
بینوا نقش زمین شد خیس و کیس

چون‭ ‬فرو‭ ‬افتاد‭ ‬از‭ ‬آن‭ ‬نوکیسه‭ ‬گی
خنده‭ ‬زد‭ ‬آن مرغ: ‬‮«‬افتادی،‭ ‬زکی‭!‬‮» ........‬

***

باقی‭ ‬این‭ ‬مثنوی‭ ‬سنگین‭ ‬بود
کار‭ ‬مولانا‭ ‬جلال الدین‭ ‬بود

هست‭ ‬خالی‭ ‬‬جای‭ ‬طبع مولوی
وان‭ ‬نتیجه‭ ‬گیری اش‭ ‬با‭ ‬مثنوی

تا‭ ‬بگوید‭ ‬آنکه‭ ‬بالا‭ ‬برد‭ ‬باد
پس‭ ‬عجب‭ ‬نبود‭ ‬که‭ ‬با‭ ‬آب‭ ‬اوفتاد!

آنکه‭ ‬بادش‭ ‬برد‭ ‬بالا‭ ‬چون‭ ‬عقاب
بر‭ ‬زمین‭ ‬افتد‭ ‬به‭ ‬چندین‭ ‬قطره‭ ‬آب

خود‭ ‬اگر‭ ‬پنـداشتی‭ ‬پر ‬داشتـــی
بال‭ ‬ماننـــد‭ ‬کبوتــــر‭ ‬داشتـــی

این‭ ‬همه‭ ‬از‭ ‬کوری‭ ‬افکار‭ ‬اوست
بال‭ ‬او‭ ‬در‭ ‬ظلمت‭ ‬پندار‭ ‬اوست

گر‭ ‬نیفتی‭ ‬تو‭ ‬تهی‭ ‬در‭ ‬رهگذر
ور‭ ‬نباشی‭ ‬خود‭ ‬سبک‭ ‬مانند‭ ‬پر

کی‭ ‬تواند‭ ‬کرد‭ ‬باد‭ ‬هرزه‭ ‬گرد
با‭ ‬تو‭ ‬آن‭ ‬کاری‭ ‬که‭ ‬با‭ ‬آن‭ ‬کیسه‭ ‬کرد؟

***
جان‭ ‬هادی،‭ ‬بگذر‭ ‬از‭ ‬این‭ ‬مثنوی
بیخودی‭ ‬راه‭ ‬بزرگان‭ ‬میروی

قافیه‭ ‬را‭ ‬خود‭ ‬نمیدانی‭ ‬درست
کاف‭ ‬تو‭ ‬همقافیه‭ ‬با‭ ‬گاف‭ ‬توست!

انتقاد از خود اگر کردی بجاست
لیک کل این لغزخوانی خطاست!

«کار نیکان را قیاس از خود مگیر»
یک نگاهی هم بکن بر عکس زیر

پس بکن موضوع را کلاَ عوض
تا نپندارند خود داری غرض:
Bach dar Kisse.jpeg
کیسه را بنگر که آویزان بود
توی آن طفلی عرقریزان بود

کیسه را بنگر که گشته حامله
پس برو فوری خبر کن قابله،

تا مبادا طفل ماند بی هوا
از نفس افتد عزیز بینوا

طفلکی غمگین شده، تنها شده
پاندول دسته هوندا شده

چشم او در راه و بغضش در گلو
تا که برگردد به او، بابای او

کیسه کوچکتری شب تا سحر،
گر که مصرف کرده بودی آن پدر،

دیگر این کودک نمی آمد پدید
تا چپانندش در این کیسه، شدید!

تف بر آن اندیشه و بر آن مرام
که کند کاپوت و کندوم را حرام
----------------------------------
شنبه ۴بهمن ۹۳


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016