گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
17 اسفند» زن ایرانی و قهرمان استوره سیزیف!٬ شکوه ميرزادگی24 بهمن» دولت پاینده ی عشق (به مناسبت روز جهانی عشق)٬ شکوه میرزادگی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آزادی مذهب در فرهنگ ایرانی *٬ شکوه میرزادگیایرانی های یهودی، یا مسیحی و یا بهایی و مسلمان، از شیعیان گرفته تا اهل تسنن بی توچه به اولتیماتوم ها و بهانه جویی های حکومتی از روی آتش می پرند، و هفت سین می چینند و به سیزده به در می روند. و همین طور است در یلدا و مهرگان و غیره...از آنجایی که افراد برداشت های متفاوتی از مفاهیم دارند یعنی در مورد هر مفهوم انتزاعی هر شخصی تعریفی را انتخاب می کند که با دید و نگاه او خوانایی داشته باشد، اجاره می خواهم که قبل از هر چیز انتخاب خودم را از تعریف فرهنگ بیان کنم. این تعریف در بیشتر جوامع امروزی کم و بیش شبیه به هم هستند: «فرهنگ مجموعه ی در هم پيچيده ای از دانش ها، باورها، مذاهب، هنرها و ادبیات، عادت ها، جشن ها و آیین ها، زبان ها و حتی قوانین شناخته می شود. آمریکایی ها میراث فرهنگی را هم به آن اضافه کرده اند». طبیعی است که هر جامعه ای می تواند فرهنگ متفاوتی داشته باشد. اما اجزاء همه ی آنها در قالب و چارچوب همین عناوین جای دارند. فرهنگ، علاوه بر این که وسیله ای مشترک برای تنظيم زندگی افراد یک جامعه می باشد، یک «قانون قوی و پنهانی» است که، بدون پلیس و مامور و زندان، کارایی حیرت انگیزی در شکل دادن به شیوه ی زندگی مردمان یک جامعه دارد. اگر چه هر کدام از اجزای مجموعه ای که تشکیل دهنده ی فرهنگ یک جامعه اند کم و بیش مهم هستند، یعنی نقشی خاص را در همان قانون پنهانی دارند اما تنها يک جزء از فرهنگ یک کشور یا ملت هستند. یعنی ما نمی توانیم، مثلاً، یک جشن بزرگ ملی را به تنهایی کل فرهنگ یک کشور بنامیم. یا یک مذهب یا سنت را ـ حتی اگر در آن کشور رسميت داشته و اکثریت مردم نيز به آن باور داشته باشند. فرهنگ همچون موجود زنده ای است با اندام های متفاوت. یکی مغز است و یکی قلب، یکی دست است و یکی چشم؛ و اگرچه عملکرد هر يک اين اندام ها با ديگران متفاوت است اما همه شان کم و بیش مهم هستند. ممکن است برخی از اندام های موجود زنده بر اثر گذر زمان و یا حوادثی تغییر شکل دهند ـ مثل دم و شاخی که انسان ها در گذر زمان از دست شان داده اند ـ اما اگر این اجزا با پیشرفت های انسان و خط تکامل او خوانایی داشته باشند قوی تر و ماندگارتر می شوند. و چنین است که برخی از اجزای یک فرهنگ هزاران سال ماندگار می مانند و برخی نيز به دست فراموشی سپرده می شونذ. در عين حال، ما در جهانی فرهنگی زندگی می کنيم که با وجود چند صد سال که کوشیده اند تا ما را تک مذهبی کنند، هنوز و همچنان نبض مان با خواست آزادی مذهب می زند هم اکنون نيز، پس از سی و هفت سال تسلط حکومتی مذهبی بر ایران، و با همه ی تلاش هایی که در راستای تک مذهبی کردن جامعه داشته، اين حکومت نتوانسته ضربان اين نبض را متوقف کند و همان قانون قوی پنهان فرهنگی ما در مورد آزادی مذهب نيز همچنان به کار خود ادامه می دهد. اما اگر بخواهم بگویم که آزادی مذهب در فرهنگ ایرانی تا اکنون نيز همچنان چون جزیی زنده و فعال حضور و وجود دارد لازم است تا از اجزای دیگر فرهنگ مان ـ مثلاً از جشن های ایرانی ـ مدد بخواهم. بیشترین جشن های ایرانی ما به آن بخش از فرهنگ مان تعلق دارند که عمری چند هزار ساله داشته و می بينيم که، با وجود همه ی فشارها و سرکوب های متعصبین مذهبی در طول چند صد سال پس از تسلط اسلام در ایران همچنان زنده و جوان حضور دارند. یکی از دلایل ماندگاری این جشن ها بی تبعیض بودن» آن هاست، در این جشن ها تبعیض جنسیتی، یا تبعیض قومی، يا تبعیض زبانی و يا تبعیض مذهبی وجود ندارد. نگاه کنید به همین دوران ما که طی آن حاکمان اسلامی بیشترین برخوردها را با جشن های نوروزی داشته و انواع کارها را برای حذف یا بی رنگ کردن آن انجام داده اند. اما می بينيم که هر سال بیش از سال قبل وقتی بوی بهار در فضا می پیچد، مردم با هر جنسیت و زبان و فرهنگ و مذهب و مرام و عقیده ای برای تدارک مراسم این جشن آماده می شوند. يا، در لحظه ی تحويل سال ایرانیان در سراسر دنیا، فقیر و غنی، زن و مرد، دیندار و بی دین کنار سفره یا میز نوروزی می نشینند و با شام نوروزی یکی آب می نوشد، و ديگری شراب. نيز می بينيم که نوروز، به پشتوانه ی فرهنگ ایرانی ـ این قانون پنهان قدرتمند بی پلیس و زندان و زور، چگونه در جان و اندیشه میلیون ها تن کار می کند. من امسال خیام را سر میز هفت سینم گذاشتم چون «بنیاد میراث پاسارگاد» امسال را سال خیام اعلام کرده است. و فکر می کنم که عصاره ی فرهنگ ما در ارتباط با مذهب از این گفته ی خیام سر بر می کشد که: می خوردن و شاد بودن آیین من است معنای اين سخن آن است که تو کاری به کار مذهب و لامذهبی دیگران نداشته باشی، و در عین حال بتوانی اعلام کنی که آیین تو چیست، حتی اگر چون خیام می خوردن و شاد بودن آیین تو باشد. این فرهنگ، که نمونه اش در شعر خیام و گفته های برخی دیگر از بزرگان ادبیات و فرهنگ سرزمین مان به روشنی دیده می شود، سبب شده که با وجود سياست های حکومت قاهری که سعی دارد حتی جشن های ایرانی ما را تبدیل به جشن های مذهبی کنند. اکثریت نزدیک به تمامی مردمان ایران این جشن ها را به شیوه ای می گیرند که نشانی از مُهر یک مذهب خاص بر آن نیست. ایرانی های یهودی، یا مسیحی و یا بهایی و مسلمان، از شیعیان گرفته تا اهل تسنن بی توچه به اولتیماتوم ها و بهانه جویی های حکومتی از روی آتش می پرند، و هفت سین می چینند و به سیزده به در می روند. و همین طور است در یلدا و مهرگان و غیره... این ها همه نشان می دهند که در فرهنگ ما پديده ای به نام تک مذهبی جای چندانی ندارد اما، در مقابل، باور به آزادی مذهب همچنان حضور دارد. شاید برای همین است که پس از سی و هفت سالی که به طور سیستماتیک انواع فشارها و زورگویی ها بر مردمان ما روا داشته شده است و انواع قوانین ریز و درشت در جهت از میان بردن ذهینت چند مذهبی یا آزادی مذهب ساخته و اجرا شده، اين عمليات هنوز نتوانسته اند ذهن مردمان را از این بخش از آزادی خواهی خالی کنند. در واقع تأخیر فرهنگی در این جا خوشبختانه برای ما مفید بوده است. اما، در عین حال، همین تناقض بین فرهنگ و قوانین موجود در سرزمین ما مشکلات و بحران هایی را هم بوجود آورده است. ما از یک سو حکومتی مذهبی داریم که همه ی مذاهب ديگر نفی يا محدود می کند و، از سویی ديگر، فرهنگی داریم که با همه ی مذاهب و باور ها و اعتقادات مذهبی و غیر مذهبی سر سازگاری دارد. البته این تضاد و تناقض را ما هزار و چهارصد سال است که داشته ایم اما، به نظر من، در شرایط کنونی، به خاطر ارتباط رسانه ای جهانی و به خاطر طعم تلخ حکومتی مذهبی، وزن خیامی ها بیشتر شده است و، در واقع، خواست فارغ بودن از کفر و دین، و داشتن زندگی طبیعی ِ «هر کس به دین و باور خود» بیش از همیشه در میان مردم می جوشد. همین ناخودآگاه و یا آگاهانه به اجزای دیگر فرهنگ مان یعنی جشن های ملی و میراث فرهنگی ایرانی متوسل شدن و روی آن ها بیش از همیشه نورافکن انداختن به خاطر مدد رساندن به جزیی است که آزادی مذهب نام دارد. در واقع، با زندانی شدن جزیی از فرهنگ ما، یعنی آزادی مذهب از سوی جمهوری اسلامی، دیگر اجزای فرهنگ ما، که جشن های ملی يا علم و دانش باشند، برخاسته اند و سعی در آزاد سازی آن دارند. ما چاره ای نداریم جز این که به کمک اجزای مختلف فرهنگ مان، اجازه ندهيم که آزادی زندانی شده ی در سرزمین مان کلاً از نفس بیفتد. چرا که یقین دارم اگر این وضعیت ادامه داشته باشد و باور به آزادی مذهب از فرهنگ ما حذف شود شناسنامه و هویت ما نیز کاملاً تغییر خواهد کرد و اين امر بر تمام اجزای دیگر فرهنگ مان اثر خواهد گذاشت و چنین است که هدف اکنونی و برجسته ی خواست ما، قبل از هر چیز باید که خواست آزادی مذهب در ایران باشد. 27 جون 2015 Copyright: gooya.com 2016
|