پنجشنبه 23 بهمن 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

توهم دمکراسی و واقعيت انقلاب، هادی قدسی


در صورتی مفهوم اوپوزيسيون را در جامعه کنونی ايران به مثابه ضديت با استبداد حاکم تلقی کنيم، می توان تلويحا به اين نتيجه رسيد که تفکر و نظر و خواست وآرمان اوپوزيسيون دمکرات، داشتن يک جامعه دمکراتيک می باشد. برداشت از مفهوم دمکراسی اما، در ميان عموم، عوام و خواص، اين است که مردم بتوانند آزادانه سخن گويند، بنويسند، و عقايد خود را ابراز دارند. حاکمان خود را انتخاب نمايند، و در صورت لزوم، بتوانند به دور از خشونت، آنان را از پستی که گمارده اند، برکنار کنند. با اندکی عدالت بتوانند تامين مالی داشته و آزادانه هر دين و مذهبی را داشته باشند و هر شغلی را که می خواهند انتخاب نمايند و....

در صورتی مفاهيم بالا را قبول داشته باشيم، دمکراسی يا مردم سالاری با قانون اساسی فعلی در تعارض قرار می گيرد. زيرا اين قانون اساسی تمامی سرنوشت مردم و کشور را در چهارچوب مذهب شيعه به قشراندکی از آن، يعنی روحانيون، و باز هم قشری کوچک تردر داخل آن که قائل به ولايت فقيه هستند وا می گذارد. اين سامانه حاکميت استبدادی و کفرآميز در اواخر قرن بيستم، درپی يک انقلاب مردمی با شعار استقلال و آزادی، برپايه يک رفراندم آزاد توسط ملت مورد تاييد قرار گرفت. چرا ملتی پس از رسيدن به استقلال و آزادی که به قيمت جان خود به آن دست يافته، چنين ذلتی را برضد آرمان خود، با دستان خود، برخود تحميل می کند؟ اگر چشم هايمان را بر واقعيت ها نبنديم، به بيان ديگر، کفرنورزيم، شايد با خردورزی و تامل بتوانيم بدون تعصب، کاستی ها را شناسائی و به رفع کم بودها همت کنيم بلکه مردم و کشوررا از نابود شدن رهاسازيم.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


به تحقيق، انقلاب ايران انقلابی بی نظير بود. بی نظير بود زيرا تمامی اقشار در آن شرکت داشتند، حتا شخص شاه، که صدای انقلاب را شنيد. نيروهای مسلح نظامی و انتظامی، کارگران، کارمندان، پيشه وران، شهری و روستائی، دانشجو و دانش آموز، معلم و استاددانشگاه، نويسنده و هنرمند و... همه وهمه يک صدا به دنبال گم شده خود، سراسيمه، در کوچه و خيابان استقلال و آزادی را صدا می زدند. در ۲۲ بهمن قدم اول پيروزی را جشن گرفتند تا به خانه هايشان بازگردند و زندگی روزمره را اين بار با احقاق حقوق خويش از سر گيرند.

توطئه های داخلی و خارجی بسيج شدند تا جای خالی مردم را پر کنند و آنان را به عزای استقلال و آزادی بنشانند. حسن آيت به نيابت حزب زحمتکشان مظفربقائی که پيش ازاين در کودتای ۲۸ مرداد برضد مصدق، مطامع انگليس را ياری رسانده بود، طرح اصل ولايت فقيه که در پيش نويس قانون اساسی وجود نداشت را تقديم مجلس خبرگان کرد. اين پيشنهاد به تصويب رسيد و خيال دشمنان خارجی و داخلی دمکراسی در ايران آسوده گشت تا اين که در انتخابات رياست جمهوری، بارديگر مردم با قاطعيت به جريان استقلال و آزادی و به مخالفت با ولايت فقيه رای دادند. اين امر سلطه گران و مستبدان داخلی را گران تمام شد زيرا متوجه شدند که مردم همواره به دنبال گم شده خود، استقلال و آزادی هستند. اين بار جنگی سنگنين را به ملت تحميل کردند تا در سايه آن، ودر غياب مردمی که سرگرم دفاع از مام وطن بودند، و در پناه خشونت ناشی از جنگ، استبداد بتواند استقرار يابد. يکی از موانع جدی اين استقرار، رای مردم، يعنی منتخب مردمی بود که می بايستی از سرراه بر می داشتند.

به اين ترتيب، کودتای خرداد ۱۳۶۰ که يک هدف بيشتر نداشت، وآن به سخره کشيدن انتخاب ملت بود، به دست اکثريت کنشگران و فعالان سياسی به وقوع پيوست. نيروهائی که دراين کودتای ضد دمکراسی شرکت مستقيم و غيرمستقيم (نظير سکوت) داشتند، يعنی اصول گرايان فعلی، اصلاح طلبان فعلی، حزب توده واقمارش نظير بخشی ازچريک های فدائی خلق، ملی-مذهبی ها و نهضت آزادی و...مجموعه ای بزرگ را تشکيل می دادند که هرکس، حتا خمينی را از ايستادن در برابر آن باز می داشت. به اين ترتيب، به دليل غرابت عمده فعالان و کنشگران سياسی با انقلاب مردم، پيروزی مردم نتوانست به اجرا درآيد و به اعتماد مردم خيانت شد.

می دانيم شاه، به خصوص بعداز کودتای ۲۸ مرداد، با تجاوز از قانون اساسی حکومت می کرد. اين حاکميت خلاف قانون، يعنی حکومت استبدادی خود را توسط کنشگران و فعالان سياسی و اجتماعی کشور به اجرا می گذاشت. از افسران بلند پايه ارتش تا هيئت وزيران ومديران و اساتيد دانشگاه و... گرفته تا مقامات پائين تر چرخ استبداد را به حرکت درمی آوردند. دراين ميان، سلطه گران هم همواره سامانه استبدادی را ياری می رساندند. پس از انقلاب، خمينی همان راه را به نام ضرورت های جامعه انقلابی ادامه داد. می دانيم اما اين بار توسط افراد معدودی از کنشگران و فعالان سياسی نظير بازرگان و طالقانی و بنی صدر و... تذکراتی به اوداده می شد ومخالفت هائی صورت می گرفت. بااين وجود چرخه استبداد با سرعتی تندتر از خمينی در سطح جامعه و توسط جريان وسيعی ازکنشگران و فعالان سياسی و اين بار مذهبی، حرکت می کرد. حرکت اين جريان استبدادی که جناح های مختلف را دربر می گرفت، چنان قوی و گسترده بود که قانون اساسی استبدادی ولايت فقيه در برابر آن تاب مقاومت بريد و دست به اصلاح آن زدند و آن را به ولايت مطلقه ارتقاء دادند. اين چنين از آن انقلاب استقلال و آزادی که پايه های اصلی دمکراسی را تشکيل می دهند، نظامی استبدادی، که برازنده اکثريت کنشگران و فعالان سياسی و فرهنگی و اجتماعی کشور می باشد ساخته شد.

اين نظام نه می توانست توسط يک نفر(خمينی) ساخته شود، نه ساخته "آخوند" است و نه دين. تمامی نظام های استبدادی، حاصل مستقل و آزاد نبودن اکثريت نخبه های جامعه می باشند. آزاد و مستقل بودن يعنی به خود متکی بودن و به خود باور داشتن. خاصيت يک حاکميت استبدادی در اين است که مستبد، نقش مقسم قدرت را بازی می کند. در يک حاکميت استبدادی، افراد بی عرضه با فريضه کردن چاپلوسی، به راحتی رئيس ووزير می شوند، وکيل می شوند و به مديريت های مختلف دست می يابند و ثروت های ملی را با همان راحتی صاحب می شوند. بی دليل نيست که تفکر استبدادی، حاکميت خمينی را به دو دوران تقسيم می کند. "دوران سياه" دوران کوتاهی بود که در اولين انتخابات رياست جمهوری، او به رای مردم احترام می گذاشت و از منتخب آنان حمايت می کرد. و "دوران طلائی" از زمانی شروع می شود که به سران حزب جمهوری اسلامی اجازه تقلب در انتخابات را صادر کرد.

بنابراين، محال است در کشور اجازه داده شود فردی مستقل به مقامی برسد و کشور را از فسادی که نتيجه محتوم استبداد است، رها سازد. در اين جهت بود که بعداز کودتای خرداد ۱۳۶۰، اقمار استبداد، جوانانی که در "دفاتر همکاری های مردم بارياست جمهوری" فعال بودند را جذب، و آنان را به همراهی با استبداد توجيه نمودند که اين خيانت مسلما در تاريخ ايران ثبت خواهد شد. به واژه های عوام فريبانه ای نظير اصلاحات باور نداشته باشيد. وعده های آنان چه بر اصلاحات و چه درفسادزدائی و عدالت و آزادی دروغ اند، زيرا اين مفاهيم با نظام استبدادی جورشدنی نيستند و تجربه اين ۳۶ سال کافی به نظر می رسد برای اثبات دروغ بودن اين وعده ها. اين کنشگران که باتاسف هنوز عمده کنشگران کشور را تشکيل می دهند، در استبداد فرسوده شده اند وبا فريب دادن نسل جوان سرپا هستند. اينک جوانان ايران بايد خود را از چنگال اين استبداد زدگان رها سازند. استقلال و آزادی را تمرين کنند واز خود نسلی بسازند که کشور را در دمکراسی و عدالت اداره نمايد. واين همان پديده ايست که کشوربا سپری کردن بيش از يک قرن انقلابی همواره به آن احتياج دارد.

http://bayanerochan.blogspot.fr/2015/02/blog-post.html


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016