گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
13 آبان» بروکسل: مهاجرت و هماهنگی با جهان پیرامون، سخنرانی حسن مکارمی و نمایش فیلمی از مینا راد، ۲۲ نوامبر
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آقای گنجی روی سخن شما با کیست؟ حسن مکارمی"اختراع اسلام دموکراتیک" بستگی به زیربنای سنتی و شرایط اجتماعی اندیشههای غالب هر جامعه دارد و باید متحرک و به روز باشد. مشکل پایهای و ساختاری حاکم بر فضای اندیشۀ بسیاری از معممین شیعه، مقاومت در برابر قانون مدون، منسجم، قابل اجراء در همه جا و برای همه کس، بدون استثناء و فتواناپذیر استآقای اکبر گنجی در مقالۀ اخیر خود: «ضرورت اختراع اسلام دموکراتیک»، چاپ شده در نشریۀ انگلیسی زبان هافینگتون پست (مندرج در گویانیوز، سه شنبه اول اردیبهشت ۱۳۹۴) ۱، چنین نتیجه گیری می کنند که «اگر افراد و گروهها صلح و آزادی و حقوق بشر را آرمانهای مهم به شمار میآورند، اخلاقا موظفند تا از اختراع اسلام دموکراتیک دفاع کنند». من با قریب سه دهه تلاش در دفاع از اجرای اعلامیۀ جهانی حقوق بشر در کنار یاران دور و نزدیک، خود را مخاطب این پیام فرض میکنم و از آن استقبال میکنم اما اجازه بدهید آنرا بیشتر بشکافم و شرایط همکاری را روشنتر سازم. اگر راه چارۀ کار ما اینست و با این کار میتوانیم متولیان حاکمیت جامعۀ ایران را به رعایت حقوق بشر واداریم، حق کاملاً با آقای گنجی است، دفاع از اسلام دموکراتیک نه تنها وظیفۀ اخلاقی، بلکه وظیفۀ اساسی مدافعان حقوق بشر است. اما «اسلام دموکراتیک» اختراعی آقای گنجی چیست و دفاع از آن چگونه میتواند جامۀ عمل به خود بپوشد. این درست است که با نگاهی علمی، قومشناسانه و انسانشناسانه و با سودجویی از آنچه میشل فوکو آنرا باستانشناسی شناخت نامیده است، آدمی خود فرهنگ را اختراع، ابداع و به زبان سادهتر، خلق کرده است، البته طی صدها هزار سال، آنهم پس از نمادسازی. و این نیز درست است که تمامی ادیان، اعتقادات، سنن، آداب و رسوم، باورها و بایدها و نبایدها را نیز، همچون زیر مجموعهای از این دستاورد فرهنگی، در طول این زمان طولانی، پدید آورده است. اگر این اصل را قبول کنیم میبینیم که در طی این تلاش سترگ صدها هزار ساله انسان در هیچ موردی به اختراع مجدد یک سنت و مذهب و اندیشه روی نیاورده است، بلکه همیشه با تعبیر و تفسیر و نوآوری در مبانی مذهبی و سنتی، راه را برای تطابق زندگی با واقعیت هموار کرده است. حالا، پرسش آنست که «اسلام دموکراتیک» چیست و چگونه میتوان به پیدایش و همه گیر کردن آن یاری رساند. با آقای گنجی همراه هستم آنجا که مینویسند بیش از یک میلیارد و نیم از جمعیت جهان ما در کشورهایی زیست میکنند که آنها را با توجه به اکثریت ساکنان مسلمانشان، کشورهای اسلامی مینامیم. اما باید توجه داشته باشیم که اسلام بر اساس تاریخ و چگونگی همه گیر شدن و فرهنگهای جاری پیش از آن در چنین سر زمینهای پهناوری، از تعبیر، تفسیر، سنتهای اجرایی، شیوههای حکومتی گوناگونی برخوردار است. چنین اسلامی در گذر زمانی چنین طولانی و در گسترهای چنین بزرگ، پنج میدان و بعد یافته است و جغرافیای جمعیتی چنین جهانی را رنگارنگ کرده است و در طول این چهارده قرن، در جوامع و قشرهای گوناگون و در ابعاد متنوع زندگى فردى واجتماعى رسوبات بسیاری از خود بر جاى گذاشته است. ـ بُعد سنتی اسلام، یعنی آنچه به زندگی هرروزۀ مردم بازمی گردد؛ حقوق مدنی و جزایی، مراسم گوناگون ازدواج، طلاق، روابط تجاری و داد و ستد، روابط خانوادگی و اجتماعی، عقاید و باورهای ادغام شده در زندگی روزانه، مثل تعبیر خواب، نذر و نیاز و...، این سنتها ترکیبی هستند از آنچه در فرهنگ مردمان پیش از اسلام وجود داشته با سنتها و رفتار و گفتارهای پذیرفته شدۀ بعدی. و همۀ اینها در طی قرنها نو گشتهاند و با پیشرفت دانش و فناوری کامل شدهاند، همچون هر موجود زندهای در تنازع بقا. ـ اسلام در حوزۀ جامعهشناسی، انسانشناسی (انترپولوژی)، تاریخ فرهنگ، تاریخ ادیان، تاریخ اندیشه و سیر آن: بررسی و غور در اسلام در رنگهای گوناگون آن به روشهای علمی شناخته شده، بر اساس مدارک و دلائل موجود، آنچنان که در حوزههای آکادمیک مرسوم است. گفتگو پیرامون روشها و وسایل پژوهش، انتشار نتایج این پژوهشها، دعوت از صاحبان اندیشه در مکاتب و باورهای گوناگون اسلام به نقد و بررسی این پژوهشها را اسلام علمی بنامیم. اسلامی که در طولانی مدت میتواند بسیاری از پیشداوریهای مرسوم را تصحیح کند، با نمایش تنوع خود در زمینههای مختلف، باورمندان را به مدارا دعوت کند و در اعمال خشونت و پافشاری بر یگانگی باورها تعدیل ایجاد کند. چنین اسلامی در حوزۀ تخصص اهل فن است و بروز نتایج آن کاری بسیار طولانی است. ارزش والای چنین اسلامی در توضیح و روشنگری است، به حوصله و زمان و مدارا نیازمند است. این پژوهشها میتواند تا حدودی نسبیت را در مرزهای اعتقادی وارد کند. این پژوهشها ذهن باورمندان را با چرایی پدیدهها آشنا میسازد و کمک میکند تا به سیر تکوین باورهای خود آشناتر شوند. در رابطه بین اسلامهای گوناگون، واژهها دقیقتر و روشنتر میشوند. ریشه یابی جای پافشاری را میگیرد. - دیگر، اسلام فلسفی است که از همان ابتدا اندیشمندان حوزۀ جوامع اسلامی را به خود مشغول کرده است. این نظریه اگر چه با مقاومتهایی روبرو شده است لیک تا به امروز در اشکال گوناگون حضور خود را حفظ کرده است. از بوعلی سینا تا فارابی، از ملاصدرا تا حاج ملاهادی سبزواری، تلاش کردهاند چارچوب اندیشۀ فلسفی را که همان پرداختن به مبنای اندیشه و چگونگی آنست، حفظ کرده و ضمن انتقال آموزش فلسفۀ یونان باستان، از مبانی فلسفی شرق دور استفاده کنند. این فلسفه نیز با همۀ رنگارنگی خویش، بیشتر در حوزۀ دانش است و ریشه یابی هرمنوتیکی آن. قرار دادن این اندیشه در مجموعۀ شناخت فلسفی بشر، و در واقع تلاش در یکدست سازی تاریخ سیر فلسفۀ انسانی، مستقل از گرایشهای مذهبی، میتواند خدمت بزرگی در روشنگری گوناگونی اسلام باشد. ـ و در نهایت، از اسلامی صحبت کنیم که به عنوان یک راه و روش به تجربۀ حکومت بر جامعه دست مییابد. سیر تکوین اسلام حکومتی، در تاریخ جوامع گوناگون در این مختصر نمیگنجد. مراد ما در اینجا طرح پرسش بنیانی در مورد رابطۀ شهروند و حکومتگریست که بر خود نام اسلام مینهد، یا از نام اسلام برای تأمین صلاحیت و اعتبار خویش سود میجوید. باری مشکل زندگی روزمرۀ شهروندان چنین جوامعی با زمامداران نه مشکلی سنتی است نه انسانشناسانه و نه جامعهشناسانه، نه تاریخی است و نه فلسفی یا عرفانی. با این نگرش و در مدت کوتاه عمر یک نسل میتوان به اسلام سیاسی و نوآوری در آن پرداخت و بیگمان تأثیرات نوآوری در سنت، شیوۀ زندگی هرروزه، معاملات، ازدواج و طلاق، روابط اجتماعی و فرهنگی و انسانی را به زمانهایی بسیار طولانیتر وا گذاشت. بر پایۀ اندیشههای روانکاوانه میبایست به ضرورت در نظر گرفتن ویژگی سنت توجه کنیم. سنت را نمیتوان چون دندانی فاسد از ریشه در آورد، بلکه همچون دندان شیری، باید منتظر ماند که دندان دیگری از پشت آن سر برآورد تا خود به ناچار بیفتد. به درخواست آقای گنجی باز گردیم، کنشگران حقوق بشر چگونه میتوانند با چنین اسلام سیاسی دموکراتیک همراه بوده و همیار باشند. میبایست نامی بر چنین اسلام سیاسی که در راستای مبانی حقوق بشر است و با اعلامیۀ جهانی حقوق بشر نیز همخوان است، بگذاریم. اسلامی که این اعلامیه را چون برنامۀ عمل در روابط چهارگونۀ ما آدمیان بداند. روابط دولتها با یکدیگر، روابط دولتها با شهروندان، روابط مجموعههای گوناگون انسانی با شهروندان و دست آخر روابط شهروندان با یکدیگر. اسلامی که فراتر از قوانین خود، این اعلامیه را حاکم بر روابط بین فرهنگها و انسانها بداند. اسلامی سیاسی که بپذیرد در قالب دولت- ملت زندگی کند، بپذیرد که این اعلامیه فراتر از قوانین اساسی است، بپذیرد که در روابط چهارگانۀ بالا او نیست که حرف اول را میزند. چنین اسلام سیاسی را در حوزۀ مطلوب- ممکن هر جامعهای میبایست تعریف کرد و برای همه گیر شدن آن کوشید. میتوان نتیجه گرفت که تعریف مطلوب- ممکن چنین اسلام سیاسی به رشد فرهنگی شهروندان و دینمداران، نظام ارتباطی اینان با جامعه و شهروندان، نظام حاکم بر جامعه و شرایط ژئوپولیتیکی منطقه و فضای عمومی جهان بستگی کامل دارد. به زبانی دیگر اسلام سیاسی هم مطلوب و هم ممکن را نخست میبایست از نظر مبانی زیر بنایی تعریف کرد و سپس برای دستیابی و همه گیرکردن آن تلاش نمود. در نظر داشته باشیم که تلاش پارهای از معممین ایرانی در دوسدۀ گذشته همین بوده است، فراز و نشیبهایی که شرح آن در این مختصر نمیگنجد. تلاش در پایه ریزی چنین نظریهای که بتواند مسموع پارهای از معممین باشد، آنها و طرفدارانشان را بتدریج به سوی مبانی حقوق بشر بکشاند و نهایتاً به جسم و جان جامعه نفوذ کند، دستاوردی بزرگ خواهد بود و امکان خواهد داد تا گامی اساسی در جوامعی که باورمندان اسلام از اکثریت برخوردارند، به جلو برداشته شود. همین درخواست را میتوان از دگراندیشان و باورمندان به جهان نگریهای دیگر کرد. مدافعان حقوق بشر باید به همین روش و در همین مقیاس به تلاش جامعۀ مدنی، تلاشهای صنفی و حقوقی وکلا، کارگران، معلمان و دانشگاهیان ارج گذاشته و با تمام جان و دل خود در شکوفایی این حرکت کوشا باشند. مدافعان حقوق بشر وظیفه دارند که از تلاش در تعدیل «فقط گرایی»، چه در حزب الله لبنان چه در باورهای صیهونیسم که مسبب اشغال سرزمین فلسطین و آواره کردن میلیونها شهروند این سرزمین است، دست برندارند. حمایت از چنین اسلام سیاسی که آیندۀ مطلوب را در راهکارهای اعلامیۀ جهانی حقوق بشر میبیند، وظیفۀ راهبردی مدافعان واقعی حقوق بشر است. همچنان که نوآوری در هر مبنای سنتی - اندیشهای که مردم جهان را به سمت و سوی این اعلامیه راه مینماید وظیفۀ این مدافعان است. همانگونه که در مقالۀ «پاسخ به یک پرسش: نقش دین مدنی در ایران آینده» (خبرنامۀ گویا، شنبه چهارم آذر ۱۳۹۱) ۲ در بررسی در خواست آقای اشکوری اشاره کردم، نه تنها از نوآوری میبایست حمایت کرد بلکه در کار تدوین نظری و بکارگیری اجرایی آن هم باید سهیم شد. بیگمان نگرش کارشناسانۀ مدافعان حقوق بشر که در زمینههایی غیر از مبانی اسلام صاحبنظرند، میتواند در گشودن این گره موثر باشد. آیا نخستین حرکت برای عملی شدن این «باید اخلاقی»، شرکت معممین و باورمندان اسلام سیاسی مداراپذیر، در جلسات و همایشها و گرد هماییهای مدافعان حقوق بشر نیست؟ با کمال تأثر و تأسف، در سه دهۀ گذشته، شاهد این حضور و شرکت نبودیم. «اختراع اسلام دموکراتیک» بستگی به زیربنای سنتی و شرایط اجتماعی اندیشههای غالب هر جامعه دارد و باید متحرک و به روز باشد. مشکل پایهای و ساختاری حاکم بر فضای اندیشۀ بسیاری از معممین شیعه، مقاومت در برابر قانون مدون، منسجم، قابل اجراء در همه جا و برای همه کس، بدون استثناء و فتواناپذیر است. اینان نه تنها در استبداد صغیر مقابل قانون ایستادند، نه تنها در اصرار به تغییر قانون اساسی جمهوری اسلامی و ممانعت از افزودن اصل «ولایت مطلقۀ فقیه» نقش منفی داشتند، بلکه امروز نیز در مقابل دولت برآمده از همین جمهوری اسلامی که بر قانونمند کردن پارهای از روابط اجتماعی، تا حدودی تمایل دارد، سد میبندند. این گویش سنجیدۀ باباطاهر، از فرهنگ ملی خود را از یاد نبریم: Copyright: gooya.com 2016
|