گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! خودسوزی و خودکشی؛ احساس بی قدرتی در برابر نظام، محمود خادمینتيجه ۳۷ سال حاکميت سياه اين رژيم در کشور ما علاوه بر گسترش فقر ؛ بيکاری ؛ اعتياد ؛ فحشاء و انواع مفاسد و ناهنجاريهای اجتماعی ؛ گرايش روز افزون جامعه ايران بويژه جوانان بیأس و دلمردگی است که در موارد بسياری هم ؛ آنان را به سوی خودکشی و خود سوزی سوق داده است . وضعيت نابسامان اقتصادی ؛ ستم و تبعيض ؛ بيکاری و نبود اميد به آينده ای بهتر ؛ نا اميدی و ناتوانی در تغيير وضع موجود و ..... باعث يآس و دلمردگی در ميان مردم و بويژه جوانان شده و آمار خودکشی در کشور را روز به روز افزايش داده است . تخريب زير بنای اقتصادی کشور ؛ نابودی و اتلاف ثروتهای ملی ؛ فقر و عقب ماندگی ؛ گرانی و بيکاری ؛ تبعيض و بی عدالتی ؛ دزدی و جنايت و انواع مفاسد اخلاقی و اجتماعی و محدوديت ها و ممنوعيت های دينی آخوندها ؛ در کنار سرکوب و اختناق و ...... باعث شده است نشاط ؛ شادابی و انگيزه مندی در ميان مردم و بويژه جوانان رخت بر بندد و جامعه ايران به جامعه ايی افسرده و غمبار تبديل شود . اين وضعيت سبب ساز معضلات اجتماعی بسياری از جمله خودکشی ؛ یأس ؛ بی انگيزگی در کار و تحصيل و مسئوليت ها و ..... شده است. خودکشی در حالت عادی يک وضعيت پيشرفته از مشکلات روحی و روانی در فرد است ــ خودکشی های فردی ــ . اما زمانيکه در جامعه شاهد افزايش چشمگير بی انگيزگی نسبت به ادامه زندگی و اقدام به خودکشی هستيم ؛ وقتی زنان و مردانِ جوان برای فرار از مشکلات حل ناشدنی زندگی به آن پناه می برند ؛ ديگر خودکشی از پديده ای عادی و فردی به مسئله و معضلی اجتماعی تبديل ميشود . اساسا" اگر از موارد خاص و ويژه خودکشی بگذريم ؛ خودکشی امری اجتماعی است و تحت تأثير عوامل محيطی و مناسبات اجتماعی اتفاق می افتد . خودکشی می تواند ناشی از هم پاشيدگی نظام ارزشی جامعه و نظام زندگی افراد ؛ تحميل ارزشها و هنجارهایِ فرهنگ دينی و تعارض آن با ارزشهای عرفی جامعه ؛ در هم ريختن قالبها ؛ گسستگی روابط اجتماعی و بوجود آمدنِ احساس تنهائی و بی کسی در فرد باشد . در اينصورت خودکشی انعکاس خشم و اعتراض فرد به عامل اصلی بوجود آمدن اين وضعيت و فرياد کمک خواهیِ فردیِ ناتوان ــ ناتوان از نظر خود ــ به تغيير وضعيت است . از ديگر عوامل مؤثر در خودکشی در جامعه و در ميان جوانان بی عدالتی و ناهنجاريهای اجتماعی ؛ فقر و بيکاری ؛ نرسيدن به خواسته های معمولی و روزمره زندگی ــ که باعث سرخوردگی و افسردگی بخصوص در ميان جوانان ميشود ــ ؛ ميباشد . بخصوص اينکه با فقر و بيکاری ارتباطات اجتماعی فرد با جامعه ؛ دوستان ؛ محيط کار و خانواده کم شده و فرصت با ديگران بودن از فرد گرفته ميشود و فرد را به طرف نارضايتی از خود و بی ارزش ديدن جان و زندگی خود سوق ميدهد . جوانی که سالهای طولانی از عمرش را به تحصيل گذرانده و با هزار اميد و آرزو برای کسب اشتغال و زندگی بهتر برای خود و خانواده اش وارد بازار کار ميشود و به جای اشتغالی آسان ؛ با ابعاد گسترده ای از بيکاری در جامعه مواجه ميشود ــ بويژه اينکه نه از درمان و تحصيل رايگان در جامعه خبری هست و نه امکانی برای تأمين رفاه اجتماعی و برخورداری از حقوق بيکاری و .... ــ ؛ تلاشهای خود برای تحصيل را بر باد رفته می بيند . يعنی فرد با هزاران اميد و آرزوی خوب ؛ در بيحقوقی کامل و بدون هيچ تأمينی برای زندگی رها ميشود و راهی جز پناه بردن به اعتياد ــ خودکشی تدريجی ــ و يا خودکشی سريع برايش باقی نمی ماند. علاوه بر موارد بالا ؛ به ممنوعيت ها و بايد و نبايدهای نظام دينی ؛ محدوديت هايی که در ارتباط با دوجنس ــ زن و مرد ــ شکل گرفته و بر آورده نشدن نياز به امکان و شرايطی برای برقراری رابطه ميان جنسيتی ؛ تبعيض و بی عدالتی های دينی ؛ سرکوب و تحميل احکام و قوانين قرون وسطايی آخوندها و فضای عزا و ماتم مراسم و مناسبات مذهبی ..... ؛ بايد اشاره کرد که تماما" به یأس ؛ افسردگی و دلمردگی منجر شده و در پروسه به خودکشی منتهی ميگردد . بر اساس اعترافات مقامات و کار گزاران رژيم وضعيت فقر و بيکاری ؛ نگرانی نسبت به آينده ای نا معلوم همراه با سرکوب و تحقير باعث گسترش انواع بيماريهای روانی بخصوص بيماری افسردگی و اضطراب ــ که در موارد زيادی به خودکشی منتهی ميشود ــ در ميان جوانان کشور شده است . ملک زاده وزير بهداشت دولت روحانی " ۶ تا ۷ در صد ايرانيها به افسردگی و در مجموع ۲۰ در صد جمعيت کشور به انواع بيماريهای روانی دچار ميباشند " . بر اساس پژوهش های انجام شده هم ؛ از هر ۲۰ نفر افسرده ۱۲ نفر اقدام به خودکشی ميکنند . وقتی حيثيت و کرامت انسانی لگد مال ميشود ؛ وقتی حق داشتن حيات و انديشه آزاد ؛ حق تفکر و بيان ؛ حق فعاليت آزاد سياسی و اجتماعی ؛ حق انتخاب و ..... زير پا گذاشته ميشود . وقتی حق داشتن مسکن و اشتغال ؛ حق درمان و آموزش رايگان و .... ــ ابتدائی ترين حقوق اساسی يک انسان که حکومت موظف است برای شهروندان تأمين نمايد ــ نفی ميشود . حس درماندگی و نا اميدی بر فرد غالب شده ؛ عرصه زندگی بر او تنگ ميشود و از آنجا که راه نجاتی در جلوی خود نمی بيند ؛ چاره ای جز توسل به خودکشی ندارد . بر اساس آمار " سازمان بهداشت جهانی " ؛ در سال ۱۳۹۱ ؛ از ميان هر صد هزار نفر از زنان ايران سه نفر و هر ۱۰۰ هزار مرد ايرانی يک نفر اقدام به خودکشی کرده است . و بر اساس آمار وزارت " بهداشت کشور " روزانه ۱۳ مورد خودکشی با ميانگين سنی ۲۹ سال در ايران اتفاق ميافتد ــ آمار مربوط به سال ۸۳ ميباشد و قطعا" اکنون آمار بيشتر است ــ . خودکشی هم اعتراض است و هم فرياد کمک خواهی دختری در ايستگاه های مترو ؛ خودش را جلوی قطار انداخت ؛ دو مرد در شيراز خود را از پل عابر پياده حلق آويز کردند ؛ مردی در ميدان انقلاب جلوی ديدگان همه ؛ خود را به آتش کشيد و ..... اين نوع خودکشيها که بکرات شنيده و يا اخبار آن در روزنامه ها خوانده ميشود ؛ قبل از اينکه دلايل فردی داشته باشد ؛ دلايل اجتماعی دارد . عرصه زندگی در حاکميت سياه آخوندها بر فرد تنگ ميشود و از آنجا که راههای دادخواهی را بسته می بيند ؛ با کشتن خود اعتراض خود را به اين وضعيت اعلام ميکند . يعنی وقتی صدای شکستن استخوانهای مردم در زير فشار فقر و تنگدستی و مشکلات زندگی در هيچ گوشی فرو نميرود ؛ مردم با خود سوزی و خودکشی آشکار و علنی ؛ اعتراض خود را به گوش و اطلاع مستبدان حاکم و ديگران که به ياری اش بر نخاسته اند ميرساند . ۱۷ تير ۱۳۹۳ مرد جوانی با بالا رفتن از دکل مخابراتی نزديک پل هوائی ــ در ميدان ۷ تير تهران ــ در اعتراض به فقر و اختناق قصد پرتاب خود از دکل را داشت که خوشبختانه توسط مأموران آتش نشانی نجات پيدا کرد . اين فرد در بالای دکل روپوش زردی به تن داشت که روی آن در مورد علت خودکشی نوشته بود ؛ در اعتراض به " فقر ؛ اختناق و دروغ ". البته بعد از نجات توسط مأموران آتش نشانی ؛ توسط نيروی انتظامی دستگير و روانه زندان شد . خودکشی با قطار ؛ يکی از انواع خودکشی های اعتراضیِ رايج است که به کرات در ايستگاههای مترو اتفاق افتاده است . رژيم برای سرپوش گذاشتن بر علت خودکشيها ؛ اخبار اين نوع خودکشی را بدروغ مرگ در اثر ازدحام و فشار مسافرين اعلام ميکند . اولين خودکشی با قطار در فروردين ۸۴ اتفاق افتاد . دختری ۱۸ ساله بنام مريم در يکی از ايستگاههای مترو خود را به روی ريل قطار انداخت ؛ يکسال و نيم بعد در ايستگاه ديگری اين اتفاق تکرار شد . در ارديبهشت سال ۸۶ يک جوان ۱۹ ساله بنام روح الله و چند روز بعد دختری ۲۱ ساله با پرتاب خود به زير قطار ؛ خودکشی نمودند . در اواخر سال ۱۳۹۲ نيز يک جوان تهرانی بعد از جمع شدن بساطش دستفروشی اش در ايستگاه مترو ــ توسط مأموران شهرداری ــ ؛ خود را جلوی واگن قطار انداخت اين نوع خود کشی ها در سالهای بعد هم همچنان ادامه داشته ؛ بطوريکه " بهرام عبا بافی " قائم مقام وقت شرکت بهره برداری مترو ؛ آمار خودکشی از طريق پرتاب زير قطار در سال ۹۱ را ۶ نفر اعلام کرد . بيشتر اين نوع خودکشيها در گروه سنی ۱۸ تا ۲۴ سال اتفاق افتاده است . از ديگر شيوه های خودکشی اعتراضی ؛ خود سوزی است که فرد در مقابل ديدگان همه ؛ تلخ و آزار دهنده با به آتش کشيدن خود به زندگی رنجبار خود پايان ميدهد . ۵ دی ۱۳۹۳ جوانی در ميدان انقلاب تهران اقدام بخود سوزی کرد ؛ در فاصله يک ماه در سال ۱۳۹۴ دو شهروند يکی در خرمشهر و ديگری در تبريز در ملاء عام خود را به آتش کشيدند . هر دو مورد خود سوزی در اعتراض به جمع آوری بساط دستفروشی آنان توسط مأموران شهرداری بود ؛ که بعد از بی نتيجه بودن مراجعات و پيگيريهای آنان در ادارات مربوطه ؛ روی داد . حميد فرخی ۴۳ ساله متأهل و پدر سه کودک روز ۲۵ فروردين در بازار تبريز و مقابل شهرداری اين شهر خود را به آتش کشيد و در ۲۳ اسفند ۱۳۹۴ يونس عساکره متأهل و پدر دو فرزند ؛ بدنبال ضبط ۳ باره بساط ميوه فروشی اش توسط شهرداری شهر خرمشهر در برابر شهرداری دست به خود سوزی زد . علت اکثر اين خودکشی و خود سوزيها فقر گسترده و نبود چترهای حمايتی برای فقرا و بيکاران و زير پا رفتن حرمت انسانی آنها ــ بعضا" بعنوان تنها نان آور يک خانواده ــ بوده است. واقعيت اين است که سرکوب روزانه و تکرار خشونت و خونريزی علنی ــ خشونت بيرحمانه و آدمکشی آشکار در خيابانها توسط نيروهای سرکوبِ رژيم ؛ مراسم اعدامها در ميادين و خيابانها ؛ سنگسار و قصاص و مجازات های غير انسانی و ..... در جلوی چشم مردم ــ مرگ و کشته شدن را بامری عادی و روزمره تبديل کرده است . بخصوص تحميل مراسم خشونت بار دينی ــ قمه زنی ؛ تشيع جنازه ها و حجله های خيابانی برای کشته شدگان جنگ و عمليات تروريستی و ..... ــ از حساسيت جامعه نسبت به جان انسان ؛ مرگ و خودکشی بشدت کاسته است . بعلاوه اينکه فقر و نداری گسترده مردم ؛ همبستگی ملی و اجتماعی گذشته و ارتباطات محکم خانوادگی ؛ فاميلی و دوستی های ميان مردم را از ميان برده است . اما افرادی که دست به خودکشی زده و ميزنند در واقع از قربانيان اين نظام ضد ملی و ضد مردمی در اين ۳۷ سال بوده اند . در دوره رئيس جمهوری باصطلاح اعتدال گرا ــ حسن روحانی ــ از آمار خودکشی ها نه تنها کم نشده است بلکه افزايش قابل ملاحظه ای هم داشته است ؛ که نشان ميدهد مهم نيست رئيس جمهور چه کسی باشد خاتمی يا رفسنجانی ؛ روحانی يا احمدی نژاد ؛ اصلاح طلب يا اصولگرا و ..... مشکلات اقتصادی ؛ اجتماعی و فرهنگی که باعث اضطراب و نگرانی مردم و جوانان کشور ميشود و آنان را به سوی خودکشی سوق ميدهد ؛ امری ساختاری است که با تعويض و جابجائی مهره های رژيم حل نميشود . يعنی اين بلای اجتماعی جز با سرنگونی اين رژيم خونريز و جنايتکار ؛ ريشه کن نميشود . اما تا ريشه کنی علت العلل اين خودکشی ها و ديگر معضلات اجتماعی بايد برای مقابله با خودکشی ؛ با یأس و نا اميدی در ميان مردم بخصوص جوانان مقابله نمائيم و در تحکيم همبستگی ملی و ارتباطات اجتماعی بکوشيم و سعی کنيم با پاشاندن بذر مقاومت و پايداری در جامعه ؛ شور حرکت و مبارزه برای فردائی بهتر را در دل مرد زنده نگهداريم ؛ تا دردهای مردم و بلاهای موجود با سرنگون کردن اين رژيم , التيام بيابد . محمود خادمی Copyright: gooya.com 2016
|