گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
21 آبان» واشنگتن - تهران: ديپلماسی بیحاصل نامهنگاری، جمشيد چالنگی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! انقلاب ايران و خاورميانه: سرنوشت جوامع بیپرسش، جمشيد چالنگیايران و گستردهتر، خاورميانه وضعيت غمانگيزی دارد با آيندهای ناروشن و پرسشهائی بسيار. در اين ميان اين سخن که، جامعهای که پرسش ندارد سر از مجهولات تازهای در میآورد، ساليانیست در ذهن من طنين دارد
زمانی از کشور های آمريکای لاتين « ارنستو چه گوارا» و « فيدل کاسترو » ها به عرصه ی جهانی معادلات سياسی هوار می شدند، اکنون اما، آمدگانی از زادگاههای ايندو را درلشکريان « داعش » و « القاعده » می بينيم. جهان را چه شده است؟ آيا بافروپاشی قلمروی « کمونيسم» در عرصه ی جهانی،اسلامی که نخستين پيروزی خود را در در بهمن ۵۷ در ايران، اين روزها نيز جشن گرفت در پی قلمروئی هرچند از نظر جغرافيائی متفاوت، اما هم سنگ با شوروی سابق در عرصه ی سياست بين الملل است؟ آيا آنگونه که برخی نظريه پردازان می گويند جهانی شدن اقتصاد رو بسوی دوقطبی ساختن کشور ها ، فقير وغنی دارد و آنان که نتوانستند از امکانات خود برای پيوستن به جهان صنعتی به موقع سود ببرند لاجرم، حتی عليرغم سرمايه های طبيعی شان، در سراشيب پس رفتن افتاده اند؟ بطور نمونه به سقوط روز افزون قيمت ريال ايران و دينار عراق در سه دهه ی اخير بنگريد. دو کشوری که پيش از دونقطه ی عطف در مسيرشان ، انقلاب در ايران ، وبرای عراق جنگ با ايران ، کشورهائی درحال توسعه بودند . آيا تمايلی مزمن اما قدرتنمد برای واپسگرائی ی جلوه گردر عدالت خواهی در بخش بزرگی ازجوامعی مانند ايران پيش از انقلاب وجود نداشته است؟ تمايلی که «جلال آل احمد» در « غربزدگی » اش منادی آن بود و « علی شريعتی » و « آيت الله خمينی » نيز دوضلع ديگرآن بودند وزمانی که در سال ۵۷مجال بروز و عمل يافت ، مانند مثلث « برمودا» ايران در حال توسعه رابا همه ی اشکالات رو به حلش در خود بلعيد؟ آيا آنچه را که فقيه تهران و مشاوران و کارگزاران او « بيداری اسلامی » می نامند زمينه سازشليک هواپيماهای ربوده شده توسط « القاعده» به برج های نيويورک و وزارت دفاع آمريکا در سپتامبر ۲۰۰۱ نشد؟ و زمينه ساز بر افراشتن بيرق های گوناگون اسلامی که در پای آنها در بيش از يک دهه ی اخير تيغ بر گلوی روزنامه نگاران و فرستادگان سازمان ملل در عراق و سوريه نهادند؟ و نيز انداختن آتش بر جان خلبان اردنی معاذ الکساسبه؟ آيا بسيج اسلامی قدرت جويان متعصب توسط غرب به ويژه رهبران وقت آمريکا برای پس راندن شوروی از افغانستان، نقشی به گفته ی برخی خواسته و به گفته ی ديگرانی ناخواسته، در اين «بيداری اسلامی » نداشته است؟ آيا آنچه ملک عبدالله پادشاه اردن در باب « جنگ سوم جهانی در جريان است » می گويد، ولو اغراق آميز باشد دستکم بخشی از واقعيت جاری در خاورميانه با شعله هائی کشيده درعرصه ی جهانی راگزارش نمی کند؟ آيا همين به اصطلاح « بيداری اسلامی» نيست که باعث تبديل مسئله ی فلسطينی ها – اسرائيل از مسئله ای قابل حل که جنگ بر سر ِ زمين و سر زمين باشد به مسئله ا ی ظاهرا لاينحل اسلامی تبديل کرده است، با رهنمودهائی از قبيل « راه قدس از کربلا می گذرد» و اين روزها از زبان « فقيه دوم» ،«برای نابودی اسرائيل بايدکرانه باختری را مسلح کرد»؟ آيا همين سبب نشده است که در ميان بيرق های رنگارنگ بر افراشته در منطقه از بيرق امپراتوری عثمانی که رجب طيب اردوغان در ترکيه هوا کرده است تا بيرق رهبری جهانی « ولی فقيه » در تهران تا ، بير ق های « القاعده »، « داعش»، جبهه النصره »،« حوثی های يمن»،« انصار بيت المقدس»،« احرار الشام»،« شهدا اليرموک»،« حزب الله لبنان»و....، بيرق« فلسطين» ديگر به چشم نيايد ؟ آيا اين سخن که در جهنم عقرب هائی هست که آدمی از آنها به مار غاشيه پناه می برند،شرح روشن ِ خاورميانه ی امروز نيست که در آن کسانی چون بشار اسد در سوريه و علی عبدالله صالح در يمن، اکنون مورد حمايت حتی بسياری از مخالفان پيشين خودهستند، همانگونه که در عراق نيز بی شمارند آنانکه بر ايام رفته ی صدام حسين غبطه می خورند؟ آيا اوضاع کنونی خاورميانه حاصل آن نيست که مردمان منطقه يا دستکم بيشترين آنها ،بی هيچ پرسش و کندو کاوی روندی را برای زندگی خود برگزيده اند که چگونگی آن از درون اخبار، احکام، احاديث و رواياتی ثابت و ظاهرا تغيير ناپذير هزار ساله و بيشتر برگرفته شده است؟ همان نکته ی مهمی که اخيرا ابراهيم عيسی نويسنده ی مصر به صراحت کامل گفت ومورد اعتراض انواع شيخ های سنی و شيعه قرار گرفت؟ آيا جوامعی چون بسياری از مردمان خاورميانه از جمله ايران که جز پاسخ های آمده از قرون پيشين و تجربيات شکست خورده ی گذشتگان در ديگر مناطق جهان ، هيچگونه پرسشی در مورد زندگی و چگونگی شکل بخشيدن به شکل شايسته ی انسانی آن ندارند، می توانند سرنوشتی بهتر از همين که اکنون در منطقه جاری ست ، داشته باشند؟ آيا ايران امروز، نتيجه ی بی پرسشی در جامعه از جمله گروهها ، سازمان ها و تشکل های سياسی، روزنامه نگاران و....در جريان انقلاب و مقدمات آن نيست؟ اينکه هيچکس نپرسيد خمينی دقيقا کيست و چه برنامه ای دارد؟ اينکه آنانکه بايد، نپرسيدند آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی، سه شعار او که در هياهوی انقلاب دميده می شد از نظر او چه مفهومی دارد؟ اينکه کس نپرسيد آيت الله خمينی در سال ۱۳۵۲ و پيش از آن چه می گفت و چه می خواست که سرانجام باعث تبعيدش شد؟ در کتاب ها و رساله هايش چه گفته و نوشته است؟ آيا همين بی پرسشی گسترده در جامعه نيست که در مطبوعاتی که به يمن آزاد انديشی شاپور بختيار آزادی کامل يافتند بطور نمونه حتی يک مورد هم نمی بينيم که زندگينامه ای دقيق از رهبر انقلاب در پاسخ به اينکه خمينی کيست و از کجای تاريخ می آيد، آمده باشد؟ آيا...؟ ايران و گسترده تر، خاورميانه وضعيت غم انگيزی دارد با آينده ای ناروشن و پرسش هائی بسيار. در اين ميان اين سخن که ،جامعه ای که پرسش ندارد سر از مجهولات تازه ای در می آورد، ساليانی ست در ذهن من طنين دارد. اين سخن رانبايد حتما صاحب نامی گفته باشد تا حقانيت بيابد. من آنرا برای نخستين بار به اين شکل، سالها پيش از راننده ای در الجزائر شنيدم که از بابت کشتار بيش از صد هزار نفر از مردم کشورش توسط شمشير کشان« جبهه ی نجات اسلامی» رنجور بود. شايد سخن هم غم الجزائری من در مورد ديگر جوامع از جمله در ايران نيز درست باشد. Copyright: gooya.com 2016
|