گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! رابطه استقلال و آزادی با حقوقمداری، جهانگیر گلزاروقتی حق نه دادنی است و نه ستاندنی ، بلکه داشتنی است . منتظر اینکه کسی حق ما را به ما بدهد نمی شویم خود در اجرای حقوقمان فعال میشویم . ما با حقوقمان متولد می شویم . اگر کسی مانع برخوردار شدن ما از حقوقمان شد بایستی در مقابل او استوار بایستیم و مانع را کنار بزنیممتن سخنرانی جهانگیر گلزار در کانون مدافعین حقوق بشر ایران (هانور) کسی به انسان اجازه زندگی کردن نمی دهد و هیچ انسانی برای زنده بودن از کسی اجازه نمیگیرد. برای نمونه کسی به نوزاد نمی گوید با اجازه ما تو می توانی نفس بکشی . نفس کشیدن و زندگی کردن نیاز به اجازه دیگری ندارد زیرا حق حیات از حقوقی است که با انسان از بدو تولد همراه است . دیگر حقوق مثل حق رشد ، حق اطلاع یافتن ، حق انس ، حق عشق ورزیدن و یا حق یاد گرفتن ، حق بیان و...از حقوقی هستند که کسی نمی تواند به ما بدهد و یا از ما بستاند . انسان با این حقوق متولد می شود . در واقع حقوق ذاتی انسانند . اینکه می گویند حق دادنی است و یا ستاندنی حرف نادرستی است. چرا که حق داشتنی است و از بدو تولد همه انرا دارا می باشند با هر جنسیت و ر نگ و نژادی .کسانی که ازحق تعریفی غیر ار ذاتی بودن ان بدست میدهند ، از دیدگاه قدرت به حق نگاه کرده اند . این قدرت است که به ما می گوید من به شما این و آن حق را می دهم . و یا شما حق ندارید از این حق برخوردار بشوید . مثلا شهروندان ایران حق ندارند که از کم و کیف قرارداد اتمی مطلع بشوند . در صورتی که حق اطلاع یافتن حقی است عمومی . من انسان می خواهم رشد کنم . می خواهم استعدادهای خود را رشد بدهم . نیاز به اطلاعات دارم . این اطلاعات را بایستی بدون سانسور دریافت نمایم تا بتوانم به نتیجه مطلوب برسم . می دانیم که اطلاعات بدون سانسور کم یابند . چرا کم یابند ؟ برای اینکه در کشورهایی با نظام استبدادی مثل کشور ما که استبداد دینی بر آن حاکم است ، اطلاعات را دسته بندی می کنند و به تناسب اینکه اطلاعات در جهت تحکیم قدرت نظام باشد ، به من و شما اطلاعات می دهند تا ما در مغز خود وقتی این اطلاعات را کنار هم می گذاریم به دلخواه قدرت برسیم . این روش را در مورد بحران هسته ای می توانیم به عینه ملاحظه کنیم. انسان آزاد اندیش بایستی سعی کند اطلاعات دریافتی را کنار هم بگذارد و آن اطلاعات را به ضوابط حق طلبی و ازادیخواهی و استقلال طلبی محک بزند و ببیند که دروغهای آنها کدامند و آنگاه دروغها را مورد شناسایی قرار دهد و بیرون بیاورد و به حقیقت دست پیدا کند . اول اینکه انسان مستقل است که انتخاب کند و آزاد است در نوع انتخاب خود . حال از خودمان سوال کنیم که تا چه حد از این حقوق استقلال و ازادی خود استفاده می کنیم ؟ برای نمونه در خانواده ما به فرزند خود می گوییم این را بپوش و این را بخور و این کار را بکن و یا این رشته تحصیلی را بخوان . از او سوال نمی کنیم که مثلا ما بین این لباسها کدام را دوست داری بپوشی تا برویم مثلا به خانه دایی . اکثر تصور می کنیم که بچه نمی فهمد و یا اینکه سوال کردن وقت می گیرد و حوصله زیاد می خواهد . هر دلیلی که بیاوریم ، اصل استقلال در تصمیم را از بچه گرفته ایم . حالا اگر بگوییم : عزیزم ما بین این چند و با حتی دو لباس یکی را انتخاب کن و در موقع انتخاب اگر سوال کرد به او توجه می دهیم که این به نظر ما زیبا تر است ولی نظر خود وی مهمتر است . اگر برای وی ما تعیین کنیم به بچه یاد می دهیم که آزادی انتخاب حد دارد و حد را دیگری برای تو تعیین می کند . یا اینکه انتخاب بین بد و بدتر و نه تشخیص خوبتر را از کودکی به او آموزش می دهیم . پس وقتی حق نه دادنی است و نه ستاندنی ، بلکه داشتنی است . منتظر اینکه کسی حق ما را به ما بدهد نمی شویم خود در اجرای حقوقمان فعال میشویم . ما با حقوقمان متولد می شویم . اگر کسی مانع برخوردار شدن ما از حقوقمان شد بایستی در مقابل او استوار بایستیم و مانع را کنار بزنیم . اگر پدر و مادر به بچه بگویند که تو حق نداری این کار را بکنی و کار بچه مثلا آزار گربه باشد ، حرف دستی می زنند و در واقع به بچه میاموزند گربه هم حق زیست ازاد دارد. اما اگر بگویند تو حق نداری آواز بخوانی ، آواز خوانی تو را از راه بدر می کند . این حرف زور است و ضد رشد فرزند و رشد استعدادهای او . در ایران بسیاری از خانواده ها فرزندان خود را تشویق به کتاب خوانی نمی کنند . شخصی به من می گفت که اگر من اجازه بدهم که فرزندانم کتاب بخوانند ، آن موقع آگاه می شوند و اگر روزی حرف بو داری بزنند ، رژیم آنها را می گیرد . این طرز تفکر یعنی قبول استبداد، قبول نداشتن حق رشد ،قبول نداشتن حق آزادی ، قبول نداشتن حق اعتراض، یعنی قبول نداشتن حق دفاع از حق خود و دیگری انهم از قبل وصرفا از ترس. می بینیم که اصل استقلال اصلی است حیاتی و آزادی نیز همچنین . این دو حق از هم جدا ناشدنی هستند . مثلا کسانی می گویند اگر پای آزادیها در خطر بود استقلال کشور مهم نیست . فعلا آزادیها را داشته باشیم این مهم است . از قدیم و ندیم این کشور را خارجی چاپیده حالا چه اشکال دارد که باز بچاپند ولی ما آزادی داشته باشیم! اما اگر ما آزادی داشته باشیم . یعنی از حق خود دفاع کنیم و بخواهیم بر سرنوشت خود حاکم باشیم ، خارجی چرا باید استقلال ما را خدشه دار کند ؟ این مساله مثل این می ماند که برای اینکه ما در چهارچوب خانه آزاد باشیم ، اشکالی ندارد که هر چند شب یک بار کسی از دیوار خانه بیاید داخل و اموال ما را ببرد . و پیش خود فکر کنیم که خوب این بهتر از این است که دزد بخواهد تجاوز کند . اصلا کسی حق ندارد به خانه و یا وطن ما تعرض کند . اگر تعرض کند نه ما استقلال داریم و نه آزادی . چون متعرض است که برای ما حد تعیین می کند . در خانواده هم همینطور است . مثلا اگر همسری زور گفت و حدود مشخص کرد ، بایستی در مقابل این حد و حدود مشخص کردن ، ایستاد و از حق نظر دادن و حق تصمیم گرفتن ازاد دفاع کرد . اگر نکردیم بقیه حقوق هم از بین می روند و آدمی از کیفیت زندگی برخوردار نمی گردد . استبداد فقیه منتجه تمام رفتارهای خشونت امیزی است که ما بکار میبریم و نیزاستبدادهایی است که ما بکار میبریم . این عملکردهای استبدادی در وجود فقیه تبلور می یابد . ما انسانها چهارنوع رابطه داریم .رابطه با خودمان ، رابطه با دیگران ، رابطه با طبیعت و رابطه با خدا . این رابطه ها بایستی بر اساس حقوق مداری و نبود زور و خشونت باشد . در هر رابطه زور باشد بایستی از خود سوال کنیم چرا ؟ و دلیلش را پیدا کنیم و راه حلی در حقوقمداری برای آن پیدا کنیم و از رابطه غیر حق طلبانه را به رابطه حق طلبانه تغییر روش و عمل بدهیم . زبان ما آدمها متاسفانه پر است از نیش وکنایه و طعنه به همدیگر . تحقیر یکدیگر . تحقیر اقوام . خود را برتر دانستن . یا شهر خود را بهتراز بقیه شهر ها دانستن و یا قوم خود را برتر دانستن . این تبعیضها ضد حق طلبی است . انسانها حقوق مساوی دارد . اساس باید بر حقوق مساوی گذاشته بشود . یادمان باشد که قبل از اینکه ما متعلق به قومی و یا دارای زبانی و رنگ پوستی باشیم ، حقوق داریم و حقوق همه انسانها مساویند . انسانها حقوق برابر دارند . وقتی انسانها از استقلال و ازادی و حق طلبی غافل نشوند رشد ممکن می گردد . رابطه انسانها اگر بر اساس حق با حق بشود در این موقع فراخنای آزادی امکان را به همه می دهد و همه استقلال دارند که در چه جهت رشد بکنند . هر کس در جهت رشد دیگری دست دیگری را می گیرد تا پا بگیرد تا جهان ،جهان بدون خشونت بشود . در جمعهای دفاع از حقوق بشر اگرهموطن جدیدی کمک بخواهد و ما بدون چشم داشتی کمکش کنیم ، این یاری ها به هم ، فضای محدود هموطنان را به فضای نامحدود امکانات تبدیل می کند . پس جامعه بدون خشونت با احترام به حقوق را می شود ساخت .شاید بگویید چه زیبا است ولی ناشدنی است . در انسانها رشد ممکن می گردد اگر به امید روزی که ما با کوششهایمان خانواده های بدون خشونت را داشته باشیم و روابطمان بدون خشونت و بر اساس حقوقمداری باشد ودر ایرانی آزاد با هم جشن پیروزی بگیریم . Copyright: gooya.com 2016
|