گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! پوپوليستها و حقوق بشر، عبدالرضا تاجيکتوجه به ظهور و بروز کنشگرانی که سعی میکنند در گفتار و کردارشان "احساس" و "عاطفه" را جايگزين "عقل" کنند، ضروری است. امری که میتواند جامعه را با پديده پوپوليسم در حوزه حقوق بشر مواجه سازد. بنابراين برای شناخت کنشگران حقوق بشر و خطر غلطيدن اين کنشگران به دامان پوپوليسم، بايد پيچيدگیهای پديده پوپوليسم را بهخوبی درک کرد
ویژه خبرنامه گویا با شدت گرفتن نزاعهای لفظی درخصوص کيستی «مدافع حقوق بشر» در روزهای گذشته، اين واژه به صحنه «تضاد»ها و «تناقض»ها تبديل شده است. بهگونهای که همان افرادی که برای برخی میشوند «کنشگران شهره حقوق بشر»، برای ديگرانی «کنشگران پوپوليست حقوق بشر» هستند. اختلافی که بهدليل سايه سنگين حاکميت يکدست در سالهای گذشته، ديده نمیشد اما اينک با تغيير گفتار در جامعه و کنار رفتن محمود احمدینژاد که دست ردی بود بر هشت سال حاکميت يکدست و در نتيجه کمرنگ شدن سايه آن هراس، آشکار شده است. گويی بايد ده بهار از ظهور پديده محمود احمدینژاد که از آن بهعنوان دولت پوپوليستها ياد می کنيم، میگذشت تا درمیيافتيم که با پديده پوپوليسم در حوزه حقوق بشر نيز مواجه هستيم. پديدهای که برای درک بهترش نياز به تحليل روشهای کنشگران اين حوزه داريم. از همينرو برای قضاوت در خصوص کنش کنشگران حقوق بشر، اتکای صرف به خاطرهها و تفسيرهای «اين يا آن فرد» يا طرح «اين يا آن فرمول از پيش تعيين شده» کارساز نخواهد بود بلکه بايد مانند هر ناظر بدون تعصب، به گونهای نظاممند با آنان بهعنوان واقعيتی عينی برخورد کرد. پس بايد از سطح به عمق رفت و واقعيت را در کليتش ديد، با تمامی تضادهايش و نه فقط يک وجه که ممکن است از طرف موافقان کنشگران حقوق بشر درباره آن بزرگ نمايی و تحريف صورت گرفته باشد. بر همين اساس برای درک بهتر موضوع، میتوان با محور قرار دادن روح کنشگری در حوزه حقوق بشر که همان بسيج کردن مردم «متکثر» برای ارتقای سطح موازين حقوق بشر و همزمان، فرونشاندن خشم غضبآلودگان است، کنشگران حقوق بشر را به دو گروه عمده تقسيم کرد. گروه نخست آنان، کنشگرانی هستند که: نخبگان سياسی ناهمراه با برنامههايشان را به مماشات با حکومت متهم میکنند. بهعنوان مثال، نخبگان سياسی ناهمراه با برنامههايشان را متهم میکنند که برای اجازه يافتن در رقابتهای انتخاباتی، مقوله حقوق بشر را کنار گذاشته و بر نقض حقوق بشر چشم بستهاند. تلاش میکنند تا خود را شجاع و نترس جلوه دهند. بهعنوان مثال، از آمادگیشان برای درگيری فيزيکی با مأموران و کارگزاران حکومتی سخن میگويند. تلاش میکنند تا امر سياسی را سادهسازی کنند. بهعنوان مثال، در سخنانشان از بدتر شدن وضعيت حقوق بشر در دوران دولت حسن روحانی- بدون تبيين ساختار قدرت در ايران-، سخن میگويند. بر اقدامهای فردیاشان تمرکز دارند. بهعنوان مثال، به تصميمهای جمعی از سوی معدود نهادهای صنفی مستقل و همچنين همصنفانشان توجهی نمیکنند. از همين رو خواسته يا ناخواسته، فضای اطراف اين گروه از کنشگران، طالب اطلاعات و اخباری است که غلو شده باشند. همچنين کارهايی بايد انجام دهند که بهگمان حاميانشان، جسورانه و متهورانه باشد. بهعنوان مثال، میتوان از اعتصابهای غذای غيرواقعی و اغراق در تعداد روزهای آن و همچنين اغراق در موضوع شکنجه نام برد. همچنانکه چارهای ندارند تا برای جلب توجه حاميانشان، خواستههای خود را از بيرون نظم موجود بهدست بياورند. بهعنوان مثال، روند رسيدگی به اعتراضهای حقوقیشان را رها کرده و نيمهکاره میگذارند. گروه دوم آنان، کنشگرانی هستند که کنشگری حقوق بشر را يک روند میدانند. پس با «شور و هيجان» بدون «شعور» ميانهای ندارند. همچنين «اخلاق» را بهعنوان يکی از مهمترين فضايل بشری، شرط لازم برای ورود به عرصه عمومی میدانند. پس آنرا در رأس تئوریهای حرکت خود قرار میدهند. زيرا به اعتقاد آنان، «اخلاق» بهعنوان مهارکننده انگيزههای شديد منفعتطلبی شخصی و خصوصی در مدافع حقوق بشر، میتواند او را از انجام کارهايی که به سودش است اما وجدان، آنها را نهی می کند، باز دارد. اين کنشگران، معتقد هستند که کنشگری حقوق بشر بايد تغيير را به ارمغان بياورد، نه آنکه مسير تغيير را مسدود کند. زيرا به اعتقاد آنان هدف کنشگری در حوزه حقوق بشر، بهبود وضعيت است. پس آنان مانند همراهی عمل میکنند که تلاش دارد تا آسيب ديده دريابد که خود، قدرت دفع رنج را دارد. اين گروه از کنشگران، تحقق آزادی و عدالت- بهعنوان دو مقوله مهم در امر حقوق بشر- را مستلزم برقراری اخلاقيات و ارزشهای انسانی متناسب با اين اصول دانسته تا در سايه آن، نيروهای خلاقه انسانها فعال شده و با بروز ابتکارات فردی و جمعی، در جهت تأمين خير عموم و حراست از حقوق اجتماعی و تثبيت موازين حقوق بشر شرکت جويند. دو راهی انتخاب برپايه ويژگیهای بيان شده برای هر دو گروه کنشگران حقوق بشر و همچنين اوجگيری بحرانهای حقوق بشری در جامعه ايران، ما در دو راهی انتخاب قرار گرفتهايم. رديابی کنشها نشان از آن دارد که اين دو گروه در ماههای گذشته و در اوج بحرانها بهسرعت در حال دور شدن از يکديگر هستند. گرچه در فضای کلی جامعه ايران که سالهايی مملو از بیاعتمادی به کارگزاران حکومتی را در بين سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ و بهخصوص سالهای ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۲ تجربه کردهاست، بروز و ظهور افرادی بدون پيشينه مشخص حقوق بشری و فقط بهدليل شعارهای پيشروانهشان درخصوص ضرورت محو فساد و تبعيض، پررنگتر باشد. از همين رو توجه به ظهور و بروز کنشگرانی که سعی میکنند در گفتار و کردارشان «احساس» و «عاطفه» را جايگزين «عقل» کنند، ضروری است. امری که میتواند جامعه را با پديده پوپوليسم در حوزه حقوق بشر مواجه سازد. بنابراين برای شناخت کنشگران حقوق بشر و خطر غلطيدن اين کنشگران به دامان پوپوليسم، بايد پيچيدگیهای پديده پوپوليسم را بهخوبی درک کرد. پوپوليستها کسانی هستند که «آگاهانه از خود تعريف میکنند؛ بهگونهای که مخاطب احساس میکند با يک قدر قدرت طرف است.» آنان «با نظم و تثبيت مخالف بوده و راهکارهای خود را از بيرون نظم موجود ارائه میدهند.» پوپوليستها «خود محور هستند؛ اگرچه از ابزارهای نهادهای نمايندگی برای رسيدن به مقاصدشان استفاده میکنند.» آنان همچنين «با خطاب قرار دادن مردم، در جهت سلب اعتماد آنان از نخبگان- سياسی و اجتماعی- تلاش میکنند.» و در نهايت پوپوليستها «امور سياسی را سادهسازی کرده و بهجای عقل، عاطفه و احساس مردم را نشانه میروند.» پس در شرايطی که «جامعه ايران با بحرانهای جدی در حوزههای مختلف مواجه است»، «اعتماد به نهادهای نمايندگی وجود ندارد»، «نهادهای نمايندگی ناکارآمد شدهاند»، «تبعيض و فساد گسترده شدهاست»، «شفافيت در جامعه وجود ندارد يا کم است» و « اطلاعات بهراحتی در اختيار جامعه قرار نمیگيرد» امکان فعاليت پوپوليستها در حوزه حقوق بشر که نسخههای زودبازده مینويسند، بيشتر خواهد شد. البته بايد دقت داشت که شيوههای رفتاری پوپوليستها يکسان نبوده و نيست. نکته قابل تأملتر در اين دوگانگی، موضع کسانی است که روش «گروه اول کنشگران حقوق بشر» را تبليغ و ترويج میکنند. شاخصترين آنان، سياستورزانی هستند که برای مرعوب کردن منتقدان گروه اول، آنان را ساکتينی معرفی میکنند که برای آسوده کردن وجدان خودشان، به اين «کنشگران مبارز» انتقاد میکنند. اما آنان اين سؤال را بیپاسخ میگذارند که چگونه از پيچيدگیهای ساختاری به راحتی گذشته و به دستآوردهايی که در کوتاه مدت بهدست میآيد، اکتفا میکنند؟ دسته ديگر، سايتها و رسانههايی هستند که از سازمانها و نهادهای دولتی غير ايرانی و برای تحقق اهداف تعيين شده توسط آن دولتها بودجه دريافت میکنند. آنان نيز به اين پرسش پاسخ نمیدهند که براساس چه اصولی معتقد هستند که مشکل جامعه ايران در حوزه حقوق بشر با رد سياستی خاص يا تقبيح کارگزاری برطرف میشود؟ پس برای کشف حقيقت بايد با واقعيتها همانگونه که هستند برخورد کرد. اين اقدام، اوليهترين شرط برخورد علمی با هر پديده اجتماعی است. باز توليد آگاهیهای کاذب و مخفی کردن هدفها و عملکردهای حقيقی در زير پوششی از توجيهها، ما را در چنبره پديده پوپوليسم قرار میدهد. پديدهای که براساس نتايج اقدامهای گذشته پوپوليستها، به گسترش مصيبتهايی میانجامد که نسبت به رفع آنها وعده داده بودند که مهمترين آن مصيبتها به انحطاط کشانده شدن ارزشهای اجتماعی و رواج فريبکاری، دروغ و خشونت در جامعه خواهد بود. Copyright: gooya.com 2016
|