دوشنبه 6 بهمن 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

آيا ذهن ايرانيان اشغال شده است؟ نوری حمـزه

در يک سفر درون شهری با اتوبوس از منطقه ای در استکهلم راهی مرکز شهر بودم. در يکی از ايستگاههای بين راه که اتوبوس توقف کرد ، يک خانم حدودا پنجاه و پنج ساله در ميان مسافران بود که پس از ورود به اتوبوس ، آمد و روی صندلی کنار من نشست. اندکی بعد موبايلم زنگ خورد ، يکی از دوستان کرد بود. کمتر از يک دقيقه به فارسی با او صحبت کردم . اندکی بعد ، خودم به يک همشهری عرب زنگ زدم. کمی به زبان عربی صحبت کرديم و خيلی زود مکالمه را تمام کردم.

خانم بغل دستی ، رو به من کرد و گفت شما فارسی خوب بلدين .. بعدشم عربی صحبت کردين... و ادامه داد؛ کجايی هستين شما.. ببخشين البته!

به ايشان گفتم که عرب هستم.. و می خواستم ادامه دهم تا خودم را بيشتر معرفی کنم. ديدم که خانم خودش را جمع و جور کرد .. کمی بيشتر از قبل از من فاصله گرفت... در سکوت عميقی فرو رفت . در ميانه راه از اتوبوس پياده شد و راهش را گرفت و رفت.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


من از اين حالت ايشان البته تعجب نکردم چرا که ايشان يک ايرانی است و گمانم همواره بر اين است که به طبيعت حال در ته دل بخشی از ايرانی ها کينه ای از عرب وجود دارد. کينه ای که منشأ آن سياست ، تسابق و هماوردی های منطقه ای بين ايران و ديگر کشورهای عرب ، جنگ های تاريخی ، ادبيات نفرت پراکن طيفی از نويسندگان پارسی زبان ، اشعار شاهنامه و حتی هماوردی های ورزشی است.

با تمام مسائل ياد شده و اذعان به تک تک موارد آن ، بر اين باورم که تنور داغ کينه را نه همه فارس ها بلکه بخشی از آنان که دارای ديدگاههايی همراه با واپسگرايی ، توهمات سياسی و با رويکرد هژمونی ملت فارس بر ساير ملت های درون ايران و هژمونی ايران بر خاورميانه را در تاقچه تفکرات خود دارند.

به نظر می رسد طيفی که چنين تفکراتی را در ذهن خود حمل می کند همواره متاثر از يک نيروی پنهان است. نيرويی که بسيار فراتر از مفهومی به نام هژمونی فارس بر ايران عمل می کند. نگارنده بدون توجه به تئوری توطئه يا توهم ، مدتی است که اين موضوع ذهنم را به خود مشغول ساخته است.

سئوالات اصلی در اين جا اين هستند که؛ چه کس يا چه کسانی سعی دارند با تقويت مرکزگرايی با محوريت فارس ها در ايران ، آنها را در تقابل با پيرموان تعريف کند؟

چه کس يا کسانی و به چه منظوری همواره سعی دارند ايران را در تقابل با جهان پيرامون و به ويژه در تقابل با خاورميانه عربی تعريف کنند؟

سئوالات ياد شده به گونه ای ذهنم را مشغول ساخته ، اين در حالی است که در ميان مردم فارس زبان با کسانی در داخل و خارج از ايران برخورد کرده ام که صريح و شفاف به حقوق حقه ملت های غير فارس در ايران اذعان دارند و در راه تحقق آنها حتی مبارزه می کنند. برخی بسيار جلوتر رفته و به حق تعيين سرنوشت ملی ملت های غير فارس نيز احترام می گذارند و تا استقلال تام آن ملت ها با آنان همراه هستند.

چنين نيز در موضوع سياست خارجی در سال های گذشته با چندين ديپلمات ايرانی در تهران گفتگو داشته ام که بسيار علاقه مند به روابط دوستانه با جهان عرب هستند اما به قول معروف درگوشی و با ترس و لرز نظرهای خود را ابراز می کنند!

در مقابل اين نيروها نيز يک نيروی بسيار عقب مانده وجود دارد که همواره بر طبل تمرکز با محوريت ملت فارس می کوبد. مردم را تهديد می کند. فارس را در تقابل با کرد ، ترک ، بلوچ ، لر ، ترکمن ، عرب و ديگران تعريف می کند. همين نيرو نيز در سياست خارجی ، ايران را در تقابل با جهان عرب تعريف و انديشه خود را بر ديگر مردم ايران تحميل کرده است.

نيروی ياد شده چنان بر گرده افکار عمومی در ايران سوار شده که مصالح فردی ، گروهی ، قومی و ملی را با خطرات بزرگی مواجه ساخته است. نيروی ياد شده با هدايت سياست گذاری های امنيتی ، سياست خارجی ، سياست داخلی ، بودجه ريزی و..... همواره سعی دارد افکار عمومی را چنان سوق دهد که تنور دشمنی فارس با عرب در سياست خارجی و دشمنی فارس با کرد ، ترک ، لر ، ترکمن ، بلوچ و عرب در سياست داخلی را هميشه داغ نگه دارد.

می توان ردپای آن نيرو را در رسانه های جمعی فارسی زبان به سهولت ديد و احساس کرد. به نظر می رسد که يادآوری چند مثال در اين زمينه به روشنی موضوع بيشتر کمک می کند.

- زمانی که محمدی ری شهری از وزارت اطلاعات رژيم حاکم بيرون رفت و به رياست کاروان حجاج ايران منصوب شد، در اولين سفر او به مکه رسانه های رسمی و از جمله راديو وتلويزيون رژيم به منظور نفرت پراکنی بر عليه عرب ها در برهه حج اعلام کردند که نيروهای امنيتی فرودگاه جده در پادشاهی سعودی ری شهری را عريان کرده و به بازرسی بدنی او پرداخته اند! حال آنکه چنين موضوعی عاری از صحت بوده و سالها بعد آنهم يک عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام موضوع را به گونه ای تکذيب کرد. تکذيبيه ايشان اما به هيچ وجه از رسانه های رسمی رژيم منتشر نشد.

- در اولين روزهای بازگشت علی اکبر صالحی از ماموريت سابق ايشان در وين به عنوان سفير ايران در آژانس بين المللی انرژی اتمی ، در حاشيه يک همايش درباره سياست خارجی در تهران با او يک گفتگوی کوتاه داشتم. با ايشان به عربی صحبت کردم. صالحی اصالتا فارس خراسانی ، متولد عراق و دانش آموخته دانشگاه آمريکايی بيروت است. از او پرسيدم که موضوع حمله رسانه های ايرانی به البرادعی چيست؟ موضع شخص البرادعی به عنوان مدير آژانس انرژی اتمی در قبال پرونده ايران در آژانس چه هست؟ آيا البرادعی آنگونه که رسانه های ايرانی می گويند بر ضد ايران عمل کرده است؟

در اين ميان آقای صالحی که چشمانش را درشت می کرد و به من خيره شده بود از من پرسيد؛ شما که هستيد و کجايی هستيد؟ خودم را به عنوان يک خبرنگار و دانشجوی عرب از اهالی شوش به ايشان معرفی کردم. با خنده و شوخی صحبت را با ايشان ادامه دام و تاکيد کردم که قصد ندارم صحبت با ايشان را در جايی منتشر کنم. پيش از آنکه حرفی بزند به ايشان گفتم که من هم مثل شما می دانم که حمله رسانه های ايرانی به البرادعی فقط به دليل تابعيت عربی البرادعی است و دليل ديگری وجود ندارد. ايشان با زبان بی زبانی صحبت های من را تاييد کرد. او اندکی تامل کرد و گفت که اينها واقعا نمی دانند. هر کاری هم بکنيم که اين همه به ديگران حمله رسانه ای نکنند هيچ فايده ندارد. من تا همين چند روز پيش سفير ايران در آژانس بودم. اگر آقای البرادعی کمک نمی کرد اوضاع ما بسيار بدتر می شد. البرادعی مهمترين دوست ما در آژانس هستند. ايشان البته پيش از خداحافظی به من توصيه کرد که زبان مادری خود را حفظ کنم.(آقای صالحی بعدها در دوره احمدی نژاد وزير خارجه شد و اکنون رياست سازمان انرژی اتمی را به عهده دارند)
- در پی موفقيت يک تاجر عرب اهل محمره (خرمشهر) در زمينه کار در حمل و نقل هوايی ، خريد چند هواپيمای مسافری و راه اندازی يک شرکت هواپيمايی در تهران ، وزرات اطلاعات رژيم اين شخص را بازداشت و از طريق دادسرای مفاسد اقتصادی اطلاعيه ای منتشر کردند که اين تاجر با شيخ حمد بن خليفه امير قطر يک شرکت غير واقعی تاسيس کرده و اقدام به دريافت سهميه بنزين هواپيما از فرودگاههای ايران و فروش آزاد آن می کنند!

اتهامی خنده دار که اگر فقط به تاجر اهل محمره آن را نسبت می دادند شايد قابل باور باشد اما متهم ساختن شاه کشوری که از بزرگترين صادر کنندگان گاز جهان ، کشوری که برای سال ها دارای بزرگترين ارزش و درآمد ناخالص ملی در سطح جهان است و کشوری که دارای بزرگترين شبکه خبری جهانی همچون الجزيره است ، بسيار تهوع آور می نمايد.

- اکنون نيز در ادامه حمله های رسانه های فارسی زبان به عرب ها ، چندی پيش روزنامه خبر ورزشی يک کارتون به همراه يک تيتر توهين آميز بر عليه مردم عرب منتشر ساخت. نشان دادن يک شخص با لباس عربی زير کفشی که بر ساق پوشنده آن نام ايران حک شده و عبارت "لهش کن" گويای درونمايه انديشه آن بخش از جامعه ايران است که به وسيله نيرويی هدايت می شود که به نظر می رسد همان نيرو ذهن ايرانی را اشغال کرده است.

- اندکی بعد از اين حادثه و با انتشار خبر فوت پادشاه سعودی ، خبرگزاری فارس با ذوق و شوق خبر مرگ عبدالله بن عبدالعزيز پادشاه سعودی را چنين منتشر کرد؛ ... بلاخره درگذشت.

- روزنامه وطن امروز نيز خبر فوت پادشاه سعودی را در صفحه اول خود و با چاپ يک عکس از ايشان ، يک رو تيتر بلند و غير حرفه ای و با يک تيتر پوپوليستی منتشر ساخت.

وطن امروز در روتيتر خود آورده است: "درپی وخامت حال پادشاه سعودی، ملت های منطقه، کشورهای صادرکننده نفت وشاهزادگان تشنه قدرت پايان زندگی عبدالله بن عبدالعزيز را به انتظار نشسته اند."

تيتر وطن امروز چنين بود:
"خبر مرگش!"

-در روزهای گذشته نيز برخی نهادهای دولتی و دانشگاهی نيز پس از اعلام فوت پادشاه سعودی با برگزاری همايش هايی مرگ اين شخصيت سياسی را از نشانه های ظهور امام زمان اعلام کرده اند!

اينها فقط چند نمونه از عملکرد رسانه ها ، دانشگاهها و برخی ارگان های رسمی ايران درباره يک حادثه بسيار عادی فوت يک مقام سياسی در کشوری ديگر و يک حادثه ورزشی تحت عنوان جام ملت های آسيا و رويارويی تيم ملی فوتبال ايران با چند تيم از کشورهای عربی بود.

نمونه های داخلی آپارتايد بر عليه ملت های غير فارس قابل شمارش نيستند و مردم غير فارس به صورت روزمره با چنين مسائلی درگير هستند.

گمان دارم که از ورزش به عنوان ميدانی برای توسعه روابط فرهنگی، سياسی، اجتماعی کشورها و تحکيم دوستی ها ياد می کنند. در هنگامه مرگ يک شخص نيز هر چند اختلافات سياسی و غير سياسی بين کشور ها شدت داشته باشد اما در هيچ فرهنگی مسبوق به سابقه نبوده که در رسانه های ملی و همايش های دانشگاهی به شخص فوت شده و به مردم منتسب به يک زبان و يک قوم اهانت شود.

در اين ميان اما در صورت اذعان به وجود تاثير گذار يک نيروی پنهان در هدايت افکار عمومی ايرانی به سوی عرب ستيزی و نژادگرايی سئوال اساسی در آخر شايد اين باشد که آيا ذهن ايرانيان به کلی اشغال شده است؟

در زير می توانيد نمونه کارهای روزنامه خبر ورزشی ، خبرگزاری فارس و روزنامه وطن امروز را ببينيد:


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016