گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
7 اسفند» زن و شوهر پناهجوی ایرانی ۷ ماه است از کلیسا بیرون نیامدهاند4 اسفند» اولین پرواز مستقیم بین تهران و برلین با حضور سفیر ایران در آلمان افتتاح شد
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بیکینی پارتی در جوار حرم رضویاکبر فلاحزاده - رادیو زمانه اشتفان اورت، روزنامهنگار آلمانی، دبیر بخش جهانگردی اشپیگل است و گزارشهایش تاکنون چندین جایزه برایش به ارمغان آوردهاند. او بعد از سفر پر ماجرایش به ایران، اخیراً کتابی به زبان آلمانی در شرح سفر خود نوشته که مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته است. او در گزارش سفرش شرح میدهد از اینکه چطور در مرز ایران بازداشت شده و وسایل سفرش را وارسی کردهاند و چقدر شانس آورده که چیزی – از جمله بعضی عکسهای داخل دوربینش را – پیدا نکردهاند و او قسر در رفته است.
سفر او به ایران، از چند نظر سفری معمولی نبوده است. یکی به این خاطر که به کشوری پر تناقض سفر کرده است که مردمش زیر انواع فشارهای سیاسی و اجتماعی، دست و پا میزنند. دیگر اینکه سفری عادی نبوده که او از فرودگاه یک راست به هتل و رستوران برود.
اشتفان اورت از راههای غیر معمول یک راست نزد مردم رفته است. بار و بنه روی کولش انداخته و از خانه این دوست به خانه آن دوست رفته است. در سفرهای گروهی که ارزان تمام میشوند شرکت کرده و به این ترتیب با سرکشی به گوشه و کنار زندگی مردم، به زوایای پنهان زندگی آنها پی برده و این همه را مفصل شرح داده است. او از یک سو شاهد زندگی روزمره مردم در کوچه و خیابان بوده که زیر کنترل حکومت و از ترس گشت ارشاد ناچار، به ساز حکومت میرقصند، اما در خفا و به موازات آن، «آن کار دیگر می کنند»، یعنی آنطور که دلشان میخواهد، زندگی میکنند.
سفر او به ایران، از چند نظر سفری معمولی نبوده است. یکی به این خاطر که به کشوری پر تناقض سفر کرده است که مردمش زیر انواع فشارهای سیاسی و اجتماعی، دست و پا میزنند. دیگر اینکه سفری عادی نبوده که او از فرودگاه یک راست به هتل و رستوران برود.
اشتفان اورت از راههای غیر معمول یک راست نزد مردم رفته است. بار و بنه روی کولش انداخته و از خانه این دوست به خانه آن دوست رفته است. در سفرهای گروهی که ارزان تمام میشوند شرکت کرده و به این ترتیب با سرکشی به گوشه و کنار زندگی مردم، به زوایای پنهان زندگی آنها پی برده و این همه را مفصل شرح داده است. او از یک سو شاهد زندگی روزمره مردم در کوچه و خیابان بوده که زیر کنترل حکومت و از ترس گشت ارشاد ناچار، به ساز حکومت میرقصند، اما در خفا و به موازات آن، «آن کار دیگر می کنند»، یعنی آنطور که دلشان میخواهد، زندگی میکنند. اشتفان اورت میگوید: «مردم وقتی از بیرون به خانه می آیند و در را پشت سرشان میبندند، وارد یک زندگی کاملاً متفاوت دیگر میشوند.» مشاهده این زندگی دوگانه اورت را بر آن داشته است که بگوید: «ایرانیها فقط در مهماننوازی یکه عالم نیستند، بلکه در امر دور زدن اخلاق حاکم هم، همتا ندارند.» بخشی از آنچه که او در سفرنامهاش نوشته است، در زیر میخوانید: گزارش یک مهمانی محل برپایی بیکینی پارتی، جایی در حومه شهر مشهد است. ما با یک جیپ قدیمی روباز مدل ۱۹۸۳ که شیشه جلو هم ندارد و موتورش مثل تراکتور قارقار میکند، راهی آنجا هستیم. از این شکل و شمایل تابلوتر نمیشود به محل یک قرار سور و سات مخفی رفت. ماشین جلوی یک در آهنی متوقف میشود. در شبیه آن درهایی است که تنها با گفتن کلمه رمز باز میشوند و میشود واردشان شد. به هر حال تا ماشین به در میرسد، در باز میشود و میرویم تو. در پشتمان بسته میشود و ما خود را در یک باغ مییابیم. از یک ماشین پژو ۲۰۶ صدای موزیک رقص به گوش میرسد. یکی میپرسد: «علف داری؟ … ودکا چی؟» قیافهاش به مشتزنهای حرفهای نمیخورد، اما با خالکوبیهایش به دار و دسته هیپیها میزند. اینجا جمهوری اسلامی ایران است. دولت ملاها. دژ شیعیان محافظه کار. اینجا شرابخواری ۸۰ ضربه شلاق دارد و تکرار آن ممکن است به اعدام ختم شود. اما هر جا قوانین سفت و سخت باشند، هوس نقض آنها هم زیاد است. من دو ماهی در ایران پیش افراد مختلف اتراق کردم تا ببینم مردم چطور نظارت حکومتی را دور میزنند. برای ایرانیها رسماً ممنوع است خارجیهایی را پیش خودشان نگه دارند که هنوز از پلیس اجازه دریافت نکردهاند. خارجیها برای دریافت این مجوز ٢۴ ساعت فرصت دارند. دولت ایران میترسد که جاسوسان به عنوان گردشگر وارد کشور شوند و اقامتگاه خصوصی پیدا کنند. بنا به گزارش منابع وزارت خارجه آلمان، تاکنون مواردی بوده که آلمانیهایی از ایران اخراج شدهاند چون خواستهاند از راه اینترنت در ایران اقامتگاه خصوصی پیدا کنند. همسایهها بو نبرند سعید که طراح گرافیک و اهل شیراز است به من گوشزد میکند که «همسایهها نباید بویی از حضور من در آنجا ببرند.» او میگوید که با حضور من هر روز منتظر است پلیس جلوی خانهاش سبز شود: «اما تا آن زمان، تا میتوانم مهمان دعوت میکنم. سه روز که بدون مهمان بمانم، دلم میگیرد و خودم را تنها حس میکنم.» امروز مرا مهمان کرده و قرار است پیش خودش ببرد. جوان بیست سالهای است با ابروهای پرپشت و لبی خندان. پای ثابت مهمانیهای پنهانی است. تنها در سه ماه گذشته، ۴۵ مهمان داشته است. با ماشین یکی از دوستان که به خانهاش می رسیم، به من توصیه میکند که آرام باشم و در خیابان انگلیسی حرف نزنم وگرنه همسایهها بو میبرند. سماور را آتش میکند و چای دم میکند. روی تاقچه و قفسههای اتاق کوچکش پر از خرت و پرت است. از گوشماهیهای سواحل خلیجفارس گرفته تا انواع و اقسام سکهها و پولهای خارجی: پنی، لیره، روبل، پزو و …. سعید آرزو دارد روزی اروپا را با سوار شدن ماشینهایی که حاضر باشند مجانی سوارش کنند، بگردد. ولی برای تحقق بخشیدن به این آرزو ابتدا باید به خدمت سربازی برود تا بتواند پاسپورت بگیرد. در ورودی شیشهای خانهاش را با کاغذ آلومینیومی پوشانده تا چیزی از بیرون پیدا نباشد. پنجره پشتی با مقوا استتار شده و جلوی دری هم که به حیاط باز میشود، یک پرده قرمز تیره رنگ آویختهاند. خانه با این تمهیدات روی هم رفته یک آپارتمان ایرانی از نوع «پوشیده شده از چشم اغیار» است، چون آنچه در این خانهها میگذرد، با قوانین دولت توتالیتر برای رفتار شهروندان، تناقض دارد. هندوانه در استخر در صفحه فیسبوکی «آزادیهای یواشکی»، بعضی خانمها خود را بدون چادر و روسری نمایش میدهند. در ویدئوی رقصی هم که به نام «ویدئوی هپی» معروف شد، صحنههای مشابهی که حاکی از نقض قوانین جاری است، همه جا پخش شده است. اینها همه البته نوک کوه یخ است: بیش از شصت درصد ایرانیها زیر ۳۰ سال دارند و خیلیهایشان کارهای یواشکی زیادی میکنند. احسان، اهل مریوان است. او سالی ۶۰۰ لیتر شراب قرمز تولید میکند. میگوید: «اگر گیر بیفتم، باید برای هر لیتر یک سال حبس بکشم.» شرابی که او درست میکند خوشمزه است و با طعم میوه. موقع خداحافظی با من، یک شیشه شراب برایم پر میکند که در ساک سفر، هدیه پر دردسری است. شخص دیگری که با او آشنا میشوم، زنی به نام دومینه یاسمین، اهل تهران است. (نامها همه مستعار هستند.) او در میان محافل مخفی اسم در کرده است چون عکسهایی از روابط سکسی به شیوه «ارباب – برده» را در اینترنت منتشر کرده است. اتفاقی که در جنگلهای شمال رخ داده است. من چهار شب مهمان این خانم بودم. از من خواستند نقش برده را در این نمایشهای سکسی بازی کنم که زیر بار نرفتم و به سختی از زیرش در رفتم. شاهین، اهل همدان، یواشکی به من میگوید که به نظرش سر تا پای اسلام مزخرف است. بنا به احکام شریعت هر مسلمانی که مرتد شود، با مجازات مرگ مجازات میشود. مجازاتی که طبیعتاً میتواند شامل حال شرکتکنندگان در بیکینی پارتی مشهد هم بشود. دخترهای بیکینیپوش میپرند توی استخر و پسرها از آنها عکس میگیرند و همه شادی میکنند. اگر آنها در این وضع گیر بیفتند، عاقبت سختی در انتظارشان خواهد بود. برای پارتی امروز یادشان رفته ماری جوانا بیاورند. هیچکس مشروب هم نیاورده. در عوض تا میتوانیم آببازی میکنیم، هندوانه میخوریم و سیگار بهمن دود میکنیم. به نظرم این معصومانهترین مهمانی دنیاست در خانهای محصور در دیوارهای چهار متری. منبع: اشپیگل آنلاین Copyright: gooya.com 2016
|