جمعه 24 مهر 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

از اين ديــــدگاه (بخش چهارم)، ابراهیم هرندی

ابراهیم هرندی
زندگی در غربت آن هايی را که در بزرگسالی به آن تن می دهند، مچاله می کند. خواه غربت نشينی اختياری باشد و خواه به ناگزير. اين چگونگی اندک، اندک روی می دهد و تا غريب بيايد بفهمد که براو چه رفته است، کار از کار می ‏گذرد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


۱۹. جريان از اين قرار است که.... 

روندها و رويدادهای چند دهه گذشته، جان و جهان مردم همه سرزمين‏ ها را دستخوش دگرگونی‏ های بنيادی کرده است. برخی از اين دگرگونی‏ ها بازتاب‏ های دامنه داری در چگونگی شکل گيری آينده خواهد داشت. پيدايش خبررسانی آنی، خيزش اقتصادی کشورهای خاور دور، بويژه چين و هند، دسترسی بسياری از مردم جهان به دريای بی پايان نمای اطلاعات در اينترنت، گسترش ناگهانی آموزش دانشگاهی در کشورهای پيرامونی و دسترسی همگانی دختران و پسران جوان بدان در شهرهای بزرگ آن کشورها، سيل سرگردان پناهنده و مهاجر درهمه جای جهان، پيدايش افراطی گرايی و بازتاب های ناخواسته آن، سرانجامِ پروژه اقتصادِ چين، نقش کنونی روسيه در خاورميانه، کم آبی، امکان پيدايش انرژی های جايگزين و رکودِ بازارِ و نفت، بی اثر شدن آنتی بيوتيک ها، همه نمونه ‏هايی از رويدادها و روندهای روزگار نزديک گذشته است که پيش بينی آينده را بسيار دشوار کرده است و ای بسا که در آينده، همگان را ناگزير از بازنگری و بازتعريف ِ پنداره ‏ها و انگاره ‏هايشان درباره کيستی و چيستی انسان و جهان نمايد.

پايانداد بسياری از آزمايش ‏های روانشناسيک درباره پيوند جانوران با زيستبومشان نشان داده است که آنگاه که شمار جانوری در زيستگاهش فراتر از تاب طبيعی آن زيستگاه می ‏رود، شيوه رفتارها و کردارهای آن جانور، اندک اندک به گونه شگفت‏آوری دگرگون می ‏شود و خشم و خشونت و خونريزی، جايگاه بالاتری در فهرست رفتارها و کردارهای روزمره نسل آن جانور می‏ يابد. اين چگونگی در ميان گروه ‏های انسانی به جنگ راه می ‏برد. افزايش جمعيت هر جانور درزيسبوم اش، پيوندی وارون با سازه ‏های زيستی دارد وهر چه برشمارِ آن جانور افزوده می شود، رقابت برسرِ زمين و خوراک و نوشاک، برايش بيشتر می‏ شود. 

پنجاه سال پيش، بخش بزرگی از مردم خاور دور، تهيدست و اندکخور بودند. امروز شکوفای بازار چين که بازارهای همه جهان را گرفته است، سبب شده است که مليون ‏ها چينی به شعار " مصرف بيشتر، زندگی بهتر"، ايمان بياورند و با ديگر مردم جهان در ريخت و پاش همراه و همگام شوند. اين چگونگی، تقاضا برای هرگونه ماده خام را افزايش داده است. اما چون عرضه بسياری از اين مواد یکنواخت و پايانپذير ا‏ست، بهای بسياری از مواد کانی و کشاورزی گرانتر و نايابتر از گذشته است. افزايش مشتری در ميدان اقتصاد، بازتابی مانند افزايش جمعيت دارد و با بالابردن بهای جنس ها، تنش‏ های اجتماعی و سياسی را افرون می کند. 

در کشورهای کانونی، بالا رفتن بهای مواد مورد نيازِ روزمره مردم، کيفيت زندگی را کاهش می‏ دهد اما در کشورهای پيرامونی به شورش و بلوا کشيده می ‏شود و حکومت و جامعه را بهم می ‏ريزد. آنچه امروز در کشورهای خاورميانه و برخی از کشورهای افريقايی مانند؛ تونس و مصر و چاد و سودان و سومالی می ‏گذرد، نمونه ‏هايی از اين چگونگی‏ ست. در يونان و پرتغال و اسپانيا و فرانسه و هلند و انگليس و ايرلند هم قيمت ‏ها افزايش چشمگيری داشته است، اما در هيچکدام از آن کشورها سخن از انقلاب و زنده باد و مرده باد نيست. 

پنچاه سال پيش، بخش اندکی از دانش آموزان به دانشگاه راه می‏ يافتند. امروز يکی از بزرگترين گرفتاری ‏های اجتماعی و اقتصادی همه کشورهای جهان‏، داشتن لشکر بزرگی از بيکارگان دانشگاه رفته و دوره ديده است. لشکر بيشمارِ شهروندانی که خود را دارای حقوق انسانی می دانند و از حکومت‏ های خود، جهانی درخور انسان شهرزی و امروزی می ‏خواهند. هيچ حکومتی نيز ديگر نمی ‏تواند شهروندانی اين چنينی را با وعده سرخرمن، سرگرم کند. 

پنجاه سال پيش کسی کارچندانی به کار مردم کشورهای ديگر نداشت. امروز همه رويدادهای جهانی روز و شب از راه کانال های ماهواره ای و اينترنت به خانه‏ های بسياری از مردم جهان راه می ‏يابد. اکنون همه جهان، هماره صحنه نمايش های زنده است و جهانيان، مردمان هميشه در صحنه. همگان، همزمان فيلم کشتن بن لادن را خانه های خود تماشا کردند و جان کندن قذافی را ديدند و خبرِ مرگ ملا عمر را می شنيدند. دو سال پيش، زمانی که چند معدنچی در شيلی، چند روزی زير آوار مانده بودند، در روستای دور افتاده ای در اقليدِ فارس، برای سلامت آنان آش نذری پختند! امروز جهان به روستای کوچکی می‏ ماند که اهالی آن چشم‏ اندازی جهانی دارند. 

پنجاه سال پيش....... بس است. نکته کانونی سخن اين است که انسان در آستانه روزگار تازه‏ ای ايستاده ا‏ست که او را ناگزير از بازتعريف خود و جهان خواهد کرد. روزگاری که در آن، هر روز رکوردهای کهنه شکسته خواهد شد.

***

۲۰. غربت و زبان ِ تن

زندگی در غربت آن هايی را که در بزرگسالی به آن تن می دهند، مچاله می کند. خواه غربت نشينی اختياری باشد و خواه به ناگزير. اين چگونگی اندک، اندک روی می دهد و تا غريب بيايد بفهمد که براو چه رفته است، کار از کار می ‏گذرد. البته فهميدن اين رويداد کار هرکسی نيست و بسيارند کسانی که هرگز از آن با خبر نمی‏ شوند. آنان که هماره با آخور نشخوار خود دلخوش ‏اند، هرجا که زمينه چرايشان فراهم باشد را سرای خود می دانند. بسياری نيز از بازتاب ‏های ناخوشايند اين رويداد آگاه می ‏شوند، اما آن ها را نمی پذيرند و با آب و رنگ سياسی و فلسفی، به بهنمايی آن ها می ‏پردازند؛ برای نمونه، اين که رفتن و جابجا شدن، هميشه به گواهی تاريخ سرچشمه آغازی تازه بوده ‏است و بسياری از بزرگان جهان، پس از ترک يار و ديار خويش به بزرگی رسيده اند. اين که انسان بايد جهان وطن باشد و همه جای عالم را سرای خود بداند. اين که وطن و ميهن و اين گونه گفتمان‏ ها، برآيندهايی از بيماری خاک و خون است و بايد از آن ها پرهيخت. و، نيز اين که زندگی در کشورهای "پيشترفته"، بسی بهتر از زيستن در سرزمين‏ های وامانده و جامانده و بحران زده است.

شايد اين همه درست باشد، اما به گمان من، اين نکته نيز درست است که غربت، آن هايی را که در بزرگسالی به آن تن می ‏دهند، مچاله می‏ کند. شيوه ماندگاری انسان در جهان در کشاکش‏ های زيستی وی با زيستگاه اش شکل می‏ گيرد. اين چگونگی که از راه فرهنگ رخ می ‏دهد، بازتاب ‏های بسياری برروی تن و جان انسان دارد که برخی از آن ها تا پايان زندگی با او می مانند. نمونه اين چگونگی، زبان ِ تن انسان1است که از راه دست و پا و لب و چشم و ابرو، پيام رسانی می ‏کند. اين زبان را تنها پروردگان فرهنگ آن زبان در می ‏يابند. زبان ِ تن و ناگفته گويی با کمک اندام‏ های تن، زمينه ژرف زيستگاهی دارد و در سرزمين های بيگانه، نيازمند به بازپردازی و برگردانی به زبان ميزبان است. نياز به بازپردازی و ديگر شدن درغربت، در زمينه های ديگر نيز روی می‏ دهد.

يکی از اين زمينه‏ ها آگاهی فرهنگی‏ ست. غربت نشين مدام در کار مقايسه رويه‏ ها و سويه ‏های فرهنگ خود و ارزش‏ های آن با فرهنگ ميزبان است. اين چگونگی روزی و يا شبی بسود فرهنگ ميزبان پايان می ‏يابد.
............

1. Body Language

***

۲۱. خطر ماهواره برای ديکتاتورها از بمب اتم هم بیشتر است. 

هربرت مارشال مکلوهان1، فيلسوف و تئوريسين نامدار کانادايی، گفتاورد فراگيری دارد که می گويد: "رسانه، خودِ پيام است.2" مرادِ وی از اين سخن آن است که بازتاب رسانه ‏های همگانی مدرن، از پيام‏ هايی که به مردم می رسانند، بيشتر است.  چگونه؟ نمونه روزآمدی از تلويزيون‏ های ماهواره‏ ای فارسی زبان بياورم. چندی پيش، خبر روز جهانی کورش در رسانه ‏های ايرانی پخش شد. پيام، خبر روز جهانی کورش بود، اما پخش بهنگام آن از تلويزيون ‏ها، نام کورش را با همه پيامدهای سياسی ای که دارد، وارد ليست خبرهای روز کرد و يکراست به گستره ذهنی بينندگان اين تلويزيون ها فرستاد. اين کار ساده، پيامدهای بسيار ژرفی می‏ تواند داشته باشد که کوچکترين اش اين است که حکومت ايران ديگر نمی ‏تواند گفتمان ‏های روزمره ‏ای را که ذهن مردم را درگير می کنند، کنترل و مديريت کند، زيرا که رسانه ‏های ماهواره ‏ای هرآنچه را از چشم ‏انداز آخوندها "ناصواب"، است، برجسته و پرنما می ‏کنند. چنين است که حکومت دينی از نابود کردن سُنّت‏ ها و انديشه ‏های "طاغوتی"، مانند چهارشنبه سوری، نوروز، سيزده بدر، موسيقی و رقص و پايکوبی و شادمانی و آهنگ ‏های انگيزاننده و آخوند ستيز ناتوان و ناکام مانده است و حتی نتوانسته است نام و ياد کسی مانند، گوگوش را خاطره‏ ها بزدايد. 

اين گونه است که رسانه ، خود بخشی از پيام می شود و زمينه ذهنی مردم را دگرگون می کند و محاسبات حاکمان را برهم می‏ زند. اين چگونگی سبب می ‏شود که هر حکومتی به ناگزير برآن شود تا با کنترل کردن داده ‏هايی که در دسترس همگانی ست، گفتمان ‏های ذهنی مردم را در هر زمان مدُيريت کند. سانسور اين گونه پديد می ‏آيد و در کشورهايی که قانون و نهادهای مدنی ندارند، جا می ‏افتد و مانند ميکروبی کُشنده، به چرک می نشيند و سپس زهر پاشی می‏ کند و همه توان ‏های مردمی را نابود می‏ کند. سردمداران دولت‏ های دموکراتيک هم چندان از سانسور بدشان نمی ‏آيد. اما در آن کشورها، قانون آزادی رسانه ها و نهادينه بودن آن ‏ها، دولت ‏ها را ناتوان از نابودی آن ‏ها می ‏کند. نمونه ‏های سانسور دولتی در کشورهای دموکراتيک و جنگ با رسانه ‏ها، ماجرای واترگيت در امريکا، سانسوز خبرها درباره توان نظامی صدام و در دوران نزديکتر، خبرهای شيرين کاری‏ های برلوسکونی، نخست وزير ايتاليا ست.

به گمان من حضور رسانه های همگانی مدرن در کشورهايی مانند ايران کنونی، خودبخود سياسی ست، زيرا که هدف رسانه‏ های مدرن، بررسی واقعيت و پس زدن لايه ‏ها و پوشه ‏های دروغينی ست که روی حقيقت را پوشانده است. خبرنگار راستين کسی ست که ذهن مردم را از "واقعيت" يعنی آنچه به چشم می آيد، به "حقيقت"، يعنی آنچه درپشت پرده واقعيت پنهان است، راهنمايی کند. اين گونه بود که خبرنگاران امريکايی توانستند پرده واقعيت‏ های دروغينی را که بيل کلينتون در ماجرای دوستی ‏اش با مونيکا لوئينسکی ساخته بود، بدرند و او را رسوا کنند. حکومت ‏های خودکامه از آنچه در ذهن مردم می ‏گذرد، بيش از هرچيز ديگری واهمه دارند. اين که آخوندها مردم را هماره ذاکر و شاکر می ‏خواهند، برای آن است که مردم هميشه ذهن خود را درگير بدارند و انديشه هايی که سربراهی را کاهش می دهد، به ذهن خود راه ندهند. اين چگونگی روياروی انديشيدن هماره و گزيدن فردی و مسئوليت پذيری برای گزينش‏های فردی ست. چنين است که آيت الله مظاهری به درستی دريافته است که خطر ماهواره از بمب اتم بیشتر است. چه هوشی دارد اين آخوند!

بله، من هم با آيت‏الله مظاهری همگمانم و ماهواره را يکی از اهرم ‏های فروپاشی رژيم‏ های کشورهای عریی می ‏دانم. تنگدستی و تهيدستی بخودیِ خود "سلسله مراتب" قبيله ‏ای و عشيره ای و فئودالی را از هم نمی‏ پاشد. اين عوامل هزاران سال است که در آن سرزمين ‏ها وجود داشته است. آنچه روستايی گرسنه را ياغی و شورشی می کند، بازآرايی پيش پنداره ‏های ذهنی او و ايجاد توقع تازه ذهن اوست. اين چگونگی در دوران کنونی در کشورهايی مانند ايران و مصر و يمن، تنها با آموزش از راه دور شدنی شده است. اين که شبانگاه، پس از خوردن شام، که مردم آرام و رام در خانه هايشان نشسته ‏اند ، کسی روبری آن ‏ها درتلويزيون، با آن‏ ها آرام سخن بگويد و نرم، نرم آن ‏ها را با هنجارها و حقوق و تکاليف مدرن شهروندی آشنا کند و يا همه اين ها را غير مستقيم در ديگر زندگی مردم جهان به آنان نشان دهد. اين چگونگی، راهيابی به درون ذهن مردم و بازآرايی ارزش‏ های فردی و شيوه انديشيدن و کارکردن ذهن است .


[1]. Herbert Marshall McLuhan, (1911 – 1980)
[2] . The medium is the message

***

۲۲. ترفند ذهن

زندگی انسان زنجيره ای از سرگرمی های پوچی ست که هريک در زمان خود بسيار گيرا و ارزشمند می نمايد، اما هرچه از آن دورتر می شوی، پوچی و بيهودگی آن آشکارتر می شود. سرگرمی ، ترفند ذهن انسانِ سير، برای کشتن وقت اوست. آدم گرسنه و تشنه نيازی به سرگرمی ندارد زیرا که ذهن او در جستجوی خوراک و نوشاک و نيازهای ديگراست. اما زمانی که نيازهای پايه ای انسان، يعنی نياز به هوا، خوراک، نوشاک، پوشاک و امنيت برآورده می شود، آگاهی از گذر زمان و همراهی با آن، خسته کننده و آزاد دهنده می شود. چنين است که ذهن انسان، اکنون - گريز است و در زمان بيداری، يا در گذشته شناور است و يا در رويای آينده.

نياز انسان به سرگرمی، ريشه در هدفجو بودن ذهن وی دارد. چون انسان از هستی خويش در جهان آگاه است، اين هستی را هدفمند می خواهد و پوچی و بيهودگی آن را برنمی تابد. پس بناگزير، در هر دوره از زندگی، در کارگاه خيال خود، هدف های معناداری می سازد و ذهن خود را بدانان می پردازد. اين هدف ها در دوره کودکی می تواند ويران کردن آشيانه پرنده ای باشد يا ساختن لانه برای جانوری اهلی و يا شمارش ستارگان آسمان. اين هدف ها در بزرگسالی خُرد و کودکانه می نمايند، همانگونه که هدف های دوران جوانی در روزگار سالمندی. شلوغ بودنِ سرِ انسان به هيچ و پوچ، ترفندی ذهنی برای تاب آوردن زندگی ست. آگاهی از اين پوچی پس از پايان دورانِ آن نيز، گواهی بر فريب آميز بودن آن است.

***

۲۳. رفـتار پـردازی 

ذهن انسان خانه ِ هستی وی و مرکز اداره تن و جان اوست؛ جايی که در آن، برنامه چگونه زيستن انسان ريخته می‏ شود. اين مرکز در پرتو چراغ آگاهی کار می ‏کند و هنگامی که اين چراغ خاموش می‏ شود، از کار می ‏افتد. نمونه اين چگونگی، زمان خواب و بيهوشی ست که خاموشی آگاهی، ذهن را از دسترس انسان دور می‏ کند. پس انسان تا زمانی که از هستی خود در جهان آگاه است، هست. چنين است که خواب و بيهوشی و مرگ، همسان‏ اند.

ارزشمندی ذهن سبب می‏ شود که افسونگران و فريبکاران و پيامبران و حاکمان، هماره در پی دست‏ يابی بدان و کوک کردنش بسود خود باشند تا انسان را برده ناخودآگاه خود سازند. هنگامی که ذهن انسان در راستای چشم‏ اندازی کوک شود، خود بخود وی را برده بی چون و چرای آن ديدگاه می ‏کند.  اين چگونگی گاه به بنام خدايی آسمانی رُخ می‏ دهد و گاه بفرمان حزبی و يا سازمانی بهمانی. بهانه هرچه باشد، پايان کار يکی ست.  از ديدگاهی، می‏ توان تاريخ پُرفراز و فرود انسان را، داستان نبردهای راهزنان ذهنی برای راهيابی به ذهن مردم و روان گردانی آنان دانست. دين و ايدئولوژی دو ابزار سياسی ِ ويژه برای روان گردانی و راهزنی ذهنی در راستای دست اندازی بر سازه های زيستی و دارايی ديگران است. جنگ افروزان در سراسر تاريخ می دانسته ‏اند که تنها با تيغ ِتيز و برهنه نمی ‏توان مردمان را هماره فرمانبردار خود داشت.  پس دين و ديوان را برای آن ساختند که با راهيابی به ذهن مردم، پاسداری در درون هريک بگذارند تا همگان هماره، "به راه راست"، هدايت شوند.

اين چگونگی در روزگار ِ ما شيوه تازه‏ ای يافته است که موضوع اين يادداشت است. به تازگی شاخه تازه ‏ای در وانشناسی گُل کرده است که من آن را به فارسی، تا زمانی که برابر نهادِ گوياتری پيدا شود، "رفتارپردازی"[1] ، می‏نامم. گستره اين رشته، بررسی زمينه ‏های زيستبومی کردارهای پايدار انسان است. برای نمونه، رفتارها و کردارهای ما، هنگامی که تنها هستيم، با زمانی که با ديگران هستيم، يکی نيست؛ يعنی که نگاه کسی که در کنار ماست، اندکی رفتارها و کردارهای ما را به نسبت پيوندی که با او داريم، دگرگون می ‏کند. خوراک و پوشاک و نوشاک ما در خلوت خانه به گونه ‏ای ست و در ميان ديگران به گونه‏ ای ديگر. اين را همه می ‏دانند. اما پژوهش‏ های تازه ‏ای در حوزه ِ رفتار پردازی، با بررسی همه جانبه اين چگونگی، نشان داده است که عکس دو چشمِ باز برديواری نيز، رفتارها و کردارهای ما را دگرگون می کند. آخرين آزمايش ‏ها دراين باره، نشان داده است که برای نمونه، در رستورانی که عکس دو چشم درشت برروی ديوار زده شده بود، بيشتر مشتريان، همه غذای خود را می‏ خوردند و از ريختن خرده ‏های خوراکی‏ ها در دوروبرشان خوداری می ‏کردند.


پيش ‏تر، آزمايش های چندی نشان داده بود که نهادنِ عکسی از دو چشم ِبازِ نگرنده، بربالای صندوق کمک های همگانی‏، مردم  را به گرايش بيشتری به ريختن پول در آن صندوق وامی دارد. آزمايش ‏های گسترده ديگری در همين راستا، نشان داده است که ديدن گل‏ های زنگارنگ و سبزيجات و ميوه‏ های تازه در روشنايیِ آفتابی، تراوت و شادمانی می ‏آورد و انسان را آرام می ‏کند. بازتاب اين پژوهش ‏ها سبب شده است که امروزه سوپرمارکت‏ های بزرگ زنجيره‏ ای، گل‏ ها و سبزيجات و ميوه ‏های تازه را در ورودگاه سوپرمارکت، در زير نور درخشان و هوای تازه بگذازند، تا مشتری‏ های  خود را شادمان و آرام کنند و بدينگونه آنان را به ماندن زمانی بيش از آن که می بايد، در آنجا نگه دارند و به خريد بيشتری وادارند.   

پيامِ اين پژوهش‏ های بسياری ژرف، اين است که با دستکاری در زيسبوم انسان، می ‏توان رفتارها و کردارهای ناخودآگاه وی را به شيوه دلخواه خود مديريت کرد. يعنی که با چيدنِ هدفمندِ فضايی که در ديدرس انسان است، می توان رفتارها و کردارهای او را سمت و سو داد. اين گستره می‏ تواند بازتاب ‏های بسيار سهمگين و زيانمندی در پی داشته باشد، زيرا که همه حکومت ‏ها، شيفته مهار کردن ذهن مردم و کنُترل رفتارها و کردارهای آنان هستند.

پروژه پژوهش‏ های رفتار پردازی، ديری ‎‏ست که در امريکا و انگليس آغاز شده است. در انگليس، ديويد کمه رون، نخست وزير آن کشور، خود رياست پروژه پژوهش ‏های روان گردانی رهنمودی را بدست گرفته است.البته اين پروژه بنام مردم و برای بهکرد سلامت و آسايش بيشتر همگانی آغاز شده ‏است. اين چنين نيز می ‏تواند باشد، زيرا که با بازآرايی بسياری از نمادها در زندگی شهری، می ‏توان برخی از تنش ‏های فرهنگی و اجتماعی را کاهش داد. برای نمونه، می ‏توان با مهندسی هدفمند، فرهنگ رانندگی، سنگينی ترافيک را کاهش داد و از مرگ و مير در جاده‏ها کاست. نيز می توان بزه کاری را شوارتر نمود و يا مردم را - بی که بخواهند و يا بدانند- به مصرف آب و برق و گازِ کمتری وادار کرد. ای بسا که در کشوری مانند انگليس، سود اين پروژه بسی بيش از زيان آن باشد، اما براساسِ "قانون بازتاب‏ های ناخواسته"2، هرگز نمی ‏توان و نبايد تنها به خوبی ‏های اين کار دل خوش داشت و بازتاب ‏های زيانمند آن را ناديده انگاشت.


1. اين رشته تازه، Nudge Psychology، نام دارد، اما من "رفتار پردازی"،  را در برابر آن نهاده ‏ام. روانشناسی رهنمودی، که نزديکترين برابر نهاد می ‏تواند باشد، رساننده ِ معنای اين مفهوم نيست. زيرا که در اينجا سخن از وادار کردن انسان به کاری، بدون آگاهی وی با پرداخت زيسبوم اوست . 

2. The Law of Unintended Consequences؛ براساس قانون بازتاب ‏های ناخواسته، هر کاری، گذشته از بازتابی که کننده آن کار، خواهان آن است، بازتاب‏ های ناخواسته ای دارد که هميشه پيش بينی پذير نيست.


از اين ديــــدگاه:(بخش سوم)

http://goob.blogspot.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016