شنبه 9 اسفند 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

ويروس "خودی وناخودی"، احمد رافت

احمد رافت
انتشار نامه ۱۹۰ نفر از کنشگران مدنی و سياسی داخل و خارج از کشور خطاب به سپ بلاتر، رئيس فدراسيون بين المللی فوتبال، خشم سايت "کلمه" را برانگيخت. در اين نوشته کوتاه تلاش خواهم کرد به برخی از استدلال های نويسنده سرمقاله "کلمه"، به‌عنوان يکی از ۱۹۰ امضا کننده اين نامه پاسخ بگويم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در روزهای گذشته ۱۹۰ نفر از کنشگران مدنی و سياسی داخل و خارج از کشور در نامه ای خطاب به سپ بلاتر، رئيس فيفا يا فدراسيون بين المللی فوتبال، که نهادی غير دولتی است، خواهان فشار بر جمهوری اسلامی ايران جهت رفع ممنوعيت حضور زندان در ورزشگاهها برای مشاهده مسابقات فوتبال شدند.

انتشار اين نامه در دهها سايت و رسانه فارسی زبان که با استقبال بسيار خوبی ميان ايرانيان مواجه شد، خشم سايت «کلمه» را برانگيخت که در سرمقاله ای اين نامه را اقدامی «مغاير با منافع ملی، ضدمردمی و کج سليقگی» می خواند.

در اين نوشته کوتاه تلاش خواهم کرد به برخی از استدلال های نويسنده سرمقاله «کلمه»، بعنوان يکی از ۱۹۰ امضا کننده اين نامه پاسخ بگويم. در ابتدا اشاره می شود که حاميان اين نامه را « طيف متنوع و گاه ناهمسانی» تشکيل می دهند. در کنار هم قرار دادن افرادی که در بسياری موارد دارای نظرات متفاوتی هستند در زير يک درخواست مدنی، نه تنها نمی تواند يک نکته منفی بحساب آيد، بلکه بر عکس نشان از حقانيت اين خواست دارد. احتمالا دوستان «کلمه» بر اين نظر هستند که حتی حمايت از يک خواست «قابل دفاع» که «پيگيری آن قابل تقدير» است بايد تنها از سوی خودی ها و بدون حضور ناخودی ها صورت گيرد. در کنار هم قرار گرفتن خودی و ناخودی گويا از ديد نويسنده اين سرمقاله تبديل به امری می شود که می تواند منافع ملی را به خطر بياندازد. برخی از امضا کنندگان را نويسنده «کلمه» موجه دانسته و لابد ديگران هم غير موجه هستند. اگر جای موجه و غير موجه را با خودی و ناخودی تغيير دهيم شايد اين استدلال «کلمه» مفهوم تر بشود.

نويسنده سرمقاله «کلمه» خود را در مقام قاضی قرار می دهد و می نويسد اين نامه در برگيرنده خواسته های «عده ای از سياسيون اپوزيسيون با اهداف مشخص سياسی» است. هدف ار نگارش اين نامه بسيار مشخص است: رفع هرگونه تبعيضی که مانع ورود زنان به ورزشگاههای بشود. حال اين خواست سياسی است يا مدنی، تفاوت آنچانی ندارد. بحث اصلی حقانيت اين خواست است.

نويسنده «کلمه» در مرزبندی بين خودی و ناخودی در حدی پيش می رود که برای محمود احمدی نژاد و اصولگرايان هم حق مبارزه عليه اين تبعيض آشکار را برسميت می شناسد، ولی همين حق را از نسرين ستوده يا محمد ملکی سلب می کند. چرا اين ۱۹۰ ايرانی نبايد حق داشته باشند، گذشته از نظرات و خواست های سياسی شان، از حقوق شهروندی شان استفاده کرده و عليه تبعيضی اعتراض کنند، پرسشی است که «کلمه» بايد پاسخگو باشد، در غير اينصورت اين ابهام پيش ميابد که اين دوستان هم معتقد به شهروندان درجه يک و دو هستند، و مانند ايرانيان بهائی که حق تحصيلات دانشگاهی را در جمهوری اسلامی ندارند، شهروندان غير خودی هم حق مبارزه برای حقوق مدنی خود را ندارند و بايد به انتظار بنشينند تا کسانيکه «کلمه» صلاحين آنها را تائيد کرده است اين حقوق را برای آنها بدست بياورند.

نويسنده سرمقاله «کلمه» مشخص نيست بر کدام مبنا بخود اجازه صدور مجوز فعاليت مدنی برای امضا کنندگان اين نامه را می دهد. دوست عزيز سرمقاله نويس، هر شهروندی که برای حقوق خود و يا ديگران دست به هر فعاليتی بزند فعال مدنی بحساب ميايد و فعاليت برای حقوق مدنی هم در انحصار هيچ فرد،گروه، سازمان و يا ارگانی نيست که برای ديگران مجوز صادر کند. نويسنده «کلمه» در خاتمه می نويسد پيگيری حق حضور زنان در ورزشگاه ها بايد توسط «افراد ديگری که صاحب صلاحيت ترند به راه و روش خودشان» پيش برود. بر اين مبنا نه تنها برای حضور در مجلس، شوراهای شهری و ديگر ارگانهای جمهوری اسلامی بايد از زير تيغ شورای نگهبان رد شد، بلکه برای مبارزه مدنی هم بايد «کلمه» صلاحيت شهروندان را تائيد کند و علاوه بر اين راه روشی را پيش گيرند که از سوی بخش خودی جامعه مورد پذيرش قرار گيرد.

سرمقاله نويس «کلمه» که در استدلال کم آورده است دست بدامان پوپوليسم که درست نقطه دمکراسی است ميشود و مينويسد «بالاخره همه اين را می دانند که بسياری از هواداران پر و پا قرص فوتبال، به مستعضفان و بخش هائی از جامعه تعلق دارند که از بسياری از شادی ها و آزادی ها و حقوق محرومند و اگر نباشند، حتا اگر بخواهند، شرايط معيشتی و اقتصادی به آنها اجازه نمی دهد ورزش و دلمشغولی ديگری داشته باشند. بزبان ديگری چون بسياری فوتبال را دنبال می کنند از اين حق زنان بگذريم تا حمايت آنها را از دست ندهيم. البته اين جمله نويسنده «کلمه» می تواند البته هدف ديگری را هم دنبال کند: سر مردم را، بويژه بخش هائی از جامعه که آسيب ديده تر را با فوتبال گرم کنيم که مبادا خواست های جدی خودشان را مطرح کنند.

مقايسه درخواست کمک از فيفا با حمايت از تحريم ها يا اتهام رجوع به نيروهای خارجی هم مثل اين می ماند که از کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد بخواهيم در مورد نقض حقوق بشر در جمهور اسلامی اقدامی نکند، يا اينکه اعتراض کنيم چرا فعالين کارگری از سازمان بين المللی کار می خواهند در مورد آزادی سنديکاها در ايران اقدامی انجام دهد. فيفا يک دولت خارجی نيست، نهادی بين المللی است که فدراسيون فوتبال ايران در آن عضويت دارد و بنابراين اگر اين فدراسيون کاری خلاف موازين فيفا انجام می دهد وظيف آقای سپ بلاتر است که در اين مورد اقدام کند. که البته اميدوارم به درخواست امضا کنندگان اين نامه رسيدگی کند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016