گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
14 بهمن» لندن: نمایش فیم "با من از دریا بگو"، ساخته رضا علامهزاده، ۲۰ فوریه
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! خاطرات نویافتۀ عارف قزوینى: ویرایش ادبى یا مالهکشى اسلامى!؟ رضا علامهزادهآنچه مرا به نوشتن این مطلب واداشت نگرانی از آن است که نسل جوان امروز ایران که به تاریخ معاصر کشورش علاقمند است بدون دسترسی به منابعی که کسانی مثل من در اختیار دارند نتواند واقعیتها را از ورای دستکاری مشترک سانسورگران، و ویراستاران همسو با آنان، بهدرستی دریابدبا کتاب «خاطرات عارف قزوینى به همراه اشعار چاپ نشده» که با ویراستارى «مهدى نورمحمدى» توسط «نشر سخن» در سال ١٣٨٨ در تهران منتشر شده، به دلیل کار روى فیلمنامۀ تازهام، «اُپرتِ عارف و کلنل» آشنا شدم که بهسرانجام رساندش آرزوى چندین و چندسالهام بود. خاطرات عارف در این کتاب که بخش اعظم آن نویافته است و براى اولین بار منتشر شده، منبعى است یکتا براى شناخت شخصیت پیچیده و چندلایۀ مطرحترین شاعر و فعال سیاسى دوره مشروطه و دو دهۀ پُرتبوتاب پس از آن. وارد این مبحث نمىشوم که پرداخت بهآن از موضوع اصلى این مطلب دورم نکند. به شخصیت سخت جذاب عارف هم نمىپردازم که خود بههمراه افسر وطندوست شریف، کلنل محمدتقىخان پسیان، یکى از دو شخصیت اصلى فیلمنامۀ تازه نوشته شدهام هستند؛ شخصیتهائی که در ماههاى اخیر چنان درگیر با آنانم که گوئى هرگز از ذهن من جدا نبودهاند. این است که مستقیم مىروم سراغ مسئلۀ ویراستارى در ایران اسلامى از طریق باریک شدن در همین کتاب خاطرات نویافتۀ عارف. و براى آسان کردن کار خودم سعى مىکنم از میان یادداشتهاى فراوانی که از این کتاب برداشتهام از ویرایش ساده شروع، و به مالهکشى پیچیدۀ اسلامى ختم کنم! سه نقطه به جاى لغات خوانده نشده ویراستار براى نشان دادن دقت و وسواسش در ویراستارى هرجا به لغزشهاى نوشتارى برخورده آن را تصحیح کرده و در زیرنویس، لغت اشتباه را آورده تا کمترین دخل و تصرف، حتى در مطلوبترین و پذیرفته شدهترین شکلش را به دور از چشم خواننده انجام نداده باشد. یک نمونه: در متن صفحه ١۵١ لغت «اتومبیلهاى» آمده، و ویراستار در زیرنویس نوشته: «در اصل: اتوموبیلهاى». حالا همین اوج دقت و وسواس ویراستارى را با آنچه در صفحه ٢٣۴ میبینید مقایسه کنید: ویراستار نه فقط لغت «آخوند» را در این بیت معروف عارف نتوانسته بخواند (!) بلکه در مصرعبندى بیت هم مرتکب بىدقتى شده. شکل درست این بیت این است: بىتردید دارید فکر مىکنید که این ایرادگیرىها از ویراستار بجا نیست چرا که باید شرائط انتشار چنین یادداشتهاى ارزشمندى را در نظر گرفت و بهخاطر تن ندادن به حذف چند لغت حساسیتبرانگیز که تازه خواننده خودش مىتواند آنان را حدس بزند، جامعه را از خواندن آن محروم نکرد. بىشک با شما همعقیدهام. ولى وقتى ادامۀ این مطلب را بخوانید خواهید دید که ذبح اسلامى شخصیت عارف در بسیارى موارد از توقع سانسورگران وزرات ارشاد اسلامى نیز فراتر رفته است. حذف عبارات و جملات بدون استفاده از سه نقطه اگر همین جمله بالا را با آنچه در کتاب «منتخباتى از دیوان ابوالقاسم عارف قزوینى» که در سال ١٣١۴ در بمبئى منتشر شده مقایسه کنید مىبینید که بین دو لغت اول آنچه نقل کردم یعنى «ایرانی» و «از» یک عبارت یک خطى حذف شده بىآنکه سه نقطهاى در کار باشد! متن مالهکشى اسلامى نشده از صفحه ٨ کتاب چاپ بمبئی این است: یک نمونه دیگر از جراحى اسلامى به دست مىدهم تا ببینید ویراستار با چه دقت استادانهاى حرفهاى غیراسلامى عارف را از لابلاى جملات حذف کرده است. این نمونه مربوط به شرحى است که عارف در مورد «جیران»، کلفتاش، نوشته. جمله اول در متن اصلى از کتاب چاپ بمبئى این است: ویراستار خاطرات نویافته عارف همین جمله را اینگونه آورده: در ادامه، شرح عارف از احوالات جیران در کتاب چاپ بمبى اینگونه آمده: و در کتابِ ویراستاری شده در ایران، تمامی این جمله شامل مالهکشی اسلامى شده، آن هم بدون هیچ سه نقطه و زیرنویسى! لعاب اسلامى زدن به شخصیت عارف روشنتر بگویم: حتى اگر همۀ مالهکشى اسلامى ذکر شده در بالا براى انتشار دستنوشتههاى ارزشمند عارف در شرائط جمهورى اسلامى ضرورتى اجتنابناپذیر باشد نمونههاى زیر دیگر بیشتر نشان از تمایل ویراستار به تحریف واقعیات دارد تا دور زدن سانسور. ویراستار در مقدمهمانندى با عنوان زندگىنامه عارف در همین کتاب مىنویسد: این برداشت ویراستار است از نگاه عارف به دورۀ نوحهخوانیاش! حالا ببینید خود عارف در نوشتهاش با عنوان «تاریخ حیات عارف» که بهصورت مقدمه در کتاب «دیوان عارف قزوینی» که در زمان حیات خودش با ویراستاری دکتر رضازاده شفق در برلین منتشر شده، چه نوشته است: لعاب اسلامى زدن به عارف با زیرکى تمام در لابلاى سطور، توسط ویراستار گنجانیده شده. عارف در یکى از کنسرتهاى بسیار معروفش که در پارک ظلالسلطان اجرا کرد مورد حملۀ فراشهاى محمدولىخان سپهدار قرارگرفت و بهسختى مجروح شد (از تفصیل در این مورد مىگذرم گرچه با جزئیات ماجرا آشنایم و از آن صحنهای مفصل در فیلمنامهام پرداختهام). این کنسرت در سال ١٢٩۴بود وقتى عارف فقط سیوشش سال داشت و در اوج محبوبیت بود. آنروزها زیبائى چهره و برازندگی قامت و صدای داودی و خوشپوشىاش زبانزد اهل دلها بود. و سالیان سال بود که از زیر آن به قول خودش» بار ننگین شرمآور «در آمده بود. حالا ویراستار وقتی بهشکلى گذرا بهاین ماجرا میپردازد بسیار هدفمند مىنویسد: کنسرت عارف با عبا و عمامه! آن هم در آن روزهای عمرش که از زبان تیز «ایرج میرزا» در «عارفنامه» این گونه تصویر شده است: حالا یک نکته جالبتر. ویراستار که هم فاضل است و هم وسواسى، هیچ از توضیح و تفسیر کوتاهى نکرده است. مثلا در صفحه ١٧٧ وقتى عارف بهمناسبتى این مصرع از شعر مولانا را مىآورد که «این همه آوازها از شه بُوَد»، ویراستار با زدن شمارهاى ما را به زیرنویس ارجاع مىدهد و نیمبیت دومش را براى اطلاع خواننده مىآورد «گرچه از حلقوم عبدالله بود». در همان صفحات عارف در مبحثى طولانى بهمدعیان قلابی سیّد بودن در ایران مىتازد و با زبانى نیشدار آنان را خمسبگیرانى مىنامد که «چنان پایه و بنیان مفتخورى را مستحکم کردند که تا ایرانى پى به پایه و بنیان اساس ملیت درهم شکسته و پى و پایه از هم در رفته خود نبرد، هزار برج ایفل سرنگون، چندین ملت و مملکت زیرورو، ولى به هیچ وجه خللى در ارکان از سنگِ یَشم ریختۀ آن وارد نخواهد آمد: خلل پذیر بود هر بنا که مىبینى// مگر بناى سیادت که خالى از خلل است». ویراستار در اینجا که عارف بهتمسخر لغت «سیادت» به معنای تلویحی سیّدبودن را به جاى لغت «محبت» در شعر حافظ آورده نیازى نمىبیند توضیحى بدهد، انگار ترجیح مىدهد خوانندگانى که اطلاعات ادبىشان زیاد نیست فکر کنند که این هم بیتى از خود عارف است که سیّدبودن را از برج ایفل هم خللناپذیرتر شمرده است! ص ١٧۴ اگر تعجب کردهاید که چطور ویراستار تمام مقولۀ سیدبودن را حذف نکرده، شما را بهتفسیر او از این مقوله ارجاع مىدهم: یک جا هم عارف از دخالت دین در زندگی مردم انتقاد میکند و مینویسد: و ویراستار با زیرنویسی دوبرابر جملۀ عارف، توضیحی شفاف و روشنگر بهخواننده میدهد! و یک جای دیگر ریشخند عارف به باور مردم عامی به حل مشکلاتشان با آمدن امام غائب را جدی گرفته، و بدون کمترین توضیح و فقط با حذف لغات خوانده نشده (!) آن را آورده است: دیگر این مقوله را کش نمىدهم و این مطلب را با چشمۀ مضحک دیگرى از مالهکشى اسلامى در ایران بهپایان مىبرم. در این کتاب علاوه بر خاطرات نویافته تعدادى نامه و نیز مطلب بلندى به قلم «دکتر على اقبالى» تحت عنوان «دیدهها و شنیدهها از عارف» آمده است. خانواده اقبالى در زمان اقامت عارف در همدان (هفت سال آخر عمرش) با او در تماس بودهاند و حالا دکتر على اقبالى که از بازمانگان همان خانواده است خاطراتش از عارف را در این کتاب نوشته که شاهبیتاش این است: حالا ببینید این ادعا را این آقاى دکتر در مورد چه کسى مىکند؛ کسى که در نامهاى به یکى از دوستانش که در صفحات ٢۵٨-٢۵٩ کتاب «دیوان عارف قزوینى» چاپ برلین درج شده، اعتقادش به مبانى مبین اسلام را اینگونه نشان مىدهد: ◊ کمی نگرانم مبادا از آنچه نوشتم این بربیاید که دارم از ارزش کتاب مورد بحث میکاهم. امیدوارم این برداشت از نوشتهام نشود. من شخصا بهنکات بسیار روشنگرانهای در خاطرات نویافتۀ عارف برخوردم که برای تکمیل کاری که در دست دارم بسیار ضروری است. تردید ندارم علاقمندان به تاریخ معاصر کشورمان از خواندن این کتاب، علیرغم اشکالاتی که در بالا برشمردم، بهره بسیاری خواهند برد. اما آنچه مرا بهنوشتن این مطلب واداشت نگرانی دیگری است: این نگرانی که نسل جوان امروز ایران که به تاریخ معاصر کشورش علاقمند است بدون دسترسی به منابعی که کسانی مثل من در اختیار دارند نتواند واقعیتها را از ورای دستکاری مشترک سانسورگران، و ویراستاران همسو با آنان، بهدرستی دریابد. Copyright: gooya.com 2016
|