گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
16 فروردین» صلح هسته ای حسنی با حسین اوباما٬م.سحر16 اسفند» آپارتاید خدا سرمقاله جدید ترین شمارۀ شارلی ابدو) ژرار بیار / ترجمۀ : م.سحر
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! زبان عربی ، اسلام و ایران٬ م.سحرهیچ انسانی زبان بیگانه ای را آزادانه و به اختیار خود نمی آموزد ، تنها به اتکاء این دعوی که: « این سخنان از آن فرستاده خدا و سخن او سخن خداست!» به ویژه آن که محتوی و مضمون دعوی مدعی به کل با فرهنگ و آداب و شعائر مألوف و ملموس او بیگانه و مغایر بوده و هیچ سنخیتی با میراث آئینی و قومی نیاکان او نداشته باشد و از ذهنیت و آگاهی قومی او فاصله ای بسیار دور دارد.خدای تک زبانه خدای کوچک و محدودی ست که جز با اهل آن زبانی که پیام آور خودرا از میان آنان بر انگیخته ، با سایر مردم جهان نمی تواند ارتباط برقرار کند. خدای جهان می باید به زبان همه جهانیان سخن بگوید تا خدای همه جهان باشد! پس از این دوسلسله نیز هرجا به نام اسلام حکومتی برپا شد متکی به تجاوز و زور و حق کشی و بیداد و غارت بود و آخرین نمونه های آنها نیز هم اکنون پیش چشم خود ما در ایران و افغانستان و سوریه و عراق جریان است. برابری در چنین دینی از اساس بی معناست زیرا از همان ابتدا خدا با انتخاب زبان عربی و فرستادن جبرئیلی که فقط عربی می داند و از زبان های بی شمار باقی ابناء بشر بی خبر است وهرگز به زبان آنان سخن نگفته ، برای سایر مردم جهان تبعیض قائل شده است. به ویژه آن که باب رسالت را برای کل بشریت و برای کل تاریخ مسدود شمرده و بدینگونه پیام رسانی را تعطیل فرموده و کل بشریت را مجبور دانسته که تا ابدالآباد به همین «ایات مبین» بی برو برگشت و بی چون و چرای او قانع باشند و تسلیم احکام جاودانۀ آن گردند و از این بد تر آن که گروندگان به اسلام را برای همیشه محکوم به ماندن در این دین دانسته و تنها راه خروج از آن را گذشتن از دروازه های مرگ شمرده است . اینچنین ، به جز عرب بادیه نشین ، نه تنها دیگران را از فهم پیام خود محروم کرده بلکه از آن بدتر وظیفه فهماندن پیام خود را به شمشیر عرب بادیه نشین یا جنگاوران مهاجم و غازیان برکشیدگان آتی آنان سپرده است تا جنگ نیابتی شان را به نام غزوه های دین گستر در جهان غیر عرب به پیش ببرند .(یمین الدوله محمود غزنوی شاه غازی تنها نمونه ای از آنان بود!). ( طبق گزارش تاریخ بخارا اعراب مهاجم ایرانیان را به زور وادارمی کردند تا «نگونبانگون» کنند !) هیچ انسانی زبان بیگانه ای را آزادانه و به اختیار خود نمی آموزد ، تنها به اتکاء این دعوی که: « این سخنان از آن فرستاده خدا و سخن او سخن خداست!» به ویژه آن که محتوی و مضمون دعوی مدعی به کل با فرهنگ و آداب و شعائر مألوف و ملموس او بیگانه و مغایر بوده و هیچ سنخیتی با میراث آئینی و قومی نیاکان او نداشته باشد و از ذهنیت و آگاهی قومی او فاصله ای بسیار دور دارد. از این رو تنها راهی که برای رواج زبان یک مدعی پیغمبری و پیروان و غازیان او میان اقوام و انسانهایی که با زبان وی بیگانه اند باقی می ماند ، تهاجم نظامی و قتل و کشتار و غارت است وبس و اتفاقا این همان روشی ست که به شعادت تاریخ ، اعراب بادیه نشین به کار بردند و پیام پیامبرشان را با تکیه بر زور شمشیر قبایل بدوی و بیابانگرد بر مردمان «سدانتر » یعنی شهرنشین و روستائیان سکنی گزیده و صاحب تمدن کشاورزی تحمیل کردند . مردمانی ساده ، که بر خلاف رقیب مهاجم نه اهل جنگ بودند و نه اهل غارتگری اما از بد روزگار ، دچار خلاء حاکمیت و قدرت مرکزی شده بودند. (ابیات آخر شاهنامه به ویژه بخش مربوط به جنگ رستم فرخزاد و سعدوقاص سردار لشگر مهاجم عمر چشم و گوش ایرانیانی که به دنبال درک و فهم حقایق اند را در این زمینه باز کرده است.) مردم ایران به زور عرب مسلمان شدند و به زور عرب به عربی نماز خواندند و به زور عرب آداب و شعائری را به جای شعائر و مراسم آئینی اجداد و نیاکان خود نشاندند که به کل با آنها بیگانه بودند و روحشان از آنها خبر نداشت. به هرحال دینی که برای یک زبان و یک قوم باشد تنها درصورتی می تواند جهانی شود که زور و کشتار و خونریزی و چپاول و بیداد موتور آن باشد . بیهوده نمی گفتند و نمی گویند «النصر بالرُعب» یعنی پیروزی در وحشت افکنی است و بیهوده نیست که هم خمینیست ها در ایران ، هم طالبان ها در افغانستان و داعشی ها در عراق و سوریه طبق این شعار ضد انسانی و خشونت ورز عمل کرده اند و عمل می کنند و اینهمه آیات «اقتلوا واقتلوالمشرکین کافه» بیهوده از « زبان خدا» وارد اولین کتاب دینی عرب نشده است . (انقلاب مشروطیت ایران و اندیشه های مربوط به رجوع و عنایت به گذشتۀ دیرین ایران کهن نیز در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم ، از همین منطق پیروی می کرد.) عرب ها هم که اسلام را داشتند و جز اسلام چیز دندان گیر دیگری جز جنگ های خانمانسوز قبایل و چند دستور العمل کهن میراث حمورابی و یهود نداشتند ، همین اسلام را ـ به حق ـ مایه و بنیاد عربیت و ملیت عربی خود دانستند. زیرا زبان قرآن زبان عرب بود و اسلام تنها افتخار عرب است چون به یمن اوست که اعراب توانسته بودند در سایۀ و زیر بیرق سیاه آآن صاحب امپراطوری بزرگ و برخوردار از «نعمت سروری» بر ملل شوند و برتمدن های کهنی همچون ایران و روم و نصر دست اندازی کنند . از این رو بر آنم که هرچه بیشتر عنصر اسلامی در یک کشور و دولت غیر عرب تقویت شود ، این عنصر عرب است که تقویت شده است. غیر عرب هایی که هویت ملی و قومی و فرهنگ کشور خودشان را رها می کنند و اسلام را در صف اول صحنه اجتماعی و سیاسی و فرهنگی کشور غیر عربی خودشان قرار می دهند (مثل خمینیست ها در ایران) ، نه برای مردم کشور خودشان که برای عنصر عرب می کوشند و گریبان می درند. این کار از تاریخ 1357 یعنی از ابتدای به اصطلاح انقلاب اسلامی در ایران با یک برنامه ریزی ایدئولوژیک و سیاسی از کیسه ملت ایران آغاز شد و «هنر»ی ست به وسیلۀ خمینیست ها در کشور ما دنبال می شود. نتیجه این روش و این برنامه سیاسی ایدئولوژیک ، جز به تضعیف ایران و ایرانیت و جز به تقویت عربیسم و عرب زدگی و استعراب نمی انجامد و البته تا همین امروز خسارات جبران ناپذیر به تمدن ایرانی ، به فرهنگ ملی و به زبان فارسی وبه قوام پیوند های قومی در میان ایرانیان وارد آورده است. بدینگونه اسلام گراهایی که امروزه صاحب اقتدار سیاسی و نظامی در کشور ما شده اند به نام «اسلام عزیز» ، در هر لباس و به هر شیوه و شکل و شمایلی که درآیند و هر خطابه و گفتاری که بر زبان آورند ، همگی آنان دست کم سی و شش سال است که درحال رفع و دفع موانع تسلط عنصر عرب بر تمدن و فرهنگ ایرانی وهستند و برای فراهم ساختن همۀ اسباب و ادوات درجهت تداوم سلطۀ عنصر عرب بر ایران می کوشند . خدای ایران به ایرانیان یاری رساناد! چنین باد! Copyright: gooya.com 2016
|