شنبه 8 فروردین 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

شدت گيری توفان در منطقه، فرهاد يزدی

ماندگاری نوروز که نمايانگر استواری فرهنگ ايران است، اميد به آينده را بهمراه می آورد. با وجود اين عامل روانی درونی، با نگاهی به موقعيت ايران، نمی توان نگرانی از آينده را پنهان کرد. ريشه های نگرانی در دو عامل داخلی و خارجی نهفته است. با نگاهی به مرزهای ايران و منطقه، ابعاد خطر و تهديد خود را روشن می کند. با نگاهی به داخل، يعنی نظامی که بايد با اين مسايل درافتد و راه نجات را بی يابد، فوريت و ابعاد تهديد، به شدت افزايش می يابد. نظامی که از يک سو، نه صداقت، نه هدف و نه توان درک و برآورد تهديد و راه مبارزه با آن را ندارد و همزمان شوربختانه بخشی از توان ماندگاری آن رژيم، بر دوش تهديدهای گونان به امنيت ملی ايران است که خود دانسته به وجود آورنده پاره بزرگی از آن مسايل بوده. رژيم درک کرده که تا هنگامی که امنيت ملی ايران مورد تهديد است خواست های مشروع برقراری اراده ملی و دفاع از حقوق شهروندی را می تواند محدود کند. از اين رو در بسياری از موارد، انگيزه حفظ قدرت بهر هزينه ای، سبب افزايش و نه مهار مسايل و بی ثباتی می باشد. به سخن ديگر، مهم ترين عامل ايجاد کننده تهديد بر امنيت ملی و بی ثباتی منطقه، نظام اسلامی حاکم بر ايران است.

جنگ سنی و شيعه که هميشه ادامه داشت و در بيش تر موارد، آتش زير خاکستر بود که گه گاه شعله می کشيد و تلاش منطقی بر اين بود که بهمان آتش زير خاکستر باقی مانده تا شايد در درازای زمان، زبانه های آن کوتاه و کوتاه تر شود، با برقراری نخستين "حکومت خدا" بر روی زمين در ايران، با بهره گيری از قدرت حکومتی تلاش در کنار زدن خاکستر و افزايش شعله های نفرت و کينه را نمود. هدف، افزايش نفوذ و قدرت پدافندی رژيم در مبارزه با "شيطان بزرگ" که هيچگاه روشن نشد رسالت آن چگونه بر دوش نظام اسلامی قرار گرفت، می بايستی باشد. مبارزه با شيطان بزرگ با برافراشتن پرچم شيعه، به طور منطقی و طبيعی به جنگ ميان شيعه و سنی بدل شد. نه تنها غرب در برابر تلاش رژيم در بی ثباتی منطقه، دشمنی با تمامی همسايگان، تهديد اقتصاد جهانی، گردن کشی و لاف زنی، دورتا دور ايران را به صورت پايگاه های خود برای مقابله انتخاب کرد، بلکه ترکتازی های رژيم در منطقه، مقابله سنی مذهبی ها را نيز همراه با ياری حکومت ها بر انگيخت. نيروی دو متخاصم حاظر در صحنه (غرب و جنگ مذهبی)، هر يک به تنهايی بيش از توان پدافندی ايران می باشند. حال که هر دو نيرو، گرچه در بسياری از موارد با يکديگر نيز در جنگ می باشند، با ايران رويرو هستند بايد پزيرفت که تاب پايداری ايران بسيار محدود است. بايد توجه کرد که عامل "شيعه" در امنيت، ثبات، منافع و گسترش نفوذ ايران، عاملی است منفی و نه يک سرمايه. استفاده از عامل "شيعه" تنها نتيجه منفی به بار می آورد و نه دست آوردی مثبت. يک بار برای هميشه بايد بند ناف شيعه را از ايران جدا کرد تا بتوان بدون قيدوبندهای از پيش تعيين شده، به دنبال منافع درازمدت ملی حرکت کرد.

پس از يک درگيری سی و پنج ساله با آمريکا و سوزندان فرصت های بسيار که هريک می توانست در راه حفظ و گسترش منافع ايران باشد، تحريم های فلج کننده، کشور را به روزی رسانده که حتا اين رژيم قداره بند را مجبور به کرنش و دريوزگی برای برداشتن تحريم ها، که از روز نخست نيازی به برقراری آن نبود، کرده است. بدون ترديد مفاد قرارداد برای ايران به اندازه ای حقارت آور است که حتا رژيمی که خواست "ولی فقيه" را بالاتر از اراده هفتاد و چند ميليون می داند، قادر به افشای آن نيست. نه تنها امنيت امروز ايران، بلکه امنيت کشور در سال ها در آينده فدای امنيت اسراييل و عربستان گرديده است. اين فاجعه و اين خيانت در پناه "بصيرت" ولی فقيه، به ملت در حال تحميل شدن است. با اين وجود و با تمام مفاد ضد ايرانی آن، ايران برای دوام ماندگاری، چاره ای به جز پذيرش ندارد. ژرفای فاجعه ای که نظام اسلامی بر ايران وارد کرده، با گمان زنی مفاد آن توافقنامه، که کشور چاره ای به جز پزيرش ندارد، روشن خواهد شد.
اصل پذيرفته اين است که ثبات و امنيت هرکشور در رابطه مستقيم با ثبات و امنيت در کشورهای همسايه می باشد. بی ثباتی در همسايگی، کاهش امنيت کشور را تضمين می کند. همزمان هر کشور تلاش می کند که ميان خود و نيروهای رقيب، سرزمين حائل را حفظ کرده و خود را بدون واسطه با نيروهای رقيب طرف ننمايد. (۱) به عملکرد نظام اسلامی در رابطه با اين دو اصل می پردازيم:

سرزمين افغانستان که برپايه ی قبيله ای شکل گرفته و شايد هيچگاه دولت متمرکز مرکزی نداشته و همبستگی ملی تنها در هنگام رويارويی با قدرت متجاوز خارجی خود را نشان می داد، بر امنيت ملی ايران همچنان سايه منفی افکنده است. پس از اشغال افغانستان وسيله ی شوروی، پاکستان، عربستان، انگلستان و آمريکا طالبان را خلق کرده و با تمام قوا از آن حمايت کردند. اشغال افغانستان، افزون برخطر تجاوز شوروی از مرزهای شمال، ۹۳۶ کيلومتر در خاور ايران را بر اين خطر افزود. مسئوليت خلق طالبان به شدت مذهبی (سنی)، ضد ايرانی و ضد غربی که تا اندازه زياد بر دوش غرب می باشد و رساندن آنان بر قدرت وسيله ی پاکستان، تنها نوع تهديد را از سوی شوروی به طالبان تغيير داد. اشغال افغانستان وسيله ی آمريکا و با ياری اتحاد شمال که دارای قدرت بالفعل اتحاد با ايران بودند، تنها اميد افغانستان برای ايجاد حکومت مرکزی دوستانه با ايران می بود. پاکستان و طالبان، هريک با هدف های روشن خود، تمام تلاش خود را به کار بردند که حکومت افغانستان را تا آنجا که امکان داشت بی ثبات بنمايند. در اين راه، از ياری نظام اسلامی نيز برخوردار شدند که به غير از دشمنی و مبارزه با آمريکا، هدف اصلی آن اقدامات هيچگاه روشن نشد. نظام اسلامی نيک می دانست که بدون حضور مستقيم نظامی آمريکا و ياری هندوستان، چين و ايران، آن سرزمين نمی توانست به حکومت مرکزی با ثبات دست يابد و اين تنها اميد کم سويی، برای ثبات بود. با اين وجود نظام اسلامی هرچه توانست در بی ثباتی آن سرزمين کوشيد و خواستار خروج فوری نيروهای غرب گرديد. پاکستان برای رقابت با هندوستان و ايران در آن سرزمين و همچنين کسب درآمد، هرچه توانست خود را به عربستان وابسته کرد. با تحولات در دنيای عرب که جنگ داخلی، ويرانی، تجزيه که در نهايت تندروی مذهبی برنده آن گرديد، تا اندازه ای که القاعده در برابر آن "محافظه کار" بحساب می آمدند و همزمان اين تحول بر تندروی مذهبی در پاکستان هسته ای نيز بدون ترديد، اثر سختی خواهد گذارد، ايران حتا با خطر فوری تری از جانب مرزهای خاوری خود روبروست تا چند سال پيش. مساله پيچيده تر می شود اگر نظری بر آينده بی اندازيم. تاريخ ثابت کرده که جنگ مذهبی، درازمدت، خونين، ويران گر و مسری است. بدون اتحاد استوار ميان غرب، هندوستان، چين و روسيه با ايران، (۲) برقراری ثبات نسبی و از بين بردن تندروی، غير ممکن خواهد بود. با وجود رقابت ميان غرب با روسيه و چين (هر يک با دلايل ويژه خود)، همگی در اين مورد برای مبارزه هماهنگ آماده هستند. هندوستان با بيش و کم ۱۷۰ ميليون مسلمان (۱۰% جمعيت مسلمان جهان) با اندونزی در مقام نخست در جهان قرار دارند. (۳) با در نظر گرفتن رواداری (مذهبی، زبانی، قومی) به نسبت بالای حاکم بر جامعه هندوستان به استثنای کشمير، هندوستان با تمام قوا اما با حزم سنتی، از چنين اتحادی (رسمی و يا غير رسمی) حمايت خواهد کرد. مساله نظام اسلاميست که با پيچيدن تاروپود به دور خود از روز نخست و برگزيدن شعار "صدور انقلاب" که به غير از تلاش در بی ثباتی و گسترش شيعه و يا به سخن ديگر، اعلان جنگ به سنی ها، وضعيت موجود و کشورهای منطقه معنای ديگری نمی توانست داشته باشد، امکان استواری چنين اتحادی را با مشکلات سخت روبرو کرده است.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


کمربند سرزمين های سنی نشين (البته با حضور اقليت شيعی و در برخی موارد قابل ملاحظه) با توان بالقوه جنگ مذهبی، در تمامی خاور ايران، تا خليج فارس در جنوب و باختر ايران گسترده است. در اين محدوده جغرافيايی، همگی در همسايگی با ايران، سرزمينی را نمی توان يافت که نظام اسلامی در تلاش بی ثباتی آنان شرکت فعال نداشته باشد. نخست بايد در نظر داشت که تمامی سرزمين های ياد شده، شايد به غير از ترکيه (۴) با ملتی هفتسد ساله، هيچيک کشور تاريخی مستقل و يا دارای ملت نبودند و از اين رو به طور طبيعی بی ثبات هستند. بخش عربی اين منطقه، برپايه وفاداری مذهبی و قومی و نه وفاداری ملی عمل کرده است. قدرت های خودکامه حکومت مرکزی برقرار کرده و با سقوط خودکامه، هميشه امکان جنگ داخلی و برخورد قبايل ظهور می کردند. براين جو بی ثباتی حاکم، نظام اسلامی هر روزه آتش افروزی کرد.

با بمب افکنی، خرابکاری، تبليغات مذهبی، اعلان عدم مشروعيت حاکمان (هرچند منطقی، اما طرفه آنکه مشروعيت نظام اسلامی به طور حتم پايين تر از آنان می باشد) و تظاهرات، نه تنها بر ثباتی افزودند که بدون ترديد بر عليه منافع ايران است، بلکه سبب ايجاد اتحادی برپايه مذهب سنی برعليه ايران گرديدند که تا سال ها پس از سقوط نظام اسلامی در ايران، پابرجا خواهد ماند. عربستان سعودی و شيخ نشين های ثروتمند کم جمعيت که هميشه در برابر امنيت ملی و رژيم خود، بسيار نگران هستند، چاره ای به جز پناه بردن به قدرت های ديگر، حتا اگر اسراييل باشند را نداشتند. عربستان + متحدين در تلاش برای تجزيه ايران با اسرائيل به اتحادی محکم رسيده اند. اين تلاش در بلوچستان، خوزستان، کردستان تا منطقه آران در قفقاذ گسترده است. متحدين عربستان و اسراييل، در پاره ای از موارد ترکيه را نيز در بر می گيرد. نظام اسلامی يا درک نمی کند و يا دانسته به ثبات در خليج فارس که شريان حياتی ايران و تنها محل درآمد قابل اهميت آن است، بزرگ ترين آسيب ها رسانده است و هنوز نيز ادامه می دهد. نظام اسلامی ثبات رژيم را در بی ثباتی همسايگان جستجو می کند، چه باک که ايران آسيب خواهد ديد. (۵)

پهنه جغرافيايی جنگ مذهبی، با تحولات يمن که نظام اسلامی بر مبنای ايدئولوژی شيعه، چاره ای به جز مداخله ندارد، را گسترش داد. عربستان در همسايگی و با ۱۸۰۰ کيلومتر مرز مشترک با يمن و با دارا بودن اقليت شيعی بزرگ و تحت ستم و در نتيجه نا آرام، نيز چاره ای ندارد به جز مداخله سريع و مستقيم. عربستان از سوی ديگر مجبور به تکيه بر نيروی نظامی مزدوران خارجی و به ويژه پاکستانی دارد. ايران نمی تواند پاکستان را به عنوان متحد طبيعی به شمار آرد. نفوذ و مداخله پاکستان در سرنوشت منطقه ناگزير رو به افزايش خواهد بود. اگر اين روند به اين ترتيب ادامه يابد، يعنی روند آشتی مذهبی قدرت نيابد، که شاهدی برای وجود آن هنوز در دست نيست، بايد انتظار افزايش حضور نيروهای پاکستانی در کرانه های جنوبی خليج فارس و شايد هم حتا مداخله در جنگ داخلی سوريه در آينده را داشته باشيم. همزمان تحولات يمن که نظام اسلامی را مجبور به مداخله کرده، (۶) سبب رويارويی مستقيم با ترکيه و مصر خواهد شد. حکومت اسلامی ترکيه نيز به طور احساسی و حتا استراتژيک نمی تواند با گسترش شيعه در منطقه موافق باشد و آن را مانعی در برابر خواست افزايش نفوذ خود می داند. روابط نه چندان دوستانه اما بهر حال محترمانه و محتاطانه، ايران با ترکيه و مصر آماده تيرگی سريع و شديد می باشد. تعهدات مالی، سياسی و نظامی ايران، با واسطگی حکومت نظام اسلامی، رو به افزايش است که بدون ترديد کشور قابليت تحمل آن را ندارد.

بدون ترديد، نظام برای تقويت مالی خود که تنها بخشی از آن بخاطر حل مسايل داخلی است، برای رسيدن به توافق هسته ای و برداشتن تحريم ها، شتاب دارد. با امکان دسترسی فوری به حتا بخشی از پول های توقيف شده ايران در خارج، نظام قادر خواهد بود که به کمک های مالی خود از غزه گرفته تا حزب الله، يمن، سوريه و عراق ادامه دهد. (۷) تمام اين نکات اشاره به افزايش درگيری ايران در جهان عرب دارد که بر خلاف منافع ايران می باشد. مبارزه بر عليه داعش به سود امنيت ايران است. همزمان قدرت های خارجی و منطقه نيز خواهان از ميان بردن داعش هستند. دستکم در عراق و سپس سوريه، نظام اسلامی در حال پذيرفتن مسئوليت اصلی از ميان بردن اين نيرو، می باشد. نظام اسلامی و به تبع آن ايران، چه درست و چه نادرست متهم به آزار سنی مذهب ها در منطق آزاد شده از داعش خواهند گرديد که تنها بر ژرفای نفر موجود خواهد افزود. اما مساله اصلی ايران مبارزه بر عليه تندروی مذهبی در منطقه بايد باشد نه داعش. داعش تنها يکی از شاخه هايی است که توانسته ظاهر گردد. منطقه، توان ظهور شاخه های بسياری را دارا است که می توانند در زمان های گونان در محل های متفاوت رشد نمايند. اشکال در اين است که ساختار داخلی نظام اسلامی حتا با درک اين واقعيت که خود خالق بسياری از مسايل موجود است، توان بريدن از هدف ها و روابط مساله ساز را ندارد.

با تمام سرسختی که به خرج دهيم، برای خوش بينی در آينده نزديک، بخت زيادی وجود ندارد. تمام عوامل اشاره به شدت گيری توفان دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ - به ويژه روسيه در اين مورد در تاريخ، حساس بوده است. روسيه هميشه تلاش کرده که در همسايگی ثبات و حکومت متمايل به خود را حفظ کند.
۲ - روسيه و چين هردو با بی ثباتی در مناطق مسلمان نشين خود روبرو هستند. هردو نيز از گسترش تندروی مذهبی در سرزمين های آسيای ميانه که به گسترش بی ثباتی در داخل کشور ياری خواهد رساند، به شدت نگران هستند.
۳ - جمعيت اندونزی کمابيش ۲۰۵ ميليون نفر است که ۸۸% يا کمابيش ۱۸۰ ميليون نفر آن را مسلمانان تشکيل می دهند.
۴ - تاسيس امپراتوری سنی مذهب عثمانی را به سال ۱۲۹۹ در اناتولی نسبت می دهد. با سقوط امراتوری رم شرقی در سال ۱۴۵۳ قسطنطنيه به فتح ترکان در آمد.
۵ - اين گفته براين نيست که تک تک تصميم گيرندگان در کانون نظام براين قصد هستند که برايران آسيب رسانند. بلکه بزرگ ترين هدف نظام که حفظ قدرت می باشد، بر ديگر نگرانی ها سايه تعيين کننده می افکند.
۶ - شايد نظام اسلامی منافعی در بزرگ کردن جنگ داخلی در يمن نداشته باشد. اما چون جنگ داخلی به جنگ سنی و شيعه بدل شده است، رژيم "مجبور" به مداخله است.
۷ - هنوز پيش از آنکه به توافقی رسيده باشند، با وجود افزايش ارزش دلار در برابر ارزهای ديگر، نزول برابری دلار در برابر ريال آغاز گشته است. همزمان نبايد ترديد کرد که پس از برداشتن تحريم ها، با کاسته شدن از ارزش ارزهای خارجی در برابر ريال ايران، فرار سرمايه از کشور به ناگه افزايش خواهد يافت.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016