شنبه 23 اسفند 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

فمينيسم يا ديکتاتوری زنان؟ احسان ابراهیمی

احسان ابراهیمی
کسانی که کينه‌شان از جمهوری اسلامی به ضديت با اسلام منتهی شده است، نمی‌توانند سخنگويان و مناديان جامعه ايرانی باشند... فمينيسم پرخاشگر و ستيزه‌جو نمونه‌ای از اين خلط معرفتی است. مراد ما از پرخاشگر و ستيزه‌جو، جنسيت‌زدگی (برتری بخشيدن به جنس زن)، که نهايتاً به مردستيزی آشکار منتهی می‌شود، و تحقير و تخفيف هرگونه تلاش غير از آنچه اين دسته از فعالان بدان باور دارند و همچنين پختن رويای خام تحقق ديکتاتوری زنان است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


آنچه در ايران امروز در عرصه عمومی در جريان است، بيش و کم و در هر زمينه ای به لاجرم آميخته به کينه ها و دشمنی هايست که ريشه در ۳۵ سال عمر و شيوه حکمرانی جمهوری اسلامی دارد.

يدک کشيدن نام اسلامی و القای قرائتی خشن و غيرمردمسالار و خودکامه از اسلام بدانجا رسيده است که برای بخشی از کوشندگان و فعالان عرصه عمومی، نوعی اسلام هراسی و اسلام ستيزی ايجاد شده است. اين ستيز و هراس از اسلام در واقع اصلی ترين مانع از مدخليت در تحولات اجتماعی است. اجتماعی که عميقاً دينی است و به باورهای دينی خود مستقل از گرايش و خوانش مسلط دولتی علاقمند و پايبند است.

کسانی که کينه شان از جمهوری اسلامی به ضديت با اسلام منتهی شده است، نمی توانند سخنگويان و مناديان جامعه ايرانی باشند. چه، نماينده بخش اندک و بی تأثيری از جامعه هستند. البته اين سخن به معنای ناديده گرفتن حقوق شهروندی و يا حق آزادی بيان و اظهار نظر و مشارکت در روندهای اجتماعيشان نيست.

فمينيسم پرخاشگر و ستيزه جو نمونه ای از اين خلط معرفتی است. مراد ما از پرخاشگر و ستيزه جو، جنسيت زدگی (برتری بخشيدن به جنس زن)، که نهايتاً به مردستيزی آشکار منتهی می شود، و تحقير و تخفيف هرگونه تلاش غير از آنچه اين دسته از فعالان بدان باور دارند و همچنين پختن رويای خام تحقق ديکتاتوری زنان است.

اخيراً برنامه «افق» صدای آمريکا به مناسبت هشتم مارچ، مباحثه ای را سامان داده بود با حضور سروش دباغ و مريم عباس قلی زاده.
لينک https://www.youtube.com/watch?v=nrkrzXnTSBA

نگارنده اين سطور به وضوح فمينيسم پرخاشگر و ستيزه جو و انگ زن و تحقير کننده و در عين طلبکار و تهی از دانش را در سخنان نماينده فمينيسم ديده است که در ادامه بدانها خواهد پرداخت.

اين دسته از فعالان عرصه عمومی، جز نقد و انگ زدن به ديگران و تلاش برای القای خود به عنوان نمايندگان حقيقی جنبش زنان و صدالبته طلبکاری هيچ توش و زادی ندارند تا بدان تکيه کنند.

مجموعه سخنان گاهی بی سر و ته وی در اين برنامه در اين چند نکته خلاصه می شود:

۱- کار آکادميک بی فايده است: وی که بنا به کارنامه کاری خود، جز بی دانشی و بی سوادی رهآورد ديگری نداشته و ندارد البته بايد منکر کار آکادميک باشد. اگر وی در باب اهميت کار آکادميک سخن می راند البته جای بسی تعجب و شگفت بود. طرفه آنکه وی در دوره ايی مجله ايی منتشر می کرده است. پرسش اين است که انتشار مجله جز کار فرهنگی و آکادميک، چيست؟ سادگی و خامی اين حرف چنان هويدا و آشکار است که هر شنونده ايی را به تعجب وا می دارد. حجم عظيم کتابها و مقالات پژوهشی که در غرب توسط اساتيد جامعه شناسی، فلسفه، علوم سياسی در باب فمينيسم نوشته شده است، وی را از خواب بيدار نکرده است. دليل بی اهميتی کار آکادميک در نزد وی، دقيقاً به دليل ناآشنا بودن وی با کار آکادميک است. ادبيات فمينيستی که ريشه در فعاليتهای علمی کسانی چون درتی اسميت، کريستين ولفی، کتی ديويس، ميشل بارت و بسيارانی ديگر دارد، از نظر وی بی اهميت است. در واقع نقد وی به کار آکادميک، ناشی از بی سوادی وی است نه دانش و تسلط به فعاليتهای آکادميک.

مکتب اخلاق فمينيستی که به اخلاق مراقبت نيز شناخته می شود، يکی از مکاتب جديد در فلسفه اخلاق است که ريشه در تغيير نگرش به جهان از نگاه مردانه به زنانه دارد. بحثی در فرااخلاق و فلسفه اخلاق که کاملاً سويه های فلسفی و معرفت شناسيک و جهان شناسيک دارد. بزرگانی مانند دکتر گيليگان بدان پرداخته اند و مبانی آن را صورت بندی کرده اند. حال در دوران ما که سالهاست دانشمندان و فيلسوفان، لااقل در سطح فلسفه اخلاق فمينيستی دلمشغول کار و بار آکادميک بوده اند، مدعی فمينيسم وطنی، منکر کار آکادميک می شود.

۲- روشنفکران دينی دچار تأخير زمانی شده اند: بحث ديگر وی اين است که روشنفکران دينی دچار تأخيز زمانی هستند و پرداختن اينان به مسائل زنان از باب مد روز و با تأخيری دو دهه ای است. تو گويی جدول زمانی پرداختن به موضوعات مبتلابه جامعه ايرانی در دستان اوست و اوست که تقدم و تأخر زمانی فعاليتها و دغدغه ها را تعيين می کند. وانگهی، اين اسارت در گذشته و بی توجهی به بسترهای اجتماعی و تاريخی تحول ايده ها باز هم ريشه در بی سوادی وی دارد. مقايسه طولی و يک خطی جوامع با هم (وی بارها به فضل تقدم مصر و مالزی در پرداختن به اين امور اشاره می کند) نشان ديگری از بی دانشی وی است. اساساً اين مقايسه ها در نظر اهل تحقيق، جز کاری ژورناليستی و جدلی ارزش ديگری ندارد. هر جامعه ايی مختصات و ويژگيهای منحصر به فرد خود را دارد، در عين شباهتهای کلی به حوزه های تمدنی و تاريخی جغرافيايی. در اين که کشورهای خاور ميانه در مقايسه با کشورهای غربی و شمال آمريکا، از نظر شاخصهای دموکراسی و برابری های اجتماعی و حقوقی در رتبه های پايين تر قرار دارند، امری مشترک ميان اين کشورهاست اما تلاشها و جنبش ها و سطح و عمق فعاليتها و پژوهش ها و صدالبته لحظه تاريخی پرداختن به هر يک موضوعات چالش در هر يک از اين کشورها ناخودآگاه بنا به ويژگيهای بومی متفاوت است. در پيش و پس بودن زمانی تلاشها درگير ماندن؛ چشم بر مختصات فرهنگی هر جامعه ايی بستن؛ فرهنگها را طولی و با نگاه ارزش گزارانه مقايسه کردن؛ و از همه سخيف تر، نقش تحولات پرشتاب سياسی اجتماعی ايران را در ۵۰ سال اخير ناديده انگاشتن، تنها و تنها در توان کسی است که با پرخاشگری طلبکار کسانی است که چندی است علی رغم سرکوب و خودکامگی حکومت، دلمشغول مسائل زنانند. نکته عجيب و گاهی معلل آنکه، وی در نقد وضعيت موجود زنان، به تمامه نقش حکومت سرکوب گر و ضدزن را ناديده می گيرد و نوک پيکان حمله بی ارزش خود را به سوی کسانی می گيرد که خود آسيب ديدگان استبداد دينی اند و علی رغم آن دست از دلمشغولی برای پرداختن به مبانی برابری زنان و مردان و احقاق حقوق زنان نشسته اند. اين يکسره ناديده گرفتن جای بسی دقت است.

وی مدعی است واقعيت موجود از آنچه روشنفکر دينی می گويد سی چهل سال جلوتر است. من درباره اين جمله بسيار انديشيدم. دقيقاً متوجه اين ادعا يا اين تفاوت ادعايی نشدم. اينکه واقعيت موجود جلوتر است، چه معنای محصلی دارد؟ آيا زنان در ايران با حجاب اجباری روبرو نيستند؟ اگر هستند، پس تلاش برای ارائه برداشتی ديگرگون از مقوله حجاب و به دست دادن خوانشی اخلاقی و تفکيک دو حوزه فقه و اخلاق از هم و فراهم کردن بستر تئوريک بی مبنا بودن حجاب اجباری، آيا همراهی و همزمانی با خواست و نياز هماکنون بخش عمده ايی از زنان نيست؟ اگر آری،پس تکرار ملال آور اين تأخير زمانی با چه هدفی است؟ مگر اينکه گوينده اين جمله مانند حميد رسايی معتقد باشد در ايران حجاب اجباری نداريم.

۳- گفتمان روشنفکری دينی، تلاش برای کسب قدرت است: در ابتدای اين برنامه، ذهنی مشوش سخن از اين ميراند که فمينيستها تلاش می کنند از رهگذر تغيير قوانين، وضعيت برابری زنان و مردان را در جوامع، بهبود بخشند. در ادامه اما از اين جمله خود دست می شويد و روشنفکران دينی را به اتاق فکر اصلاح طلبان تقليل می دهد و هشدار می دهد که تلاش های ايشان ممکن است باعث شود اصلاح طلبان در حکومت، قوانين را به نفع زنان تغيير دهند. شنونده در می ماند که آيا تغيير قوانين به نفع زنان کاريست نيکو يا ناپسند؟! تنها توجيه اين آشفته گويی، جدا از بی سوادی، نگرانی مشترک وی با تندروان داخلی است از به قدرت رسيدن اصلاح طلبان و کاسد کردن بازار بی رونق فمينيستهای ستيزه جو و پرخاشگر از رهگذر تصويب قوانين به نفع زنان. وگرنه اگر وی در ادعای فمينيستی خود صادق است، اتفاقاً بايد از اين رخداد خرسند باشد و برای تحقق آن تلاش کند. برای وی علی الاصول نبايد فرقی داشته باشد که قوانين بهتر برای زنان توسط چه کسی يا گروهی تصويب و اجرايی شود. اگر او به دنبال برابری است بايد از هر حرکت مثبت و روبه جلويی، استقبال کند نه اينکه نگران باشد تلاش ديگران کسادی بازار وی را دوچندان نمايد.

۴- زنان در روشنفکری دينی حضور ندارند: وی به صراحت از سروش دباغ می پرسد زنان شما کجايند و اگر روشنفکری دينی دچار تأخير زمانی نبود، به جای سروش دباغ، زنی از زنان روشنفکر ديندار در برنامه افق حاضر می شد. حقيقتاً از شنيدن اين سخن متحير ماندم. اين جنسيت زدگی و فروکاستن فمينيسم به جنسيت گرايی و اينکه مردان نمی توانند و يا نبايد مدافع زنان باشند، جای بسی دقت و بررسی دارد. يکی از اهداف فمينيستها، زدودن نگاه جنسيت زده و جنسيت محور به مناسبات انسانی و اجتماعی است. حال ايدئولوگ فمينيسم پرخاشگر، تنها چيزی که از فمينيسم می فهمد و می داند اين است که زنان به جای مردان باشند. نگاهی سخيف و سطحی به فمينيسم. وی به جای ابراز خوشحالی ازينکه مردان هم در صف تلاش برای احقاق حقوق زنان هستند، فمينيسم را با باشگاهی زنانه اشتباه می گيرد و به سروش دباغ و روشنفکران دينی خرده می گيرد که زنی در ميان شما نيست. آيا اين نگاه جنسيت زده همانی نيست که ما از آن در عذابيم؟ خواه جنيست زدگی مردانه باشد خواه زنانه. اصل در برابری انسانهاست منعزل از جنسيت. اما سخنگوی فمينيسم ستيزه جو، ديواری بلند ميان زنان و مردان می کشد و مردان مدافع حقوق زنان را به زن ستيزی متهم می کند. حال آنکه خود او نماد کامل انسان ستيزی و جنسيت زدگی و تبعيض گرايی در حقوق زن و مرد است. ضمن اينکه وی روشنفکری دينی را با حزبی فاشيستی يکی می داند که عامداً عالماً مانع از پيشرفت و ترقی زنان شده اند. مانند اينکه کسی از ايمانوئل کانت بپرسد چرا در ميان فيلسوفان، فيلسوفان زن به عدد انگشتان يک دست هم نمی رسند؟ و پاسخ دهد: فيلسوفان مرد نگذاشته اند زنان فلسفه ورزی کنند. اين خام گويی های بازاری انصافاً آزاردهنده و برملا کننده نيات نهايی اين دسته از فعالان عرصه عمومی است که در آرزوی تحقق ديکتاتوری زنان اند. تو گويی اينان با ديکتاتوری و خودکامگی مشکلی ندارند، مشکلشان اين است که ديکتاتور امروز ايران، مرد است و زن نيست. اگر به جای سيدعلی خامنه ای، زنی رهبر خودکامه جمهوری اسلامی بود، اينان سربازان جان برکف وی بودند. چه، از منظر اينان فمينيسم يعنی خودکامگی و تسلط ظالمانه زنان بر مردان.

۵- روشنفکری دينی قرار نيست درباره همه چيز نظر دهد: ذهنی مشوش در بخشی از سخنان نامنسجم خود، که نشاندهنده عدم روشنی موضوع نزد گوينده است، از سروش دباغ می پرسد نظر روشنفکری دينی درباره گرايشات جنسی، سبک زندگی، رفتار جوانان، بکارت و.... چيست؟ اين پرسش، سويه های انتقادی دارد مبنی براينکه روشنفکری دينی بنا به ادعا و تصور وی، درباره موضوعات روز موضعی ندارد؛ اما کمی بعدتر، وقتی کينه و عصبانيت، عنان کلام را از دستانش خارج می کند، گو اينکه از ابتدا هم کلامش عنانی نداشت، ناگهان حکمی صادر می کند مبنی بر اينکه چرا روشنفکران دينی درباره همه چيز نظر می دهند؟ انصافاً شنونده اين سخنان، نسبت به گوينده چه برداشتی بايد داشته باشد؟

۶- نوشته های روشنفکران دينی [در حوزه زنان] نياز به تمرين بيشتری دارد: وی که در مقدمه طولانی خود، تيشه بر ريشه هر کار آکادميکی در حوزه زنان زد، و البته بر ما روشن نيست که خود وی چه می کند، در انتها در اظهار نظری از موضع بالا و دانای کل می گويد: نوشته های روشنفکران دينی در حوزه زنان نياز به تمرين بيشتری دارد. بايد پرسيد اگر منکر اهميت و مدخليت و تأثير کار آکادميک هستيد، چرا پس نوشته های آکادميک را می خوانيد و دنبال می کنيد؟ وانگهی، اينکه به خود اجازه می دهيد بلادليل و بدون ذکر جمله يا فراز مورد اشاره، به عنوان مرشد و رييس فرقه حکم صادر کنيد که فلان نوشته نياز به تمرين بيشتر دارد، نشاندهنده اين معنا نيست که از نقد عالمانه و اصولی و مبتنی بر گفتمان عاجزيد؟ وگرنه صادر کردن احکام کلی که نيازی به دانش ندارد.

نگارنده اين سطور، بخشهايی از سخنان وی را عيناً نقل می کند تا خوانندگان خود قضاوت کنند.

« زنان در واقع در عصر جديد در حال مطرح کردن گفتمان فمينيسم در کشورهای مسلمان و انسان های مسلمان هستند، با قدرت موجود صحبت می کنند. يعنی اينطوری نيست که بگوييم گروهی از فمينيستها بلند شده اند و دغدغه شان فقط اين است که آيا شريعت به ما اين اجازه را می دهد که ما حقوق برابر با مردان داشته باشيم يا نه؟... فمينيستها بحث اصليشان در مبارزاتشان درگيرشدن با قدرت و شکستن قدرت مسلط مردانه است که درسيستمهای حکومتی بازتوليد می شود. بنابراين بيشترين مسئله شان اين است که درگير شوند با مسئله شريعت و مسئله زنان در قرآن و سنت. دليلش نفوذ قدرت سياسی به نام مذهب است....مسئله سر اين است که ما استراتژيمان به عنوان فعال جنبش زنان چيست؟ کسی که دارد کار مطالعاتی و آکادميک می کند خواه روشنفکر دينی باشد خواه هر کس ديگری می تواند سالها و سالها بنشيند و تمام چيزها را با هم ترکيب کند تا بتواند يک قرائت جديدی از مسائل بدهد بيرون. اما اينکه ما در عالم چگونه جلو می رويم مهم است. من بحث واقع گرايی را دارم عرض می کنم در مقابل بحث نظريه پردازی و تئوری پردازی و بحث نظری. ببينيد در واقعيت در جامعه ما اسلام در عصر جديد مسئله ناظر به قدرت سياسی است. ما در يک فضای انتزاعی که درباره اش بحث نمی کنيم. ممکن است مسلمانانی از زنان در کشورهای غربی باشند که بدنبال گفتمان هويت خودشان را به عنوان يک فرد مسلمان برابری خواه تعريف بکنند. خواه گفتمان هويت باشد خواه گفتمان قدرت و مقابله با بنيادگرايی در هر دو حالت ما درباره چارچوب حرف می زنيم. چارچوبهايی که که کانتکسند يعنی بافت اجتماعی اند. و اين خيلی مهم است که ما به عنوان فعال جنبش زنان وقتی راهبردی عمل می کنيم نگاه می کنيم ببينيم کداميک از اين دو مسير عملی است. آيا اين مسير عملی است که ما سالها و سالها و سالها بنشينيم و بحث نظری بکنيم در دانشگاهها و علما. بحثهايی که متأسفانه دويست سال جلوتر در کشورهای ديگر شده است. حداقل درباره فمينيسم اسلامی و يا درواقع قرائت عرفی از اسلام ۵۰ سال اين حرکت در مصر شروع شد، در مراکش شروع شد و خيلی جلوتر از ما در مالزی شروع شد اين قضيه زمانيکه روشنفکری دينی در ايران قبول نداشت مسئله زنان را و خيلی ممکن بود که مردسالارانه به قضيه نگاه کند در دانشگاههای آمريکا و اروپا مورد بحث قرار گرفته اند....

[زنان فمينيست رفرميست هدفشان اين است که] با کسانی که قانون گذار هستند و در قدرت هستند لابی کنند مذاکره کنند و بتوانند امتيازاتی را به نفع زنان بگيرند. در واقع زنانی هستند که در بدنه و چارچوب قدرت مسلط نفوذ دارند و می توانند وارد ديالوگ شوند. روشنفکری دينی هم سابقه اش همين است. يعنی نمی توانيم بگوييم روشنفکری دينی از توده بلند شده است. بخشی از در واقع رفرميست ها هستند و رفرميست ها جريان فرهنگی مردمی نيست. يک جريان مدعی تغييرند و مدعی اند که می شود مسلمان بود و به حقوق بشر و اخلاقيات احترام گذاشت.

اسلامی که ايشان می فهمند در مقابل گرايش جنسی آزاد جوابش چيست؟ در رابطه سبک زندگی جوانان، در رابطه روابطی که بينشان هست، درباره با بکارت مثلاً؟ در رابطه با اينکه يک دختری از اول مثل يک پسری مستقل باشد جوابش چيست؟ .... شما داريد اظهار نظر سياسی می کنيد. آيا تخصص شماست به عنوان روشنفکری دينی درباره يک موضوعی که بر می گردد به مشارکت سياسی و سياست که بحث تبعيض مثبت است نظر دهيد؟ ...نخبگان اين مملکت درست مثل آخوندها و فقها می خواهند درباره همه چيز اظهار نظر کنند... خانم کجاست؟... واقعيت موجود سی چهل سال جلوتر از آنست که شما فکر می کنيد»
چند نکته در باب آداب حضور در رسانه:

در طول برنامه سروش دباغ بدون اينکه از ادب و نزاکت خارج شود، تلاش کرد تا مبانی کلام خود را تنقيح کند و توضيح دهد کار آکادميک به هيچ وجه به معنی ناديده گرفتن تلاشهای ميدانی و مبارزاتی نيست و اين دو در کنار هم موجب پيشبرد جنبش زنان است. ناديده گرفتن يکی به نفع ديگری البته کاريست نابخردانه. بنظرم وی در همان دقائق نخست متوجه شد که طرف مقابل به دنبال ابتذال بحث است و کوشيد ضمن تشريح کليت پروژه روشنفکری دينی، نيم نگاهی هم به مطالب مطرح شده در بحث هم داشته باشد. توزين احکام فقهی در ترازوی اخلاق و تلاش برای بدست دادن خوانشی حق محور از مفاهيم دينی کاريست که روشنفکران دينی بدان مشغولند. اما در مقابل، عباس قلی زاده که از حضور در برنامه ای تلويزيونی مشعوف و هيجان زده بود، بارها عنان از دست داد و با رفتاری شبيه احمدی نژاد در مناظرات تلويزيونی، ادب را زير پا گذاشت و عصبانيت ناشی از ناتوانی مواجهه منطقی با کلام طرف مقابل را به نمايش گذاشت.

البته خود اذعان کرد که بعد از مدتهاست پايش به تلويزيون باز شده است. به مرور خواهد دانست آداب حضور در برابر مخاطب، از رنگ و لون ديگری است.

روحيه حذف گرايانه و نفی ديگری برای اثبات خود، از جمله موارديست که بشدت بر کلام مشوش او سايه افکنده بود. اينکه جز وی و اطرافيانش کسی نبايد در مسير احقاق حقوق زنان حضور داشته باشند، نشان از انحصارطلبی مفرطی دارد که همگان ۳۵ سال است در حکومت جمهوری اسلامی از آن آزرده ايم. اينان در واقع سوی ديگر سکه انحصار طلبی هستند. حکومت ايران به اسم اسلام به انحصارگرايی دامن می زند و اينان به اسم ضديت با اسلام.

احسان ابراهيمی
کارشناس ارشد فلسفه اخلاق


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016