گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
13 شهریور» فعالان حقوق زنان خواهان برخورداری از حق مرخصی، مداوای فوری و آزادی زینب جلالیان فعال سیاسی کرد ایرانی هستند5 مرداد» پيرامون وضعيت کارگران در ايران؛ نامه دو زندانی سياسی به احمد شهيد
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نامه ای از سعید شیرزاد درباره وضعیت زینب جلالیانخبرگزاری هرانا – سعید شیرزاد زندانی سیاسی زندان رجایی شهر کرج، طی نامه ای خطاب به فعالین مدنی خواستار توجه بیشتر به وضعیت “زینب جلالیان” شده است که به دلیل بیماری و مشکلات چشم و عدم رسیدگی شرایط دشواری را در زندان خوی می گذراند، متن این نامه را که در اختیار هرانا قرار گرفته است، در ادامه می خوانید. چشمهای زینب چشمهای من است. نگذارید چشمهایم را از من بگیرند. چه سرنوشت بدی دارد سلام. سلام پر از درد است و بگذارید از این درد بی پایان بگذریم … مانده ام که به کدامتان بنویسم و با کدامتان از دردی مشترک بگویم که فراموش شده است، مانده ام و مانده ای حیران که از خود می پرسد یعنی می شود در کنار دردهایتان که سر به آسمان می گذارد جایی هم برای چشمان زینب باشد؟ به شرافت در بند زندان عبدالفتاح سلطانی بنویسم ولی او هم خود اسیر است و بس … . بگذارید سر سخن را که میخواهید نام رنج نامه بر آن بنهید یا هر واژه دیگری با آنان که وجدانشان اگر بیدار بیدار نباشد، نخفته است، با تمامی سازمان های حقوق بشری، فعالان مدنی و حقوق بشر از هر کجای ایران و در هر کجای دنیا در میان بگذارم و امیدوارم این نوشته جایی هم در دلهای شما داشته باشد، شما نه به آن معنا که نامهایشان آمد، بلکه برای تمامی آنان که قلبشان برای انسانیت می تپد، برای آنان که هرازگاهی، هفته یا ماهی، یا حتی به سالی عکس پروفایلشان را به رنگ انسانیت تغییر می دهند. از سلام می گذرم. برای آنکه سلاممان اگرچه رنگ انسانیت دارد اما پر است از درد. همان دردهایی که سالهاست بر دوش می کشید. پس بگذارید از دردی بگویم که می دانم با خواندن این سطور آن را فراموش نخواهید کرد و امید من هم فراموش نکردن شماست. میخواهم از چشمانی بگویم که این روزها می رود که به ندیدن برسد. از او که در لابلای خبرها گمشده و نامی از او نیست. از او که نباید فراموشش کنید چرا که او هم نرگسی است اما به خاطرش کسی نمی اندیشد. چشمان زینب به آن سویی می رود که هیچ سویی را نبیند. بگذارید گله کنم که این روزها عکس و نامی از زینب بر دستان و دهان کسی نمی بینم.. گفتم چون نرگس ها اما امروز همگان دردهای نرگس و وضعیتش را می دانند و هر آن کس که ادعایی از انسانیت دارد نام و عکس او را به همراه دارد. ولی چشمان زینب را کسی زمزمه نمی کند که میخواهد نگاه کند. چشمان زینب چشمان زریوار است و آبیدر. نگذارید زریوار در حسرت چشمان زینب بماند. چشمانی که رنگ آن پر رنگ ترین رنگ انسانیت را فریاد می کشد. نگذارید چشمان زینب به سویی برود که سوی ندیدن هم به کوله بارش افزوده شود. سخنم از زینب جلالیان است که نه از حکم اعدامش گفته شد و نه از حبس ابدی که آن را می گذراند و نه از چشمانش که این روزها در حال نابینا شدن است. Copyright: gooya.com 2016
|