۴۰ سال پس از ترور شریف واقفی؛ شباهتهای رفتاری مسعود رجوی و تقی شهرام، ایرج مصداقی
نوشتهی زیر بخشی از "گزارش ۹۲"، نامه سرگشاده به مسعود رجوی است که در اردیبهشت ۱۳۹۲ انتشار یافت. در این نوشته بر اساس تعریفی که مجاهدین از تقی شهرام و نحوهی کارش به دست میدهند به مقایسهی رفتارهای مشابهی این دو پرداختهام
مقدمه:
شانزده اردیبهشت چهل سال از قتل فجیع مجید شریف واقفی و ترور نافرجام مرتضی صمدیه لباف که منجر به دستگیری او شد میگذرد. این دو ترور که توسط بخش مارکسیست لنینیست مجاهدین به رهبری تقی شهرام صورت گرفت در تاریخ میهنمان سرفصل تحول مهمی بود که تأثیر تعیینکنندهای در جنبش انقلابی و مترقی مردم ایران داشت. ریشهی بسیاری از حوادث پس از انقلاب و به ویژه دههی ۶۰ را در همانجا بایستی جستجو کرد.
یک دهه بعد، «انقلاب ایدئولوژیک» موجب تغییرات مهمی در سازمان مجاهدین شد و نه تنها این سازمان سیاسی را تبدیل به یک «فرقه» و تشکیلات توتالیتر و در خدمت اهداف و امیال مسعود رجوی کرد بلکه باعث جدایی همپیمانان مجاهدین در شورای ملی مقاومت شد. سرخوردگی بخش مهمی از نیروهای سیاسی و نابسامانی در اپوزیسیون ایران از دیگر عواقب این «انقلاب» بود .
تقی شهرام و مسعود رجوی سردمداران این تغییر و تحولات بودند و هر دو خود را نیروی بالنده میخواندند که به کشف عظیمی نائل آمدهاند.
نکتهی حیرتآور این که رجوی خود را منتقد تقی شهرام معرفی میکرد و مو به مو اقدامات او را در سطح بسیار وسیعتر و فاجعهآمیزتری تکرار کرد.
البته به لحاظ شخصیتی این دو، تفاوتهایی هم داشتند. تقی شهرام پس از فرار متهورانهاش از زندان در خرداد ۱۳۵۲، از کشور خارج نشد و متجاوز از ۴ سال درحالی که عکساش در دست مأموران راهنمایی و رانندگی، پلیس و ساواک بود در سختترین شرایط به مبارزه چریکی و مخفی ادامه داد اما مسعود رجوی به محض شروع مبارزه مسلحانه به بهانهی تشکیل «شورای ملی مقاومت» در فرانسه و فرو رفتن در نقش خمینی و نوفل لوشاتو، کشور را ترک کرد. فرار او از کشور در حالی صورت گرفت که دهها هزار نیروی تشکیلاتی جوان و نوجوان بدون کوچکترین امکانی در تیرس نیروهای رژیم بدون هیچ حمایتی تنها گذاشته شده بودند. همچنین هنگامی که دولت صدام حسین سقوط کرد او جزو اولین کسانی بود که این کشور را ترک کرد و نیروهایش را در محاصرهی دشمنان بیرحم تنها گذاشت و دوران «غیبت» را آغاز کرد.
تقی شهرام پس از دستگیری در تابستان ۱۳۵۸ باوجود وعدهو وعیدهای رژیم و در حالی که همهی نگاهها متوجهی او بود و حرف برای گفتن بسیار داشت، مسئولانه حضور در جلسات دادگاه را تحریم کرد و حاضر به دفاع از خود نشد تا مبادا به اختلافات دامن زده و رژیم از آن سوءاستفاده کند. او به این ترتیب آگاهانه به استقبال مرگ رفت.
بعید به نظر میرسد چنانچه مسعود رجوی در موقعیت تقی شهرام قرار میگرفت برخورد مشابهی میکرد. حوادث چند دههی اخیر و بخصوص ۱۲ سال گذشته نشان داده او به خاطر حفاظ منافع خودش حاضر است دست به هر کاری بزند.
نوشتهی زیر بخشی از «گزارش ۹۲»، نامه سرگشاده به مسعود رجوی است که در اردیبهشت ۱۳۹۲ انتشار یافت. در این نوشته بر اساس تعریفی که مجاهدین از تقی شهرام و نحوهی کارش به دست میدهند به مقایسهی رفتارهای مشابهی این دو پرداختهام.
http://www.pezhvakeiran.com/gozaresh92.html
***
با توجه به آموزشهای مجاهدین و کتابهای انتشار یافته در ارتباط با تحلیل روند تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین، بایستی بگویم که نه تنها شباهت عجیبی به لحاظ شخصیتی بین شما و تقی شهرام دیده میشود، بلکه یک دههی بعد از سیطره یافتن او بر مجاهدین، شما وی و اقداماتش را الگوی رفتار تشکیلاتی خود قرار دادید و از تجربیات او برای پیشبرد اهدافتان و جاانداختن هژمونی رهبری در مجاهدین استفاده کردید.
شما همچون تقی شهرام برای رسیدن به مقصود استفاده از هر شیوهای را مباح میدانید چرا که خود را «حق» مطلق تلقی میکنید. او به ایدئولوژی و دریافت جدید رسیده بود بنابراین بایستی همه با او همنوا میشدند اگر نه به دلخواه، با شانتاژ و زور و تهدید و انزوا و ... و شما به «انقلاب ایدئولوژیک» و طاق بالابلند ایدئولوژی رسیده بودید و بایستی بقیهی افراد در هر مرحله به باور شما میرسیدند حتی اگر عکس باور قبلی بود.
شما برای اعمال نظر و هژمونیتان نسبت به تقی شهرام از اهرمهای فشار بسیار بیشتری برخوردار بودید و از این بابت قابل قیاس نیستید.
تقریباً میتوان گفت همانقدر که رفتار تقیشهرام به سلوک حنیفنژاد شبیه بود اقدامات شما و شیوههای به کار برده شده از سوی شما هم به سنت و مرام حنیف نزدیک است. نکتهی قابل تأمل این که شهرام ادعایی در پیروی از حنیفنژاد نداشت و شما دارید.
چه بسا شما همچون استالین که گهگاه با اشاره به توصیههای لنین اقدامات خود را که هیچ ربطی به وصایای او نداشت توجیه میکرد، منطقی ارزیابی کنید. مثلاً بگویید وصیت حنیف نژاد «وحدت تشکیلاتی» بود و من آن را عملی کردم. اما خود شما بهتر از هرکس میدانید تا کجا اقدامات شما با توصیهی او بیگانه است. شما پیشتر میگفتید: «مد نظر قرار دادن صرف اکتساب قدرت سیاسی به هر بهایی، حتی به قیمت فدا کردن اصولی که قرار بود قدرت سیاسی در خدمت تحقق آن باشد، عین پراگماتیسم است. در این صورت کسب قدرت به صورت هدف مطلق در آمده و فوق اصول قرار میگیرد. بنابراین برای ما به عنوان صاحبان ایدئولوژی همیشه انقلابی توحیدی به هیچ وجه نبایستی قرار گرفتن صرف در موضع قدرت و جلب حمایت این و آن مطرح باشد. هیچ اشکالی ندارد که سالهای سال با حفظ موضع ایدئولوژیک خود دور از قدرت و توجهات مربوط به آن قرار گیریم و رسالت و خلوص ایدئولوژیک خود را حفظ کنیم.»
(پراگماتیسم، انتشارات سازمان مجاهدین خلق ، سال 1358، ص ۴۱)
همچنین شما میگفتید: «آنهایی که اعتقاد را به خاطر اقتصاد و قدرت سیاسی فدا میکنند ، سرانجام در پایان راه ، اقتصاد و سیاستشان را هم به باد میدهند.» منبع بالا ص ۲۹
آیا اصولی که در بالا ذکر شد در ارتباط با حفظ تشکیلات به هر قیمت نمیتواند مطرح باشد؟
اتفاقاً تقی شهرام پیش از شما در «جزوهی سبز» که پیش درآمد انتشار کتاب «بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک...» بود، روی «وحدت تشکیلاتی» تأکید داشته است:
«در پاسخ بدین سؤال است که به ضروریترین- اساسیترین و درعین حال مقدماتیترین شرط بقا و رشد یک جنبش آگاهانه انقلابی یعنی مسأله تشکیلات – مسأله وحدت و انسجام سازمانی دست مییابیم. امروزه تنها با پرداختن به انسجام درونی سازمان چریکی پیشتاز و ترمیم گسیختگیهای شدید موجود در آنها است که میتوان بهعنوان یک شرط مقدماتی اما لازم، مبارزه پیشاهنگ را بهسمت تودهها برد.»
http://peykar.info/PeykarArchive/Mojahedin-ML/pdf/Jozveye-Sabz.pdf
شیوه و سنتی که شما بنا کردید در تضاد با رویکرد حنیفنژاد به ضربهها و کاستیها بود. حتی در ضربهی سال ۵۰ هم او مسئولیت بزرگ ضربه را متوجهی رهبری کرد و شجاعانه به استقبال آن رفت. کاری که شما و تقی شهرام از آن پرهیز کردید. به ویژه شما که همیشه به اندازهی کافی «بزهای بلاگردان» داشتید و صحنهگردانهایی که به پای شما افتند و از کاستیها و نکردههای خود بگویند و از عظمت درک و فهم شما. و هربار مدعی شوند که ما شما را نفهمیدیم و غرق در ذهنیات خود بودیم و تقاضای عفو و بخشش کنند و دیگران را نیز سمت و سو دهند.
تقی شهرام هم مانند شما «انقلاب ایدئولوژیک» کرده و خواهان تأیید آن از سوی کل سازمان بود.
او در بیانیه تغییر مواضع از «احیای ایدئولوژیک و تربیت کادرها» و «وحدت نوین ایدئولوژیک» میگفت. او نیز چون شما که «انقلاب ایدئولوژیک» را ضرورت مرحله سرنگونی معرفی میکنید، مبارزه ایدئولوژیکی را که سردمدارش بود چنین معرفی میکرد:
«مضمون و محتوای کارهای تئوریک ما از جمله مضمون و محتوای همین بیانیه مسلماً نمیتواند از شرایط و انگیزههایی که مبارزه با این مشکلات و موانع، تحمل چنین شرایط سخت و مقاومت در برابر دردناکترین حوادث را برای ما لازم و ممکن میسازد، جدا باشد. اعتقادات اصولی ما، نظرات سیاسی ما، استنتاتاجات تئوریک و تحلیل و تفسیر ما از شرایط و ... مقولاتی نیستند که از زندگی و عمل ما جدا باشند. خصوصیت ویژه این نظرات، این اعتقادات، این نتیجهگیریها و ... در این است که مستقیماً از عمل انقلابی، از پراتیک غنی و محتوای اصیل مبارزه خونینی که بین نظرهای انقلابی خلق ما و رژیم مزدور ایران در جریان است، نشأت میگیرند.» (بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران، نوشته محمد تقی شهرام چاپ سوم آذرماه ۱۳۵۵ ص ۲)
تقی شهرام در مورد اهمیت «مبارزه ایدئولوژیک» که وی سردمدارش بود میگوید:
«در شرایط فعلی ایران، اهمیت مسائل ایدئولوژیک تنها به خاطر تبعیت از این قانون عام مبارزات اجتماعی نیست، بلکه جامعه ما و تاریخ فرهنگ اندیشه انقلابی مردم ما اینک، بر یکی از مهمترین سرفصلهای تاریخی خود قرار گرفته است. در این سرفصل، سرنوشت مبارزه ایدئولوژیک که سالهای سال، گاه شدید و گاه ضعیف، در میان نیروهای مختلف اجتماعی جریان داشته، بالاخره به نتیجه نهایی و سمت تعیین کننده خود نزدیک میشود.» (بیانیه اعلام مواضع ص ۳)
و شما میگویید:
«ما میخواهیم بار ده سال آینده را ببندیم، اگر توانستیم بار ده سال آینده را ببندیم، بار یکی دو سال آینده یعنی بار سرنگونی را خواهیم بست. رسوبات جهل و جاهلی بایستی در درون خودمان سوزانده شود. حلقات مفقوده عقیدتی بایستی پیدا و کارسازی بشوند.» مسعود رجوی، نشریه مجاهد شمارهی ۲۴۱ ص ۱۲
شهرام معیارهای جدید را ملاک عضویت افراد در سازمان قرار میدهد:
«جنبش «اصلاح و آموزش» و تجدید تربیت ایدئولوژیک کادرها از بالا به پایین در سازمان به راه افتاد. رهبری سازمان ضمن انتقاد از خود، شروع به جمعبندی روشنی از انتقادات وارد به دورانهای گذشته کرد و به مرور بالاترین کادرها در معرض انتقادات حال و گذشتهی خود قرار گرفتند. در این میان، بسیاری از کادرها با مجاهدتی انقلابی به اصلاح نظرات و خصائل خود پرداختند. شیوههای عمیقتر و انقلابیتر انتقاد و انتقاد از خود در سازمان راه باز کرد و معیارهای جدید جایگزین معیارهای کهنه و از کارافتاده شد. آن دسته از افراد و کادرهایی که حاضر به اصلاح و تغییر خود بودند، از چنین شرایط آموزشی، بهترین نتایج را در اصلاح خود و نظرات خود گرفتند و توانستند به ذخیره انقلابی سازمان در ادامه و گسترش مبارزه ایدئولوژیک تبدیل شوند. سختسران، اصلاحناپذیران و کجاندیشانی که بر مواضع نادرست و انحرافی خود اصرار میورزیدند و علیرغم همه شرایط مساعد آموزشی، به دلیل چسبیدن به منافع فردی و اندیشه و عملی که این منافع را توجیه میکرد، حاضر به رفع نقائص و عیوب خود نبودند، قاطعانه از عضویت سازمان کنار گذارده شدند. این همه به خاطر آن بود که دگرگونیهای عمیقی در نقطه نظرات اصولی و جهانبینی سازمان در شرف تکوین بود. این دگرگونیها که دقیقاً محصول درک ضرورتهای نوین تاریخی- سیاسی- اجتماعی و آمادگی برای درک اساسیترین منافع تودههای زحمتکش در هر لحظه از طرف ما بود، دید ما را نسبت به مسائل درون تشکیلاتی، نسبت به ماهیت طبقاتی تضادهای درون سازمان، عمیق تر میکرد و از این جهت به ما اجازه می داد که مبارزه اصولیتر و پیگیرتر را علیه نقطه نظرات ناصحیح و خصائل غیرانقلابی خودمان که از زندگی و اعتقادات گذشته خرده بورژوایی ما ناشی میشود، در سازمان به عملآوریم. متقابلاً همین مبارزه، بلافاصله در استحکام مبانی انقلابی ایدئولوژیک سازمان و طرد مبانی ارتجاعی آن، تأثیر فوری و مهمی باقی میگذارد.» (بیانیه اعلام مواضع ص ۴)
مریم رجوی هم در مورد ارتقای تشکیلاتی افراد پس از انقلاب ایدئولوژیک میگوید:
«همانطور که مسعود در ۱۹ بهمن ۶۴ گفت از نظر تشکیلاتی انقلاب درونی و ایدئولوژیکی مانند کورهای محک زننده و تطهیرکننده، تکانها و جوش و خروش ایدئولوژیک نابی در داخل سازمان به پا کرد که هنوز هم ادامه دارد. به این معنا که در امر تشکیلات و ارتقای تشکیلاتی اعضای سازمان هم تغییر و دگرگونی کیفی ایجاد کرد؛ از جمله ادغام دفتر سیاسی و کمیته مرکزی در هیئت اجرایی و همچنین ارتقای ایدئولوژیک و بازبینی و تعمیق مستمر صلاحیتهای تشکیلاتی» (نشریه اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان شماره ۸۷ ص ۷۶)
شهرام نیز مانند شما از «اعتلاء و صفای باطن» مجاهدین پس از تحولات میگفت:
«بدین قرار، اگر تا دیروز اعتلاء و صفای باطنی سازمان موکول به مبارزه ایدئولوژیک در زمینههای سیاسی تشکیلاتی بود، و اگر تا دیروز ما توانستیم مبارزه در این ابعاد را تا نیل به پیروزی های قابل قبولی به سرانجام برسانیم، امروز در چنین پایگاهی از آگاهی و صداقت انقلابی و در چنین موضعی از همبستگی تشکیلاتی، لحظهای در ادامه این راه، در ادامه مبارزه ایدئولوژیک، در همه ابعاد تشکیلاتی سیاسی و اکنون فلسفی آن تردید نخواهیم کرد» (بیانیه اعلام مواضع ص ۵)
او همچنین مدعی بود که ریشهی نظرات غلط و شیوههای نادرست کار را دریافته و به مبارزه با آن برخاسته:
«این بیانیه نشان میدهد که ما چگونه با ریشههای نظرات غلط و شیوههای نادرست کار در سازمان به مبارزه برخاستهایم، چگونه توانستیم صفای باطن و وحدت عمیقتر ایدئولوژیک را در سازمان برقرار نماییم و چگونه در روند مبارزهای آشتیناپذیر علیه رژیم مزدور حاکم، و جریان صادقانهترین کوششها برای حل اساسیترین مسائل انقلاب، به حقیقت مارکسیسم نائل آمدیم.» (بیانیه اعلام مواضع ص ۳)
بیانیه شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران در این مورد میگوید:
«انقلاب ایدئولوژیک که صفوف مجاهدین را درنوردیده، بسا فراتر از آنچه در ابتدا حدس زده میشد تأثیرات آگاه کننده، پاکسازنده و رهائیبخش داشته و ظرفیت و توان انقلابی و قدرت تشکیلاتیمان را در ابعاد عظیمی جهش داده است. » (نشریه مجاهد شماره ۲۵۲)
مهدی ابریشمچی در مراسم تحویل سال ۱۳۶۴ میگوید:
«... نور این حرکت ایدئولوژیک به همهمون تابید. تو همین کورهای که میگفت، لااقل از کنارش رد شدیم. خیلی چرک و کثافتمون ذوب شد، ایدئولوژیمون براق شد. حالا اونی که بودیم نیستیم، افتخار میکنیم، نسبت به اونایی که این راه را نرفتند، سرهستیم. به همین دلیل به خودمون جرأت میدیم که بگیم بعد از این انقلاب، ماها همهمون عضو سازمان مجاهدینم. »
تقی شهرام «معایب و اشکالات» موجود در مجاهدین را ناشی از «زندگی طبقاتی» در گذشته و «ترکیب روشنفکری» میدانست و «مبارزه ایدئولوژیک» را چارهی آن. و شما «معایب و اشکالات» موجود در مجاهدین را ناشی از «لیبرالیسم» و «بورژوازی» میدانستید و چارهی آن را «انقلاب ایدئولوژیک». شما لیبرالیسم را (ولنگاری و ولگردی) و «شرک» معنی میکردید.
او برای فایق آمدن بر مشکلات، «مبارزه ایدئولوژیک» را راهحل میدانست و با کمک «اتوریته سازمانی» آن را پیاده کرد و شما هم «انقلاب ایدئولوژیک» را لازم و حیاتی میدانستید. هر دو به آنی تبدیل شدید که نبودید.
مهدی ابریشمچی به درستی پس از انقلاب ایدئولوژیک میگوید: «ما همانی که بودیم نیستیم». شما با جایگزینی «جنسیت» به جای «طبقات» به عنوان موتور حرکت تاریخ و بحث «رهبر عقیدتی» در واقع به زعم خود ایدئولوژی مجاهدین را که «التقاطی» بود به مدد انقلاب ایدئولوژیک از هرگونه «شرک» و دوگانگی و ... پاک کردید.
شما هم «تحت اجبار اتوریته سازمانی» به همان ترتیب عمل کردید. مگر حنیف یا همراهان او ایدئولوژی مجاهدین را «حنیفیسم» میخواندند که مهدی ابریشمچی در مورد ایدئولوژی کنونی مجاهدین از «رجویسم» نام میبرد؟
«واقعیت این است که در سازمان مجاهدین اندیشه مسعود است که به لحاظ ایدئولوژیک راهگشایی میکند و مرزهای عقیدتی را تعیین میکند. این هم اصلاً مطلب عجیب و غریبی نیست هر ایدئولوژی واضع و شارحی داشته است. برای تمام مارکسیستها هم اسم یک شخص روی ایدئولوژی آنها است. بعد هم لنینیسم و مائوئیسم و غیره...» (سخنرانی مهدی ابریشمچی درباره انقلاب ایدئولوژیک ، انتشارات طالقانی آبان ۱۳۶۴.)
شما به یک نکتهی اساسی توجه نمیکردید و آن این واقعیت است که ما وارد دورهای میشدیم که «لنینیسم»، «استالینیسم»، «مائوییسم»، «تروتسکیسم» و همهی ایسمهای دیگر با بحران مواجه بودند و امروز تقریباً شبحی از آنها باقی مانده است. اردوگاه «سوسیالیسم واقعاً موجود» هم از بین رفته است. شما به سمت تجربهای میرفتید که شکست خورده است.
شما در صفحهی ۷۵ تحلیل بیانیه اپورتونیستی چپ نما در نقد چگونگی آماده کردن افراد برای پذیرش تغییرات توسط شهرام میگویید:
«خرد کردن شخصیت و اعتماد به نفس افراد به منظور هرچه بیشتر منفعلکردن و تغییر پذیرکردن آنها:
حملات شدید و موهن بر سر نقائص خصلتی (داشته و ناداشته) به افراد آنهم تحت مارکها و برچسبهای دهان پرکنی که از موضع یک تشکیلات «با سالها سابقه در امور تربیتی و خصلتی» قدرت مقاومت و برخورد فعال با مسائل و از جمله مسائل ایدئولوژی را از هرکس سلب میکند و نهایتاً او را به صورت آلت بلاارادهای در چنگال پرچمداران و سردمداران جریان اپورتونیستی میگذارد.»
تحلیل آموزشی بیانیه اپورتونیستهای چپ نما- انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران، بهار ۱۳۵۸
آنچه که شما به عنوان شیوه «اپورتونیست»ها برای «خرد کردن شخصیت و اعتماد به نفس افراد» مینامید و هدف آنها از انجام این کار را ایجاد شرایط روحی و روانی برای «تغییرپذیرکردن» افراد توصیف میکنید بخش کوچک سیاستی است که شما در ابعاد وسیع و باورنکردنی در مجاهدین اعمال کردهاید.
از شهادت کسانی که در سالهای گذشته از شما جدا شدهاند میگذرم، اما گزارش درونی حسیننژاد که توسط شما انتشار یافته به خوبی نشانگر این وجه از شخصیت شماست. توجه کنید چگونه فرد را در نشست جمعی له و لورده میکردید تا «به صورت آلت بلاارادهای در چنگال» شما و «سردمداران جریان» انقلاب ایدئولوژیک قرار گیرد.
حسیننژاد[مترجم ارشد عربی مسعود رجوی] خطاب به مسئولش مهدی ابریشمچی پس از له و لورده شدن مینویسد:
«تا این که به این نشستهای خودمان با رهبری رسیدم و به یمن پرداختها و لطف رهبری در آنجا به من رذل کثیف که به هیچوجه شایسته آن نبودم به نشست دیگ راه یافتم و در اثر پرداخت عظیم بچهها از منجلاب مرگ و نابودی ابدی نجات یافتم در حالیکه خودم را مستحق هرگونه مجازاتی حتی اعدام میدانم و این مدت حتی اگر اعدام میشدم حقم بود ولی من طلبکار بودم که به من ناسزا میگویند یا توهین میکنند در صورتیکه تمام این کارهای من نتیجه عطوفتها و نگرفتن یقهام توسط دیگران و مدارای مسئولین و بچهها با من بود. تمام این سالیان آنها برخوردهای مرا که همگی ناشی از اوضاع جیمیام [جنسی] بود که گوشههایی از آن را تا آنجا که یادم بود و گنجایش زمان و فرصت اجازه میدهد نوشتم تحمل کردند و من از تمام این تحملها و گذشتها و چشمپوشیها سوءاستفاده کرده و طلبکار هم بودم که یعنی چرا حتی میفهمند؟! فکر میکنم بچهها آن غلام را دیشب اعدام و تیرباران کردند و کمی زنده گذاشتند ماند تا به حضور رهبری برسم تا او بطور کامل حساب مرا برسد. اما در حضور رهبری و حوض خواهم خواست او خودش دستور اعدام واقعی و تمام عیار مرا بدهد که حقم است .»
شما با توجه به تجربیات موفق تقی شهرام «حملات شدید و موهن» خود را در ابعادی بسیار بزرگتر و هولناکتر و مخربتر «بر سر نقائص خصلتی (داشته و ناداشته) افراد آنهم تحت مارکها و برچسبهای دهان پرکن از موضع یک تشکیلات «با سالها سابقه در امور تربیتی و خصلتی» سازماندهی میکردید و با شناختی که از گذشته به دست آورده بودید مطمئن بودید که در محیط بستهی عراق و اشرف «قدرت مقاومت و برخورد فعال با مسائل» را «از هرکس سلب میکنند».
[ادامه مقاله را با کلیک اینجا دنبال کنید]