گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! چرا محمدرضا رحيمی سر از زندان اوين درآورد؟ احمد هاشمیمحکوميت رحيمی ارتباط چندانی به فساد مالی او ندارد و در قافله دزدان جمهوری اسلامی، او تنها و نخستين دزدی نيست که بايد محاکمه و همه کاسه کوزه ها بر سرش شکسته شود، چرا که: "گر حکم شود که مست گيرند، در شهر هر آنکه هست گيرند"
محمدرضا رحيمی، معاون اول رئيس جمهور سابق، به اتهام اختلاس و فساد مالی و برای تحمل حکم پنج ساله خود، روانه زندان اوين شد. خبر کوتاه بود ولی سوالات زيادی در خصوص اين حکم وجود دارد، از جمله اينکه آيا نظام قضايی جمهوری اسلامی تا اين حد شفافيت و استقلال عمل دارد که حتی می تواند سران نظام را هم به اتهام فساد و اختلاس تحت پيگرد قرار دهد؟ در اين صورت، آيا اين فقط رحيمی است که به فساد مالی آلوده شده و ديگر مقامات ارشد جمهوری اسلامی حسابشان پاک است؟ و نهايتا، اگر چنين قاطعيتی در برخورد با مجرمان اقتصادی وجود دارد پس چرا شاهد فساد مالی و اختلاس های گسترده و ميلياردی در کشور هستيم؟ برای پاسخ به اين سوال ها شايد بتوان از دريچه ارزش های رايج در کشور، به موضوع نگاه کرد. چه، در انقلاب ۵۷ شاهد وارونه شدن گفتمان ها، ارزش ها و روندهای رايج هستيم، به اين معنا که بسياری از ضد ارزش ها جای خود را به ارزش ها دادند و متقابلا، برخی ارزش ها تبديل به ضد ارزش شدند. از خوابيدن بر روی حصير تا ژنده پوشی آقای رئيس نگارنده اين سطور به عنوان جوانی متولد و بزرگ شده شهر قم، به خوبی به ياد دارد که در سال های نوجوانی، مانند اکثر هم سن و سال های خود برای پر کردن اوقات فراغت و به علت کمبود امکانات فرهنگی و گزينه های ديگر!، به مسجد محل می رفت که در آنجا، "شيخ عبدالحسين بندانی نيشابوری"، امام جماعت مسجد منتظرالمهدی (که حالا مبلغ و تئوريسين دولتی مبارزه با وهابيت و گروه های تکفيری شده) هميشه روايت هايی از ساده زيستی علما را تعريف می کرد. بطور مثال او روی حصير خوابيدن (بجای تخت خواب) و سنگ زير سر گذاشتن (بجای بالش) و خوردن نان و ماست را به عنوان سيره علمای شيعه از قبيل شيخ صدوق، علامه مجلسی و شيخ کلينی برمی شمرد. در همين راستا، مشاهده می کنيم برخی مسئولان جمهوری اسلامی، لباس های مندرس بر تن می کرده و از تجمل و شيک پوشی احتراز می کنند. بطور مثال، در سال ۱۳۷۸ در يک همايش در تالار شيخ انصاری دانشکده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران که توسط انجمن اسلامی دانشکده برگزار شد و اينجانب هم يکی از دست اندرکاران آن بودم، عليرضا محجوب، رئيس خانه کارگر، به عنوان يکی از سخنرانان شرکت داشت. او برای عوام فريبی و برای اينکه نشان دهد درد طبقه فقير و کارگر را می فهمد با کت و شلوار رنگ و رو رفته و کثيف (احتمالا آلوده به روغن و گريس)، به اين همايش آمده بود. وقتی در پايان مراسم، به شوخی طعنه ای به نوع لباس پوشيدن او زدم مرا تهديد و متهم به اشرافی گری و طرفداری از طاغوت کرد! عمارت بزرگ مرتضی مطهری، دم خروس يا قسم حضرت عباس بطور مثال، بياد دارم وقتی برای نخستين بار در قالب يک اردوی مدرسه از قم عازم تهران شديم تا از آرامگاه پرزرق و برق بنيانگذار جمهوری اسلامی و چند بنای ديگر بازديد کنيم، بويژه پس از بازديد از عمارت بزرگ مرتضی مطهری در قلهک (که الان بخشی از آن تبديل به موزه شده است) تمام ساختار ذهنی ام بهم ريخت. جالب اينکه همسر آقای مطهری با آب و تاب تعريف می کرد او يک بار در دوران حياتش، يک دانشجوی فقير را به مدت يک هفته در يکی از اتاق های اين خانه عريض و طويل پناه داده بود! رحيمی، از ساختمان سفيد تا زندان اوين رحيمی رفيق باز بود و در جلساتی که به عنوان مترجم حضور داشتم شاهد بودم او عنايت ويژه ای به همشهری های خود که از تُرک های استان کردستان بودند داشت. او توجه خاصی به حمايت از سيستم بازار آزاد داشت و با برگزاری جلسات اقتصادی با حضور شرکت های ايرانی و شرکت های برتر خارجی از قبيل هيوندای و سامسونگ، به گسترش تجارت و فضای کسب و کار (البته بطور گزينشی و رابطه محورانه) کمک می کرد. رحيمی در بهترين ساختمان رياست جمهوری يعنی عمارت موسوم به "ساختمان سفيد" مستقر بود. او شيک پوش بود و برخلاف بسياری از مقامات جمهوری اسلامی، به مبادی آداب ديپلماتيک آشنايی داشت. رحيمی کفش های هميشه واکس زده و کت و شلوارهای فاخر به تن داشت و اين منش، با آموزه های رسمی جمهوری اسلامی يعنی ژنده پوشی، تظاهر به فقر و محروميت و ضديت با سرمايه داری، مغاير بود. بنابراين، به نظر می رسد مشکل رحيمی از دو چيز سرچشمه می گيرد: يک- نزاع قدرت و رقابت های درونی در بين حاکميت و دو- طرفداری او از فضای کسب و کار. بقول حضرت حافظ "عيب می جمله چو گفتی هنرش نيز بگو" و بر اين اساس بايد گفت با وجود فساد مالی گسترده و همه نقاط تاريک زندگی شخصی و سياسی رحيمی، او دستکم دارای يک ويژگی مثبت بود که برايش دردسرساز شد: مبارزه با روحيه گداپروری و حمايت از ثروت، توليد و سرمايه. بنابراين، محکوميت رحيمی ارتباط چندانی به فساد مالی او ندارد و در قافله دزدان جمهوری اسلامی، او تنها و نخستين دزدی نيست که بايد محاکمه و همه کاسه کوزه ها بر سرش شکسته شود، چرا که: "گر حکم شود که مست گيرند، در شهر هر آنکه هست گيرند." احمد هاشمی Copyright: gooya.com 2016
|