جمعه 21 فروردین 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

جمعه گردی های اسماعيل نوری علا تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!

اسماعيل نوری‌علا
اين اپوزيسيون سکولار دموکرات ايران است که بايد سخنگوی ملتی فشرده گلو شود و از جانب آنان به اين نوع سياست که از جانب «وتو»داران اعمال می شود اعتراض کند و، همچون نمايندگان حزب جمهوريخواه در کنگرهء امريکا، شجاعانه اعلام بدارد که تفاهمات با حکومت اسلامی ذليل شده اما همچنان مسلط بر ايران تنها تفاهماتی با همان حکومت است و ربطی به ملت ايران ندارد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دریافت نسخه pdf


esmail@nooriala.com

اعلام رسيدن به مرحلهء «تفاهم» بين کشورهای پنج بعلاوهء يک و حکومت اسلامی ايران، که طرفين اميد دارند تا سه ماه ديگر به يک «توافق» پايدار تبديل شود، وظايفی جدی را در برابر همهء سکولار دموکرات های ايران ـ که طبعاً مشرب فکری شان زمينه ساز پيدايش آلترناتيوی سکولار دموکرات در برابر حکومت اسلامی است ـ قرار داده است.

در اين رابطه، با اينکه هنوز خيلی زود است تا نتايج و اثرات اين تفاهم نامه کلاً آشکار شود، و اگرچه قسمت مهمی از اين نتايج دارای ماهيتی حقوقی و اختصاصی (بويژه از نظر مباحث مربوط به انرژی هسته ای) است اما، از آنجا که اظهار نظر غير اختصاصی در مورد برخی از جوانب عمومی اينگونه روندها حق هر شهروند ايرانی و امريکائی (و پنج کشور ديگر) است، من نيز، بی آنکه ادعای تخصص در امور حقوقی و علمی اتمی داشته باشم، صرفاً بعنوان يک ايرانی فراری از چنگ حکومت اسلامی و آرزومند «نا ـ بودی ِ» آن، در اين مقاله قصد دارم پرسش های مهمی را که اين واقعه در پيش روی ما می نهد مطرح سازم.

در عين حال، بايد بگويم که در اين مطلب قصد ندارم به تناقضاتی آشکاری که در روايت «طرفين اسلامی و امريکائی» در مورد اين معامله (يا «تعامل!») وجود دارد بپردازم، چرا که يقين دارم «طرف اسلامی»، اکنون همان روش «خدعه» آميزی را که خمينی در مقطع انقلاب 57 بکار برد، ديگر بارهء برای تحميق مردم بکار گرفته است؛ خدعه ای در راستای پنهان کردن شکست خفت بار خود در برابر «شيطان بزرگ»، و تن دادن اش به تسليمی چنين گسترده در راستای خلع يد کشور از مايملک اش و گشوده شدن درهای استقلال ايران بروی بيگانگان؛ داستانی «پر آب چشم» که روياروئی شاه سلطان حسين صفوی با اشرف و محمود افغان را در اذهان هر کس که گوشهء چشمی به تاريخ داشته باشد زنده می کند.

همچنين لازم است، قبل از پرداختن به پرسش هائی که در برابر اپوزيسيون حکومت اسلامی قرار گرفته است، اين نکته را نيز گفته باشم که هرگونه توافقی که حکومت اسلامی را از دستيابی به سلاح اتمی باز دارد، علاوه بر فوائد و مضراتی که می تواند داشته باشد، مسلماً به نفع ملت ايران است و اين ملت حق دارد از بابت آن شادمانی کند. زيرا:

الف: قبل از هرچيز رفع خطر اتمی شدن حکومت اسلامی، که می توانست نه تنها به لحاظ حملهء خارجی، بلکه به لحاظ ناکفايتی اين حکومت در ادارهء امور مربوط به انرژی اتمی، به نابودی کشور بيانجامد، جای آسودگی خيال دارد. اساساً، در زمانه ای که تجربهء روسيه و ژاپن نشان داده است که بازی با اتم (حتی برای مصارف صلح آميز) می تواند چه فجايعی ببار آورد، بطوری که کشور پيشرفته ای چون آلمان نيروگاه های اتمی خود را تعطيل می کند، چه داعی دارد که کشور ايران، نشسته بر ذخاير عظيم نفت و گاز و برخوردار از انرژی های بالقوهء خورشيدی و بادی و دريائی، بر سر شاخ بنشيند و بُن ببرد و خود به دست خويش آينده اش را به خطر نابودی بکشاند؟ از اين نظر بايد بخاطر رفع اين خطر عظيم به ملت ايران تبريک گفت و در شادی او شرکت کرد. البته که استقلال يک کشور به معنای پاسداشت از حقوق آن کشور ـ مثلاً در زمينهء بهره برداری از انرژی اتمی ـ نيز هست اما هميشه می توان هر آن حقی را که متضمن ريسک های مهلک است ناديده گرفت و عدم استفاده از آن را مايهء آسودگی خيال دانست. اما اين آسودگی خيال هموزن تسليم خفت بار کنونی حکومت اسلامی در برابر امريکا و ديگر کشورهای صاحب حق وتو در سازمان ملل نيست.

ب: در عين حال، اين نوع توافقات، بطور همزمان، خطر حملهء هوائی به تأسيسات اتمی ايران را نيز تا حدود زيادی مرتفع می سازند؛ حمله ای که مسلماً نمی تواند تنها به اين تأسيسات اتمی رژيم محدود شود و مسلماً اغلب زيربناهای اقتصادی کشور را نيز نابود ساخته و ايران را دستخوش هرج و مرج و جنگ داخلی و تجزيه و، مهم تر از همه، نابودی هزاران هزار ایرانی می کند. از اين بابت نيز بايد در شادمانی مردم ايران شريک بود.

پ: همچنين است اين واقعيت که برداشتن تحريم ها و آزاد شدن ذخيره های مالی کشور، که اگرچه بايد از فيلتر حکومت بگذرند و تنها قسمت اندکی از آنها به مردم خواهد رسيد اما، بهر حال، منهای سود برندگان از حکومت که از قبل رژيم زندگی آسوده ای دارند و در شمال شهر تهران بابت اين تفاهم به خيابان آمده و شادمانی می کنند، زندگی مردمی را که در عسرت کامل بسر می برند نيز می تواند تا حد اندکی از بن بست خارج کند. از اين بابت نيز نمی توان در شادمانی اکثريت مردم عسرت زده شريک نبود.

اما توجه داشته باشيم که اين تفاهمات در عين «دفع خطر» سود خاصی را برای ملت ايران بهمراه ندارند و در هر سه مورد بالا مثال تأسف آور «جلوی ضرر را هر کجا که بگيری منفعت است» تنها واقعيتی است که صادق به نظر می رسد.

***

باری، نخستين پرسشی که ما مخالفان ايرانی حکومت اسلامی بايد با خود و با همهء جهانيان در ميان بگذاريم مستقيماً به حقانيت (يا، به اصلاح دينکاران، «مشروعيت ِ») اين رژيم بر مربوط می شود: چگونه است که کشورهای مدعی تمدن و حقوق بشر جهان حاضر شده اند نه تنها با حکومتی غير قانونی که جز از طريق سرکوب و ارعاب يک روز هم نمی تواند به کار خود ادامه دهد، و خود اين کشورها آن را تا به امروز حامی تروريسم بين المللی دانسته اند، وارد تفاهم و تعامل شوند و حتی بصورتی تلويحی بقای آن را تضمين کنند؟

عقد قراردادی 10 يا 15 و گويا در مواردی 25 ساله با اين حکومت، و سپس سخنان آقای اوباما مبنی بر اينکه با تبديل اين تفاهم به توافقی پايدار، گزينهء «تغيير رژيم» از روی ميز برداشته می شود، چه معنائی جز دادن تضمين به اين حکومت غدار و فاسد معنا می دهد؟

البته درست است که مغرب زمين هم از اين خدعه ها بسيار دارد و، مثلاً، در عين حالی که آقای جيمی کارترش جام به جام پادشاه فقيد ايران می زد و ايران را در دريای طوفانی «جزيرهء آرامش» می خواند، دستياران اش مشغول جارو کردن زير پای پادشاهی بودند که تا آن روز متحد وفادار آنها محسوب می شد. يعنی می توان تصور کرد که تضمين های غرب نيز ممکن است توخالی و قابل عدول باشند. یا خود دامی برای رفتاری متفاوت محسوب شوند. اما، در عين حال، چه حکومت ضعيفی بهتر از همين اسلاميست های شيعه می توان يافت که همراه با مضحکهء «نرمش قهرمانانه» شان اکنون تن به خفتی چنين بزرگ داده اند؟ آیا ممکن نيست که معامله کنندگان با اين حکومت از خود پرسيده باشند که «برای کشورهای قدرتمند جهان کدام تضمين وجود دارد که اگر در ايران حکومتی ملی و برآمده از ارادهء ملت ايران بر سر کار آيد آنها بتوانند به آسانی اراده شان را بر آن تحميل کنند؟»

مخالفت جمهوريخواهان امريکا با تلاش های آقای اوباما، و وعدهء اينکه چون رئيس جمهور آنان بر سر کار آيد اين نوع قراردادها قابل تجديد نظر می شوند نيز، متأسفانه، جنبه ای از احترام به ملت ايران و نگاهداشت منافع آن را در خود ندارد. چرا که برخی از جمهوريخواهان از بمباران ايران سخن می گويند و برخی شان راه چاره را در فشردن بيشتر گلوی ملت ايران از طريق تشديد تحريم ها می بينند.

اما در اين ميانه کسانی، از جمله شخص آقای اوباما، هستند که به اصرار می گويند: «در مورد حکومت اسلامی بيش از دو گزينه وجود ندارد، يکی جنگ و ديگری تفاهمی از اين دست که در شرف تبديل شدن به توافق است».

گويندگان اين سخن اما چشم خود را بر اين واقعيت می بندند که «حکومت اسلامی تنها و يگانه گزينهء مردم ايران نيست» و اين مردم، در پی تجربه ای سی و هفت ساله از مصيبت و فساد و تباهی و مرگ و فقر، اکنون نجات دهنده ای واقعی و عملی جر توسل بر حکومتی سکولار، که قانون اساسی اش بر مبنای اعلاميهء جهانگستر حقوق بشر نوشته شده باشد، ندارند. و طرفه اينکه اين ملت، برای رسيدن به چنين واقعيت نجات بخشی، دارای منابع انسانی وطن دوست و ملی بسياری هست و اگر اين منابع در راستای ايجاد جانشينی امروزين و متمدن برای دينکاران سبع امامی بکار افتند مسلماً گزينه ای انسانی تر نيز در برابر قدرت های «وتو»دار ِ جهانی قد علم خواهد کرد؛ گزينه ای که در نگرانی جهان از بابت اتمی شدن قدرت نظامی ايران شريک است و تن به چنين جنايتی نخواهد داد، و می کوشد تا اين کشور را به اردوگاه جهان متمدن برگرداند و، بر عکس حکومت دينکاران، ابتدا موافقت نمی کند تا بعد دست به تقلب زند، و زيادت خواه نيست تا در انتها به ذلتی دچار آيد که حکومت اسلامی مسلط بر ايران بدان دچار آمده است.

در واقع، جهان بايد بداند که تنها راه جلوگيری از دستيابی حکومت اسلامی از ميان برداشتن آن است و نه تضعيف و مماشات و دادن تضمين برای بقای آن. اين حکومت حکم همان «اژدها»ئی را دارد که مولانا می گويد: «نفس، اژدرها ست، او کی خفته است؟ / از غم بی آلتی افسرده است!» حکومتی که بقای آن در ايجاد بحران و دخالت در امور کشورهای ديگر و دامن زدن به هرج و مرج در منطقه است، حکومتی نيست که در پی ذلت خود راه و روش آدمی پيش گيرد و تبديل به مجموعه ای خادم ملت و عضوی مفيد برای جامعهء بين المللی شود. اين را تجربه مماشات چمبرلين با هيتلر بخوبی نشان داده است و معلوم نيست چرا «وتو»داران عالم اکنون می خواهند گره ای را که با سرانگشت قابل گشودن است با دندان باز کنند.

و اينجاست که نقش اپوزيسيون سکولار دموکرات و انحلال طلب ِ حکومت اسلامی بارزتر می شود. ايران ِ دردمند، و لطمه ديده از خباثت های حکومت اسلامی، جز اين اپوزيسيونی که در داخل کشور دچار سرکوب دائم است و چاره ای جز سکوت ندارد و بال خارج کشور آن، که اگر اراده کند می تواند جهان را پر از جوش و خروش کند، پناه ديگری ندارد.

آخر اين واقعيتی است که جانشينان متمدنی برای حکومت اسلامی را نمی توان از کرهء مريخ وارد کرد! ماحضر ما همين است که هست! و همين ماحضر است که سال ها دچار رخوت و اميد بستن به جناح های مختلف اسلامی بوده است و اکنون وقت آن رسيده که بخود تکان دهد. همين اپوزيسيون سکولار دموکرات ايران است که بايد سخنگوی ملتی فشرده گلو شود و از جانب آنان به اين نوع سياست که از جانب «وتو»داران اعمال می شود اعتراض کند و، همچون نمايندگان حزب جمهوريخواه در کنگرهء امريکا، شجاعانه اعلام بدارد که تفاهمات با حکومت اسلامی ذليل شدهء مسلط بر ايران تنها تفاهماتی با همان حکومت است و ربطی به ملت ايران ندارد.

اگر در امريکا قدرتی به نام کنگره و رياست جمهوری از حزب جمهوریخواه وجود دارند که می توانند ادعا کنند، در صورت قبضه کردن قدرت، اين توافق را مورد تجديد نظر قرار می دهند، بايد ديد که ملت ايران که را دارد که اينگونه سخن بگويد؟

اين اپوزيسيون بايد از خود بپرسد که، چرا در اسناد و مذاکرات و مصاحبه های جاری، نام «جمهوری اسلامی ايران» تبديل به «ايران» شده است. آيا اين اتفاقی سهوی است؟ يا منظور آن است که اين توافق با «ملت ايران» صورت می گيرد و، چه حکومت اسلامی باشد و چه نباشد، ايرانيان ملزم به پايبندی به آن هستند؟ و اگر چنين است اعتراض به اين اقدام وظيفهء مبرم چه کسی جز اپوزيسيون سکولار دموکرات اين حکومت است.

در عرف بين المللی، حکومتی که جان و مال ملتی را به خطر انداخته و تنها، بخاطر تحريم هائی که در برابر پروژهء اتمی اش ايجاد شده اند، ساليانه صد ميليارد دلار سرمايهء ملت را بر باد داده است، نمی تواند حکومتی شايستهء ادامهء کار باشد و سران و برنامه ريزان آن جنايتکارانی عليه کل بشريت محسوب می شوند که روزی بايد در محاکم مردمی پاسخگوئی کنند. آنها، با هر معيار بين المللی که بسنجيم، نمی توانند بعنوان نمايندگان واقعی ملت ايران با کشورهای ديگر و سازمان های بين المللی وارد «تعامل» شوند و نسل های آيندهء کشور را از دارائی و حقوق خود محروم نمايند.

بهر حال، بنظر من، می توان اميد داشت که، در طی سه ماههء پيش رو، شخصيت ها و احزابی که، بنا بر مواضع و اهداف خود، دارای ماهيتی سکولار دموکرات هستند از خواب گران و رخوتناک برخيزند و برای انجام وظايفی که تاريخ، آن هم بصورت يک فرصت، در اختيارشان گذاشته اقدام نمايند. در اين مورد از هم اکنون براه انداختن يک کمپين بين المللی که از يکسو معرف چهرهء صلح طلب و ضد تسليحات اتمی بوده و، از سوی ديگر، نافی حقانيت (يا مشروعيت ِ) حکومت اسلامی است، کار چندان کوچکی نيست.

و از آنجا که خوشبختانه چنين اتفاق افتاده است که «سومين کنگرهء ساليانهء سکولار دموکرات های ايران» يک هفته پس از تاريخی که برای نهائی شدن توافق نامه تعيين شده، در روزهای چهارم و پنجم ماه جولای (13 و 14 تيرماه)، در شهر فرانکفورت آلمان برگزار می شود، من به عنوان یکی از اعضای کميتهء برگزاری اين کنگره، می خواهم از همکارانم تقاضا کنم تا رسيدگی به اين موضوع را در دستور کار يکی از نشست های کنگره قرار داده و به شرکت کنندگان در کنگره پيشنهاد کنند تا، برای ثبت در تاریخ هم که شده، نامه ای رسمی بدين مضمون به مقامات کشورهای 5+1 بفرستند: «اين قراردادها فقط با حکومت اسلامی مسلط بر ايران عقد شده اند و هر حکومت ملی و سکولار دموکراتي در آینده، که بر بنياد خلع سلاح اتمی عمومی و باز گرداندن ايران به جامعهء متمدن بين المللی عمل می کند، حق دارد تا در آنها تجديد نظر کرده و آنچه را که به ضرر ملت ايران است نپذيرد!»

در واقع، اين کنگره را می توان فرصتی برای نيروهای سکولار دموکرات دانست برای آنکه تا آن تاريخ به مطالعهء جوانب اين پرونده پرداخته و با شرکت در آن کنگره نظرات خود را به اطلاع ديگر سکولار دموکرات های ايران و عموم مردم ايران برسانند.

شايد اين گردهمآئی، به مدد شرکت کنندگان اش، به واقعه ای قابل ثبت در تاريخ کشورمان مبدل شود؛ واقعه ای که، از يکسو، اوجگاه کمپين بين المللی برای نقد و اعتراض، و احياناً جلوگيری از عقد توافقی خفت بار با حکومت اسلامی باشد و، از سوی ديگر، بازگرداندن گزينهء «تغيير رژيم» را بر ميز همهء حکومت های متمدن جهان ممکن سازد؛ بازگشتی البته نه به دست فرصت طلبانی که خود را برای ايفای نقش «چلبی ايران» آماده کرده بودند و اکنون بايد تا مدتی دراز دم خود را لای پاشان گذاشته و به غارهای کهف شان برگردند، بلکه به دست فرزندان ميهن دوست کشور، که هم ايرانی سربلند و ضرر نکرده را می خواهند و هم طالب حضور صلح جويانه و متمدنانهء آن در جامعه بين المللی هستند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016